جریان شناسیجریان شناسی فکری و مذهبی

فقه و کلام اسماعیلیه – قسمت دوم

سید محمد سرکشیکیان

بخش اول: اینجا

بخش دوم- دوره کشف و ظهور: آغاز حکومت فاطمیان در شمال افریقا(تا 487ق )
عبیدالله پس از ترک سلمیه، در 289ق سفر طولانى و سرنوشت ساز خود را به مغرب آغاز کرد و عاقبت در 292ق /905م به شهر سجلماسه در شرق مراکش وارد شد و چندی به حبس افتاد. داعى ابوعبدالله شیعى که از 280ق /893م به دستور ابن حوشب دعوت اسماعیلیه را در مغرب اشاعه کرده، از بربران گرویده به این مذهب، نیروی نظامى قابل توجهى ساخته بود، در پى فتوحات چشمگیر در مغرب، و برانداختن یکایک حکومتهای محلى، عبیدالله را رهانید و در ربیع الاخر 297، عبیدالله طى مراسم ویژه ای رسماً به عنوان خلیفه شناخته، و سلسله فاطمى در افریقیه بنیان نهاده شد. با شروع خلافت عبیدالله مهدی در افریقیه، دوره ستر و زمان امامان مستور نیز در تاریخ اسماعیلیان نخستین به پایان رسید و طى دوره کشف یا ظهور، امامان اسماعیلى که اکنون به خلافت نیز دست یافته بودند، به طور علنى در رأس پیروان خود قرار گرفتند.
شکوفایی اسماعیلیان در پرتو حکومت فاطمیان
در این دوره اسماعیلیان خلافت و دولت مستقل و نیرومندی از خود یافتند و دعوت و تفکر و ادبیات اسماعیلیه را به اوج شکوفایى رسانیدند. در همین دوره بود که داعیان اسماعیلى رساله های بسیاری در کلام و فلسفه، فقه و دیگر علوم ظاهری و باطنى، و علم تأویل تألیف کردند و دعوت اسماعیلى را در قلمرو فاطمیان، و همچنین در خارج از مرزها تا ماوراء النهر و هندوستان گسترش دادند. به ویژه، پس از انتقال مرکز حکومت فاطمیان از افریقیه به مصر، فاطمیان به طور کلى در زمینه ترویج فرهنگ و هنر و علوم اسلامى نیز نقش مهمى ایفا کردند. درگیر بودن نخستین رهبران فاطمى در افریقیه، از یک سو با قدرتهای اباضى منطقه و از دگر سو با فشارهای سیاسى اهل سنت، موجب شده بود تا آنان فرصت چندانى برای تشکل و توسعه دعوت اسماعیلیه، به خصوص در خارج از محدوده شمال افریقا را نیابند و از این رو، جوامع قرمطى سرزمینهای شرقى دنیای اسلام که فاقد رهبری واحد، و همچنان در انتظار رجعت محمد بن اسماعیل به عنوان قائم بودند، بدون رقابت داعیان فاطمى به فعالیتهای مذهبى خود ادامه مى دادند.
تدوین مباحث نظری در مشرق
همزمان با اقتدار قرمطیان جنابى در بحرین و فعالیت قرمطیان جنوب عراق به رهبری عیسى بن موسى ، در منطقه جبال و خراسان نیز دعوت قرامطه همچنان دوام داشت. ابوحاتم رازی داعى ری، و نسفى داعى خراسان و ماوراء النهر که هرگز امامت عبیدالله مهدی را پذیرا نشدند و در انتظار ظهور محمد ابن اسماعیل بودند، افزون بر آنکه جماعت بسیاری را به کیش اسماعیلیه درآوردند، توفیق یافتند تا برخى از حکام نواحى مختلف ایران را نیز پیرو دعوت قرمطیان سازند. درحالى که این دو شخصیت در شکل گیری جهان شناسى و دیگر مباحث نظری اسماعیلیه نقش سازنده ای ایفا کرده، و آثاری مهم پدید آورده اند.
گرایش فلسفی نوافلاطونی قرامطه
داعى نسفى که برای نخستین بار فلسفه نوافلاطونى را با تفکر اسماعیلیه درهم آمیخته بود، حاصل تفکر خود را در کتابى با نام المحصول ارائه کرد. این اثر به زودی در میان جوامع مختلف قرمطى که از رهبری مرکزی واحدی محروم بودند، ارج خاص یافت و نقش مهمى در یکسان سازی اصول عقاید قرمطیان ایفا کرد. نسفى که معتقد بود دوره اسلام در زمان حیات محمد بن اسماعیل خاتمه یافته، و دور آخر یا هفتم تاریخ بشر از آن زمان آغاز شده، اعتقاد به اباحه داشت، و بسیاری از احکام شریعت را واجب الاجرا نمى دانست. ابوحاتم رازی با اعتراض به برخى از نظریات داعى نسفى کتاب الاصلاح خود را در ردّ کتاب المحصول او تألیف کرد. یکى از اهداف اصلى ابوحاتم در الاصلاح ، مردود شمردن اعمال اباحى و خلاف شرعى بوده است که در المحصول جایز شمرده شده بود.

گسترش قلمرو حکومت فاطمیان به مصر و حجاز
تنها در زمان چهارمین خلیفه فاطمى المعز لدین الله (341- 365ق /953- 975م )، فاطمیان از صلح و امنیت داخلى کافى برخوردار شدند تا بتوانند سیاست توسعه طلبانه ای را برای بسط حدود قلمرو خود در سرزمینهای شرق دنیای اسلام دنبال کنند. در تعقیب این سیاست که با تصرف مصر در 358ق /969م، و سپس حجاز آغاز شد، معز اقدامات مختلفى برای جلب حمایت جوامع قرمطى سرزمینهای شرقى انجام داد و به ویژه برخى از نظریات آنها را رسماً وارد تعالیم دعوت اسماعیلیان فاطمى کرد. با اندک فاصله ای از تصرف مصر، ساخت بنای مسجد الازهر آغاز شد و در 378ق /988م، الازهر به یک دانشگاه اسلامى تبدیل شده بود که تا آخر دوره فاطمیان به عنوان یکى از مراکز مهم تعلیم داعیان، و تدریس و اشاعه اصول عقاید اسماعیلیه و به طور کلى علوم اسلامى مورد استفاده بود.
رابطه دعوت فاطمى با گروههای قرمطى
معز فاطمى از یک سو امید داشت که بتواند از نیروی قرمطیان در پیشبرد سیاستهای توسعه طلبانه اش استفاده کند، و از سوی دیگراز نفوذ برخى از عقاید قرمطى در میان اسماعیلیان فاطمى سرزمینهای شرقى دنیای اسلام بیمناک بود؛ از این رو، کوشید تا از طرق مختلف حمایت جوامع قرمطى را جلب کند و در همان حال با ملاقاتهایى که با نمایندگان اسماعیلیان مناطق دور دست، مانند سند انجام داد، و در مکتوباتى که به آنها فرستاد، سعى وافری به عمل آورد تا اشتباهات اعتقادی برخى از گروههای پیرو دعوت اسماعیلیان فاطمى را که متأثر از تبلیغات قرمطى بودند، مرتفع کند.
اصلاحات مجدد معز فاطمی در عقاید اسماعیلیه
اکنون روشن شده است که معز فاطمى خود آثاری در اصول عقاید اسماعیلیه تألیف کرده، و همه رسالات قاضى نعمان (د 363ق /974م )، مشهورترین فقیه فاطمى، را نیز به دقت مطالعه مى کرده، و در حقیقت اصلاحاتى در تعالیم اسماعیلیان فاطمى وارد کرده بوده است بر اساس این اصلاحات، معز برخى از نظریات اسماعیلیان نخستین دوره قبل از 286ق را که همچنان مورد تأیید قرمطیان قرار داشت، مجدداً به رسمیت شناخته بود.
(برای آشنایی بیشتر با “عقاید اسماعیلیه” به پیوست مراجعه کنید.)
آثار اصلاحات معز در گسترش قلمرو فاطمیون
کوششهای معز فاطمى برای جلب حمایت قرمطیان تا حدودی موفقیت آمیز بود. داعى ابویعقوب سجستانى که در اوایل عمر به جناح قرمطى تعلق داشت، و از تعالیم داعى نسفى پیروی مى کرد، در زمان معز فاطمى به دعوت فاطمیان پیوست و در تمامى آثاری که پس از به خلافت رسیدن معز تألیف کرد، مدافع مشروعیت و امامت خلفای فاطمى گردید. در نتیجه، اکثر قرمطیان خراسان و سیستان و مکران نیز که از داعى سجستانى اطاعت مى کردند، به جناح اسماعیلیان فاطمى پیوستند. معز همچنین موفق شد پایگاه مهمى در سند برای فاطمیان به دست آورد. داعیان اسماعیلى توانستند قبل از 347ق /958م حاکم محلى سند را به کیش اسماعیلى درآورند و در نتیجه ملتان، پایتخت سند، به دارالهجره مهمى برای اسماعیلیان سند تبدیل شد و این وضع تا پایان سده 4ق /10م دوام داشت. در دوره های بعد نیز گروههای پراکنده اسماعیلى در سند همچنان وجود داشته اند؛ چنانکه برخى از سلسله های محلى سند، مانند سومرائیان که در 443ق / 1051م بر غزنویان شوریدند و حکومت مستقلى را بر پاساختند، به دعوت اسماعیلیان فاطمى پیوستند.
افول دولت فاطمیان در شمال افریقا و مصر
با انتقال مقر دولت فاطمیان به مصر، اسماعیلیان مغرب به عنوان یک اقلیت تحت فشار قرار گرفتند و در 407ق /1016م ، اندکى پس از به حکومت رسیدن معز ابن بادیس زیری در افریقیه، اکثریت سنى مذهب افریقیه، این اقلیت را در قیروان و دیگر نقاط افریقیه قتل عام کردند و تا چندی پیش از 440ق /1048م که بنى زیری برای همیشه در خطبه نام عباسیان را جایگزین فاطمیان کردند، دیگر تقریباً هیچ گروه اسماعیلى در افریقیه باقى نمانده بود. بعد از آن حتی مصر پایگاه دوم فاطمیان نیز مأمنى دائمى برای اسماعیلیان نبود و در زمان مستنصر (427-487ق /1036-1094م )، هشتمین خلیفه فاطمى، صحنه بحرانهای سیاسى و نظامى و اقتصادی متعددی شد که آغازگر انحطاط دولت فاطمیان بود. در حالى که در همین زمان، خلافت فاطمى به موفقیتهای مهم در مناطق شرقى دست یافته، و حتى توانسته بود در کوتاه زمانى عراق را نیز تحت سیطره خود گیرد.
پیدایش فرقه دروزیه
از جنجالی ترین خلفای فاطمی، ششمین خلیفه، الحاکم بامر الله(386-411ق /996-1021م ) بود. در زمان وی دعوت اسماعیلیان فاطمى رونق قابل ملاحظه ای پیدا کرد و بیش از پیش در خارج از قلمرو فاطمیان ، خاصه در عراق و ایران، اشاعه یافت؛ داعیان فاطمى که در دارالعلم و الازهر و مراکز دیگر در قاهره تعلیم مى یافتند، مرتباً به مناطق مختلف در داخل و خارج از مرزهای دولت فاطمى گسیل مى شدند. البته کارهای عجیب و غریب ایشان باعث پیدایش فرقه دروزیه گردید. مهمترین عقیده این فرقه اعتقاد به حلول خدا در جسم الحاکم بامرالله است، که از آن به حلول لاهوت در ناسوت تعبیر میکنند. دستگاه دعوت اسماعیلیه با ارسال داعیان از جمله حمیدالدین کرمانی از عراق به مصر توانست از گسترش آن جلوگیری کند ولی دروزیان تا به امروز در مناطق کوهستانی لبنان و فلسطین اشغالی باقی مانده اند. هرچند دیگر الوهیت حاکم را مطرح نمیکنند و خود را موحد میدانند.

افتراق فاطمیان به نزاری و مستعلویه
پس از مرگ خلیفه مستنصر، “افضل پسر بدر الجمالى” که در مقام وزارت ، اقتداری تمام داشت، توانست به قصد مستحکم ساختن موقعیت خود و با اعمال نفوذ، نزار فرزند ارشد مستنصر را که نص امامت و خلافت بر او قرار گرفته بود، از حقوق خود محروم کند و در عوض جوان ترین برادر او ابوالقاسم احمد را با لقب المستعلى بالله جایگزین وی سازد. افضل به سرعت مقامات عالى رتبه دولت و دعوت فاطمیان را وادار کرد تا با مستعلى بیعت کنند و او را به جانشینى مستنصر بشناسند. این اقدام بى سابقه ، نهضت اسماعیلیه را با بحران شدیدی مواجه ساخت و اسماعیلیان که تا آن زمان نهضت واحدی را تشکیل مى دادند، به زودی به دو شاخه اصلى مستعلویه و نزاریه منقسم شدند. در اواخر سال 488ق /1095م نزار همراه یکى از پسرانش به دستور مستعلى در زندان به قتل رسید.
پایان خلافت فاطمى
افتراق در جماعت اسماعیلیه به این دو شاخه که از همان ابتدا رقبای متخاصم یکدیگر شدند، به تضعیف کلى و غیر قابل جبران دعوت اسماعیلیه انجامید. اکثراسماعیلیان مصر و تمامى جماعت اسماعیلى یمن و گجرات و گروهی از اسماعیلیان شام امامت مستعلى را پذیرفتند، ولى گروه بزرگى از اسماعیلیان شام و تمامى اسماعیلیان عراق و ایران و احتمالاً بدخشان و ماوراء النهر به نص اول مستنصر وفادار ماندند و نزار را به عنوان نوزدهمین امام خود و جانشین به حق پدرش قبول کردند. در قرون بعدی ، مستعلویان و نزاریان به ترتیب در قسمتهای غربى و شرقى دنیای اسلام به بسط دعوتهای مستقل خود پرداختند و مسیرهای مذهبى سیاسى کاملاً مجزایى را طى کردند.
افتراق مستعلویه به حافظیه و طیبیه
با قتل جانشین مستعلى، الامر باحکام الله در 524ق /1130م ، مستعلویان با بحران جدیدی مواجه شدند که منجر به انشعاب مستعلویه به دو شاخه حافظیه و طیبیه گردید. آمر چند ماه پیش از مرگش صاحب فرزندی به نام طیب شده بود که تنها پسر او بوده است، اما در وقایع پس از مرگ آمر، عملاً نامى از طیب در میان نیست. عموزاده آمر، ابوالمیمون عبدالمجید که عضو ارشد خانواده فاطمیان، و مدعى قدرت بود، پس از یک سال کشمکش با مخالفان، بر مسند حکومت قرار گرفت. او که ابتدا با عنوان ولیعهد زمام امور را در دست گرفته بود، در ربیع الاخر 526، مدعى خلافت و امامت شد و لقب الحافظ لدین الله را برای خود برگزید. از آنجا که پدر حافظ امامت و خلافت نیافته بود، ادعای وی با اشکالاتى مواجه مى گردید. از این رو، وی بر آن شد تا برای تبیین مشروعیت امامت و خلافت خود، دست به تنظیم سجلى زند که از طریق آن بتواند خود را جانشین به حق آمر قلمداد کند. این سجل به موارد مختلفى در تاریخ اسلام و فاطمیان استناد داشت و به طور اخص متذکر مى شد: همان گونه که حضرت محمد (ص ) عموزاده خویش حضرت على (ع ) را وصى و جانشین خود قرار داده بوده، امر نیز شخصاً عموزاده اش حافظ را به جانشینى برگزیده بوده است. امامت حافظ مورد تأیید رسمى مرکز دعوت مستعلویه در قاهره قرار گرفت و اکثر اسماعیلیان مستعلوی در مصر و شام، و گروهى از مستعلویان یمن که حافظ و جانشینانش را به عنوان امامان خود شناختند، با نامهای حافظیه و مجیدیه اشتهار یافتند. از طرف دیگر، گروههایى از مستعلویان مصر و شام، و شمار کثیری از مستعلویان یمن ادعاهای حافظ را باطل دانستند و امامت طیب را پذیرفتند که ابتدا با نام آمریه، و پس از تأسیس دعوت مستقل طیبى در یمن، به طیبیه شهرت یافتند.
بازگرداندن مذهب اهل سنت به مصر بدست صلاح الدین ایوبی
سلسله فاطمیان رسماً در محرم 567/ سپتامبر 1171 به دست صلاح الدین ایوبى ، منقرض شد و صلاح الدین بى درنگ مذهب اهل سنت را به مصر بازگردانید؛ وی اسماعیلیان آن دیار را سخت قلع و قمع کرد و تشکیلات مرکزی دعوت حافظى برچیده شد و عاضد آخرین خلیفه فاطمى نیز چند روز پس از شکست، در پى بیماری کوتاهى درگذشت. تا حدود یک قرن پس از مرگ او، شماری از اخلاف وی مدعى امامت حافظیه بودند و هر چند گاه یک بار حرکت و شورشى را در مصر سامان مى دادند؛ ولى از آن پس بساط مذهب اسماعیلیه و سازمان پنهان دعوت آن کلاً از مصر برچیده شد و در همان زمان، در شام نیز اثری از اسماعیلیان حافظى یافت نمى شد.
دعوت ناپایدار مستعلوی حافظى
دعوت حافظیه در یمن نیز پیروانى پیدا کرده، و برای مدتى از حمایت رسمى بعضى از حکام و امرای محلى آن گوشه از جنوب عربستان ، خاصه بنى زریع و همدانیان برخوردار شده بود، ولى با انقراض این حکومتها در یمن و با ظهور صلاح الدین ایوبى، دعوت حافظیه و پیروانش در آن دیار نیز دوامى نیافت. در هند به نظر نمى رسد که حافظیان هرگز توانسته بوده باشند پایگاهى به دست آورند و مستعلویان هند که با صلیحیون روابط نزدیک خود را حفظ کرده بودند، مانند آنها، کلاً به جناح طیبى دعوت مستعلویه پیوسته بودند. با توجه به از بین رفتن کامل جماعت حافظى در بلاد اسلامى، از اثار اسماعیلیان مستعلوی حافظى هیچ گونه نمونه ای برجای نمانده است.

بخش سوم: اینجا

 

منبع: مجله الکترونیکی اخوت

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا