دینامیک داخلی عربستان
حمید عظیمی
به طور کلی در ساختار اجتماعی عربستان ما با ۴ بلوک قدرت مواجهیم: آل سعود، لیبرالها، تشکیلات وهابیت و اسلامگرایان. آل سعود را با مسامحه میتوان مساوی حاکمیت گرفت. تمام مراکز کلیدی قدرت در دستان همین خاندان میچرخد. هرم توزیع قدرت در این خاندان نسبتاً تخت و وسیع، و دیدگاهها شدیداً متشتت بوده و بدین جهت دائماً شاهد نزاعهای درونی پیچیده و گاهی خشن –همچون قتل فیصل توسط یکی از شاهزادهها- است. طرفه آنکه بحرانها نوعاً عامل شدّت اختلافات درونی خاندان میشود و نه اتّحاد.[۱] پس از تزلزل قاعده جانشینی فرزندان ارشد عبدالعزیز بن سعود، اکنون تعیینکنندهترین عامل در جانشینیها نشان دادن کفایت سیاسی خواهد بود. نمود اول این کفایت، رشد اقتصادی –که همه شاهزادگان از آن منتفع میشوند-، و دوم تحکیم نفوذ منطقهای عربستان است. جزایر آل سعود به قدری زیاد و کوچک شدهاند که تکروی سیاسی را برای هرکدام از این واحدهای قدرت خطرناک کرده است. هر تحرک جدی سیاسی نیازمند همراه کردن بخشی بزرگ از این واحدها و یا اقلاً ساکت نگه داشتن بقیه است.
در روزگاری که بن لادن علم مبارزه علیه دولت سعودی را برداشت، برادران تنی «سدیری» را -که قلمهای مهمش فهد، سلطان و در رده بعد نایف، سلمان و احمد بود- به خاطر قرابت ویژهای که با آمریکا داشتند مخاطب مبارزه خود قرار داد. به عوض در همان زمان روابط اسلامگرایان سعودی با عبدالله – ولیعهد وقت- مثبت بود. تعجب نباید کرد که در دوره عبدالله، آرامشی نسبی بر روابط ایران و عربستان حاکم بود. دو سدیری پیش و پس از عبدالله –فهد و سلمان – عربستان را تا مرز جنگ با ایران پیش بردهاند.
آخرین نزاع داخلی درشت در میان آل سعود نزاع دو برادر سدیری است، یا به تعبیر دقیقتر فرزندان آن دو. محمد بن سلمان و محمد بن نایف اکنون درگیر تنازعی پنهان برای نشستن بر کرسی سلطنتند.[۲] بن سلمان با تردستی پدرِ پادشاهش به عنوان جانشین ولی عهد -یعنی بن نایف- تعیین شده است و هر آن انتظار میرود با تردستی جدیدی ولی عهد شود؛ اگر هم تردستی در کار نباشد بن نایف فرزند پسری برای کنار زدن بن سلمان ندارد.
این تازه آخرین دور نزاع است. در هر دو مرحله مرگ فهد و مرگ عبدالله نیز عدهای شاهزادهی مغبون اما منتظر بر کنار ایستادند. باند سدیریهای بزرگ -فهد و سلطان- که قدرت مسلط دوره اول بوده و با تدبیر عبدالله کنار رفتند، هنوز طمع قدرتشان سرد نشده است. خالد بن سلطان –وزیر دفاع سابق- در ۲۰۱۳ به بهانه شکست در مقابل انصارالله و معامله نظامی با چینیها[۳] و بندر بن سلطان- رئیس سازمان اطلاعات- در ۲۰۱۴۴۴ به بهانه سوء مدیریت جنگ سوریه کنار رفتند. البته که تمهید اخراجشان از قدرت با مرگ پدرشان در ۲۰۱۱ داده شده بود. محمد بن فهد نیز تا ۲۰۱۳۳۳ توانست لقمه چرب امارت بر استان الشرقیه را حفظ کند و جای خود را به سعود بن نایف داد. احمد که کوچکترین شاهزاده سدیری بود و به امید ولایت عهدی در وزارت کشور منتظر بود در ۲۰۱۲ جای خود را به محمد بن نایف داد. عبدالله در ضربه آخر، با دادن ولایت عهدی به کوچکترین شاهزاده نسل دوم و نزدیکترین آنها به او، مقرن بن عبدالعزیز، به کلی باند سدیریهای ارشد را به کنار راند. پس از مرگ عبدالله، اولین اقدام سلمان حذف مقرن از لیست انتظار پادشاهی بود تا فعلاً به جای او یکی از باند سدیریهای کوچک یعنی بن نایف را بنشاند. حذف بقایای باند عبدالله، به ویژه متعب بن عبدالله که ریاست گارد ملی را دارد احتمالاً برنامه آتی باشد. به این ترتیب از سه ارگان تعیین کننده در قدرت، یک ارگان یعنی وزارت دفاع در دست بن سلمان بوده و دو ارگان دیگر یعنی وزارت کشور و ریاست گارد ملی در کشاکش تصرف توسط باند سلمان است.
به لحاظ نگرشی، اگر عبدالله توانست با هر سه بلوک لیبرال و وهابی و اسلامگرا روابط متوازن برقرار کند، و فهد و بننایف عمدتاً با بلوک لیبرال بستند، سلمان در دهههای اخیر بیشتر سرمایهاش را در حساب وهابیها خوابانده است و نظری هم به اسلامگرایان دارد. سلمان در مقام امارت ریاض، تختگاه سعودی، چهرهای کلیدی در مساعدت مجاهدین افغان و اخوانیها بود.[۴] آمریکاییها هم مخفی نمیکنند که نگران نزدیکی او به تندروهای مذهبی هستند.
بن نایف بیشک محبوبترین چهره میان آمریکاییهاست و برای روزگار سلطنتش روز شماری میکنند.[۵] او همان کسی است که توانست شبکههای القاعده را درون عربستان در هم بشکند و آنها را به سمت یمن فراری دهد. القاعده یمن در واقع بقایای شبکه قدرتمند القاعده شبه جزیره هستند که به لحاظ خصومت با آمریکا و آل سعود، جزو خالصترین جناحها محسوب میشدند. با این حال امروز جنگ یمن -جنگی که به تمام معنا توسط بن سلمان مدیریت میشود- منجر شده است القاعده یمن نیز خود را وارد صحنه درگیری علیه انصارالله کند. بن سلمان برای تثبیت قدرت خود فرصت چندانی ندارد. این جوان ۳۰ ساله باید پیش از مرگ پدر ۸۰ سالهاش، کفایت خود را نشان بدهد وگرنه خیل شاهزادههای عصبانی از ولایت عهدی خلاف قاعدهاش، او را کنار خواهند زد. همین موضوع نیز شتابزدگی وی را در برخورد با پروندههای مختلف توجیه میکند. البته مخالفان او نیز بیکار ننشسته و حرکتی حساب شده برای خلع سلمان و فرزندش آغاز کردهاند. مهمترین نشانههای این حرکت انتشار نامهای بینام از شاهزادهای سعودی در روزنامه گاردین بود که دست به افشای وضعیت نابسامان داخلی عربستان در اثر مدیریت ناپخته محمد بن سلمان و تمایل بخش وسیعی از شاهزادگان برای ائتلاف علیه او زده است.[۶] فاجعه منا و همچنین سقوط جرثقیل در مسجد الحرام نیز در همین چهارچوب قابل تحلیل است. هرچند نمیتوان در مورد طرفی که در وقوع فاجعه عاملیت داشته به ضرس قاطع سخن گفت، امّا قابلیت اطلاعاتی-عملیاتی و انگیزه جناح بن نایف برای ترتیب دادن به این فاجعه بیشتر ارزیابی میشود[۷]. شواهد دال بر این است که پیش از موسم حج نیز عملیاتهای تروریستی مختلفی در داخل عربستان واقع شده که بن نایف را هدایت کننده پشت پرده آن دانسته اند.[۸]
بن سلمان برای انجام پروژههای بلندپروازانه منطقهای خود به سرعت در حال یارگیری از اسلامگرایان است. همراه شدن حزب اخوانی الاصلاح یمن در جنگ علیه انصارالله، دعوت از قرضاوی برای حضور در عربستان[۹]،
دیدار با مشعل و شواهد متعدد دیگر همه علائمی از تغییر استراتژی سعودی از طرف بن سلمان است. این همکاریها در موضوعاتی اتفاق میافتد که مورد علاقه تشکیلات وهابیها هم باشد و به نحوی به موضوع مقابله با شیعه و ایران بازگردد.
نمود دیگر حرکت مستقلتر سعودی نسبت به ایالات متحده، روابط جدیدی است که با روسها پیمیگیرند و به بخشی از آن پیشتر اشاره شد. زمینههای این استقلال نسبی از زمان عبدالله با جدیتر شدن توافق هستهای و پا پس کشیدن آمریکا از بمباران مواضع اسد پس از غائله سلاح شیمیایی ایجاد شده بود. پس از مرگ عبدالله نیز غیبت سلمان در اجلاسیه سران عرب در واشنگتن اولین پیامهای منفی را به کاخ سفید مخابره کرد.[۱۰]
سلمان احتمالا بیش از همه از کنار کشیدن آمریکا از حمایت مستقیم عربستان و به طور کلی از فوریت خارج کردن پروندههای خاورمیانه و استراتژی «ثقلگرایی آسیایی» در میان دموکراتها نگران است. به ویژه که پدیده نفت ماسهای به وضوح اهمیت عربستان را به عنوان ضامن ثبات بازار نفت برای آمریکا مضمحل کرده است. سقوط قیمت نفت در اثر همین پدیده، بحران اقتصادی را از هم اکنون در عربستان کلید زده است. بحرانی که با برداشت ۵۰ میلیارد دلار از ذخایر ۱۰۰۰ میلیار دلاری ارزی برای مصارف جنگ یمن جدیتر هم شده است. جامعه سعودی به هیچ وجه کشش فشار اقتصادی ندارد. تنها عنصر دین است که میتواند خلأ قدرت مالی را برای آلسعود پر کند. وقتی درآمد نفتی سعودی از ۱۰۸ دلار در ۱۹۸۱ تا ۱۵ دلار در ۸۷ سقوط کرد، این فضای مذهبی حاصل از جنگ افغانستان و جنگ علیه ایران شیعی بود که فشارها علیه حاکمیت را تخلیه میکرد.
سلمان باید به این ضرورت رسیده باشد که برای بقای دولت خود و فرزندش باید روی پای خود بایستند. اگر حکومت سعودی از سونامی بیداری اسلامی در ۲۰۱۱ جان به در برد، باید ممنونِ ۱۳۰ میلیارد دلاری باشد که برای مصارف عمومی آزاد کرد.[xi] در افق میانی تکرار این گشادهدستیها عملی نیست. در این افق بقای سعودیها با ۷۷۷ عامل در پیوند خواهد بود:
الف) توازن قدرت میان جناحهای داخل خاندان سعودی:چنان که گفته شد همزمان شدن بحران انتقال قدرت به نسل بعد و تمامیتطلبی بن سلمان به عنوان چهرهای فاقد مقبولیت و کارنامه روشن، وضعیت این توازن را در مرحلهای بحرانی قرار داده است. اما در صورت انتقال موفق قدرت به بن نایف به عنوان اولین شاهزاده نسل جدید که همزمان ۴ برگ برنده حمایت آمریکا، سابقه موفق، مهارت امنیتی و مقبولیت در میان اکثر جناحها را داراست، این توازن به وضعیت ثبات خواهد رسید.
ب) توازن میان اپوزیسیون اسلامگرا و لیبرال: فقدان براورد این دو از آینده پس از تغییر حاکمیت سعودی انگیزه آنها را برای هزینهدهی برای شورش پایین میآورد. این دو جناح در هر دو موج اعتراض علیه آل سعود –یعنی سال ۱۹۹۱ و ۲۰۱۱- مستقل از هم وارد صحنه شده اند. در مقطع اول اسلامگرایان فعالیت بیشتری از خود نشان داده، علاوه بر دو نوبت طومارنویسی اجتماعات اعتراضی گستردهای را نیز رقم زدند. در نوبت دوم اما شدت عمل دوجناح تفاوت محسوسی نداشت و هر دو به جمعآوری امضا و صدور بیانیه اکتفا کردند. گرچه دموکراسی و آزادیهای مدنی قدرمشترک چیزی است که این دو خواهان آن هستند، اما در جایی مانند سعودی تغییرات رادیکال در سیاست خارجی –مخصوصا در قبال آمریکا- مهمتر از صرف دموکراسی و آزادی جلوه میکند. بنابراین قابل فهم است که لیبرالها عربستان آل سعود را قابل تحملتر از عربستان اخوانی ببینند. از نگاه اسلامگرایان نیز صعود لیبرالها به قدرت منجر به تسریع سکولاریزه شدن حکومت و نزدیکی بیش از پیش به ایالات متحده خواهد بود.
ج) استحکام نیروهای امنیتی: عربستان واجد یکی از قدرتمندترین سیستمهای امنیت داخلی است. علاوه بر تامین مالی مناسب، حضور بخش مهمی از بالای صد شاهزاده نسل سوم از آل سعود درون این سیستم امنیتی، وفاداری بالای این سیستم به حاکمیت سعودی را باعث شده است. جدای از این، انتخاب نیروها از میان قبایلی که به طور سنتی همپیمان آل سعود محسوب میشوند نیز موجب مقاومت بالای آن شده است. سعودیها از مدل نهادهای موازی امنیتی به خوبی بهره برده و باعث نزول ریسک کودتا یا خرابکاری یکطرفه توسط هر یک از این نهادها شدهاند.
د) وابستگی اسلامگرایان به نهادهای حاکمیتی:دهها هزار فعال اخوانی عربستان کارمند نهادهای عریض و طویل آموزشی، تبلیغی، توسعهای و … عربستان هستند و بدون اطمینان از حصول نتیجهای قابل قبول از هرگونه نافرمانی سیاسی، آمادگی برای انجام اقدامی جدی ندارند. به نظر میرسد به عکس سایر کشورهای خلیج فارس، اخوان سعودی امکان نهادسازیهای مستقل از حکومت را نداشته و نتوانسته در اقتصاد سعودی حاشیه امنی برای خود فراهم کند.
ه) تهدید دشمن خارجی:اکسیر شفابخشی که سعودیها از زمان ناصر فرمول آن را یاد گرفتهاند، پررنگ کردن حضور دشمنی خارجی است. این دشمن متحد کننده اگر در دهه ۶۰ میلادی مصر ناصر بود از دهه ۸۰ مبدل به ایران شیعی شده است. از یاد نبریم که مخاصمه با تشیع هیچگاه دغدغهای ایدوئولوژیک برای سران آل سعود نبوده است. بعکس یکی از درگیریهای پایدار تشکیلات وهابیت و آل سعود بر سر نحوه تعامل با شیعیان منطقه الشرقیه است. در چنین شرایطی نباید از تعامل نرم رهبران منطقه الشرقیه همچون «حسن الصفار» و همچنین جریان شیرازی با آلسعود تعجب کرد. در واقع اولین جنگ داخلی عبدالعزیز بن سعود (موسس عربستان کنونی) با یک جنبش نجدی تندرو بود که گرچه سابقاً مهمترین نیروی نظامی همپیمان او محسوب میشدند اما بر سر اصرارشان بر پاکسازی جمعیت شیعیان، توسط عبدالعزیز قلع و قمع شدند. بعد از انقلاب نیز با وجود تمام جو ضد شیعی موجود، آل سعود توانستند با ترکیب خشونت و بذل و بخشش، جنبشهای شیعی الشرقیه را راضی به سکوت کنند.
و) حمایت دستگاه وهابیت:حمایت شیوخ وهابی اگر هم ایجاباً تاثیر چندانی نداشته باشد، سلباً میتواند چالشی مهم برای آلسعود تلقی شود. آل سعود بدون حمایت جانانه آمریکا و منابع مالی مبسوط، نیاز بالایی به ادامه حمایت شیوخ خواهد داشت. این حمایت، بافت مذهبی جامعه عربستان را در حمایت از اسلامگرایان سست میکند. تردید مفتی سابق، بن باز، در محکوم کردن حرکت اعتراضی اسلامگرایان در سال ۹۱ چالشی مهم برای آل سعود تلقی میشد. امروز گرچه چهرهای به کاریزمای بن باز در میان علمای سعودی وجود ندارد اما موضعگیری منفی کسانی چون صالح الفوزان میتواند عاملی مهم در تسهیل بسیج اجتماعی توسط اسلامگرایان باشد.
و) ادامه ائتلاف با شرکای منطقهای:بدون وجود منابع مالی کافی برای تامین نیاز وابستگان به عربستان در مصر و پاکستان و یمن و سودان، وجود زمینههای ادامه ائتلاف عربستان با کشورهای مستقلتری چون امارات، کویت و اردن در رقابت با محور قطری-ترکی و مبارزه با محور ایرانی حیاتی خواهد بود. این در حالی است که سه گروه یاد شده زمینههای لازم برای بروز اختلافات جدی با عربستان دارند و در شرایط کنونی منطقه است که بدینسان مجدانه در کنار هم قرار گرفتهاند. امارات و اردن در صورت شتاب گرفتن نزدیکی آل سعود و دستگاه وهابیت احساس تضاد سیاستی بیشتری نسبت به عربستان خواهند داشت. هر دو کشور تمایل به حمایت و توسعه اسلام آشتیجو و متساهل دارند و مخفی نمیکنند که وهابیت را عامل رشد افراطگرایی در منطقه میدانند. با این حال کویت، بافت و سیاستهایی مشابهتر با سعودی داشته و جدا شدن آن از ائتلاف با سعودی مشکلتر است.
در عین حال روند کنونی دوقطبی ایران و سعودی علاوه بر متحدین موجود زمینه نضج اتحادی جدید در سطوح امنیتی بین سعودیها و اسرائیل را فراهم آورده است. غیر از ملاقاتهای غیررسمی همیشگی همچون ملاقات ترکی بن فیصل و لیونی[xii]، سعودیها اخیراً آشکار کردهاند که تا کنون ۵ ملاقات سطح بالا میان مقامات امنیتی طرفین برقرار شده است.[xiii] سعودیها با علنی کردن این روابط چندان هم بیگدار به آب نزده اند. نظرسنجیها[xiv] و رصد سپهر عمومی عربستان نشان میدهد خصومت با ایران هماکنون بیش از خصومت با اسرائیل جلوه دارد و ادامه روند کنونی در حال تشدید این خصومت و فرعی شدن قضیه اسرائیل است.
نه تنها عربستان، بلکه فضای کلی جهان عرب آمادگی برای پذیرفتن طرح کشور مستقل فلسطینی نشان میدهد و این تندروی نتانیاهو بوده که تا کنون فرایند را متوقف کرده است. این تغییر پارادایم با ایجاد یک موفقیت تصنعی همچون آنچه در اسلو طرح آن ریخته شد، میتواند در تودههای عرب نیز رسوب کرده و بازسازی جبههای در سراسر جهان اسلام علیه اسرائیل را بسیار مشکل کند. از یاد نبریم که همین پارادایم توسط گولن در ترکیه و عبدالرحمن وحید در اندونزی در سطح عمومی توانست جا باز کند و اجماع جریانهای اسلامی جهان اسلام را در اولویت بودن مسئله فلسطین بشکند.
پانوشت:
[۱]” – Succession in saudi Arabia”, Joseph A. Kechichian, Palgrave, p 142
[۲] – http://www.arabeyemedia.org.uk/social-media/2015/5/4/is-saudi-bracing-for-power-contest–between-kings-son-and-new-crown-prince
[۳] – http://hammonda.net/?p=1525
[۴] – ن.ک: «مذکرات الرضاوی» و :
http://www.brookings.edu/research/essays/2015/the-prince-of-counterterrorism
[۵] – http://www.brookings.edu/research/essays/2015/the-prince-of-counterterrorism
[۶] – http://www.noonpost.net/الإصلاح-فی-السعودیه/أمیر-سعودی-یرسل-نذیرًا-لآل-سعود-خوفًا-من-انهیار-المملکه
[۷] بعد از فاجعه منا، خبری در رسانهها پخش شد که بستن انتهای خیابان را به عبور خودروی بن سلمان ارتباط می داد تا فاجعه به گردن او بیفتد؛ ولی منبع خبر مشخّص نبود. بسیاری از تحلیلگران این ترفند را به بن نایف نسبت میدهند. علی الظاهر او با استفاده از نیروهای پشت پرده خود خود چنین خبری را پخش کرده است تا بن سلمان را متهم سازد.
[۸] – http://www.arabeyemedia.org.uk/social-media/2015/5/4/is-saudi-bracing-for-power-contest-between-kings-son-and-new-crown-prince
[۹] – http://www.reuters.com/article/2015/10/02/us-qatar-saudi-brotherhood-idUSKCN0RW1X020151002
[۱۰] – http://www.bloomberg.com/politics/articles/2015-05-10/saudi-arabia-says-king-won-t-attend-gulf-summit-in-u-s-
[xi] – Saudi Arabia in the New Middle East, F. Gregory Gause III, Council on Foreign Relations, p. 6
[xii] – http://english.farsnews.com/newstext.aspx?nn=13921113001314
[xiii] – http://www.bloombergview.com/articles/2015-06-04/israelis-and-saudis-reveal-secret-talks-to-thwart-iran
[xiv] – http://www.dailymail.co.uk/wires/ap/article-3111307/Survey-Saudis-consider-Iran-enemy-not-Israel.html
منبع: اندیشکده مرصاد