اندیشمندان و چهره های فرهنگیجریان شناسی
دگرگونی و مصادره تکفیری ها در آرای سیدقطب
با مطالعه این مباحث، می توان دریافت که در جهان اهل سنت اسلام گرایی سیاسی با تکیه بر تفسیرهایی از ادبیات قطب چگونه از اصولگرایی سید قطب عبور و یک رادیکالیسم را تولید می کند.
دکتر داود فیرحی
سفر به آمریکا، سیدقطب را به موضع ضدغربی کشاند
تاریخ تولد سید قطب با تاریخ تولد نظام مشروطه ما یکی است: 1324 قمری، 1906 میلادی؛ یک دوره از زندگی ایشان را می شود از 1906 تا 1947 در نظر گرفت که عازم آمریکا شده و حدود دوسالی هم در آنجا حضور دارد. این دوره یکی از مهم ترین دوره هایی است که می توان در مورد آن حرف زد. به این دلیل که سید قطب به تدریج به یک دیدگاهی می رسد. وقتی در سال 1948 عازم آمریکا می شود، ظاهرا بورسیه دولت است تا در مورد نظام آموزشی آمریکا تحقیق کند و جالب است که این تحقیق، سید قطب را بیشتر به موضع مخالفت با غرب می کشاند. در سال 1953 به اخوان تمایل پیدا کرده و در سن 45 سالگی، رسما به این جنبش می پیوندند. ایشان در این باره می گوید«من در این سال متولد شدم». بعد به تدریج در جنبش اخوان رشد می کند. یک سال بعد سردبیر روزنامه اخوان المسلمین و سپس به پانزده سال زندان محکوم می شود. پس از آزادی، «معالم فی الطریق» را می نویسد.
تاثیرپذیری سیدقطب از مودودی
در دوره 1965 و 1966 که حکم اعدام سید قطب به همراه دو یار وی صادر می شود، دوره جالبی برای مطالعه دیدگاه های سیدقطب درباره مفهوم جاهلیت است. با نگاه به مفهوم جاهلیت، احساس می کنیم این ادبیات، بسیار به ادبیات «ندوی» و یا «مودودی» نزدیک است. بر اساس کار مشترکی که با یکی از دانشجویان انجام دادیم، دریافتیم که تئوری جاهلیت قبل از سید قطب در آثار مودودی وجود دارد و ایشان این بحث را توسعه دادند. درباره مفهوم جاهلیت تقریبا می توان گفت نظریه هایی که در مودودی هست در خود سید قطب هم وجود دارد؛ همچون واژه «جاهلیت ناب» یا جاهلیت خالص و منظور نگاه های ماتریالیستی به انسان هست. باز هم با تکیه بر مودودی هست که سید قطب در ادبیات خود اومانیسم را جاهلیت تلقی و نمادش را ایالات متحده تصور می کند.
از مجموع گفته های سید قطب چنین استنباط می شود که او بخش های صنایع و فنون و علوم دقیق غرب را مورد انتقاد قرار نداده و آنچه بیشتر برای او مهم بوده، نظام حقوقی و اخلاقی است. در ادبیات سید هم همانند ادبیات مودودی یک نوع جاهلیتی در نظر گرفته شده با عنوان جامعیت شرک آلود یا تقریبا نظام هایی که به نوعی در کنار حکومت خداوند یا حاکمیت شریعت به چیزهای دیگر توجه می کنند. جمله ای در ادبیات ندوی یا مودودی تحت عنوان «جاهلیت راهبانه» وجود دارد که به نوعی رهبانیت را هم مورد انتقاد قرار می دهند اما در ادبیات سید بحث جاهلیت تفاوت هایی با ادبیات مودودی دارد؛ شاید بشود گفت گروه های جهادی سعی کردند از این بحث ها و ادبیات کمک بگیرند و نظریه های تکفیر را به سید هم نسبت دهند.
بسط مفهوم جاهلیت در اندیشه سیدقطب
در ادبیات سید بحثی هست به نام جاهلیت مدرن؛ وی نه تنها دنیای غیر مسلمان را دنیای جاهلی تلقی می کند، بلکه حتی دنیای مسلمانی امروز را هم دنیای جاهلی حساب می کند. یعنی در واقع حکمی که در ادبیات مودودی و ندوی بود، آن را به خود جهان اسلام و مسلمانان سرایت داده و می گوید: در جهان امروز دیگر بشر نمی تواند ادعا کند که جاهلیت بخاطر نبود علم است؛ بلکه حتی دانشمندان را هم جاهل تلقی می کند. سید قطب بر این باور است که «جاهلیت قرن بیستم وخیم ترین نوع جاهلیتی است که در تاریخ بشر ظاهر شده زیرا در این عصر جامعه جاهلی چهره های متفاوتی به خود گرفته و «ایسم» های متفاوتی جای توحید نشسته اند.
بهره برداری تکفیری ها از ادبیات سیدقطب
اگر در ادبیات زرقاوی نگاه کنیم یا کتاب «الفریضه الغائبه» در این ادبیات بحث بسیار مهمی وجود دارد. به نظر می آید سید قطب دو جمله را از ندوی و نیز مودودی اخذ می کند و معتقد است که مسلمانان به لحاظ وضعیت در دو وضعیت قرار داشتند: یکی قبل از جریانات جدید جنبش های اسلامی است که نامش را می گذارد دوران استضعاف؛ ولی دوران خودشان و بعد از آن را دوران آگاهی می نامند و معتقد هستندکه در این جهاد نوعی گسترش آگاهی هست. اما متفکران یا بگوییم نویسندگان تکفیری کاری که می کنند این است که بجای آن توسعه ای که سید در مورد جاهلیت داده و گفته تمام جوامع مسلمانی امروز جوامع جاهلی هستند، در ادبیات تکفیری ها، جوامع کافر، اهل بدعت و شرک یا اهل نفاق هستند.
تغییراتی در ادبیات سید داده شده که بسیار مهم است. در ادبیات مسلمانی قبل از تکفیری ها و حتی قبل از بحث های سید، اهل سنت و همینطور در بعضی از ادبیات شیعی هم کمابیش از احتمال تکفیر صحبت می کردند اما این تکفیر هرگز به معنای تکفیر خاص نبود. یعنی مصداق تعیین نمی کردند، قواعد کلی می دادند. مصداق ها را عینا مشخص نمی کردند و در تکفیر احتیاط هم می کردند. اما آنچه در جریان های تکفیری اتفاق افتاد و بسیار هم اهمیت داشت، تعین مصداق بود. مثلا در سال 1990 و 91 شیخ عبدالملک مفتی حکم به کفر کل دیار عراق داد یا مشهدانی، جبوری و دیگران آن ها هم چنین حکمی دادند از جریان انصار الاسلام.
دو دگرگونی اساسی جنبش های رادیکال اسلامی بعد از سال 2000
پیش تر تکفیر در ادبیات سید نبود یا حداقل دیده نشده اما در تأمین مفهوم جاهلیت بود و آن را به تمام جوامع موجود گسترش می داد و معتقد بود جامعه یا تحت حاکمیت شریعت و خداوند هست یا جاهلی است؛ سپس طبق این معیار در تمام جوامع آن زمان که حکومت شریعت نبود، حکم به جاهلیت می کرد. اما در ادبیات دهه نود و از 2000 به بعد ما شاهد دو دگرگونی بسیار اساسی در جنبش های رادیکال در جهان اسلام هستیم؛ یکی تکفیر های عام است یعنی دقیقا قرینه جاهلیت عمومی یا جاهلیت فراگیر؛ یک تکفیر فراگیر در ادبیاتشان وجود دارد و دوم مفهومی وجود دارد به نام جهاد و هجرت. در ادبیات سید هم جمله ای است که«هر مسلمانی هر کجا توانی داشته باشد، تلاش کند حکومت اسلامی تأسیس شود»؛ در ادبیات تکفیری همین بحث بُلد و بزرگ نمایی شده و یک قاعده درست کردند؛ اینکه مسلمان ها یا اهل شرکند (به باور آنها شیعیان) یا اهل نفاقند(اهل سنتی که با غرب تعامل دارد همچون حاکمان سعودی یا اردن) و یا معتقدند که اینها اهل بدعتند. منظورشان هم از بدعت دموکراسی، انتخابات و رأی است.
این ادبیات باعث شده با توجه به این سه معیار شرک، نفاق و بدعت یک حکم عمومی برای تکفیر داشته باشند و در ادبیات تکفیری ها اگر غیر مسلمانی را به دست بیاورند، می توانند توبه دهند و بگویند شما می توانید ایمان آورده و مسلمان شوید. اما بسیاری از آن ها را حتی توبه شان راهم قبول نمی کنند، یعنی اتفاقی که در ادبیات اینها رخ داده است.
دگرگونی و مصادره در آرای سیدقطب
از سال 1966 که مرحوم سید ادبیات جاهلیت را مطرح می کند و بدنبال تأسیس حکومت اسلامی است یا حداقل آرمان حکومت اسلامی و بحث جامعه جاهلی مدرن را مطرح می کند، چه اتفاقی رخ داده که از آن زمان تا همین سال ها یعنی دهه دوم قرن 21 که حدود 50 سال است، یک دگرگونی در مفاهیم پیدا شده و جالب اینکه در این مفاهیم به نوعی مصادره ای از آراء قطب هم هست. من در چند بخش این مصادره را دیدم؛ یکی در مفهوم جاهلیت که تبدیل به مفهوم تکفیر یا کفر می شود. یکی دگرگونی در مفهوم جهاد است که بخصوص این جهاد معنی خاصی برای تکفیری ها دارد؛ یکی هم مفهوم تأسیس حکومت شرعی است. یعنی بحث هایی مثل خلافت را دنبال می کنند. با مطالعه این مباحث، می توان دریافت که در جهان اهل سنت اسلام گرایی سیاسی با تکیه بر تفسیرهایی از ادبیات قطب چگونه از اصولگرایی سید قطب عبور و یک رادیکالیسم را تولید می کند. فکر می کنم یک خلطی در جوامع پیدا شده و هر کس به سید قطب توجه دارد متهم به رادیکال بودن می شود و تفکیک این مفاهیم شاید بتواند کمک بزرگی به این موضوع بکند.