دول بیملت، ملل بیدولت، و آیندۀ نزاع خلیجی

حمید عظیمی
در عربستان خبر خاصی نیست! ۲۷ سال است که تقریبا هیچ اتفاق خاصی که واقعا منشا آن را خود سعودی بتوان دانست نیفتاده است! با مرور روزهای حملۀ صدام به کویت و سلسله وقایع بعدی که رابطه میان اسلامگرایی و دولت سعودی را در هم شکست به خوبی می توان این واقعیت را نشان داد. برشی از تاریخ که اسلامگرایان برای بار نخست نشان دادند چیزی به نام ملت عربستان وجود خارجی ندارد. اگر عبدالعزیز بن سعود وهابیت را عامل ملتسازی میان اعراب شبهجزیره نمود، فرزندش فیصل ماموریت هویتبخشی را به ایدئولوژی اخوان المسلمین محول کرد. شوروی که فروپاشید حکام نجد به تدریج دریافتند که دیگر نیازی به اخوان ندارند، وهابیت هم که از زمان پدرْشاه، این جمعبندی در موردش حاصل شده بود. آنها که در این مدت تازه فرصت کرده بودند فرنگستان را خوب بچرخند، دریافتند عربستانی که دوست دارند چیزی متفاوت آمال شیوخ صحوی و اخوانی است. فهد زمانی که این مطلب را فهمید، اندکی دیر شده بود و برجها و جزایر مصنوعی دوبی کلید خورده بودند. به علاوه وهابیت عبدالعزیز و اخوان فیصل طوری در ریاض ریشه ندوانده بود که به این آسانیها شرش کنده شود. عربستان تا همین امروز درگیر نزاعی محتاطانه برای جدا کردن راه خود از این دو و ساختن ملت مطلوب خود است اما گویا به تلۀ جدیدی افتاده است.
از دو کشوری صحبت می کنیم که جمعیت بومی آنها سرجمع به اندازه یک هفتم «شهر» ریاض هم نیست! دو کشوری که امروز سرنوشت عربستان در بازی میان آن دو تعیین میشود. |
تا یک سال پس از برآمدن دولت سلمانی در ۲۰۱۱ اگر کسی در عربستان سخن از خطر نفوذ اماراتی میکرد جدی گرفته نمیشد. اما وقتی یک روز قبل از اعلام و پیش از همه، المزروعی در توئیترش با اطمینان، محمد بن سلمان را پادشاه آینده سعودی خواند، بسیاری پرسیدند که آیا تصمیمات ریاض در ابوظبی گرفته میشود؟! برای سعودیهایی که به زعم خودشان عالم سنی روی انگشتشان میچرخد این سوال بسیار تحقیر کننده است. خصوصا که به یاد بیاورند تا همین چند وقت پیش این سوال را در مورد نقش دوحه در عربستان داشتند. از دو کشوری صحبت میکنیم که جمعیت بومی آنها سرجمع به اندازه یک هفتم «شهر» ریاض هم نیست! دو کشوری که امروز سرنوشت عربستان در بازی میان آن دو تعیین میشود.
اما کار عربستان چرا بدینجا کشید؟ تقریبا همه چیز به بیکفایتی نوادگان سعود برمیگردد. بیکفایتیای که باعث شده امروز شهروندان سعودی هر دلیلی که برای افتخار به وطن خود دستوپا میکند بهترش را در اطراف مرزهای آن بیابد. به زبان سادهتر اگر تمدن اسلامی میخواهید دوحه، اگر توسعه میخواهید دوبی و اگر شریعت میخواهید رقه، بهتر از هر نقطهای در عربستان است. صدالبته معنای این حرف آن نیست که بدون وجود نقاط مزیت، دولت-ملتها شکل نمیگیرند، اما دولتهای بیمزیت با فرایندهای دموکراتیک اجازه میدهند مردم راههای جدیدی را برای ارتقای کشور خود امتحان کنند و نشورند. دموکراسی چیزی است که دولت سعودی فاقد آن است، کویتیها فرمی مختصر از آن را دارند، اما قطریها و اماراتیها اساسا نیازی به آن ندارند چون مزیتهای کافی دارند بدون آنکه ملتی داشته باشند که این مزیتها را خرجشان کنند. این هندسۀ جغرافیای سیاسی حاشیۀ خلیج فارس است. دو دولت با ایدئولوژی ملتساز و بدون ملت، و ملتی گسسته با شبهدولتی بدون ایدئولوژی که تنها با یک نظم رانتیر زنده است.
با این وضعیت تعجبی ندارد آل نهیان و آل ثانی برای سرزمین حرمین خیالاتی در سر داشته باشند و بخواهند ملت نداشتۀ خود را با دولت نداشتۀ حجازیها تاخت بزنند. در واقع این دو سالهاست که شبکۀ گستردهای از نخبگان را برای تصرف سپهر عمومی عربستان بسیج کردهاند.
شبکۀ قطری
این شبکه سابقۀ بیشتری نسبت به رقبای اماراتیاش دارد و پیشینۀ آن به جنگ خلیج فارس باز میگردد. بعد از مواضع سرسختانه اخوان در مقابل استعانت از نیروهای امریکایی ضد صدام، این جریان به سختی با دولت عربستان درگیر بوده است. این درگیریها موجب قطع دسترسی به مهمترین منبع مالی اخوان، یعنی خزانۀ سلمان و نایف و عبدالله و سایر شاهزادگان قدرتمند و ارادتمند به اخوان شد. اینجا بود که اخوانیها به امیر تازه به قدرت رسیده قطر روی آوردند. حمَد برای همۀ طیفهای اخوانیها سنگ تمام گذاشت، من جمله اخوانیهای سعودی که دیگر در وطن، غریبه به حساب میآمدند. ارتباطات با محمد بن سرور و شبکههای تندروی وابسته به آن که هستۀ تغذیۀ نیروهای انسانی القاعده بودند از همان زمان شکل گرفت. گفته میشود ماموریت ارتباطات مستقیم با القاعده را عبدالله بن خالد آل ثانی وزیر داخلی به عهده داشته است، همو که اکنون در میان لیست تروریستهای اعلامی متحدین سعودی جا خوش کرده است.
شبکۀ شاگردان محمد سرور حقیقتا یکی از دردسرسازترین جریانهای نوسلفی برای عربستان بوده است. یکی از شعب این شبکه به رهبری حوالی و العمر و پشتوانۀ معنوی عبدالرحمن البراک و بنجبرین توانسته طیف وسیعی از سلفیهای سنتی شبه جزیره را جذب خود کرده و در مقابل دولت قرار دهد. این طیف که کالبد سازمانی آن را پیشتر میشد در امضاهای ذیل بیانیههای اعتراضیاش برانداز کرد، بعدها با همراهی عبدالرحمن عبدالخالق کویتی (پیشوای سلفیۀ حزبیه) شکل سازمان یافتهتری گرفت و «رابطه علماء المسلمین» را برای گردآوری همفکران خود تاسیس نمود. سایت پرمخاطب «المسلم» را نیز میتوان ارگان رسانهای این حلقه و لانۀ زنبور فعالان و نویسندگان سعودی آن دانست. در داخل عربستان ارتباطات و حمایتهای گستردۀ قطر چه از سرور و چه از ناصر العمر چیزی نیست که از دید دولتیهای نگران مخفی بماند. خصوصا که ویژگی حلقۀ العمر سروصدای زیاد آن بوده که طبیعتا دامنۀ فعالیتهای آن را داخل خاک سعودی اندکی محدود کرده است.
درمقابل حلقۀ العمر، شاگردان دیگر سرور اندکی زیرکتر بودهاند و توانستند زیرپوستیتر فعالیت کنند و کمتر مزاحمت دولت را جلب کنند. بدین سبب، این بال سروریها شاید اهمیتش بیش از حلقۀ العمر هم باشد. سرحلقۀ این شبکه احمد الصویان است و بخش خوبی از اعضای دیگر آن را در میان گردانندگان «مجلۀ البیان» میتوان یافت. بخش حجیمتر آن را نیز باید در شبکۀ عظیمی از حلقات تحفیظ و مدارس و دانشگاهها یافت. زحمت افشای بخش بزرگی از نهادهای تحت نفوذ سروریها را یکی از چهرههای شبهاطلاعاتی منتسب به جامیه، یعنی «سلامه العتیبی» کشیده است.
ما در دوحه با سه نوع تشکیلات فکری-رسانهای مواجهیم که به انحاء مختلفی میان چپها و اسلامگرایان تقسیم شده است. |
این تنها شبکۀ اخوانی نبود که قطریها زیر بال و پرش را گرفتند. بافت مذهبی عامیانۀ قطریها به سلفیت نجدی نزدیک بود و این باعث میشد سروریها بیشتر روی طبقات پایینتر هرم قدرت دوحه حساب باز کنند. در مقابل اما، راس هرم آل ثانی کاملا تحت تاثیر اسلام نواخوانی قرضاوی بود و قرضاویستها هم آدمهای خودشان را در عربستان شکار کرده بودند. گل سرسبد صیدهای قرضاوی در عربستان سلمان العوده بود که همراه با خالد العجیمی تنها اعضای سعودی پاتوق علمایی قرضاوی یعنی «اتحاد عالمی علما» شدند. العوده ضمنا با اقتباس از سایت موفق «اسلام آنلاین» قرضاوی، سایت «اسلام الیوم» را راه انداخت که محبوبیت بالایی میان سعودیها یافته است. این مجموعه مدتی در تماس بودند تا بالاخره با شروع بیداری اسلامی در قالب «ملتقی النهضه» به میان معرکه آمدند. با هدایت راهبردی پروژۀ النهضه توسط چهرههای سعودی الاصلی چون جاسم سلطان و محمد الاحمری، خطر این تشکیلات به عنوان اتاق فکر انقلاب در عربستان، برای نظام حاکم به خوبی برجسته شده بود. به نظر میرسید آنها با اتخاذ رویکرد بازتر توانستهاند همراهی برخی از وجوه شیعیان و لبیرالهای سعودی همچون توفیق السیف و خالد الدخیل را نیز جلب کنند.
حال که صحبت از لیبرالها شد نمیتوان اسمی از عزمی بشاره نیاورد. مردی که سعودیها وقتی از دشمنی قطر حرف میزنند نام او را بیش از حمد یا تمیم تکرار میکنند. بشاره اسلامگرا نیست. در واقع اصلا مسلمان نیست! او یک مسیحی فلسطینی است که به اتهام داشتن سَروسِر با حزبالله اخراج شد و به قطر آمد و اکنون توانسته است پیشقراول جریان چپ پانعرب شود. جریانی که به واسطۀ رویکرد انتقادیاش به وابستگی و استبداد حاکم بر دول عربی توانسته است زیر سایۀ قطر به همکاری بسیار قدرتمندی با اسلامگرایان برسد.
بدین ترتیب ما در دوحه با سه نوع تشکیلات فکری-رسانهای مواجهیم که به انحاء مختلفی میان چپها و اسلامگرایان تقسیم شده است. بخشی از آن توسط جریان چپ لیبرال اداره میشود و بشاره در راس آن قرار میگیرد. مهمترین نهادهای این جریان «مرکز العربی للابحاث»، «الشبکه العربیه للنشر» و سایت «العربی الجدید» است. بخش دیگری از تراست فکری-رسانهای قطر با همکاری دو طرف به سرانجام رسیده است. ستارۀ این قسم نیز شبکۀ الجزیره و مرکز دراسات پرقدرت آن است که نقش آن در عصبانیت تحالف سعودی از قطر نیازی به تفصیل ندارد. اما بلوک سوم که بهطور خالصتری توسط اسلامگرایان نواخوانی همچون خنفر، الزعاتره و الاحمری مدیریت میشود، شامل مواردی چون «منتدی العلاقات العربیه»، «منتدی الشرق» و سایت «عربی۲۱» است. این تراست عظیم، تواناییای باورنکردی در جهتدهی افکار عمومی جهان عرب علیه نظم منطقه داشته است و عمیقا مبغوض دولتهای محافظهکار عربیست.
باز به داخل عربستان بازگردیم. نواخوانیهای تابع العوده و سروریها، تنها جریانات ریشهدار داخل بدنۀ عمومی سعودی نیستند. شکاف میان این دو را تشکیلاتی پر کرده است که آن را میتوان امتداد اصیل و واقعی سازمان مرکزی اخوان المسلمین و اندیشۀ کلاسیک آن دانست. اینجا دیگر با یک سازمان واقعی و تمامعیار طرفیم که گستردهترین تشکیلات غیردولتی داخل عربستان است و در مورد وضعیت داخلیاش نم پس نمیدهد. بهعلاوه جماعت اخوان «بنائی» همچون سازمان مادر انعطافپذیری بالایی در تعامل با دولتهای موطن خود دارد. شواهدی که مخالفان جامی این طیف ارائه میکنند نشان میدهد که سکان هدایت این سازمان به دست عبدالله الترکی (رئیس سابق رابطه العالم الاسلامی) و سعود الفنیسان و چند قلم شیخ دیگر است. اگر این شواهد را بپذیریم باید تصدیق نمود که این چهرهها توانستهاند بعد از این همه بحران هنوز تعامل ایجابی خود را با نظام سعودی ادامه دهند و رد روشنی نیز از رابطه خود با قطر به جا نگذارند.
با یک سازمان طرفیم که گستردهترین تشکیلات غیردولتی داخل عربستان است و در مورد وضعیت داخلیاش نم پس نمیدهد. |
اخرین موردی که از شبکۀ مرتبط با قطر باید نام برد یک سلسلۀ حساب مجهول الهویه در شبکههای مجازی است که کانالی برای انتشار تمام آن چیزهایی شدهاند که موسسات رسمی رسانهای امکان نشر آن را ندارند. بیشک مهمترین این موارد فردی است با نام مستعار «مجتهد» که توانسته است تبدیل به یکی از اصلیترین کانالهای شناخت افکار عمومی از پشت پردههای خاندان سعودی شود. ایدۀ مجتهد آن قدر موفق بود که مدتی است اکانتهای مستعار دیگری نیز همچون «ترکی الشهلوب»، «معالی الریبراری» یا همین «سلامه عتیبی» که صحبت از آن شد، با گرایشات مختلف تلاش کردهاند از الگوی آن جهت اثرگذاری استفاده کنند. اخیرا خبری منتشر شد که ادعا میکرد اکانت مجتهد از اطراف سفارت قطر در صنعا اداره میشود.
شبکۀ اماراتی
به بازیگر جدید برسیم. اماراتیهای محاصره شده در میان برجها و بندرها و سکوهای نفتی، کمی دیر متوجه اهمیت «قدرت نرم» شدند. آنها وقتی به خود آمدند که دیدند قطریها با وجود سرعت توسعۀ کمتر، توان تاثیرگذاری محیطیشان بسیار فراتر از امارات است. در حالی که در دوحه هیچ کسی برایش مهم نبود اماراتیها به چه فکر میکنند، در ابوظبی دشمن ترسناک و قدرتمند مورد حمایت قطر به شدت فعال بود. اخوان امارات حتی کارش به راهاندازی هستههای شبهنظامی برای آوردن دخل دولت کشیده بود. آنها وقتی دیدند که حتی برادران سعودیشان نیز از خطر سقوط در امان نیستند خود دست به کار شدند.
از سال ۲۰۰۰ با راهاندازی شهرک رسانهای دبی بخشی از فعالیتها کلید خورد. دو غول بزرگ رسانهای سعودی، گروه ام.بی.سی و گروه روتانا، در همین شهرک پاگرفتند. یعنی با خرج سه میلیاردر خاندان سعودی ولید بن طلال، عبدالعزیز بن فهد و ولید آل ابراهیم و تامین زیرساختها توسط امارات مهمترین ابزارهای لیبرالیزهسازی شبهجزیره فراهم شد.
به تدریج امارات جای لندن و بیروت را برای لیبرالهای راست عرب میگرفت؛ لیبرالهایی که به دنبال باز کردن فضای جهان عرب بودند اما با کمک سلطۀ حاکم نه با به چالش کشیدن آن. خیلی از الیگارشهای سعودی هم همین را میخواستند؛ از جمله همینهایی که اسم بردیم. برخی دیگر همچون خالد بن سلطان و عثمان العمیر که به ترتیب الحیات و ایلاف را میچرخاند تجربه کرده بودند که کار در عربستان چقدر سخت است. بالاخره سعودی دولتی بود با یک ملت چندپاره که باید هوای بخش مذهبی آن را هم میداشت. لذا اکثر رسانههای لیبرال، حتی با اینکه توسط اعضای بلندپایۀ خاندان مدیریت میشدند ابدا توانایی راهاندازی آن را درون عربستان نداشتند. از طرفی اثرگذاری و شبکهسازی نخبگانی و تغییر اجتماعی درون بافت خلیجی چیزی نبود که بتوان از لندن و بیروت انجام داد. پس امارات بهترین گزینه بود. دولتی که هم مدلی جذاب برای توسعه بود و هم ملت قابل ذکری نداشت که در مقابل یا در مورد آن جواب پس بدهد.
با همین ذهنیتها کمکم سروکله نویسندگان زبردست عرب در دوبی پیدا شد. ترکی الدخیل بدون شک ستارۀ این نسل است. او که با العربیه (که خود ذیل ام.بی.سی است) شروع کرد به زودی آنقدر پیشرفت که هم مدیریت العربیه را به او دادند و هم به خرج ابوظبی مرکزی مطالعاتی را تاسیس کرد به نام «مسبار». مسبار کارش مطالعه در مورد حرکات اسلامی است؛ دقیقتر بگوییم: نقد حرکات اسلامی. این دقیقا همان چیزی بود که امارات میخواست و مردانه هم برایش خرج کرد و وضع طوری شد که مسبار اکنون در موضوع کاری خود میتوانست با بروکینز و کارنگی رقابت کند و هیچ هماوردی هم در جهان اسلام نداشته باشد. مسبار اکنون با به کار کشیدن نواندیشانی سعودی چون منصور النقیدان و مشاری الذایذی که زمانی خود رادیکال بودند، به خوبی توانسته است شک به جان اسلامگرایی سعودی بیندازد. البته نقدها تنها متوجه اسلامگرایان نیست و ساختار رسمی مذهب در عربستان نیز از نقدهای اماراتی در امان نمیماند. لذاست که خیلی اوقات مقامات سعودی نقدهای مسبار را به خودشان میگیرند.
این قالبشکنیها به نحوی تلاش کرده است ارتودوکسی سلفی حاکم بر کشورهای حاشیۀ خلیج فارس را به چالش بکشد؛ حتی اگر لازم باشد در این زمینه به شیعه نزدیک شود. |
ذکر این نکته در اینجا خالی از فایده نیست که دامنۀ حمایتهای امارات از جریانهای روشنفکری عرب ابداً محدود به شبهجزیره نمیشود و امارات توانسته است با شبکهای جهانی از روشنفکران عرب از طریق حمایت از مؤسساتی چون «المومنون بلاحدود» متصل گردد.
کمی بیشتر به ام.بی.سی و روتانا بپردازیم. دو شبکه ای که به شهادت پشتپردۀ مدیرانش، موفقیتی فوقالعاده در لیبرالیزه کردن فرهنگ عمومی جامعۀ عربستان داشتهاند. در شرایطی که تودههای عظیم متمایل به جناح لیبرال، بهعکس اسلامگرایان فاقد سازمانهای مدنی و تشکلهای مردمی قدرتمند هستند، وجود چنین ابزارهایی در کنار شبکههای اجتماعی، برای بسیجکنندگیهای آینده حیاتی خواهند بود. البته ایندو تنها به جذب مخاطب لیبرال اکتفا نکردهاند و به تأسی از الجزیره به قالبشکنیهای جذابی روی آوردند. این قالبشکنیها به نحوی تلاش کرده است در هرزمینهای ارتودوکسی سلفی حاکم بر کشورهای حاشیۀ خلیج فارس را به چالش بکشد؛ حتی اگر لازم باشد در این زمینه به شیعه نزدیک شود. اولین نمونههای این رویکرد را با قرار گرفتن یک چهرۀ مرموز شیعی یعنی «نجاح محمد علی» در راس کادر العربیه مشاهده میکنیم.
این تنها سورپرایز العربیه برای جامعۀ خلیجی نبود. در این اواخر این شبکه چندین بمب رسانهای را در این جامعه منفجر کرد. یکی مستندی با نام «حکایت حسن» در مورد شخصیت دبیرکل حزبالله بود که از نظر مخاطبان، بهصورتی غیرقابل تحمل، از وی تصویری مثبت ارائه کرده بود. دیگری مصاحبهای بود با فواد الهاشم که در آن به صراحت به ابن تیمیه و بنباز و بنعثیمین حمله میکند. شاهکارهای این روزهای ام.بی.سی، یعنی سریال «غرابیب سود» را نیز نباید از قلم انداخت. سریالی که به برداشت بسیاری از مخاطبانش بیشتر اهلسنت را هدف گرفته تا داعش. روتانا هم همین چند روز پیش بود که مصاحبۀ مفصل و پرسروصدایی را با عدنان ابراهیم به اجرا گذاشت. این شبهمستبصر شهیر درکنار بازطرح کلی نقدهایش بر راستدینی اهلسنت، امارات را کشوری الگو در برپایی عدالت دانست.
جناح اماراتی آشکارا به هر جریانی که ناقد فرهنگ وهابی حاکم بر عربستان باشد علاقه دارد؛ حتی اگر این جریان نقدهایش را از نقطه نظری متشیعانه سامان داده باشد. وقتی مقامی رسمی چون وزیر خارجه امارات توییت تند شخصیتی متشیع و حساسیتبرانگیز چون بنفرحان را بازنشر میکند که در آن جامعۀ سعودی را تربیت یافتۀ فرهنگی «جنائزی» خوانده، این یعنی اعلام جنگ به همین جامعه. به عنوان نمونهای دیگر باید به مقالۀ دکتر سالم بن حمید، رئیس اندیشکده اماراتی مزماه و از نزدیکان بنزاید اشاره کرد. او در این مقاله با اشاره به تلاشهای عربستان به صادرات اندیشۀ سلفی، نگرش سعودی-وهابی را «از قبیحترین و نفرتانگیزترین اندیشههای روی زمین» خوانده بود. لیست لیبرالهای مرید اماراتی چون ترکی الحمد، محمد آل الشیخ، حمد المزروعی، ناصر القصبی که هرازگاهی به انواع طرق جامعۀ مذهبی عربستان را تحقیر و شکوفایی امارات را در چشم آنها میکنند بسیار مطول است و شرح اقداماتشان مفصل.
اماراتیها ایدههای دیگری هم داشتند. آنها میدانستند که برای درآمدن جلوی اخوان و سلفیها نمیتوانند تنها به سکولارها متکی باشند. بدون پشتوانه مذهبی، تصاحب ملتها در خاورمیانه به یک شوخی شبیه است. پس برای حل این مسئله، مثل همیشه، بلندپروازانهترین راهحل را انتخاب کردند: سعی کردند اسلام سنتی را مصادره کنند؛ یعنی الازهر، یعنی مالکیها، یعنی صوفیه. این کار مخصوصا با قدرت گرفتن سیسی که سخت نمکگیر امارت بود شدنیتر به نظر میرسید. این بود که «مجلس حکماء مسلمین» پا به عرصه گذاشت تا اینبار با پشتیبانی ابوظبی و حضور وزنههایی چون احمد الطیب و عبدالله بن بیه و ابراهیم الحسینی، مرجعیت «اتحاد عالمی علماء» منتسب به قرضاوی به مبارزه بطلبند.
امارات همچنین عالم صوفی محبوبی به نام علی الجفری را به راهاندازی موسسۀ «طابه» گماشت. طابه اتاق فکری برای مطالعه و ایدهپردازی در مقابل سلفیت و اخوان بود که دستآخر با برپایی «مؤتمر گروزنی» استعدادش را برای راهانداختن یک جنگ تمام عیار علیه این دو نشان داد. در این ایام امارات توانسته است شیوخ نامدار متعدد همچون وسیم یوسف را نیز در بازی خود به کار گرفته است.
با استفاده از تمام این ابزارها امارات اکنون توانسته است بازی را به جای داغ خود برساند. شبکهای انسانی که پانزده سال امارات برای ساختن آن زحمت کشیده امروز در آستانۀ به قدرت رسیدن محمد بن سلمان، محصولات خود را برداشت میکند. شبکهای که با ایجاد زیرساختهای اجتماعی اکنون به آسانی در لایههای سیاسی و امنیتی در حال پیشروی است.
شواهد اینکه امارات در جابهجایی قدرت در ریاض نقشی کلیدی یافته به مدتها پیش از افشای ایمیلهای عتیبه یا توئیت المزروعی بازمیگردد. طرفه اینکه بنسلمان، هم در داستان یمن به گرمی با الاصلاح اخوانی همکاری دارد و هم در سوریه رابطهاش را با اخوان و جیش الفتح اصلاح کرد و حتی در مقطعی آغوشش را برای قرضاوی گشود. با این حال از همان ابتدا سمپاتهای قطری هشدار میدادند که با وجود تمایل امریکاییها به بننایف، سلطان ابوظبی دلش با بنسلمان است و برنامههای هیجانانگیزی در سر دارد. خیلی زود با اجرای پروژههای عشرتطلبانۀ «ترفیه» بخشی از برنامه که یکسره کردن تکلیف با وهابیت بود رخ نشان داد. هیجانها وقتی بیشتر شد که بهتدریج پرده از فعالیتهای چریک سابق فلسطینی «محمد دحلان» در این پروژه برداشته شد تا بخشی از لایۀ امنیتی پروژۀ بنزاید-بنسلمان نیز آشکار شود.
بن زاید در یمن به خوبی نشان داد که عربستان تمام قدرت میدانی خود را مدیون محور اخوانی-سلفی است و وقتی نوبت به سکولارها می رسد، همه با امارات راحتتر کار می کنند. |
دحلان پیمانکار سازۀ سیاسی جدیدی است که بنزاید برای مصر و سرزمینهای اشغالی تدارک دیده است. پیمانکاری که پروژهاش را به خوبی جلو برده است و امروز همه جا رد پای او دیده میشود. اکنون که ایمیلهای عتیبه را میخوانیم شکی نمیماند که اسرائیل و نئوکانهایی نیز که به لطف کوشنر دوباره به کاخ سفید پایشان باز شده، جایی در این بازی دارند. امکان ندارد کوشنر و عتیبه برای حرفهای خالهزنکی ترتیب دیدار بیسروصدای بن زاید و ترامپ را در برجش داده باشند. نزدیک شدن رابطه ترامپ و سیسی، مذاکرات اخیر سیسی و حماس، کودتای ترکیه و اکنون بالاگرفتن نزاع با قطر، همه را باید در این چهارچوب روایت کرد.
به نظر میرسد امارات بن سلمان را متقاعد کرده است که برای نجات از باخت کاملا محتمل خود در مقابل جناح بن نایف تن به یک بازی پرریسک دهد. در این قمار بن سلمان باید رابطه سعودی را با دو متحد سابقش یکسره کند و با به انزوا کشاندن سازمان وهابیت و تشکیلات اخوانی، فضای سیاسی حاشیه خلیج فارس را یکدست نماید تا حمایت امریکا و اسرائیل و امارات را در مقابل بن نایف به خود جلب کند.
نهیانیان نیک میدانند که با شکستن اتحاد میان عربستان و طیف اخوانی-سلفی، استقرار و سرمایۀ اجتماعی دولت سعودی آسیب خواهد خورد و این خلاء میتواند توسط امارات و نیروهای اجتماعی وابسته به آن پر شود. آنها حتی پیش از به نتیجه رسیدن معاملۀشان با بن سلمان، سوداگری خود از این بازی شروع کردهاند. بن زاید در یمن به خوبی نشان داد که عربستان تمام قدرت میدانی خود را مدیون محور اخوانی-سلفی است و وقتی نوبت به سکولارهایی مثل جنوبیها یا عبدالله صالح میرسد، همه با امارات راحتتر کار میکنند. به همین جهت در حالی که اتحاد شکنندۀ سعودی-اخوانی در تعز گرفتار شده است، اتحاد قدرتمند جنوبی-اماراتی، عدن را به استقرار کامل رسانده و ساز خودمختاری آن را از منصور هادیِ مهرۀ عربستان کوک کردهاند. حتی در صنعا نیز عبدالله صالح اکنون تنها به زدوبند با ابوظبی میاندیشد و نه ریاض.
موازنهگر بیوزن
روشن شد که دولت سعودی هیچ یک از دو جریان اجتماعی مسلط در عربستان را نمایندگی نمیکند و تنها متحد واقعی آن وهابیت سنتی است. با در نظر گرفتن اینکه امروز برای خاندان حاکم، وهابیت سنتی جریانی کمرمق و پرهزینه شده است، ثبات دولت سعودی تا حد زیادی در گرو نقش موازنهگری آن میان آن دو جریان دیگر است؛ دو جریانی که هربار برای به چالش کشیدن دولت وارد عمل شدهاند دریافتند که مسئلۀ اصلیشان نه دولت، که طرف مقابل است.
اولین بار که این دو متوجه شکافهای میان خود شدند در میانۀ اعتراضات ابتدای دهۀ نود بود. هر دو جناح به دنبال محدودسازی پادشاهی در چهارچوب یک قانون اساسی جدید و همچنین ایجاد نهادهای دموکراتیک بودند. اما از سوی دیگر لیبرالها صریحا آزادیهای شهروندی و حقوق برابر برای تمام مذاهب و محدودساختن اثرگذاری قرائت دینی حاکم در عرصۀ عمومی را مطالبه میکردند. این در حالی بود که اسلامگرایان خواستار تقویت جایگاه نهادهای مذهبی و نظارت بر اعمال شریعت در سیاست داخلی و خارجی و توجه به صلاحیتهای دینی کارگزاران و قطع وابستگی به نظامی و سیاسی به غرب بودند.
تعارفها که کنار رفت پاشاه به جای رقیب، شد داور؛ به جای مشکل، شد بخشی از راه حل؛ راهحلی که هر یک از طرفین برای محدودساختن طرف مقابل در ذهن داشتند. |
تعارفها که کنار رفت پاشاه به جای رقیب، شد داور؛ به جای مشکل، شد بخشی از راهحل؛ راه حلی که هر یک از طرفین برای محدودساختن طرف مقابل در ذهن داشتند. کشمکشها تنها نشان داد که حاکمیت در جایگاه درست خود نشسته است؛ نه کاملا لیبرال و نه کاملا متعهد به شریعت. این همان چیزی است که تا اکنون موجب بقای دولت سعودی و به تبع آن دستگاه وهابیت به عنوان تنها متحد ذاتی آن شده است. دولتی که به خوبی توانسته است از نقش تعادلساز و موازنهگر خود استفاده و نیروهای سیاسی مخالفش را با یکدیگر خنثی کند.
اما اکنون اتفاق مهمی که در حال رخ دادن است. ولی عهد جدید امروز داوطبانه در حال به هم ریختن تعادلی است که علت مبقیۀ خود اوست. با لغزیدن سریع بنسلمان به سمت جناح اماراتی دیگر اسلامگرایان به شکل روزافزونی دولت را نه حافظ وضع موجود که موتور محرک تغییر آن به نفع لیبرالها میبینند.
حتی سلفیهای سنتی نیز با این که بیشتر دغدغۀ تغییرات فرهنگی و شکلی در داخل عربستان را داشتهاند تا مسائل سیاسی، شدیدا نگرانند. همانقدر که سیاستهای دولت در قبال قطر و حماس و ترامپ برای اسلامگرایان حساسیتزا شده برنامههای ترفیه و هنجارشکنیهای بیسابقه در عرصۀ اجتماعی وهابیت را به ستوه آورده است. در چنین شرایطی بعید نیست همچون اعتراضات دهۀ نود، وهابیت رسمی در پشتیبانی ستیز دولت با اسلامگرایان، در نقاط کلیدی به تردید بیفتد.
بنابراین بن سلمان اکنون در مقابل یک دو راهی خطرناک قراردارد. یا با همین سرعت به تقویت اتحاد خود با امارات خواهد پرداخت و تن به تعریف خود درون نظمی که از ابوظبی هدایت میشود خواهد داد و یا در نقطهای که تصور کند قدرتش تثبیت شده به تعدیل سیاستهای خود پرداخته و دولت را به جایگاه فراجناحی خود باز میگرداند. با نظر به اینکه دست جناح قطری برای به چالش کشیدن بن سلمان بسته نیست و عدم قطعیت بالایی نیز در حمایت ترامپ و دستراستیهای اروپا از عربستان به چشم میخورد، رسیدن به نقطۀ ثبات برای بن سلمان دشوار خواهد بود. اسلامگرایان دیگر به سختی به پایبندی دولت به نقش موازنهگرانهاش امید خواهند بست. دولت نیز با توجه به شرایط اقتصادی ناگوارش نخواهد توانست با سیاستهای توزیعی به تشنجهای پیشرو آرامبخش تزریق کند.
در هر دو صورت در میانمدت باید پاشنه آشیل دولت سعودی را در روابط میان قطر و امارات دید. دو کشوری که بیش از خود دولت سعودی در هدایت و کنترل جریانات اجتماعی داخل عربستان نقش دارند. اگر این دو بتوانند نقش موازنهگری دولت سعودی را با توافقی میان یکدیگر بربایند جریان اپوزیسیون توان بسیجکنندگی بیسابقهای در عربستان خواهد یافت. دو جریان معترض با وجود ضامنی برای عدم تعدی جریان مقابل از حدود مورد اتفاق میتوانند بر سر مطالبات مشترکی چون محدودسازی قدرت پادشاه و ایجاد نهادهای دموکراتیک و مقابله با فساد خاندان حاکم با یکدیگر همکاری کنند.
اگر این دو بتوانند نقش موازنهگری دولت سعودی را با توافقی میان یکدیگر بربایند جریان اپوزیسیون توان بسیجکنندگی بیسابقهای در عربستان خواهد یافت. |
بنسلمان هریک از سناریوهای پیشگفته را که برگزیده باشد در صورت به توافق رسیدن اپوزیسیون در ایجاد یک حرکت مشترک، توان مقاومت چندانی نخواهد داشت. حال این ضعف چه از وابستگی وی به شبکۀ تسلط یافتۀ اماراتی نشات گرفته باشد، و چه از عدم توانایی او برای بازی کردن دوباره در نقش موازنهگر و توزیعکننده منابع. بدون شک کنسرسیوم رسانهای قدرت مند قطری-اماراتی نیز پدیدۀ بیسابقهای خواهد بود که میتواند به اپوزیسیون قابلیت بسیج کنندگی غیرمنتظرهای ببخشد. از طرف دیگر دست زدن سعودی به خشونتی گسترده برای سرکوب اعتراضات نیز میتواند خونریزیهایی بسیار وسیعتر از آنچه القاعدۀ شبهجزیره در حوالی ۲۰۰۳ برپا کرد، به دنبال داشته باشد. ولی عهد جدید احتمالا در جریان است که بن نایف هنوز خاطرۀ آن انتحاری را که تا دوقدمیاش رسیده بود، فراموش نکرده است! امروز هم امارات و هم قطر به واسطه تجربۀ ورود مستقیم خود به درگیریهای یمن و سوریه دسترسی امنیتی و عملیاتی وسیعتری به جریانهای شبه نظامی حاضر در منطقه دارند و بدون تقابلی آشکار میتوانند شریانهای مالی و تسلیحاتی عریضی به درون عربستان بگشایند.
ایران و روابط قطری-اماراتی
سناریوهای احتمالی ترسیم شده همچون همیشه میتواند با یک اقدام محرک ایرانی فروبپاشد. کشورهای حاشیۀ خلیج فارس تصور میکنند بدون حمایت برادر بزرگتر سعودیشان از خطر بلعیده شدن توسط ایران در امان نیستند. ایران همیشه مهمترین عامل نزدیک شدن این کشورها به همدیگر بوده است. در نگاه نخست شاید این سناریوها در تهران آن قدری جذابیت نداشته باشد که موجب تغییر سیاستها در تعامل با حاشیۀ خلیج فارس گردد. اما توجه به چند نکته نشان خواهد داد که این آیندههای محتمل چقدر میتواند برای ما حائز اهمیت باشد.
- اولین مسئله تضعیف جایگاه وهابیت در این سناریوهای ترسیمی است. بسیاری تحت تاثیر شرایط رادیکال شدۀ طائفیگری در سالهای اخیر دیگر نمیتوانند شیعهستیزی وهابیت سنتی را با خصومت جریان اسلامگرا تمایز بخشند. این یک خطای راهبردی است. همدل شدن این دو جریان علیه شیعه در کانتکست سیاسی امروز به هیچ روی امتدادی در زیرساختهای فکری آنها ندارد. ضدیت باتشیع با سرتاسر میراث وهابیت جفت شده است و تشیع همیشه هویتیترین دشمن این جریان خواهد ماند. در مقابل میراث فکری اسلامگرایان هرچند پتانسیلهای بسیاری برای فعال شدن علیه شیعه در بافتارهای مقتضی دارد اما زمینههای کافی برای فصل خصومت نیز در آن پرمایه است. پایان انحصارگری وهابیت در تسلط بر ساختار رسمی مذهب در عربستان بدون شک تحولی مهم در رویکردهای طائفی این دولت در قبال ایران خواهد بود.
در شرایطی که آشکارا درحال حرکت بهسمت یک رویارویی سخت با سعودی هستیم، سیاست محافظهکارانه بدترین انتخاب است. |
- تردید دومی که در مقابل ماست مطلوبیت یا مشئومیت حصول یک اتحاد خلیجی است. ما همیشه روی اختلافات درون شورای همکاری حساب کردهایم. بسیاری در ایران ترس این دارند که هرگونه راه حلی برای این اختلافات دردسرهای جنوبی ما را بیشتر کند. اما در شرایطی که آشکارا در حال حرکت به سمت یک رویارویی سخت با سعودی هستیم، سیاست محافظهکارانه بدترین انتخاب است. شورای همکاری تصمیم گرفته حتی به قیمت ورود در یک تنش حاد داخلی به چندصدایی درون خود پایان بدهد. یکدست شدن شورای همکاری امری گریزناپذیر است، حال چه روی ضلع امارتی-سعودی و به ضرر قطر و چه روی ضلع اماراتی-قطری و به ضرر سعودی. ایران تاکنون به دلیل تردید بهجا در توانایی دوحه در تغییر ریل کشورهای جزیره العرب و هراس از گذاشتن تمام تخممرغها در سبد ناامن آل ثانی، این پرونده را از اولویت خارج کرده است. سیاستگذاران از ابتدای بیداری اسلامی در تردیدی لایزال میان اسلامگرایان و لیبرالها زمینگیر شدهاند که مانع از تصمیم و اقدام شده است. تحولات جاری میتواند سکوی پرش از روی این سوال و رسیدن به راهحلی باشد که دیگر فاقد مخاطرات انتخاب میان اسلامگرا و لیبرال است. راهحلی که با به رسمیت شناختن نمایندهای مناسب از هردو نیروی سیاسی-اجتماعی ریشهدار منطقه، مساعی خود را بر خشکاندن چشمههای اصیل ایرانستیزی در محیط خود متمرکز میکند.
- اینکه میدانیم امریکا و رژیم صهیونیستی نقش مهمی در تحولات مورد بحث دارند به این معنا نیست که این بازی را فارغ از نتیجۀ آن به ضرر خود بدانیم. باید پذیرفت که بخش بزرگی از جامعۀ شبه جزیره به امریکا نگاهی دوستانه دارند و منازعۀ نظامی با اسرائیل را بیفایده میدانند. این موضوعی نیست که ما در کوتاه مدت بتوانیم در مورد آن کاری انجام بدهیم. خلیجیها چه با رهبری عربستان و چه با رهبری امارات و چه حتی با رهبری قطر وارد محور مقاومت نخواهند شد. با این حال استقرار یک نظم خلیجی مردمیتر و مهار یکی از دیکتاتوریهایی که بقایشان در گروی وابستگی به امریکاست میتواند زمینه را برای بازتولید بازیهای برد-برد میان ایران و کشورهای حاشیۀ خلیج فارس مهیا کند.
منبع: اندیشکده مرصاد