بررسی سلفیهای افغانستان؛ ریشه در خلیج و پاکستان شاخه در شرق افغانستان
علیرضا صالحی
(همانطور که پیش از این [اینجا] گفته شد اسلامگرایی در افغانستان منحصر در طالبان نیست و امروز شاهد خیزش نسل جدیدی از نواسلامگرایان غیرطالبانی در افغانستان هستیم. در همین راستا در این یادداشت به سلفیهای افغانستان یکی از این گروه های نوظهور میپردازیم. پیش از این نیز حزب التحریر افغانستان [اینجا] مورد بررسی قرار گرفت.)
در افغانستان سلفیها ترجیح میدهند تا با نام «مجاهدین» یا «موحدین» شناخته شوند. همچنین خودشان را «اهل حدیث» نیز معرفی میکنند. مفهوم مرکزی گفتمان آنان، توحید و دعوت است و از منظر سیاسی اهداف بلندی ندارند. تنها معتقدند که دولت باید بر اساس قرآن و سنت عمل کند، نه حتی بر اساس مکاتب فقهی رایج، بلکه فقط قرآن و حدیث. مدل مطلوب سیاسی مدنظر آنان نیز حکومت خلفای راشدین است و تمامی حکومتهای رایج امروزی در کشورهای اسلامی را نامشروع میدانند، چرا که سلطنتی، دیکتاتوری و یا بر اساس انتخابات مردمی هستند. طالبان را نیز قبول ندارند چرا که حکومت آن را مخلوطی از احکام اسلامی، سنتهای قبیلهای و فقه حنفی میدانند. مدل حکومتی مورد نظر آنان شبیه حزب التحریر، یعنی همان خلافت است اما بعضی از آنان به مدل کوچکتری از خلافت یعنی امارت نیز موافقت دارند و معتقدند، امیری که توسط «شورای اهلحلوعقد» مشخص شود میتواند بر مسلمانان حکومت کند.
بخشی از بدنه جوان این گروه به سمت جهاد گرایش یافتند و معتقد شدند که جهاد مرحله بعد از دعوت است و این دو ملازم همدیگر هستند. لذا در سال 2014 بخشی از افراد این طیف فکری به گروه داعش در افغانستان پیوستند. از نظر آنان مشرکین در سرزمینهای اسلامی یا باید اسلام را بپذیرند یا مرگ را. همینطور شیعیان و بخشی از اهل سنت که کارهای مشرکانه از قبیل احترام اولیا، توسل و پرستش قبور دارند شامل همین حکم میشوند.
این گروه نسبت به حجاب زنان نیز سختگیرتر از دیگر اقشار هستند. بعضی از آنان صورت زن را عورت میدانند و نقاب و چادر را لباس مطلوب زنان میدانند. عدهای دیگر حکم وجوب بر این نوع از حجابها را ندارند ولی از اختلاط و تحصیل زن در محیطهای مردانه ممانعت میکنند. از نظر آنان تنها در محافل و مدارس مذهبی که در راه تحصیل دین هست تعامل زنان با مردان اشکالی ندارد. اهداف اصلی این جنبش بازگشت به یک گذشته ایدهآل اسلامی از طریق «اصلاح تفکر توحیدی» و تکیه بر «قرآن و حدیث» است. این گروه تفاسیر کلاسیک از اسلام و فقه را رد میکنند. آنها نگاه بسته ای به توحید دارند که با فرهنگ رایج زیارت اهل قبور به شدت مخالف است و آنها را بت پرستی میداند. همچنین آنها شیعیان را مرتد می دانند. با این حال افغانهای سلفی کمتر تمایل دارند تا شیعیان را تکفیر کنند و به صورت سنتی نسبت به شیعیان تحمل بیشتری دارند.
در افغانستان سلفیها بسیار در اقلیت هستند و اکثریت اهل سنت افغانستان مربوط به مدارس حنفی هستند. سلفیهای افغان دارای یک مدیریت مرکزی نیستند بلکه دارای شبکههای پراکنده و مختلفی در سراسر کشور هستند که مرکزشان مدارس و مساجدی هست که توسط ملاهای صاحب نفوذ محلی اداره میشود. اگرچه اینها دارای سازمان و مدیریت مرکزی نیستند تا شبکه هایشان را به هم وصل کند ولی بر اساس روابط برادرانه و همدلانه همدیگر را حمایت میکنند و با یکدیگر همکاری دارند.
تاریخچه مختصر
سلفیه به طور جدی در افغانستان از زمان جهاد با شوروی و با حمایتهای مادی و معنوی عربستان آغاز شد. در این دوره کتابهای زیادی ترجمه و توزیع شد ولی بواسطه جنگ، بسیاری از این آثار ناپدید شد و تحقیق جامعی نیز تابه حال در این زمینه صورت نگرفته است. همچنین زمینه تحصیل تعدادی از مجاهدین در دانشگاههای سعودی فراهم شد. این تلاشها در نهایت منجر به سربرآوردن گروههایی با ایدئولوژی سلفی شد که مهمترین شخصیت آن «مولوی حسین» مشهور به «شیخ جمیل الرحمان» بود. او گروه «جماعت الدعوه الی القرآن و السنه» را در شرق افغانستان تأسیس کرد. با توجه به رشد سلفیه جهادی در خاورمیانه می توان گفت شکل گیری داعش در افغانستان ریشه در سالهای جهاد با شوروی و فعالیتهای سلفی ها در شرق افغانستان دارد. در سالهای آخر جهاد با شوروی سه گروه سلفی در نقاط مختلف اعلام یک دولت اسلامی کوچک کردند:
«مولوی حسین» در کنر، «مولوی افضل» در نورستان و «مولوی شریغی» در بدخشان. اما هیچکدام این ها دوام نیاوردند. جمیل الرحمان توانست به کمک علما، شیوخ قبائل و برخی سران احزاب مجاهدین، «امارت اسلامی کنر» را تأسیس کند اما با مخالفت احزاب جهادی روبرو شد. یکی از علتهای اصلی مخالفت حزب اسلامی با این امارت، بیعت بسیاری از رهبران حزب با خلیفه بود. پس از آن همکاری مالی امارت با حزب اتحاد اسلامی سیاف دشمنی ها را بیشتر کرد چرا که این دو حزب در رقابت با یکدیگر بودند.
پس از تسلط حزب جمیلالرحمان بر کنر، اقدامات حکومتی آغاز شد. اصلاحات کشاورزی، ممنوعیت کشت مواد و تعیین و نصب وزرای مختلف صورت گرفت. در همین دوره کوتاه چند مقبره از مشایخ صوفی ویران شد. ولی این امارت پس از مدتی بواسطه حملات حزب اسلامی حکمتیار به این منطقه از بین رفت و جمیل الرحمان به خانهاش در ایالت خیبرپختونخواه پاکستان فرار کرد. در آنجا نیز توسط شخصی عرب که خود را خبرنگار معرفی کرده بود، ترور شد. بعدها که افرادی از القاعده در این مناطق رفت و آمد کردند، اقدامات شیخ را ستودند. افرادی همچون بنلادن، ابو بصیر طرطوسی، هادی الوادعی و ربیع هادی المدخلی او را مورد توجه و ستایش قرار دادند.
طرطوسی به مدت 5 سال در میان مجاهدین حزب جمیل الرحمان زندگی کرد و سپس به اردن بازگشت و بعدها ابومصعب الزرقاوی تحت تعلیمات او قرار گرفت. «عبدالرحیم مسلمدوست» که به نوعی بنیانگذار داعش خراسان است و اولین کسی است که در افغانستان با ابوبکرالبغدادی بیعت کرد، در سالهای 1980 مشاور جمیل الرحمان بوده است. اما با اتهام گرایش جمیل به عربستان و پاکستان از او جدا شد و راه خود را ادامه داد. جمیلالرحمان خود از منظر فکری متاثر از مقبل بن هادی الوادعی شیخ سلفی یمن بود.
شیخ جمیل الرحمن
آمار دقیقی از افراد سلفی در افغانستان وجود ندارد ولی تمرکز آنان در ولایتهای شرقی کنر، نورستان، ننگرهار و بخشهایی از بدخشان است. این مناطق بواسطه عدم کنترل تمام و مسلط دولت و طالبان مناطق طمعبرانگیزی برای گروههای سلفی جهت برپایی حکومتهای مدنظرشان است. از این رو سلفیها فعالیتهای شبهدولتی زیادی در این مناطق دارند. گرفتن مالیات، ساخت مدارس مختلف برای هزاران دانش آموز، تمویل برنامه های اجتماعی حمایتی از ایتام و بیوهزنان، برپایی دادگاههای محلی بر اساس شریعت اسلامی و فراهم آوردن حمایتهای لازم جهت تجارتهای شخصی از این موارد است.
طرفداران این گروه با انتخابات کاملا مخالف نیستند و مواضع روشنی ندارند. چراکه در دوره جنگ این امارت با حزب اسلامی در این منطقه، انتخابات توسط بعضی افراد به عنوان راه حل جلوگیری از خونریزی در این منطقه اعلام شد، اما عدم توجه به آن باعث جنگ و خونریزی شد. پیرو این اتفاقات، عدهای طرفدار ایده لزوم قدرتمندی نظامی پیش از فعالیت سیاسی و حزبی شدند. در سالهای اخیر و باتوجه به اتفاقات مشابه در کشورهای اسلامی، این ایده توسط حزب النور مصر و اتحاد سلفی اسلامی کویت تقویت شده است.
در نهایت مخالفت حزب اسلامی با امارت اسلامی کنر منجر به پایان این امارت زودهنگام شد، علاوه برآن رهبران دیگری نیز که بعضا گرایشات سلفی داشتند با این امارت مخالفت میکردند. نمونه آنها «عبدالرب رسول سیاف» است که گرایشات سلفی نیز دارد، اما هیچگاه سلفیت را به طور کامل به خدمت نگرفت.
یکی از ریشههای دیگر سلفیه افغانستان، آموزشهایی است که توسط سلفی ها در مدارس پاکستانی به طلابی داده می شد که در فاصله سالها 1980 تا 2001 به پاکستان مهاجرت می کردند. اگر چه امروزه نیز پاکستان همچنان محلی برای گسترش سلفیه است اما در سالهای اخیر کشورهای خلیج نیز به عنوان مقصد طلاب افغانی اضافه شده است. طلاب معمولا به مناطق خود باز می گشتند و به نشر تفسیر سلفی از اسلام در مناطق خود مشغول می شدند که عمدتا این عالمان دینی با عکس العمل افراد و مجامع محلی مواجه می شدند. به طورمثال در بدخشان، بسیاری از کسانی که با تعلیمات سلفی به منطقه بازگشتند، در مجامع محلی ادغام شده اند. حضور این افراد در جوامع محلی و وجود آزادیهای مذهبی در دو دهه اخیر، موجبات رشد سلفیه را نیز به همراه داشته است.
یکی از حلقه های سلفی که به سازمان رسمی تغییر فاز داد، «مجمع الاحیای سنت» است که در سال 2006 توسط سلفیهای شناخته شده ای همچون «عبیدالله متوکل» و «مولوی جان محمد مصطفی» در وزارت عدلیه به ثبت رسید. آنها از سال 2004 در مدارس و مساجد پایتخت مشغول تبلیغ بودند. این گروهها دائما توسط افراد محلی به عنوان سلفیهای خطرناک گزارش میشدند و پلیس و اداره امنیت ملی به آنان مظنون میشد و آنها را دستگیر میکرد. لذا این گروه برای پایان این اتهامات و دستگیریها، اقدام به ثبت سازمان کرد.
طبق گفته یکی از رهبران این گروه، طی 10 سال، مبلغ 11 میلیون افغانی(230 هزار دلار) برای سازمان دهی تعلیمات مذهبی برای عموم مردم خرج کرده اند. بر طبق گفته خود گروه، منابع مالی این سازمان از طریق هواداران تاجر و پولدار تأمین میشود ولی شاهدان محلی میگویند که منابع این گروهها از کشورهای خلیج تأمین میشود. بسیاری از مجامع و رسانهها این گروه را وهابی میدانند اما مسلمیار، سخنگوی این گروه این اتهامات را رد کرده و گفته است که ما چیزی به نام وهابیت نداریم. همچنین اتهام شیعه ستیزی نیز بر این جریان وارد شده است که آن نیز توسط مسلمیار انکار شده است. در حال حاضر ابراهیم بلخی رئیس این مجمع است. این گروه به تازگی با پخش ویدئوهای مختلف و برگزاری مسابقات با مضامین دینی فعالیت بیشتری از خود نشان داده است. چندین دوره مسابقات اینترنتی و حضوری با نام «دفاع از سنت پیامبر » توسط این گروه برگزار شده است که مضامین آنها رویکرد سلفیگونه دارد ولی از تکفیر در آنها خبری نیست.
یکی دیگر از شبکه های سلفی، «مدرسه تعلیم القرآن والسنه» است که به عنوان مدرسه «دارالعلوم نارنج باغ» در جلالآباد شناخته میشود. این پایگاه، به عنوان برجسته ترین موسسه ترویجگر اندیشههای سلفی در ننگرهار شناخته می شود. شخصیتهای اصلی این مدرسه طی 40 سال اخیر، «مولانا احمدشاه» و «سردار ولی ثاقب» هستند. سلفیها در ننگرهار، کابل، هرات، بدخشان و قندوز گسترش یافتهاند. در قندهار نیز سلفیه رشد داشته است. آنها مدارس خود را در این ولایات اداره میکنند. بسیاری از آنها به عنوان سخنران و ملا در دانشگاهها مشغول هستند. گسترش این تفکر باعث شده است تا کتابها و سی دیهای شیوخ سلفی در مراکز شهری، فروش قابل توجهی داشته باشد. کتابهای آنان نیز به دو زبان دری و پشتو است. در یک دهه اخیر، سلفی ها اقدام بر برگزاری نشست سالانه کردند. در سال 2011 در کنر بیشتر از 3هزار نفر در نشست شرکت کردند. سال 2012 و 2013 در قندهار و ننگرهار با افراد کمتری برگزار شد. در سالهای اخیر نیز این روند ادامه داشته است. اساتید این مدرسه نیز از اتهام افراطیگری توسط نیروهای امنیتی در امان نبوده و بعضی از آنها توسط نیروهای دولتی دستگیر شدهاند.
ساختار گروههای سلفی دوگانه است. به طورمثال «جماعت الدعوه الی القرآن و السنه» یک بخش نظامی دارد و یک بخش سیاسی. بخش سیاسی آن در ارتباط با دولت است و ثبت رسمی شده است و بخش جهادی آن در کنر مشغول به جهاد است که در سال 2010 به بیعت با طالبان درآمد. شاخه سیاسی حزب توسط یکی از دوستان قدیمی شیخ جمیل الرحمان، «مولوی سمیع نجیبی» با اعضای اندکی که عمدتا افراد پیر هستند مشغول به فعالیت هستند. رئیس شاخه جهادی آن، حاجی «روح الله وکیل» است که مدتی در زندان های گوانتامو زندانی بود. تعدادی از دیگر رهبران نیز طی حملات نظامی ائتلاف آمریکایی کشته شدهاند. بخش روبه رشدی از سلفی های جهادی جوان توسط شبکه های محلی شناخته نمیشوند. آنها معمولا مشغول سیاست و اجرای اجباری شریعت هستند که به عنوان خط فکری اصلی سلفیه در افغانستان مطرح نیستند. عمده اینها در نبود کار و شغل و حرفه خاص و عدم عضویت در مدارس و مجامع محلی شدیدا متمایل به گرایشات جهادی میشوند. پیش از این، گروههای جهادی مثل «جماعت الدعوه» در ننگرهار و کنر عملیات نظامی انجام دادند که کمتر دلایل ایدئولوژیکی داشته است. پس از اتفاقات سوریه و عراق گرایشات نظامی این گروهها افزایش یافت و تعدادی از آنها جذب گروههایی شدند که با داعش بیعت کردند.
سلفی ها نیز مجالس شلوغ در مساجد برپا میکنند که در ماه رمضان از آن بیشتر استقبال میشود. دارالعلوم نارنج باغ جلال آباد و مجمع الاحیای سنت عبدالله عزام در کابل مرکز اصلی آنان است. سلفیها معمولا برای تبلیغ عقائد خود ترجیح میدهند با رسانههای موجود همکاری کنند. به عنوان مثال مولوی جان محمد مصطفی برنامههای مذهبی (پرسش و پاسخ) خود را از طریق شبکه دولتی تلویزیون ملی و همچنین شبکههای مستقلی همچون طلوع و شمشاد پخش میکرد. ۶ ماه آخر فعالیت شبکه خصوصی «امروز» پربارترین دوره برای تبلیغ سلفی ها بود اما بعدا این شبکه در سال ۲۰۱۳ فروخته شد و به «مینا» تغییر نام داد. این کانال انشعابی از یک ایستگاه بدون سانسور نمایش موسیقی بود که در آن تبلیغات اسلامی میشد. در سال ۲۰۱۲ نیز یک ایستگاه رادیویی خصوصی در ننگرهار تبدیل به رادیویی برای تبلیغ سلفیت شد. در سال ۲۰۱۳ نیز ایستگاه رادیویی «اف ام آباسین» به رادیوی سلفی معروف شد که دیگر از آن برنامههای موسیقی و سرگرمی پخش نمیشد. در سالهای اخیر شیوخ سلفی بیشترین فعالیت خود را در شبکههای مجازی مانند فیسبوک و یوتیوب دارند که در آن به ارائه مباحث مختلفی در رابطه با توحید میپردازند. سخنرانیهای متعددی از شیوخ آنها در صفحات مختلف قابل دسترسی است.
سلفیها همچنین پوسترهایی را در مناسبات مختلف مذهبی و فرهنگی پخش میکنند. مثلا در ایام نوروز در این پوسترها به مردم هشدار داده میشود تا جشن نگیرند یا در سالهای قبل، روز عاشورا پوسترهایی پخش میشد تا به مردم هشدار دهند، ازکارهایی که شیعیان در این روز انجام میدهند و به زعم سلفیها غیر اسلامی و خرافی است، پرهیز کنند. همچنین در اعیاد مسلمین پوسترهایی راجع به نحوه جشن گرفتن در روزهای عید پخش میشد. یکی از ابتکار عملهایی که سلفیهای مدرسه نارنج باغ در ننگرهار به آن دست زدند توزیع ۳۵ هزار جزوه از طریق شبکههای سلفی بود که حتی در مناطق غیر سلفی مانند بامیان و سرپل نیز این جزوهها توزیع شده بودند. به علاوه سلفیهای ننگرهار نیز نشریهای به نام «عدل» را منتشر میکردند. سلفی های کابل نیز به توزیع صدا و تصویر درسهای مدارس و سخنرانیهای خود بر روی سیدی روی آورده بودند. علاوه بر اینها شبکههای اجتماعی مختلف محل حضور جدید این گروههای سلفی شده است.
کتابهای این گروه معمولا توسط شیوخ سلفی افغانی معروفی که مستقر در پاکستان هستند، نوشته شده است. کسانی همچون «عبدالسلام رستمی» معروف به شیخالقرآن و «امینالله پیشاوری». از جمله این آثار تفسیر قرآن به زبان پشتو با نام «احسان الکلام» و کتاب «تحفه السجن» است. همچنین نشریهای با نام «سیره السلف» توسط رستمی منتشر میشد. آثار آنها به صورت گستردهای در شهرهای کابل، هرات، قندوز، جلالآباد و فیض آباد موجود است. هر دو شیخ اصالتا اهل کنر هستند که شبکهای از مدارس خود را در خیبرپختونخواه اداره میکنند. بسیاری از شیوخ سلفی افغانستان از شاگردان این دو تن بودهاند. به تازگی نیز شخصیت مهمی به نام «شمس الدین سلفی افغانی» به جمع شیوخ سلفی افغانستان پیوسته است.
یک پل ایدئولوژیکی مابین جریان اسلام گرایی و نواسلامگرایی، «حزب اقتدار اسلامی» افغانستان است. سیاف و احمدشاه احمدزی پیش از انتخابات سال 2004 این حزب را تأسیس کردند که در انتخابات همان سال رای اندکی آورد. بعدها سیاف در سال 2014 بر اساس همبستگی قبیله ای، حامی اشرف غنی بود چرا که هر دوی آنها از قبیله احمدزی هستند. این رفت و برگشتها نشان میدهد که سیاف تعهد ایدئولوژیکی قوی ندارد اما با پلورالیسم و انتخابات نیز مخالف نیست. همچنان سیاف در برنامه های عمومی نواسلامیست ها مثل تظاهرات علیه توافق امنیتی افغانستان و آمریکا و یا تظاهرات علیه کودتای ارتش مصر علیه مرسی شرکت کرد. علاوه بر آن احمدزی یکی از اعضای هیئت مدیره سابق جمعیت اصلاح در پیشاور بود.
جوانان جذبشده به این گروههای سلفی، از لحاظ ایدئولوژیکی بیشترین زمینه را برای جذب به گروههای تکفیری برآمده در سالهای اخیر دارد اما با این حال نمیتوان کل این گروهها را حامیان داعش یا گروههای تکفیری نامید. چرا که بعضی از اساتید آنها با اعمال خشونتآمیز و فرقهگرایانه گروههای تکفیری و جهادی مخالفت میکنند.