اخوانالمسلمین از درون؛ «جبرگرایی دینی» دال مرکزی گفتمان اخوان
ترجمه: رامین حسین آبادیان
گفتگویی با «حازم قندیل» ترتیب داده شده است که از دو بخش تشکیل میشود. بخش اول در واقع به بررسی دیدگاهها و نقطهنظراتی میپردازد که او در کتابی که در سال ۲۰۱۵ آن را منتشر کرد، بیان کرده است. این کتاب تحت عنوان «اخوانالمسلمین از درون» منتشر شد. افزون بر این، در خصوص تحلیل ایدئولوژیکِ ساختارهای تشکیلدهنده «اخوانالمسلمین» و مواضع سیاسی آن نیز گفتگو شده است. این استاد رشته «جامعه شناسی سیاسی» در دانشگاه «کمبریج» دارای یک تحلیل فکری از جمعیت «اخوانالمسلمین» است که در این تحلیل، نظریههای «گرامشی»، «فوکو» و «بوردیو» در خصوص تشکیل جمعیت مذکور را مد نظر قرار داده است.
در حقیقت، «قندیل» تلاش میکند از داخل به جمعیت «اخوانالمسلمین» نزدیک شود تا بدینترتیب، میزان مستحکم بودن اندیشه و ایدئولوژی این جمعیت را بسنجد. این درحالی است که منتقدان او معتقدند چنین کاری به مثابه «حیله و فریبکاری» است. با تمامی اینها، خودِ «قندیل» قرائت متفاوتی از این اقدام دارد. از سوی دیگر، باید اشاره کنیم که در گفتگوی پیشِروی، دیدگاهی در خصوص روابط میان ارتش و اخوان ارائه میشود که شاید جدید و در عینِ حال شوکهکننده باشد.
آیا میتوانید دیدگاه کلی خود پیرامون شکلگیری جمعیت «اخوانالمسلمین» و امتداد یافتن آن را بیان کرده و به صورت مبسوط مفهوم «ضد هژمونیکی» در تاریخ این جمعیت را تبیین کنید؟
بخش تاریخی کتاب من به مراحل پایانی قرن نوزدهم بازمیگردد. علت این مسأله هم آن است که در این قرن یک بحران فکری و اندیشهای ظهور و بروز پیدا کرد که آثار و انعکاسات آن تا به امروز از بین نرفته است. ما شاهد آن بودیم که از قرن نوزدهم تغییر و تحول بزرگی به ویژه در مصر به وقوع پیوست؛ مقصودم دهه ۳۰ قرن نوزدهم است. به عنوان مثال، از دهه ۳۰ قرن نوزدهم به بعد دانشجویان بیش از گذشته به اروپا ازجمله فرانسه سفر کردند و بدینترتیب، با تجربیات مختلف به جوامع خود بازگشتند و افکار جدیدی را پیرامون فرهنگ، قانون، زندگی روزمره و… مطرح کردند. این مسأله موجب شد تا فضای جدیدی شکل گیرد؛ فضایی که در آن گویی «دو روح در یک بدن» قرار دارد. با آغاز قرن بیستم یعنی زمانی که «حسن البنا» یک معلم جوان بود، در جامعهای زندگی کرد که بخشهایی از آن تا حدودی به فرهنگ اروپاییها نزدیک شده بود. این بدان معناست که مردم مصر هرچند همچنان خود را مسلمان میدانستند اما از مدرنیته نیز استقبال به عمل آوردند.
از آنجایی که مصریها هم اسلام و هم مدرنیته را ارزش تلقی میکردند، بنابراین، هیچگونه تعارضی در دو مفهوم مذکور نمییافتند. از سوی دیگر، علماء و روحانیونی وجود داشتند که نسبت به این تغییر و تحولات بسیار نگران بودند و هرآنچه را که به فرهنگ غرب و مدرنیته غربی مربوط میشد، مورد هجمه قرار میدادند. البته ناگفته نماند که این شکاف همچنان در جامعه کنونی مصر نیز وجود دارد. ما در جامعه امروز مصر «مسلمانانِ لیبرال» را میبینیم که معتقدند اسلام به طور کامل با لیبرالیسم مطابقت دارد. در نقطه مقابل، افرادی هستند که ایدئولوژی غربی را به طور کامل رد میکنند. جمعیت «اخوانالمسلمین» در همین دوران مشخص از تاریخ مصر متولد شد. این جمعیت بر این باور بود که از یک سو هیچیک از طرفداران دو رویکرد به دنبال حلوفصل مسأله نیستند و از سوی دیگر، به وسیله استدلالهای دینی نمیتوان با مدرنیته مقابله کرد. ازهمینروی، رهبران اخوانی تصمیم گرفتند به آرامی اما به صورت مستمر، مردم را به سمت فرهنگ اسلامی و سبک زندگی اسلامی بازگردانند. در واقع، آنها با الهام گرفتن از قصه «کشتی نوح» عزم خود را جزم کردند تا هر تعداد از مردم را که ممکن است، نجات دهند.
سران «اخوانالمسلمین» تصمیم گرفتند تا بیشترین اقشار جامعه را با خود و فرهنگ اسلامی همراه سازند و پس از آن «هجمه مستقیم» به جبهه مقابل را آغاز کنند. البته هدف آنها لزوما «برخورد خشونتآمیز» با جبهه مقابل نبود. درهمین ارتباط، «حسن البنا» در کنگره سالانه پنجم در سال ۱۹۳۹ میلادی، خطاب به اخوانیها تأکید کرد: «شما بسیار عجول هستید و میخواهید پیش از فرارسیدن زمان مناسب، اقدام کنید. تنها زمانی که شمار مردم پایبند به فرهنگ و احکام اسلامی به حدّ کفایت رسید، میتوانیم وارد مرحله هجمه مستقیم شویم». «سید قطب» پیش از پیوستن به جمعیت «اخوانالمسلمین» مشاور فرهنگی «جمال عبدالناصر» بود. زمانی که «عبدالناصر» با جمعیت «اخوانالمسلمین» زاویه پیدا کرد، سران این جمعیت را به زندان انداخت. پس از آنکه «أنور سادات» رهبران اخوانی را از زندان آزاد کرد، آنها به طرفدارانِ دیکتاتوریِ عادلانه تبدیل شدند. واقعیت آن است که اخوانیها در دهه ۳۰ تصور کردند که تغییر و تحول از رهگذر تقویت روابط با حاکمِ جوان اصلاحطلب محقق میشود. به همین دلیل آنها به بزرگترین یارانِ او [انور سادات] تبدیل شدند. با اینحال، این همپیمانی هم برای آنها دوام نداشت.
جمعیت «اخوانالمسلمین» حتی در کودتای «افسران آزاد» شرکت کرد، زیرا تصور میکرد که از این رهگذر خواهد توانست بر رسانهها، نهادها و مؤسسات دولتی و سیستم آموزش عمومی و… سیطره یافته و به ترویج فرهنگ خود بپردازد. با تمامی اینها، پس از گذشت چند سال از اتحاد و همپیمانی «اخوانالمسلمین» با «انور سادات»، رئیسجمهور مصر در مقابلِ این جمعیت قرار گرفت. زمانی که هم که «حسنی مبارک» بر کرسی قدرت تکیه زد، از اعضای اخوان در ساختار قدرت سیاسی استفاده نکرد، اما به آنها اجازه داد تا در زمینه جامعه مدنی فعالیت داشته باشند. اینجا بود که نسخه دیگری از جمعیت «اخوانالمسلمین» ظهور و بروز پیدا کرد، چراکه فعالیت در جامعه مدنی به معنای کاندیداتوری در انتخابات مختلف ازجمله انتخابات پارلمانی بود. سران اخوانی تلاش کردند از این فرصت برای ترویج فرهنگ خود بهرهبرداری نمایند. افزون بر این، آنها در کارها و فعالیتهای خیرخواهانه در مساجد، مدارس و… مشغول شدند. به طور خلاصه باید گفت که استراتژیهای اخوانالمسلمین به مرور زمان دستخوش تغییر و تحولات فراوان شد. با اینحال، هدف آنها برای ایجاد تغییر و تحولات فرهنگی در جامعه، هنوز هم مانند گذشته است. علیرغم اینکه «حسن البنا» تمام تلاش خود را به کار بست تا مردم را به سمت رهبری مرکزی اخوانالمسلمین هدایت کند، اما اخوانیهای کنونی تلاش دارند تا بدون اینکه مردم آنها را بشناسند در جامعه مدنی فعالیت کنند. برخلاف ادبیاتی که گاهی مطرح میشود و اخوانیها را فرصتطلب معرفی میکند، من معتقدم که آنها از لحاظ پیگیری اهدافی که در دستور کار دارند، کاملا مستحکم هستند.
اکنون میخواهیم به سراغ تحولات معاصر برویم. میخواهیم دیدگاه شما در خصوص انتفاضه مردمی علیه نظام «حسنی مبارک» را بدانیم. به نظر شما چه اتفاقی افتاد که چنین انتفاضهای شکل گرفت و اساسا نقشی که به طور مشخص جمعیت اخوانالمسلمین در شکلگیری انتفاضه مذکور ایفاء کرد، چه بود؟ جوانان اخوانی برای انتفاضه چه کردند؟
جمعیت اخوانالمسلمین از دهه ۷۰ در داخل جامعه مدنی فعالیتهای خود را کلید زد. از همان زمان، بسیاری از جوانان جامعه مصر به این جمعیت ملحق شدند. پس از گذشت ۳۰ سال، آنها به صورت مستقیم وارد عرصه تحولات سیاسی شدند و حتی در شبکههای ارتباط جمعی نظیر «فیسبوک» اقداماتی را انجام دادند. ازجمله جنبشهای جوانان در این زمینه میتوان به جنبش «۶ آوریل» اشاره کرد. جنبش «کفایه» نیز ازجمله دیگر جنبشهایی است که به عنوان اپوزیسیون سیاسی خود را در جامعه مصر مطرح ساخت. جوانانی که رهبری چنین جنبشهایی را برعهده داشتند، بیشتر به سراغ راههای مواجهه مستقیم با فضای سیاسی حاکم، رفتند.
در آستانه انقلاب مصر، کاملا واضح و مشخص بود که جمعیت اخوانالمسلمین پیامهای واضح، صریح و شفافی را به «جمال مبارک» فرزند «حسنی مبارک» ارسال و اعلام کرد که انتقال موروثی قدرت به او را خواهد پذیرفت و در مقابل، او [جمال مبارک] نیز باید فضای وسیعی را برای نقشآفرینی اخوانیها در جامعه مدنی فراهم سازد. ازهمینروی، زمانی که انقلاب مردمی در مصر شکل گرفت و به ثمر نشست، جمعیت اخوانالمسلمین کاملا غافلگیر شد، زیرا چنین چیزی اساسا خارج از تصورات و پیشبینیهای آنها بود. رهبران اخوانی هیچگاه احتمال نمیدادند که انقلاب مصر به ثمر بنشیند و انتقال موروثی قدرت در خاندان «حسنی مبارک» متوقف گردد. پس از این اتفاق، بسیاری از جوانان اخوانی مأیوس شدند و به تأسیس احزاب کوچک روی آوردند. آنها احزاب متعددی را تشکیل دادند. ازجمله این احزاب و جریانها میتوان به «التیار المصری» و «مصر قدرتمند» اشاره کرد. خودِ جمعیت اخوانالمسلمین نیز در شب ۲۸ ژانویه تصمیم گرفت به انقلاب مردمی ملحق شود. در آن زمان، کاملا مشخص بود که قرار است چه اتفاقی در کشور رخ دهد.
نکته مهم دیگری وجود دارد که باید به آن نیز توجه داشته باشیم. رهبران اخوانالمسلمین در اوایل ماه فوریه «محمد مرسی» را که بعدا رئیسجمهور شد و نیز «سعد الکتاتنی» را که بعدا به عنوان سخنگوی اول پارلمان مصر شد، برای مذاکره و گفتگو با «عمر سلیمان» افسر اطلاعاتی نظام «حسنی مبارک»، نزد او فرستادند. آنها از رهگذر این اقدام قصد داشتند این پیام را به تظاهراتکنندگان در میدان «التحریر» قاهره مخابره کنند که هر مسأله و معضلی با مذاکره و گفتگو حلوفصل میشود و اخوانالمسلمین قادر است از این رهگذر، خواستههای مردم را محقق سازد. با تمامی اینها، در روز دوم فوریه اتفاقی رخ داد که به «معرکه جمل» معروف شد و شرایط را دستخوش تغییر ساخت.
پس از موفقیت انقلاب مصر بود که رهبران جمعیت اخوانالمسلمین در فکر فرو رفتند. آنها به دنبال راهی برای ایجاد تحول فرهنگی بودند. لذا در اطراف خود در جستجوی افرادی بودند که بتوانند در این مسیر به آنها کمک کنند. از یک سوی، فعالان مدنی وجود داشتند که زنان و مردانِ انقلابی هستههای اصلی آنها را تشکیل میدادند. در این میان، چپگرایان و افرادِ دارای گرایش سکولار نیز بودند که اعتقاد داشتند میتوان با اخوانالمسلمین همکاری کرد، زیرا آنها [سکولارها] میخواستند ریشههای نظام گذشته را از بین ببرند اما در عین حال، به هیچ وجه دوست نداشتند مصر به طور کامل به یک کشور اسلامی تبدیل گردد. در همین حال، نهادها و مؤسسات قدرتمند دیگری نیز وجود داشتند که ازجمله آنها میتوان به ارتش و دستگاه امنیتی اشاره کرد. نهادهای مذکور در برههای از زمان دشمن اخوانیها بودند، اما پس از انقلاب، اوضاع دستخوش تغییر و تحولات شده بود.
بر اساس آنچه که گفته شد، رهبران جمعیت اخوانالمسلمین تصمیم گرفتند تا سران ارشد نهادها و مؤسسات مهم و قدرتمند را نسبت به همکاری با خود قانع سازند. آنها تلاش کردند به این نهادها و مؤسسات بقبولانند که اخوانالمسلمین میتواند همپیمان و متحد سیاسی جدید آنها باشد. اخوانیها معتقد بودند که در این میان، هیچ درگیری و مناقشهای با ارتش و دستگاه امنیتی مصر نخواهند داشت، زیرا نهادهای نظامی اساسا حساسیتی نسبت به آنچه که برای اخوانالمسلمین مهم بود، نداشتند. مقصود، همان ایجاد تحول فرهنگی است. درهمینراستا، باید گفت که در جریان اولین دولتِ اخوانالمسلمین در مصر در سایه ریاستجمهوری «محمد مرسی»، وزارتخانههایی نظیر «فرهنگ»، «رسانه» و «آموزش و پرورش» به اخوانیها سپرده شد. اخوانیها تلاش کردند از رهگذر جایگاه سیاسی خود، نهادهای نظامی و امنیتی را مورد حمایت قرار دهند.
شما به اختصار در خصوص مثلثِ قدرت سخن گفتید و تأکید کردید که این مثلث متشکل از دستگاه سیاسی، دستگاه نظامی و دستگاه امنیتی است. شما در کتابهایتان صحبتهای زیادی را در خصوص این مثلث مطرح کردهاید. آیا میتوانید تشریح کنید که دولت «محمد مرسی» چگونه خود را با مثلث مذکور سازگار ساخت؟
من در آثار و کتابهای خود تلاش کردم تا مثلث قدرت را به درستی معرفی نمایم. یعنی معتقدم که این مؤسسات سیاسی، نظامی و امنیتی هستند که هستههای اصلی و اساسی قدرتِ حاکم را تشکیل میدهند. من از رهگذر بررسی کُنشهای دستگاههای مذکور، میزان تغییر و تحولات قدرتِ حاکم بر اساس این کُنشها را بررسی کردهام. زمانی که «محمد مرسی» در مصر به قدرت رسید، فورا اعلام کرد که همه چیز تمام شده است و دیگر نباید به گذشته نگریست. او گفت که دستگاه امنیتی خود را اصلاح کرده است. حتی پیش از آنکه خودِ او [مُرسی] از قدرت ساقط شود، بار دیگر اعلام کرد که دستگاه امنیتی در شکلگیری انقلاب مردمی نقش داشته است.
به طور کلی تحلیل من این است که اگر ارتش بر نظام حاکم سیطره یابد، یک دولتِ پلیسی شکل خواهد گرفت. در آستانه انقلاب سال ۲۰۱۱ ما شاهد آن بودیم که دستگاه امنیتی به یکی از مهمترین نهادها و مؤسسات تبدیل شده بود. ارتش یا همان مؤسسه نظامی نیز خود را شریک مهمی در انقلاب قلمداد میکرد. بدینترتیب، دستگاههای نظامی و امنیتی در مصر، انقلاب سال ۲۰۱۱ مصر را فرصت جدیدی برای خود یافتند که بتوانند از رهگذر آن شرکای حکمران خود را از قدرت کنار بزنند و قدرت جدیدی را در کشور ایجاد کنند. آنها در وهله اول از نظام قدیم [نظام حسنی مبارک] رهایی یافتند. پس از آن، تلاش کردند تا یک شریک سیاسی جدید را برای خود بیابند؛ شریکی که ارتش و دستگاه امنیتی را مورد آزار و اذیت قرار ندهد. ازهمینروی، سران دستگاههای نظامی و امنیتی در گام اول به فعالان انقلابی فکر کردند، اما به این نتیجه رسیدند که امکان دارد جوانان انقلابی ثبات کشور را با مخاطره مواجه سازند. لذا جمعیت اخوانالمسلمین در معرض دیدِ آنها قرار گرفت؛ جمعیتی که رهبرانش خود را به عنوان یک شریک خوب برای دستگاههای امنیتی و نظامی معرفی کردند. اخوانالمسلمین خطاب به دستگاههای مذکور اعلام کرد: «ما میدانیم که چگونه با نهادها و مؤسسات قدرتمند تعامل و همکاری داشته باشیم. ما برخلاف جوانان انقلابی، متهورانه عمل نمیکنیم و قدرت مؤسسات بزرگ را کوچک نمیشماریم. ما صورت کاملا حسابشده رفتار میکنیم و هیچ آزار و اذیتی برای شما نخواهیم داشت. تنها عرصه مورد اهتمام ما همان عرصه فرهنگی است. این عرصهای نیست که منافع و مصالح شما را با مخاطره مواجه سازد».
بر این اساس، جمعیت اخوانالمسلمین تنها احترام به دستگاه نظامی و نیز دستگاه امنیتی در مصر را کافی نداست. از همینروی، این جمعیت نهتنها از بسیاری از تصمیمات شورای نظامی حمایت به عمل آورد، بلکه در بسیاری از موارد، مواضع خود را درست مطابق با مواضع دستگاه امنیتی اتخاذ کرد. ازجمله این مواضع میتوان به لزوم حفظ نظام حاکم، مقابله با توطئههای خارجی، سرزنش کردن انقلابیون به دلیل ورود به چالش با نیروهای پلیس و… اشاره کرد. وزیر کشور مصر مدعی شد که مردم این کشور هیچ مشکلی با دستگاه امنیتی ندارند. او اینگونه استناد کرد که انقلاب مصر در روز «عید الشرطه» رقم خورد و این مسأله خود بیانگر احترام انقلابیون به نیروهای امنیتی و پلیسی است. این درحالی است که درست برعکس این مسأله، واقعیت دارد. بعدها فاش شد که این طرز تفکر متعلق به «محمد مرسی» بوده است. زیرا او در یکی از سخنرانیهای خود تأکید کرد که اراده الهی موجب شد تا انقلاب مصر با «عید الشرطه» همزمان گردد.
همانطور که گفته شد، اخوانیها مسیر احترام به دستگاههای نظامی و امنیتی در مصر را در پیش گرفتند. آنها هیچگاه گمان نمیکردند که مردم در برابر دو دستگاه مذکور بایستند. این احساس در فعالان انقلابی در مصر به وجود آمد که «اخوانالمسلمین» مرتکب خیانت شده و انقلاب را به نفع خود مصادره کرده است. درست به همین دلیل است که در تابستان سال ۲۰۱۳ میلادی، یک ائتلاف تاکتیکی میان عناصر نظام سابق و فعالان انقلابی به وجود آمد. هدف اصلی و اساسی از تشکیل ائتلاف تاکتیکی مذکور، ساقط کردن جمعیت اخوانالمسلمین از قدرت بود.
دستگاههای امنیتی و نظامی در مصر از انتفاضه تابستان سال ۲۰۱۳ میلادی حمایت به عمل آوردند. در آن زمان میلیونها نفر از مردم در خیابانها تظاهرات کردند. اینبار، فعالان انقلابی در تحریک مردم علیه جمعیت اخوانالمسلمین موفق شدند. آنها از رهگذر تریبونهایی که در اختیار داشتند و نیز از طریق تلویزیون و رسانههای مختلف، مردم را علیه اخوانیها تحریک کردند و هرگونه انتفاضه علیه این جمعیت را مشروع دانستند. در این میان، عناصر نظام سابق نیز از اموال و امکاناتی که در اختیار داشت، برای تحریک هرچه بیشتر پایگاههای مردمی علیه اخوانیها بهرهبرداری کردند. از همینروی، میبینیم که جمعیت اخوانالمسلمین امروز در خارج از صحنه سیاسی مصر قرار گرفته است. مردم احساس میکنند که در حال حاضر این ارتش است که بر نظام حاکم سیطره دارد. «عبدالفتاح السیسی» زمانی که به قدرت رسید، ارتش را ترک کرد و در کسوت یک افسرِ ارتش وارد قدرت نشد. با اینحال، ما امروز با نظامی در مصر مواجه هستیم که رهبر آن ارتباط وسیعی با دستگاههای نظامی و امنیتی داشته است؛ کمااینکه اکنون نیز این ارتباط به قوت خود باقی است. با تمامی اینها، «عبدالفتاح السیسی» نسبت به این مسأله که نظام سابق برای رسیدن به قدرت تلاش میکند، احساس نگرانی میکند. او به خوبی میداند که ممکن است نظام سابق از کانال انتخابات پارلمانی تلاش خود را برای ورود مجدد به عرصه سیاسی کلید بزند. به عنوان نمونه، «احمد عزّ» که پیشتر مشاور «جمال مبارک» بود برای ورود به پارلمان اعلام کاندیداتوری کرد اما دستگاه قضایی مانع از او شد. «السیسی» به خوبی به این مسأله واقف است که اگر عناصر نظام سابق نتوانند وارد پارلمان شوند، این امکان را دارند که در خارج از مرزهای مصر تشکّل سیاسی برای خود تشکیل دهند.
در طول مدتزمان گذشته، برخی از عناصر نظام سابق و سرمایهداران وابسته به آن تلاش کردند تا به صورت مستقل و زیرپوستی در انتخابات پارلمانی ثبت نام کنند. هدف آنها سیطره بر پارلمان بوده است. به همین دلیل است که دستگاه قضایی برای دومین بار برگزاری انتخابات پارلمانی را به تعویق انداخت. به همین دلیل، اکنون «عبدالفتاح السیسی» قصد دارد از فرصت پیشآمده برای تقویت اردوگاه خود تلاش کند. در طرف مقابل، این امکان وجود دارد که شخصیتهای مخالف نظام کنونی نیز در فرصت کنونی شبکههای خود برای تسلط بر پارلمان را تقویت سازند و زیر چتر یک حزب واحد با یکدیگر متحد شوند. نمیتوان پیشبینی کرد که سرنوشت دولت به کدام سمت و سوی سوق پیدا خواهد کرد. به هر حال، تحلیلی که من ارائه میدهم شاید پیچیدهتر از تحلیلهایی که رایج است، باشد. من تصور میکنم که جمعیت اخوانالمسلمین تمام تلاش خود را به کار بست تا جزئی از انقلاب مصر باشد اما یک «انقلابِ معکوس» در نهایت موجب سرنگونی آن شد.
ما در بخش اول گفتگوی خود با شما به بررسی تاریخ جمعیت «اخوانالمسلمین» پرداختیم و سپس به سراغ تحولات معاصر مصر رفتیم. ما میدانیم که شما پژوهشهای فراوانی را انجام دادهاید. شما سالیان طولانی در خصوص جمعیت اخوانالمسلمین تحقیقات و پژوهشهای میدانی انجام دادید؛ کمااینکه مدت زیادی را نیز در داخل صفوف اعضای جمعیت اخوانالمسلمین در شهر «قاهره» سپری کردید. در همینحال، دیدارهای فراوانی را نیز با شخصیتهای وابسته به جمعیت مذکور داشتهاید. این خط مشی شما تا چه میزان توانسته است شکاف موجود در زمینه «وجود اطلاعات مکتوب از اخوانالمسلمین» را پوشش دهد؟
من در جریان تحقیقات و پژوهشهای خود پیرامون جمعیت اخوانالمسلمین که از طریق کانالهای مختلف و متعدد انجام شد، به این نتیجه رسیدم که اخوانیها به خوبی خود را میشناسند و رسالت آنها یک رسالت کاملا مستحکم است. آنها در پیگیری این رسالت و در مسیر به ثمر نشاندن آن با یکدیگر کاملا هماهنگ هستند. این بدان معناست که هرچقدر هم که ما برای دور ساختن آنها از مسائل مورد اهتمامشان تلاش کنیم، آنها در نهایت به همان رسالت اصلی خود بازمیگردند. من در طول تحقیقات و پژوهشهای میدانی خود، هربار تلاش کردم تا اخوانیها را به نوعی از افکار و اندیشههای مورد اهتمامشان دور سازم و میزان پایبندیشان به رسالت خود را بسنجم. با اینحال، هیچ پیشرفتی در تلاش خود محقق نساختم و مجبور شدم پروژه خود را برای مدتی متوقف سازم.
پس از آن، یک اتفاق غیرمنتظره رخ داد و آن، این بود که برخی از اعضای اخوانالمسلمین خطاب به من گفتند: «ما میدانیم که شما به ایدئولوژیهای مختلف اهتمام ویژهای دارید و آنها را میشناسید». این اتفاق در سال ۲۰۰۸ رخ داد؛ یعنی زمانی که اخوانیها تمام تلاش خود را برای تشکیل جبهههای وحدت ملی در صفوف معارضان مصری، به کار بسته بودند و به همین دلیل میخواستند با ایدئولوژیها و افکار دیگر احزاب و جریانهای سیاسی آشنا شوند. در واقع، آنها درصدد شناخت کامل لیبرالیسم، کمونیسم، قومیتگرایی و… و نیز شناخت تاریخِ آنها در جهان اسلام، بودند. البته اخوانیها یک فهم اولیه از تمامی این ایدئولوژیها داشتند، اما میخواستند به فهم عمیقی درباره آنها برسند. ازهمینروی، من در منزل یکی از اخوانیها مشغول تدریس این ایدئولوژیها شدم. پس از گذشت مدتی، فکری به ذهنم خطور کرد و آن، روی آوردن به «قومنگاری یا اِتنوگرافی» (Ethnography) بود؛ یعنی مطالعه نظاممند مردم و فرهنگها. من برای اخوانیها این اصطلاح را توضیح داده و تشریح کردم که میخواهم مدتی را در کنار آنها و همراه با آنها روزگار سپری کنم. با اینحال، آنها با چنین چیزی مخالفت کردند. من اصرار کردم و با خود گفتم، اینبار باید در جریان پژوهش خود به نتایج دقیقی دست پیدا کنم. به همین دلیل است که به فکر همزیستی با اخوانیها افتادم.
پس از مخالفت رهبران اخوانی با این مسأله من نیز تصمیم گرفتم پروژه خود را متوقف سازم و تنها به انجام گفتگوها با شخصیتهای مختلف بپردازم و نه بیشتر. به هر حال، من معتقد بودم که تدبیر «قومنگاری یا اِتنوگرافی» یک تدبیر سازنده است. من تلاش خود را متوقف نکردم و به اخوانیها این اطمینان خاطر را دادم که چنین مسألهای هیچ مشکلی را برای آنها ایجاد نخواهد کرد. آنها نیز تا حدود زیادی آسودهخاطر گشتند. بدینترتیب، از سال ۲۰۰۸ میلادی به تدریج با اعضای جمعیت اخوانالمسلمین درآمیختم، با دوستان و خانوادههایشان دیدار کردم، همراه با آنها به مراکز خرید و سینما رفتم؛ کمااینکه همراهشان به بازی فوتبال پرداختم. همچنین شبهای زیادی را همراه با اعضای اخوانی صَرف بحث و گفتگوهای داغ کردم. آنها برای تحقق اهداف خود تلاش میکردند. چند سال گذشت و انقلاب سال ۲۰۱۱ رقم خورد و ما به ارزیابی این تحول بزرگ پرداختیم.
پس از وقوع انقلاب سال ۲۰۱۱، اعضای جمعیت اخوانالمسلمین به ۲ گروه تقسیم شدند. گروه اول، گروهی بودند که احساس پیروزی داشتند و معتقد بودند که دیگر جایی برای پنهانکاری وجود ندارد و اخوانالمسلمین باید خطمشی خود را ترویج و قصه پیروزی خود را برای همگان روایت کند. این درحالی است که برخلاف گروه اول، گروه دیگری در داخل جمعیت اخوانالمسلمین وجود داشتند که احساس یأس کردند، زیرا به هیچ وجه از رفتار رهبران اخوانی در جریان انقلاب راضی نبودند؛ به ویژه رفتار آنها در خیابان «محمد محمود» که در ماه نوامبر سال ۲۰۱۱. حوادثی که در آن زمان اتفاق افتاد بسیار دردناک بود. ماجراء از این قرار بود که عناصر وزارت کشور به صورت کاملا وحشیانه به مردم یورش بردند و از گازهای اعصاب علیه آنها استفاده کردند. در این میان، رهبران اخوانی به اعضای خود دستور دادند تا از اقدامات وحشیانه وزارت کشور چشمپوشی صورت گیرد. هدف آنها این بود که فرصت مشارکت در انتخابات پارلمانی آتی را از دست ندهند.
شما در خصوص «قومنگاری یا اِتنوگرافی» صحبت کردید. آیا میتوانید برای ما تشریح کنید که این اقدام چه نتایج اصلی و اساسی به دنبال داشت؟
هسته اصلی نتایجی که من در جریان «قومنگاری یا اِتنوگرافی» به آن دست یافتم این بود که جمعیت اخوانالمسلمین به «جبرگرایی دینی» قائل است و همواره برای تعمیق این ایدئولوژی در نزد اعضای خود تلاش میکند. این نتیجه اصلی و اساسیای بود که در جریان زندگی در کنار اخوانیها به آن رسیدم. من در این عرصه به صورت کاملا عمیق جمعیت اخوانالمسلمین را مورد بررسی قرار دادم. با قاطعیت میتوانم بگویم که شناخت تاریخ اخوانالمسلمین و ادبیات این جمعیت بدون زندگی کردن در کنار آن میسر نیست. افزون بر این، به ضرس قاطع نیز میتوان گفت که فهم و درک عمیق نگاشتههای «حسن البنا»، «سید قطب» و نیز دهها تَن دیگر از رهبران اخوانی جز با زندگی در صفوف اعضای اخوانالمسلمین ممکن نخواهد بود.
شما در خصوص «جبرگرایی دینی» در ایدئولوژی جمعیت «اخوانالمسلمین» سخن گفتید. آیا میتوانید برای ما تشریح کنید که تا چه میزان این ایدئولوژی بر استراتژیهای اخوانیها تأثیرگذار بود؟
واقعیت این است که ایدئولوژی جمعیت اخوانالمسلمین موجب غافلگیری من شد. علت این مسأله هم آن است که این ایدئولوژی به طور کامل با آنچه که در فقه اسلامگرایان سنّی وجود دارد، متفاوت است. به عنوان نمونه، «آصف بیات» و «سامی زبیده» درباره اینکه اخوانیها چگونه افکار خود در رابطه با جامعه مدنی، اقتصاد ملی و… ارتقاء بخشیدند، سخن گفتند اما من خود شخصا مسائل دیگری را مشاهده کردم که به طور کامل با آنچه که شنیده بودم در تعارض بود. در حقیقت، اسلامگرایی ایدئولوژیک که جمعیت اخوانالمسلمین برای اولین بار در سال ۱۹۲۸ آن را تأسیس کرد، اصول فقه اسلامگرایان سنّی را به طور کامل دگرگون ساخت. این بدان معناست که جمعیت اخوانالمسلمین، رابطه حاکم میان دین و زندگی عمومی در تفکر سنتی اسلامی را برعکس کرد. تفکر اسلامی سنتی قائل به این است که اگر مسلمانان میخواهند در این جهان به موفقیت دست پیدا کنند، باید مانند همگان از وسایل مادی بهرهبرداری نمایند. به عنوان نمونه، تفکر اسلامی سنتی میگوید که اگر کسی میخواهد به پول دست پیدا کند و به فردی ثروتمند تبدیل گردد، میبایست یک سرمایهدار و یا یک تاجر موفق باشد.
از سوی دیگر، تفکر اسلامی سنتی میگوید که اگر کسی به دنبال پیروزی در جنگ است، بنابراین میبایست یک ارتش قوی و مستحکم را تربیت کرده و پرورش دهد. در این میان، اگر فردی بخواهد درون خود را صیقل دهد و پاکیزه گرداند، باید در مسیر پایبندی به احکام اخلاقی و دینی ثابتقدم باشد. بر اساس آنچه که گفته شد، تفکر اسلامی سنتی میگوید که تحقق هر موفقیتی، مستلزم روی آوردن به ابزار و عوامل مادی در این جهان است. طبق این تفکر، هرچقدر که بهرهبرداری از ابزار مادی برای دستیابی به موفقیت به ویژه در امور دینی در این جهان سختتر باشد، در آخرت پاداش بیشتری در انتظار انسان خواهد بود. با تمامی اینها، جمعیت اخوانالمسلمین منطقِ تفکر اسلامی سنتی را برعکس ساخت و این منطق را مطرح کرد که: «اگر انسان از لحاظ اخلاقی، به احکام و شریعت اسلامی پایبند باشد، بنابراین در زندگی خود در این جهان نیز موفق خواهد بود». به عبارت دیگر، اخوانیها اعلام کردند که پیروی از اصول اسلامی و پایبندی به اخلاقیات و شریعت، میتواند از انسان یک فرد قدرتمند و موفق در عرصههای مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و… بسازد.
در حقیقت، مفهوم «جبرگرایی دینی» به ما کمک میکند تا سلسله ایدئولوژیها و اقدامات مختلف جمعیت اخوانالمسلمین را در فضایی جدید مورد بررسی قرار دهیم. به عنوان نمونه، همچنان مردم این سؤال را از رهبران و اعضای اخوانالمسلمین مطرح میکنند که موضع قطعی شما در قبال زنان چیست؟ آیا شما زنان را وادار به پوشیدن حجاب میکنید؟ آیا برخورداری زنان از حجاب در ایدئولوژی شما یک اجبار است؟ اعضاء و رهبران اخوانی نیز زمانی که با چنین سؤالاتی مواجه میشوند، به روزنامهنگاران و پژوهشگران پاسخ میدهند: «خیر؛ ما هرگز قائل به اجبار در این زمینه نیستیم». این پاسخ اعضای اخوانی درحالی مطرح میشود که آنها در تمامی جلسات و نشستهای خصوصیشان وجود جامعهای را برای خود ترسیم میکنند که در آن تک تک زنان از حجاب برخوردار هستند. بنابراین، واضح است که این دست از موضعگیریها با باورهای آنها در تعارض است. البته آنها اعتقاد دارند که اگر بتوانند یک جامعه پاک و فاقد رذائل اخلاقی را تشکیل دهند، زنان در چنین جامعهای خود به صورت داوطلبانه به سراغ حجاب خوهند رفت. همین منطق اخوانیها دقیقا در عرصه سیاست خارجی نیز به چشم میخورد. در عرصه سیاست خارجی نیز شاهد موضعگیریهای متناقضی توسط اخوانیها بودیم. به عنوان نمونه، روابط رئیسجمهور «محمد مرسی» به اسرائیلیها بسیار شگفتآور بود. افزون بر این، سخنان زشت و زننده او خطاب به «شیمون پرز» که در آن از او به عنوان یک «دوست عزیز» یاد کرد، دالّ بر مواضع متناقض اخوان در سیاست خارجی است.
این «جبرگرایی دینی» که از آن سخن میگویید، چگونه حوادث «رابعه العدویه» را تفسیر میکند؟
من با اطمینان به شما میگویم که «جبرگرایی دینی» به ما کمک میکند که حتی حوادث پیش از واقعه «رابعه العدویه» را درک کنیم. پیش از حادثه «رابعه العدویه» جمعیت اخوانالمسلمین اساسا راه حل ملموسی برای برونرفت از بحران مصر نداشت. این جمعیت حتی از استراتژی واضح و شفافی برای باقی ماندن در قدرت و نقشآفرینی در آن برخوردار نبود. آنها درحالی به قدرت رسیده بودند که عملا برای حکمرانی در عرصههای گوناگون آمادگی نداشتند. به عنوان نمونه میتوان به عرصه اقتصادی اشاره کرد که اخوانیها در طول دوره حکمرانی خود در آن موفق نبودند و این درحالی است که مردم مصر به مسأله اقتصادی اهمیت ویژهای میدهند.
در این زمینه، من خود شخصا با یک فردِ اخوانی گفتگویی را انجام دادم. از او سؤال کردم که برنامه اقتصادی شما برای اداره کشور چیست؟ او نیز در پاسخ گفت: «ما با فساد مبارزه خواهیم کرد، فعالیتهای تجاری را گستردهتر خواهیم کرد و در کشور به تولید ثروت خواهیم پرداخت». من در ادامه تلاش کردم تا سازوکار پیادهسازی و عملیاتی ساختن استراتژیهای اقتصادی مذکور را از وی جویا شوم. در نهایت نیز آن فرد خطاب به من گفت: «برنامه اقتصادی آلسعود برای اداره عربستان چه بود؟ آنها مردم را به سمت دین بازگرداندند و یک روز صبح زمانی که از خواب بیدار شدند، خود را در حالی که در نفت شنا میکردند، یافتند». این همان «جبرگرایی دینی» است که حتی در پروژه اقتصادی اخوانیها نیز تجلی یافته است. جمعیت اخوانالمسلمین پس از تکیه زدن بر کرسی قدرت در مصر، اشتباه دیگری نیز داشت و آن، این بود که تنها به فکر ایجاد تحول فرهنگی ریشهای در جامعه بود. در واقع، به مجردّ اینکه اخوانیها به قدرت رسیدند، تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا برای مدت زمان بیشتری قدرت را در دست داشته باشند تا بتوانند به تحول فرهنگی مدنظر خود دست پیدا کنند. درست به همین دلیل است که اعضای ارشد اخوانالمسلمین بر سیطره کامل بر وزارتخانههای فرهنگ، آموزش و پرورش، و رسانه تأکید داشتند.
بر این اساس، جمعیت اخوانالمسلمین اشتباهات استراتژیکی را مرتکب شد. از یک سوی، این جمعیت چیزی برای ارائه به مردم در عرصههای مختلف نداشت و از سوی دیگر، تمام تلاش خود را برای راضی نگاه داشتن دستگاه نظامی و دستگاه امنیتی به کار بست. این جمعیت حتی انقلابیون را برای راضی نگاه داشتن دستگاههای مذکور، قربانی ساخت. همین اشتباهات باعث هلاکت اخوانیها شد و در نهایت نیز از ساختار قدرت سیاسی بیرون رانده شدند. همین اشتباهات موجب شد تا «انقلاب معکوس» در مصر تا حدودی از مشروعیت برخوردار گردد. طبق توضیحاتی که ارائه کردم، نمیتوان حوادث «رابعه العدویه» را جز در چارچوب «جبرگرایی دینی» اخوانالمسلمین مورد تحلیل و ارزیابی قرار داد. اخوانیها اعتقاد داشتند که حوادث «رابعه العدویه» پاداشی بود که خداوند نصیب آنها کرده بود. پس از تکیه زدن اخوانیها بر کرسی قدرت در مصر، آنها میگفتند که به مدت چند دهه در جامعه فعالیت کردیم و اکنون مورد عنایت پروردگار قرار گرفتهایم. آنها معتقد بودند که خداوند انقلاب را برایشان به ارمغان آورده است؛ کمااینکه رهبر کل اخوانالمسلمین تأکید کرد: «این انقلابی است که خداوند آن را رقم زده است». پس از آنکه فردی در قد و قامت کوچک «السیسی» قدرت را از «محمد مرسی» سلب کرد، اخوانیها باز هم به خود نیامدند و برکناری «مرسی» را امتحانی از سوی خداوند برشماردند.
رهبران جمعیت اخوانالمسلمین به صورت واضح عنوان میکردند که برکناری «محمد مرسی» از قدرت یک امتحانی ایمانی برایشان بوده است. من خود شنیدم که برخی اعضای اخوانالمسلمین به مردم میگفتند مگر شما تانکها و نیروهای نظامی را نمیبینید؟ با اینحال، مردم به هشدارهای اخوانیها توجهی نکرده و بر پایبندی به اصول خود اصرار ورزیدند و در نهایت نیز جانشان را فدای اصول خود کردند. در یک اتفاق تاریخیِ باورنکردنی، تحصن «رابعه العدویه» در ماه مبارک رمضان اتفاق افتاد؛ ماهی که در آن بسیاری از پیروزیهای مسلمانان در جنگ طی آن رقم خورده است. ماه مبارک رمضان، ماهی است که معجزه نزول قرآن کریم در آن اتفاق افتاده است. از این زاویه نیز میتوان کشتار دستهجمعی مردم در «رابعه العدویه» را که به صورت کاملا بزدلانه در اواسط ماه آگوست اتفاق افتاد، بررسی کرد.
در پایان میخواهم این سؤال را مطرح کنم که درحال حاضر در داخل جمعیت اخوانالمسلمین چه خبر است؟
باید گفت که جمعیت اخوانالمسلمین به دو گروه تبدیل شده است. گروه اول، در واقع گروه کوچکی است که معتقد است نبرد همچنان ادامه دارد و جمعیت اخوانالمسلمین همچنان درحال امتحان شدن است. این گروه معتقد است که امتحان الهی ممکن است ۳، ۴ و یا ۵ سال به طول بیانجامد. اگر شما امروز به «قاهره» پایتخت مصر بروید، نگاشتههای فراوانی را بر روی دیوار خواهید یافت که جملگی میگویند: «نصرت و یاری پروردگار نزدیک است». بنابراین، این دسته از اعضای اخوانالمسلمین قائل به ادامه نبرد و تداوم امتحان ایمانی هستند. آنها میگویند خواسته خداوند این است که در مسیر ایمانشان ثابتقدم باشند. این دسته از اخوانیها بر این باورند که اگر به مقاومت ادامه دهند، خداوند به جای آنها سختیها و مشقتهای پیشِ رویشان را از بین میبرد.
با این حال، گروه بزرگی از اخوانیها نیز هستند که در فهم و درک «جبرگرایی دینی» به خطمشی سنتی بازگشتهاند. آنها معتقدند که اخوانالمسلمین هنوز برای تکیه زدن بر کرسی قدرت به پختگی کامل نرسیده است. این دسته از اخوانیها میگویند که جمعیت متبوعشان پیش از موعدی که باید به قدرت رسید. آنها میگویند که اعضای اخوان به تربیت و پرورشی بیش از گذشته نیاز دارند. به هر حال، هر دو گروه مذکور، رهبران اخوانی را مورد سرزنش قرار میدهند. گروه اول، به این دلیل که رهبران اخوان به مبارزه و نبرد ادامه ندادند و گروه دوم به این دلیل که رهبران اخوان زودتر از موعد، قدرت را به دست گرفتند، آنها را سرزنش میکنند. گروه دوم اخوان، دسته اول را نیز مورد انتقاد قرار میدهد. این گروه به مردم میگوید: «شما باید آنچه را که در جریان حوادث رابعه العدویه از آنها [گروه اول اخوان] شنیدید، فراموش کنید. آنها افراد و شخصیتهایی رادیکالی هستند که تنها از جانب خود سخن میگویند. اما ما کسانی هستیم که شما از ۸۵ سال پیش ما را میشناسید».