شاماتکشور شناخت

درباره وضعیت دموکراسی در لبنان؛ حکایت یک استثنا در جهان عرب!

فاطمه شاه آبادی – مفهوم دموکراسی در لبنان دستخوش تغییرات زیادی شده است به‌طوری که نوع دموکراسی در این کشور تا حدود زیادی با دموکراسی رایج در کشورهای منطقه و حتی دنیا متفاوت است. برای بررسی سیر تطور دموکراسی در این کشور و همچنین نقش احزاب و طایفه های مختلف در سرنوشت لبنان با آقای محمد‌‌مهدی شریعتمدار، رایزن فرهنگی سابق ایران در لبنان به گفتگو نشستیم.

پیش از ورود به بحث برای آشنایی مخاطب با کشور لبنان اگر لازم است نکاتی را در خصوص تاریخ سیاسی این کشور بفرمائید؟

بعد از جنگ های جهانی و فروپاشی عثمانی، بر اساس قرارداد سایس پیکو، در سال 1941 لبنان استقلال خود را از فرانسه بدست آورد. این کشور در بسیاری از ابعاد مثل فرهنگ، سیاست و برخی جنبه ها وابستگی زیادی به فرانسه دارد و امروزه ما تاثیر فرانسه در امور این کشور را همچنان شاهد هستیم به طوری که می‌توان ادعا کرد این کشور از یک استقلال کامل برخوردار نیست. در ده‌های اخیر با رشد جنبش ملی لبنان و مقاومت اسلامی لبنان، روند وابستگی کاهش پیدا کرده اما کشور فرانسه همچنان در لبنان اثرگذار است. لبنان سیستم پارلمانی دارد و متشکل از 18 طایفه یا فرقه مذهبی، اعم از مسلمان‌ و مسیحی‌ست. کرسی های پارلمان و همه همه سمت ها در ادارات و وزراتخانه ها و حتی دانشگاه ها بر اساس سهیمه بندی طایفه ای تقسیم می‌شوند. رئیس جمهور توسط پارلمان انتخاب می‌شود. رئیس پارلمان همیشه باید شیعه باشد، نخست وزیر سنی و رئیس جمهور مارونی.

علیرغم تغییر ترکیب جمعیتی، مارونی‌ها سهم بیشتری در نظام سیاسی و اجتماعی لبنان دارند؛ پست های مهم و کلیدی مثل ریاست جمهوری و فرماندهی ارتش همچنان در اختیار مسیحیان مارونی‌ست که یکی از آثار استعمار است.

اکنون بفرمائید سیر تطور دموکراسی در لبنان چگونه بوده است؟

در مرور تاریخچه دموکراسی، ابتدا نگاه تاریخی ای نه تنها به لبنان بلکه به منطقه می‌اندازیم و بعد در مورد داخل کشور هم نکاتی را عرض خواهم کرد.

در بررسی سیر تطور مفهوم دموکراسی در اندیشه عرب فارغ از اینکه نظام های حاکم دموکراتیک بودند یا خیر، سه مرحله را می‌توان بیان کرد. مرحله اول پیش از جنگ جهانی اول است که حضور متفکرانی همچون رفاعه رافع الطهطاوی، خیرالدین تونسی، سید جمال الدین اسدآبادی و عبدالرحمن کواکبی حائز اهمیتند. عمده تفکر سیاسی در این دوره علاوه بر اینکه ناشی از تفکرات سیاسی گذشتگانی چون ابن خلدون، ابن تیمیه و دیگران است در عین حال متاثر از شروع ارتباط با غرب نیز می‌باشد. لذا مهمترین نکته ای در این دوره می‌توان به عنوان نخستین بذر دموکراسی در جهان عرب از آن یاد کرد تبلور مفهوم «شورا» بود، که هم برگرفته از اندیشه سیاسی اسلامی بود و هم برگرفته از مفهوم دموکراسی و انتخابات در تمدن غرب.

مرحله دوم، مرحله ببین دو جنگ جهانی‌ست که شاهد حضور استعمار در جهان عرب، افول قدرت عثمانی و ظهور جنبش یا نهضت عربی هستیم. در این دوره در منطقه نظام های نوعاً مشروطه شکل گرفت که به دنبال استقلال خواهی از استعمار بودند. در این نظام ها توجه و تلاش عمده معطوف به استقلال خواهی بود تا آزادی شهروندی چراکه آزادی میهن مهم‌تر از آزادی فردی تلقی می‌شد. از مهمترین دستاوردهای این دوره می‌توان تدوین قانون اساسی در این کشورها حتی در سایه حاکمیت استعمار را نام برد. همچنین پیدایش احزاب از دیگر دستاورد های نظامات مشروطه بود. از این احزاب می‌توان «جمعیت برادری عربی- عثمانی»، «باشگاه اروپایی»، «حزب عدم تمرکز»، «جمعیت قحطانی» و «جمعیت عربی جوان» را نام برد. یکی دیگر از اتفاقات، نهضت نوین عربی در منطقه سوریه بود که البته منظور از سوریه همان سوریه بزرگ است که لبنان هم بخشی از آن بود. در سال های بعد از 1925 که جنبش های استقلال طلبانه آغاز شدند حزب اصلاح، حزب اتحاد ملی، حزب پادشاهی یا سلطنت طلبان شکل گرفتند. مهمتر از این احزاب، حزب «سوری قومی اجتماعی» به رهبری آنتوان سعاده است که در سال 1932 تاسیس شد و از مهمترین احزاب اثرگذار در عصر نوین بود و در پیدایش مفاهیم جدید هم در سوریه و هم در لبنان نقش جدی ای دارد.

بعد از انقلاب اکتبر 1917 برقراری نظام سوسیالیستی در شوروی، موج چپ و احزاب کمونیست در منطقه ظهور پیدا کردند. در خلال جنگ جهانی دوم شاهد پیدایش حزب بعث نیز هستیم. در اواخر جنگ جهانی اخوان نیز در 1937 در سوریه به منصه ظهور رسید هرچند که اخوان در مصر در سال 1928 به وجود آمده بود. یعنی موج اخوان قبل از استقلال لبنان در منطقه شامات به وجود آمد و در سال 1944 وحدت جمعیت های اخوانی نیز ظهور پیدا کرد. همزمان با اخوان، موج ملی گرایی که واکنشی علیه هم عثمانی و هم استعمار بود شکل گرفت. بعد از آن هم موج چپ مثل حزب بعث عربی و در مرحله بعد احزاب اسلامی مثل جنبش اسلامگرایی را در منطقه داریم.

مهمترین ویژگی هایی که در این دوره وجود دارد انتقال مفاهیم سیاسی به ایدئولوژیک است، موج چپ ایدئولوژیک هست، همینطور حزب بعث سوسیالیست و شروع اسلامگرایی با جمعیت های اخوان و حتی جنبش ملی گرایی با حزب سوری قومی اجتماعی، نیز ایدئولوژیک بودند. نکته دوم این است که اهتمام به دموکراسی سیاسی جای خود را به دموکراسی اجتماعی می‌دهد که ناشی از غلبه موج چپ و کمونیست و مفاهیمی از عدالت بود که این حزب اشاعه می‌داد. حتی در مناسبات بین المللی، عهدنامه حقوق مدنی و سیاسی قبلا نوشته شده بود که بعد از انتشار موج چپ عهد نامه حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نیز از سوی ملل متحد تصویب شد که این دو سند را میثاقین نیز می‌نامند. عهدنامه اول را نسل اول و عهدنامه دوم را نسل دوم حقوق بشر می‌گویند.

در این دوره دشواری هایی نیز وجود داشت، از طرفی وجود استعمار و از طرف دیگر ظهور غربگرایی و اندیشه لیبرالیستی، سکولاریسم و تلاش برای جایگزینی قوانین وضعی به جای قوانین اسلامی بر مشکلات افزود.

مرحله سوم بعد از جنگ جهانی دوم است که لبنان هم به استقلال رسیده است. این مرحله، دوره استقلال کشورهای منطقه و بروز کودتاهاست. در این دوره نظام های جمهوری ای شکل گرفتند که مدعی ایدئولوژی انقلابی بودند. دموکراسی مبتنی بر سوسیالیسم، تقویت دموکراسی اجتماعی ادامه حضور اسلامگرایان به خصوص اخوان، حزب التحریر (در اوایل دهه 50)، نشر کتب و اندیشه های ابوالاعلی مودودی، ظهور متفکرانی چون سید قطب و علال الفاسی و حتی طرح مفهوم عدالت اجتماعی به موازات غلبه موج چپ، به وجود آمدن گرایش های سوسیالیسم اسلامی در حزب بعث و اندیشه های عفلق از مهمترین اتفاقات این دوره هستند. بعد از اینکه این نظام ها در کشور های عربی مسلط شدند، می‌توان ادعا کرد با وجود جمهوری از دهه 60 استبداد در این کشورها افزایش پیدا کرد. چراکه میراث استعمار در جهان عرب عقب ماندگی اقتصادی و اجتماعی، تفرقه قومی و ناآگاهی نسبت به مفهوم دولت بود. نظام های منطقه، چه جمهوری چه پادشاهی، چه ترقی خواه چه چند حزبی یا تک حزبی، چه نفتی و غیرنفتی یک سری ویژگی هایی داشتند، از آن جمله می‌توان این ویژگی ها را برشمرد: فاصله قابل توجه واقعیت های اجتماعی با متون قانون اساسی ازجمله عدم تحکیم مفهوم دولت که قبلاً ذکر شد، نبود تکثر سیاسی و مقید کردن اراده سیاسی به وابستگی اقتصادی به استعمار.

با توجه به ویژگی ها و نکات ذکر شده در خصوص کشورهای منطقه بعد از جنگ جهانی دوم و بعد از استقلال، میتوان ادعا کرد که لبنان یک استثنا است. از سال 1941 که لبنان مستقل شد همواره شاهد این تفاوت ها بود. اولا در نظام جمهوری لبنان بر خلاف سایر جمهوری های ادعای ایدئولوژی انقلابی وجود نداشت. دوم آنکه لبنان کمتر از سایر کشورهای عربی دچار نبود دموکراسی شد. سوم اینکه اوضاع اقتصادی ای که منجر به نداشتن آزادی سیاسی می‌شد در لبنان کمتر بود. مسئله بی سوادی سیاسی و ناآگاهی ها که در برخی کشورهای عربی حاکم بود در لبنان کمتر بود. کودتاهای نظامی، حکومت نظامی و دخالت نهادهای نظامی در جامعه در لبنان کمتر به وقوع پیوست.

لبنان یک استثنا است. از سال 1941 که لبنان مستقل شد همواره شاهد این تفاوت ها بود. اولا در نظام جمهوری لبنان بر خلاف سایر جمهوری های ادعای ایدئولوژی انقلابی وجود نداشت. دوم آنکه لبنان کمتر از سایر کشورهای عربی دچار نبود دموکراسی شد. سوم اینکه اوضاع اقتصادی ای که منجر به نداشتن آزادی سیاسی می‌شد در لبنان کمتر بود. مسئله بی سوادی سیاسی و ناآگاهی ها که در برخی کشورهای عربی حاکم بود در لبنان کمتر بود. کودتاهای نظامی، حکومت نظامی و دخالت نهادهای نظامی در جامعه در لبنان کمتر به وقوع پیوست.

آیا زمینه ها و زیرساخت های دموکراسی در لبنان وجود دارد؟

اگر بخواهیم برخی الزامات و زمینه های لازم برای دموکراسی را با جزییات در لبنان بررسی کنیم، بهتر است به مواردی همچون مساوات، عدالت، آزادی و… پرداخته شود که در ادامه در خصوص هرکدام توضیحاتی را عرض میکنم:

مسئله مساوات در لبنان کمتر از سایر جاها وجود داشت چراکه در این کشور برتری طایفه ای و برتری مارونی ها حاکم است. همچنین مسئله فئودالیسم سیاسی ای که در لبنان حاکم است، باعث شده تا اساس حکومت بر مبنای خاندان ها باشد؛ اینها قدرت را در تیول خود نگه داشته و نقش فئودالیسم سیاسی را بازی می‌کنند پس هیچگاه نمیتوانند با شهروندان مساوی باشند.

مفهوم میهن پرستی در لبنان ضعیف است و دلیل آن هم تعدد طوایف و فرق مذهبی و به دنبال آن تعدد احزاب می‌باشد که باعث شده تا گرایش به حزب قوی‌تر از گرایش به میهن باشد.

همچنین نظام اجتماعی عادلانه که یکی از الزامات دموکراسی‌ست در لبنان وجود نداشت چراکه اساس بر برتری مارونی ها بود.

به علت حاکمیت رانتی و حاکمیت های مختلف، انواع آزادی و حاکمیت قانون در لبنان به شدت زیر سوال است.

یکی دیگر از الزامات دموکراسی تفکیک قدرت نظامی از قدرت مدنی می‌باشد که در لبنان چنین چیزی وجود ندارد، در لبنان ارتش قدرت بسیار زیادی دارد و اکثر روسای جمهور لبنان از ژنرال های ارتش بودند. گرچه از نظر میدانی، ارتش در عمل سرکوبی را انجام نمی‌داد اما نظامیان اقتدار زیادی دارند.

همچنین هرچند تفکیک قوا در این کشور وجود دارد اما عدم وجود دادگاه قانون اساسی کارآمد از ضعف های سیستم محسوب می‌شود. در زمینه های قضایی و قوانین انتخابات، بحث های بسیار مفصلی در خصوص لبنان وجود دارد که به طور کل نشان‌دهنده این هستند که پایه های دموکراسی در لبنان دچار تزلزل است.

به طور کل وجود دموکراسی و فضای دموکراتیک در لبنان در مقایسه با سایر کشورها، قابل توجه است. چراکه نظام های حاکم در جهان عرب نوعا ابزارهایی برای ارعاب مردم دارند، مثلا اعلام می‌کنند که هر رقیبی در قدرت ممکن است خطرناک باشد و اگر قدرت حاکم براندازی بشود اوضاع بدتر می‌شود، یا استفاده از ابزار شکنجه و سرکوب مستقیم، یا بزرگنمایی حکام از دستاوردهای خود و ایجاد رویاهای ملی برای مردم، وجود خاندان های حاکم در پادشاهی ها یا حتی جمهوری ها از دیگر ویژگی های حکومت های جهان عرب است که مانع دموکراسی‌ست. اما می‌توان ادعا کرد که در لبنان چنین مواردی وجود ندارد لذا دست کم پیش از جنگ داخلی، با وجود حاکمیت فئودالی و اقتدار نظامیان، لبنان دارای دموکراسی ای بود که از سایر نظام های عربی متمایز بود و شاید همین یکی از دلایل از بین بردن دموکراسی در این کشور بوده باشد یعنی حکومت های عربی منطقه نمی‌توانستند وجود چنین رژیم دموکراتی را در کنار خودشان تاب آورند.

مسائلی که در جنگ داخلی لبنان اتفاق افتاد و رقابت سیاسی و به تبع آن نظامی در عرصه لبنان از سوی کشورهای منطقه شاید در جهت از بین بردن دموکراسی بود.

بازهم تاکید میکنم وقتی ما از دموکراسی در لبنان صحبت میکنیم از دموکراسی کامل و واقعی صحبت نمی کنیم چرا که حداقل آن است که مساوات وجود ندارد. البته باید به این نکته دقت کرد که در کشورهای عربی حکومت برای پادشاهان دائم العمر می‌باشد و شاید تنها استثناء لبنان باشد که رئیس جمهور انتخابی‌ست و قابل انتخاب مجدد ندارد مگر بعد از گذشتن 6 سال. یکی از دلایلی که در لبنان همواره انتقال قدرت وجود دارد همین قانون انتخابی بودن ِ رئیس جمهور و عدم امکان انتخاب ِ مجدد می‌باشد.

اکنون به طور خلاصه مروری دارم بر آنچه در خصوص این سیر بیان شد؛

سال 1920‌ : قرارداد سایکس و پیکو: قطعی شدن قیمومیت فرانسه بر سوریه و لبنان: نقش تقسیم منطقه بین انگلیس و فرانسه

1939: اولین قانون اساسی لبنان با وجود استعمار نوشته شد.

1941: در مرحله دوم از مراحل سه گانه ای که گفته شد لبنان مستقل شد. در این مرحله پیدایش احزاب در سوریه قدیم یعنی شامات که شامل لبنان هم بود را داریم که از مهمترین احزاب می‌توان حزب سوری قومی اجتماعی را نام برد که تا امروز اثرگذار است.

بعد از استقلال و تغییرات قانون اساسی، تأسیس پارلمان و انتخابی بودنِ رئیس جمهور، شاهد نوعی دموکراسی در لبنان بودیم که نسبت به همه کشورهای عربی متمایز بود. البته فئودالیسم سیاسی به معنی حاکمیت خاندان های پر نفوذ، احزاب و گرایش آنها به قدرت های منطقه ای و بین المللی به عنوان عامل دوم، همچنین عوامل دیگری همچون نفوذ خارجی ها و اثرگذاری آنها در لبنان و همچنین تبدیل شدن همه اینها به بحران های نظامی به خصوص در دهه 70و سپس تبدیل شدنشان به بحران های نظامی، همه اینها دموکراسی را محدود کرد.

پیداش مقاومت در لبنان باعث ایجاد دو جریان قوی شد: جریان مقاومت و جریان ضد مقاومت.

احزاب از چه زمانی به وجود آمدند؟

در زمان عثمانی از مهمترین احزاب تاثیر گذاری که وجود داشت میتوان حزب قومی عربی را نام برد که ابتدا مخالفت با عثمانی و بعدها مخالفت با استعمار را در دستور کار خود داشت. جنبش ناسیونالیست های عرب هم جز احزاب قدیمی‌ست. البته با گسترش موج چپ در جهان، احزاب کمونیست و ترقی خواه هم مطرح شدند. بعد از ناکامی جنبش ملی و احزاب چپ به خصوص بعد از آغاز فعالیت جنبش اسلامی (هم شیعی هم سنی) ما در دهه های اخیر شاهد پیدایش احزاب اسلامی هم بودیم.

نکته دیگر این است که در حال حاضر در این کشورها یک از فرَق دینی دارای حزب مخصوص به خود هستند، مثلا طایفه ارامنه حزب تاشناک را دارند، یا مارونی ها جریان ملی آزاد را دارند به رهبری عون که طرفدار مقاومت هم هستند. قوات ملی لبنان به رهبری جعجع و کتائب به رهبری جُمیِل جز احزاب راست و مخالف مقاومت تلقی می‌شوند که سابقه همکاری با رژیم صهیونسیتی را هم دارند.

در میان اهل سنت هم احزاب طرفدار مقاومت و هم طرفدار ارتجاع عربی وجود دارند.

البته این نکته هم باید گفته شود که همیشه یک حزب ِ وابسته به فرقه مذهبی از همان مذهب عضو گیری نمی‌کند. مثلا حزب سوری قومی اجتماعی که از احزاب قدیمی است و موسس آن فردی مسیحی بود از میان مسلمانان و سایر ادیان عضو دارد. هرچند احزاب علوی و دُرزی ها از نظر خلوص بیشتر دارای اعضا علوی و دُرزی هستند اما به طور کل ترکیب دینیِ یک حزب می‌تواند در لبنان متنوع باشد.

پس به صورت جمع بندی می‌توان گفت که احزاب در لبنان تحت تاثیر عوامل فرقه ای، امواج سیاسی (موج چپ، مقاومت و…) و فضای بین الملل شکل گرفتند.

احزاب چه نقشی در سرنوشت لبنان داشتند؟

به دلیل تنوع و تعدد مذهبی که لبنان دارد و به دلیل اینکه از دیرباز آوردگاه نزاع های فکری و سیاسی در منطقه بوده، همواره از نوعی تکثر حزبی و سیاسی برخوردار بوده است. همچنین به دلیل اینکه فضای باز سیاسی ای که در لبنان وجود داشت بسیاری از کشورهای منطقه سعی کرده اند در لبنان پایگاهی داشته باشند و از حزب یا احزاب خاصی حمایت کنند و این باعث شده است تا لبنان صحنه ای برای حضور و بروز سیاست های متخلف باشد، بدین معنا که در این کشور آزادی بیان، آزادی رسانه و مطبوعات وجود دارد اما به دلیل اینکه تنوع باعث شده تا هیچ اکثریت مطلقی نتواند زمام امور را بدست گیرد، کوچکترین اختلاف یا تنش می‌تواند منجر به جنگ داخلی شود.

به علاوه، حضور رژیم صهیونسیتی در جنوب این کشور و نزاع همیشگی اعراب و اسراییل و تلاش این رژیم برای نفوذ در خاک این لبنان، از عوامل اختلافات و تنش ها می‌باشد.

بنابراین به مرور زمان، احزاب و جریانات سیاسی آموخته اند که باید به نوعی با یکدیگر تعامل داشته باشند که نقطه تعادل را به هم نزنند تا باعث درگیری و جنگ نشوند. هرگاه این نقطه تعادل به هم خورده است، جنگ یا نزاعی رخ داده است. مثلا حضور فلسطینی ها در لبنان و حتی امروز با حضور سلاح مقاومت، بعضی از طرف های لیبرال یا طرفداران آمریکا، احساس می‌کنند که آن طرف قدرت بیشتری پیدا کرده است، لذا تلاش می‌کنند تا تنش با اختلافی را به وجود آوردند. در دهه 70 لبنان چندین سال درگیر جنگ داخلی بود، الان هم خیلی تلاش می‌شود تا با حزب الله درگیری ای به وجود آید اما با درایت حزب الله، جلوی این تنش گرفته شده است.

به دلیل اینکه فضای باز سیاسی ای که در لبنان وجود داشت بسیاری از کشورهای منطقه سعی کرده اند در لبنان پایگاهی داشته باشند و از حزب یا احزاب خاصی حمایت کنند و این باعث شده است تا لبنان صحنه ای برای حضور و بروز سیاست های متخلف باشد، بدین معنا که در این کشور آزادی بیان، آزادی رسانه و مطبوعات وجود دارد اما به دلیل اینکه تنوع باعث شده تا هیچ اکثریت مطلقی نتواند زمام امور را بدست گیرد، کوچکترین اختلاف یا تنش می‌تواند منجر به جنگ داخلی شود.

میزان آزادی احزاب در این کشور چگونه است؟

آزادی احزاب در این کشور، آزادی ِ مطلقی نیست و تابعی‌ست از نوعی توافق بر سر تقسیم قدرت که اگر توافق و تعادل به هم بخورد منجر به درگیری می‌شود. به مرور زمان این نکته باعث شده است نوعی فضای رانتی در همه جا، در سیاست، در اقتصاد، در خدمات و… در لبنان ایجاد شود و افراد مقتدر در لبنان، علی رغم اینکه از لحاظ سیاسی و دینی با یکدیگر اختلاف دارند و احزاب رو در رو تلقی می‌شود، اما به نوعی، ذیل یک توافق نانوشته، در تقسیم منافع و حفظ نفوذ خود کوشا هستند که چنین چیزی طبعاً به زیان شهروندان لبنانی‌ست. پس این نوع آزادی، آزادی ای است که منافع اربابان قدرت در لبنان را حفظ می‌کند. اگر امروز می‌بینیم لبنان به بن بست رسیده است اولا به این دلیل است که در آن توافق نانوشته زورمندان مبنی بر تقسیم منافع، مقاومت، عنصر اخلال تلقی می‌شود، پس تعادل سیاسی بهم خورده است، اما مقاومت اسلامی اجازه نمی‌دهد این مسئله موجب درگیری و نزاع شود، ثانیا به دلیل اتفاقاتی که افتاد، بسیاری از سرمایه و سپرده های بانکی از کشور خارج شد که منجر به وخامت اقتصادی شد که به شهروندان عادی فشار آورده، ثالثا تلاشی که در اعتراض به این جریان قدرت و تقسیم منافع به وجود آمد توسط قدرت های داخلی و بین المللی، بعضاً جهت دهی شد یعنی ما شاهد موج سواری برخی قدرت ها بر جریان اعتراضات مردمی بودیم.

لذا آزادی در این کشور به نوعی متأثر از فضای رانت های سیاسی و اجتماعی و اقتصادی موجود و توافق های نانوشته ای که بر تقسیم قدرت و ثروت میان صاحبان قدرت از جناح های مختلف و احیانا متخاصم، می‌باشد.

در حال حاضر احزاب فعال و قوی در عرصه سیاسی لبنان کدامند؟

امروزه حزب الله در صحنه سیاسی لبنان وزنه سنگینی تلقی می‌شود و قوی ترین جنبش محسوب میشود. هرچند منظور از حزب الله نیروهای هم پیمان آن هم هست. در عرصه اجتماعی حزب الله مقدرترین است اما در عرصه سیاسی با توجه به سازوکارهای پارلمان، حزب الله اکثریت را ندارد اما با هم پیمانانش، در پارلمان در مقابل احزاب مخالف مثل ۱۴ مارس، از اکثریت برخوردار هستند.

گاهی نیز تغییراتی در آرایش نیروها به وجود می آید اما نیروهای ۸ مارس اکثریت را دارند. هرچند جدای از این سازوکارهای رسمی، باتوجه به اقتداری که حزب الله در صحنه دارد، میتوان ادعا کرد اقدام و رویداد سیاسی ای را اگر حزب الله نخواهد، رخ نمی‌دهد؛ هرچند ممکن است اراده بر مسائلی داشته باشد که به وقوع نپیوندد اما قطعا اگر نخواهد مسئله ای واقع نمیشود.

این نکته را هم باید در نظر داشت که این قدرت و اقتدار حزب الله، صرفا میهنی و ملی نیست بلکه به یک قدرت منطقه ای تبدیل شده که تعیین کنندگی و اثر گذاری آن را در سوریه و عراق در مبارزه با داعش در جهت کادرسازی، سازماندهی و آموزش نیروها و تشکیل یک جبهه مقاومت در منطقه، دیدیم.

این را هم اضافه کنم که یکی از اقدامات خوبی که صورت گرفت این بود که نیروهای مقاومت در منطقه، دانش فنی برخی از تجهیزات دفاعی را جذب و سپس بومی کرده و اقدام به ساخت سلاح نمودند. که چندی پیش نمایشگاهی از دستاوردهای انصارالله در صنعا برگزار شد که با توجه به شرایط وخیم و فاجعه بار انصارالله واقعا چشمگیر بود. چنین مسئله ای در فلسطین و لبنان هم اتفاق افتاده و علاوه بر توان سیاسی و اجتماعی و توان نظامی در میدان، حزب الله به خودکفایی تسلیحاتی هم رسیده است. بدین معنا که اگر روزی تمام راه‌ها برای رساندن اسلحه و مهمات به لبنان بسته شد، مقاومت اسلامی لبنان و فلسطین تا مدت های طولانی می‌تواند به مبارزه ادامه دهد چراکه ذخیره مهمات، توان موشکی و تسلیحاتی‌شان به حد خوبی رسیده است. همچنین از اشراف اطلاعاتی حزب الله بر بخش های فلسطین اشغالی، مناطق، نهادها و موسسات رژیم صهیونسیتی بسیار بالاست که یکی دیگر از ابعاد اقتدار حزب الله را ثابت میکند. (لازم به ذکر است که این مصاحبه قبل از جنگ اخیر و پیروزی فلسطینیان انجام شده است)

آیا میتوان ادعا کرد در لبنان فقط جریان های ۹ و ۱۴ مارس اپوزیسیون هستند؟

مفهوم اپوزیسیون در لبنان کمی متفاوت است. در لبنان اکثریت مطلق یا نسبی ای تاکنون وجود نداشته، چراکه همه مناصب از سران قوا گرفته تا کارمندان بر اساس نوعی تقسیم بندی ای فرقه ای جای گذاری شده اند لذا هیچ یک از فرق دینی و احزاب وابسته به آنها نمی‌توانند اکثریت را داشته باشند یعنی اگر فرض بگیریم مارونی ها 30% از مناصب را عهده دار باشند باید به این نکته توجه کرد که مارونی ها فرقه های متفاوت و همینطور احزاب متفاوتی دارند، که برخی از این احزابِ مسیحی طرفدار حزب الله هستند.

یعنی تعدد و تکثر احزاب مانع از شکل گیری اپوزیسیون می‌شود؟

علاوه بر تکثر احزاب، تعدد فرق دینی و همچنین نفوذ قدرت های مختلف احزاب را در لبنان شکل می‌دهند، اما می‌توان به طور کل اینچنین گفت که با توجه به پیدایش جریان مقاومت و اقتداری که امروزه بدست آورده، دو جریان کلان و اساسی در لبنان به وجود آمده است، یک جریان موافق مقاومت یا پوزیسیون و دیگری مخالف مقاومت یا اپوزیسیون. گرچه این اکثریت موافق شکننده است چراکه تفاوت آن در پارلمان به تعداد انگشتان دست می‌رسد.

این نکته را هم باید ذکر شود که اگر بخواهیم نگاه سنتی ای داشته باشیم، ممکن است مارونی ها پوزیسیون محسوب شوند چرا که منصب هایی که به مارونی ها مثلا سران ارتش و برخی موقعیت های حساس باید با موافقت آمریکا و فرانسه تعیین و سپس حمایت شود.

آزادی احزاب در این کشور، آزادی ِ مطلقی نیست و تابعی‌ست از نوعی توافق بر سر تقسیم قدرت که اگر توافق و تعادل به هم بخورد منجر به درگیری می‌شود. به مرور زمان این نکته باعث شده است نوعی فضای رانتی در همه جا، در سیاست، در اقتصاد، در خدمات و… در لبنان ایجاد شود و افراد مقتدر در لبنان، علی رغم اینکه از لحاظ سیاسی و دینی با یکدیگر اختلاف دارند و احزاب رو در رو تلقی می‌شود، اما به نوعی، ذیل یک توافق نانوشته، در تقسیم منافع و حفظ نفوذ خود کوشا هستند که چنین چیزی طبعاً به زیان شهروندان لبنانی‌ست.

با توجه به صحبت هایی که شد، پس اساسا نمیتوان این سوال که «نحوه برخورد احزاب و گروه ها با دولت» را مورد بررسی قرار داد، درست است؟

بله چون دموکراسی در لبنان به نوعی دموکراسی ترکیبی است که علت آن وجود تکثر سیاسی و توافقی بودن ِ صحنه سیاست می‌باشد. توافق منظور همان توافق جمعی‌ست بدین معنی که گاهی حتی احزاب بزرگتر مجبورند امتیازاتی بدهند تا آخرین حزبی که میخواهد به اکثریت بپیوندد نظرش تحمیل شود، یعنی به جای اینکه دموکراسی، دموکراسیِ خالصِ اکثریت باشد، نوعی دموکراسی توافقی‌ست که ممکن است نظر یک اقلیت خیلی محدود قبول شود به خاطر اینکه آن اقلیت هم به ائتلاف بپیوندد و برای این پیوستن از اکثریت امتیاز بگیرد.

 میزان رضایت مردم از این دمکراسی توافقی به چه میزان است؟

وجدان عمومی مردم لبنان در طول تاریخ آموخته است که چاره ای جز پذیرش ندارد برای همین شما می‌بینید که متناقض ترین نیروهای سیاسی در لبنان با یکدیگر در حال کار کردن هستند.

میزان آزادی رسانه ها در این کشور چگونه است؟

از آنجایی که لبنان اساسا آوردگاه گرایش های مختلف و متنوع است و همینطور محل آزمایش و بروز قدرت های سیاسی مختلف است، مشخص است که امکانات و ابزارهای لازم برای این جریانات سیاسی و قدرت های منطقه‌ای و جهانی و گروه های مختلف فراهم شده است. برای اثبات ادعا میتوانم اشاره ای بکنم به حضور قذافی، ایران چه در زمان شاه و چه بعد از انقلاب، حضور سوریه، عراق و سایر کشورهای منطقه ای و جهانی که هرکدام از این‌ها برای حضور قدرتمند خود در لبنان منابع مالی را هم برای نیروهای خود تامین می‌کردند. ‌

حال که در دو سه دهه اخیر، بحث رسانه با گسترش ماهواره و سپس فضای مجازی، در دیپلماسی جدید مطرح شد، می‌بینیم که همه جریانات سیاسی، گروه های داخلی و خارجی و قدرت های منطقه و فرامنطقه ای در لبنان دارای رسانه هستند به طوری که امروزه بیروت به مرکزی برای استقرار رسانه های مختلف تبدیل شده است. از رسانه های اسلامی و مقاومت گرفته تا رسانه های طرفدار غرب و جریان ارتجاع عرب. حتی در زمانی که رسانه های مکتوب رایج بودند، این فضا برای رسانه های داخلی و خارجی فراهم بود و اولین جایی که پدیده رادیوهای متعدد وجود داشت لبنان بود که شاید در تاریخ در هیچ از کشورهای منطقه چنین چیزی سابقه نداشته است. در لبنان رادیوهای کاملا راست یا کاملا چپ، نشریات کاملا راست و چپ، تلویزیون ها و ماهواره ها هم به همین ترتیب فعالیت داشته و دارند. امروز هم لبنان به مرکز مهمی تبدیل شده که سایت ها و خبرگزاری‌ها و منابع رسانه های نوین در آن حضور و دفتر دارند.

آزادی رسانه در حد بسیار بالا باعث شده در حوزه نیروی انسانی فعالان رسانه ای ِ لبنانی در شبکه های ماهواره ای حضور فعالی داشته باشند، هرچند شاید اخیرا این مورد کاهش پیدا کرده باشد اما همچنان در رسانه های مختلف بین الملل حضور دارند.

در ادامه نکته ای که باید ذکر شود این است که آن اصحاب قدرت و زورمندانی که پیشتر به آنها اشاره شد که به نوعی توافق نانوشته قدرت و ثروت را به نفع خود و علیه مردم تقسیم کرده اند، حضور کم‌رنگ‌تری در حوزه رسانه دارند. هرچند آنها رسانه های خود را دارند اما رسانه های قو‌ی‌تری در کنار اینها در لبنان فعال هستند.

رسانه های فعال که علیه اصحاب قدرت و زورمندان هستند آیا تاکنون نتوانسته اند مردم را علیه این گروه به صحنه بکشانند و با روشنگری باعث نوعی شورش یا اعتراض علیه آنها شوند؟ درست مثل نقش فیس بوک در به خیابان کشاندن مردم مصر؟

اولا تغییرات اجتماعی تک عاملی نیست پس نباید توقع داشت صرفا رسانه ها بتوانند به تنهایی زورمندان را با موفقیت کنار بزنند؛ ثانیا فیس بوک آن زمان چون به تازگی رواج پیدا کرده بود تا‌ حدی توانست به اجتماع مردم کمک کند.

به طور کل اینگونه تغییرات به ابزارهای مختلفی نیاز دارند که فضای مجازی میتواند یکی از ابزارها باشد که در لبنان هم این ابزار در خدمت اعتراضات مردم قرار گرفت و فضای مجازی در شکل گیری و ادامه اعتراضات نقش مهمی داشت.

مفهوم اپوزیسیون در لبنان کمی متفاوت است. در لبنان اکثریت مطلق یا نسبی ای تاکنون وجود نداشته، چراکه همه مناصب از سران قوا گرفته تا کارمندان بر اساس نوعی تقسیم بندی ای فرقه ای جای گذاری شده اند لذا هیچ یک از فرق دینی و احزاب وابسته به آنها نمی‌توانند اکثریت را داشته باشند

وضعیت نهاد های مردمی و سندیکاها در این کشور چگونه است؟

در لبنان هر خاندانی برای خود جمعیتی دارد، از قبیل خیریه، نهاد های فرهنگی، اجتماعی و… اصولاً یکی از ابزار های حضور اجتماعی و استفاده از رانت های موجود در عرصه لبنان استفاده از همین جمعیت هاست. لذا طبیعی‌ست که این موضوع در این کشور بسیار رایج باشد.

نقش آنها چگونه است؟

نقش اجتماعی بسیار بالایی دارند. در عرصه سیاست نیز به دلیل پررنگ بودن احزاب، فقط در صورتی که احزاب بخواهند استفاده ابزاری از این جمعیت ها داشته باشند، بعضا در خدمت احزاب قرار می‌گیرند. یعنی NGO ها زمانی می‌توانند ایفای نقش سیاسی بکنند که احزاب اجازه بدهند.

اگر بخواهید جمع بندی ای از بحث دموکراسی در لبنان داشته باشید چه نکاتی را می‌فرمایید؟

همانطور که قبلاً هم توضیح داده شد، بحران سیاسی و اقتصادی در لبنان باعث شد که این کشور به یک بحران سیاسی حتی در دموکراسی برسد. از شواهد آن عدم تشکیل جلسه پارلمان در برخی سالها، عدم انتخاب رئیس جمهور، عدم تشکیل جلسات کابینه و… را می‌توان نام برد. همین الان هم به دلیل همین بحران، امکان تشکیل دولت وجود ندارد.

اینها باعث شده است تا ادعا کنیم که دموکراسی در این کشور دچار مشکل جدی ای شده است. لذا همانطور که در ابتدا هم گفتم نمیتوانیم در لبنان از حاکمیت دموکراسی، پوزیسیون و اپوزیسیون، حقوق اساسی و حقوق شهروندی در حد اعلا صحبت کنیم.

اما اگر دموکراسی را در حد آزادی بیان و آزادی مطبوعات در نظر بگیریم، همواره در لبنان دموکراسی در حد خوبی وجود داشته است. ‌

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا