تحول ایدئولوژیک یا روتوش سیاسی؟ پرونده تغییر چهره سلفیت جهادی در سوریه
بازخوانی کتاب:تحول از سوی مردم؛ مسیر هیئت تحریرالشام به قدرت در سوریه

دیدارهای احمد الشرع با پوتین و سپس ترامپ، تصویری از تغییرات عمیق در رهبر سابق هیات تحریر الشام ارائه میدهد. چنین واقعگرایی و پراگماتیسم سیاسی، بهویژه در تعامل با روسیه—که طی چهارده سال گذشته یکی از سرسختترین دشمنان سوریها بوده—و همچنین ایالات متحده با تاریخ طولانی مبارزه با گروههای جهادی، یکشبه به دست نمیآید. این دگرگونیها ریشههایی تاریخی دارند که به سالهای پیش از سقوط رژیم اسد در دسامبر گذشته بازمیگردند.

با رسیدن به قدرت در دمشق، هیئت تحریرالشام سیاستی واقعگرایانه و پراگماتیک در پیش گرفت، درهای کشور را به روی هیئتهای دیپلماتیک گشود و زبانی تازه به کار گرفت؛ زبانی که پیش از این از یک گروه مسلح با سابقه جهادی شدید قابل انتظار نبود.
برای درک تغییرات رخداده در «هیئت تحریرالشام»، نخست باید تاریخ شکلگیری آن، چالشهای پیشرو و دیدگاههای رهبرانش را دنبال کرد. در اوت گذشته، کتابی از پاتریک هاینی و ژروم دریفون با عنوان «تحوّل از سوی مردم؛ مسیر هیئت تحریرالشام تا رسیدن به قدرت در سوریه» توسط انتشارات هیرست بریتانیا منتشر شد.
پاتریک هاینی پژوهشگر علوم سیاسی و متخصص اسلام سیاسی است و ژروم دریفون کارشناس گروههای جهادی و منازعات معاصر. هر دو پژوهشگر به زبان عربی مسلط هستند و کتابشان بر پایه تحقیقات میدانی در شمال سوریه و صدها مصاحبه با رهبران هیئت تحریرالشام، خود احمد الشرع، برخی سیاستمداران و دیپلماتهای فعال در پرونده سوریه و دیگر فرماندهان و مبارزان ارتش آزاد و گروههای دیگر شکل گرفته است.
جلد کتاب تصویری از احمد الشرع در جریان یک گشت در شهر ادلب را نشان میدهد. این تصویر توسط فیلمساز مستندساز، اسکات آنجر، گرفته شده است؛ همان کسی که فیلم مستند «جهادی» را به همراه خبرنگاران مارتین اسمیت و مارسیلا گافریا درباره هیئت تحریرالشام در ادلب ساخته است. آنجر و اسمیت نخستین خبرنگاران غربی بودند که در سال ۲۰۲۱ شخصاً با الشرع دیدار کردند.
کتاب «تحوّل از سوی مردم» در دوازده فصل تنظیم شده و پژوهشگران در آن با فرضیهای اصلی آغاز میکنند: هیئت تحریرالشام دچار نوعی «اعتدال در افراطگرایی» (deradicalisation) شده است. با این حال، منظور از این اصطلاح نه پذیرش گفتمان لیبرال ـ دموکراتیک، همانطور که ترجمه انگلیسی ممکن است القا کند، بلکه فاصلهگیری از گفتمان سلفی جهادی به سوی اسلام سنی محافظهکار نزدیکتر به «ارتدوکسی اجتماعی» در شهر ادلب است.
به بیان دیگر، «اعتدال در افراطگرایی» همانطور که نویسندگان در مقدمه تأکید میکنند، نسبی است و نه اعتدال مطلق (ص. ۶). به همین دلیل در ترجمه از اصطلاح «اعتدال در افراطگرایی» استفاده شده است، به جای «حذف» یا «تفکیک» که معنای نزدیکتری به اصل انگلیسی دارد.
برای درک این «اعتدال»، باید زمینههایی را فهمید که به آن منجر شدهاند؛ زمینههایی که عمدتاً «نیازهای عملی بودهاند و نه بازنگریهای ایدئولوژیک» (ص. ۲۴۳).
چارچوب تحلیلی: خوانش ترمیدوری(Thermidorian)
در مطالعات معمول درباره گروههای جهادی، پژوهشگران اغلب بر «درک رابطه گروه موردنظر با دین و ایدئولوژی» تمرکز میکنند (ص. ۶). با این حال، پاتریک هاینی و ژروم دریفون معتقدند این رویکرد ناقص است، زیرا واقعیت اجتماعیای که این گروهها در آن فعالیت میکنند را نادیده میگیرد.
به همین دلیل، آنها با فرض اینکه هیئت تحریرالشام قبل از هر چیز «یک بازیگر سیاسی» است، از روششناسی جامعهشناختی برای فهم این بازیگر بهره بردهاند؛ با تمرکز بر نقش اجتماعی و سیاسی آن و تعاملش با محیط داخلی و بازیگران خارجی مانند ترکیه و کشورهای غربی.
پژوهشگران برای تحلیل، مقایسهای بین دو انقلاب انجام دادهاند: انقلاب سوریه و انقلاب فرانسه. در مراحل پایانی انقلاب فرانسه در سال ۱۷۸۹، مرحلهای به نام «مرحله ترمیدور» شکل گرفت که پس از تصویب قانون اساسی ۱۷۹۳ آغاز شد. هاینی و دریفون یادآوری میکنند که «در هر دو کشور، فرانسه و سوریه، و سایر زمینههای انقلابی، لحظه ترمیدور زمانی بود که انقلاب با واقعیت سیاسی مواجه شد و مجبور به کنار گذاشتن بخشی از اصول و وعدههای اولیه خود شد» (ص. ۷).
در فرانسه، لحظه ترمیدور با برکناری دولت روبسپیر در ۱۷۹۳ و اوج آن با اعدام وی در سال بعد (۱۷۹۴) توسط پارلمانگرایان مخالف حکومتش همراه بود و این اعدام نمادی از قطع رابطه با مرحله انقلابی محسوب میشد. در سوریه، لحظه ترمیدور پس از شکست سنگین در شرق حلب در پایان ۲۰۱۶ رخ داد و گروههای مسلح مخالف دریافتند که «نمیتوانند در حالت تقسیمشده به فعالیت ادامه دهند» (ص. ۴۳).
کتاب نشان میدهد که تغییرات هیئت تحریرالشام پس از آتشبس ترکیه و روسیه در ۴ مارس ۲۰۲۰ شدت گرفت؛ آتشبسی که «هیئت» آن را پذیرفت و حفظ آن را هدف خود قرار داد. میتوان گفت مرحله ترمودیریانی زمانی است که خشونت انقلابی گسترده جای خود را به خشونتی هدفمند میدهد که برای اعمال سلطه طراحی شده است.
هاینی و دریفون قصد دارند تغییراتی که پس از تشکیل هیئت تحریرالشام در ژانویه ۲۰۱۷ رخ داده است را از خلال این «لحظه ترمودیریانی سوریه» بررسی کنند.
گرایش به میانه؛ از سلفیت جهادی تا فاصلهگیری از آن
پاتریک هاینی و ژروم دریفون برای درک مسیر تحول هیئت تحریرالشام ابتدا به تاریخ شکلگیری هسته اولیه آن، یعنی جبهه النصره برای اهل شام، بازمیگردند. ایده تشکیل جبهه النصره توسط احمد الشرع در جریان اقامتش در عراق و همزمان با آغاز قیام سوریه در ۲۰۱۱ شکل گرفت.
پس از اشغال عراق توسط آمریکا در سال ۲۰۰۳، احمد الشرع که در آن زمان جوانی کمسال بود، به عراق رفت تا به برخی نیروهای عراقی که علیه اشغالگری آمریکایی مقاومت میکردند، بپیوندد: «در سالهای بعد، او بهطور غیرمستقیم به صفوف آنچه بعداً به نام دولت اسلامی عراق شناخته شد، پیوست. احمد الشرع پنج سال در زندان آمریکاییها سپری کرد، یعنی بیشتر زمان خود را در زندان به جای میدان نبرد گذراند» (ص. ۲۰).
پس از آزادی از سوی آمریکاییها، الشرع توانست ابوبکر البغدادی، رهبر جدید دولت اسلامی عراق، را قانع کند تا جبهه النصره در سوریه شکل بگیرد. نویسندگان اشاره میکنند که دولت اسلامی عراق در آن زمان در وضعیت ضعف قرار داشت و همین امر سوریه را به فرصتی برای بازسازی قدرت تبدیل کرد.
با این حال، بیشتر مبارزان عراقی از پیوستن به جبهه النصره خودداری کردند و الشرع تنها با شش مبارز به سوریه رفت. پژوهشگران مینویسند: «با نبود هویت ایدئولوژیک مشخص، جهتگیری کلی جبهه النصره بر اساس موضع القاعده شکل گرفت، […]، چرا که این گروه گفتمان جهادی نزدیک به ایدههای اولیه جبهه النصره را دنبال میکرد» (ص. ۲۸).
در عین حال، جبهه النصره مواضعی داشت که آن را از دیگر گروههای جهادی متمایز میکرد. برای مثال، این گروه رئیسجمهور سابق مصر، محمد مرسی، را بهخاطر شرکت در انتخابات دموکراتیک تکفیر نکرد، «بحثی که در میان جهادیها بسیار شدید بود» (ص. ۲۹). سایر گروههای جهادی از تعامل با دولتهای مدرن یا پذیرش سبک حکومتداری آنها امتناع میکردند، موضوعی که موضع جبهه النصره نسبت به تعامل با ترکیه را تا پیش از تشکیل هیئت تحریرالشام توضیح میدهد.
پس از اختلاف میان ابوبکر البغدادی و احمد الشرع در سال ۲۰۱۳ و مخالفت الشرع با ادغام جبهه النصره با دولت اسلامی عراق، این جبهه با خطر وجودی روبهرو شد؛ حدود نیمی از مبارزان آن جدا شدند تا به پروژه «دولت اسلامی» البغدادی بپیوندند. الشرع در مصاحبهای در سال ۲۰۲۰ (ص. ۳۲) اعلام کرد که جز بیعت با سازمان القاعده تحت رهبری ایمن الظواهری (که در سال ۲۰۲۲ در حمله پهپادی آمریکایی کشته شد) چارهای نداشت، تا از از دست رفتن سایر مبارزانش جلوگیری کند.
در این بحران، گروه «احرار الشام» ـ یکی از گروههای مسلح مخالف نزدیک به ترکیه ـ نقش مهمی در نجات جبهه النصره ایفا کرد و در این دوران از نیروهای الشرع حمایت مالی کرد. نویسندگان مینویسند: «احرار الشام نگران بود که اگر از النصره حمایت نکند، بیشتر مبارزان آن جدا شده و به داعش بپیوندند، و در عین حال، حمایت از النصره میتوانست آن را به متحد قدرتمندی علیه گروههای عراقی تبدیل کند» (ص. ۳۳).
در سال ۲۰۱۵، شهر ادلب تحت کنترل گروههای مخالف قرار گرفت، اما با توجه به خسارات انباشته در صفوف آنها پس از مداخله نظامی روسیه در همان سال، ضرورت اتحاد نیروهای مسلح بیش از پیش احساس شد. در واقع، گروههای مخالف نگران بودند که پیوستن به جبهه النصره موجب شود با توجه به قرار گرفتن آن در فهرست گروههای تروریستی آمریکا و اتحادیه اروپا در سالهای ۲۰۱۲ و ۲۰۱۳ و سپس شورای امنیت در ۲۰۱۴، با مشکلات بینالمللی مواجه شوند.
در تابستان ۲۰۱۶، جبهه النصره در گامی نخستین به سمت فاصلهگیری از جهادگرایی جهانی، از القاعده جدا شد و با برخی نیروهای دیگر تحت عنوان جبهه فتح الشام ائتلافی تشکیل داد، که این ائتلاف از ژانویه ۲۰۱۷ به هیئت تحریرالشام تبدیل شد.

پس از آن، «هیئت» وارد رقابت برای اعمال سلطه با دیگر گروههای رقیب در شمال سوریه و همچنین با نیروهای نزدیک به القاعده و دولت اسلامی شد. هاینی و دریفون سه تحول اصلی هیئت تحریرالشام از سال ۲۰۱۶ را چنین مشخص میکنند:
۱. فاصلهگیری از القاعده و جدایی پروژه سوریه از جهادگرایی جهانی.
۲. پذیرش تشکیل «دولت نجات» در سال ۲۰۱۷؛ نخبگان علمی و دینی ادلب پیشتر تلاش کرده بودند دولت شهری برای اداره امور شهر تشکیل دهند، اما تحت سلطه گروههای تقسیمشده موفق نشدند. با تمرکز قدرت برخی مناطق تحت هیئت، دولت نجات در نوامبر ۲۰۱۷ شکل گرفت.
۳. بازسازی داخلی و حرکت به سمت تمرکز اداری؛ جایگزینی امراء و شرعیان مستقل با نسل جدیدی از اسلامگرایان تکنوکرات (ص. ۹۱).
تحول دیگری نیز در روابط با کشورهای خارجی رخ داد؛ اگرچه برخی نیروهای تندرو در هیئت مخالف بودند، اما این گروه از سال ۲۰۱۷ اجازه ایجاد نقاط نظارتی ترکیه در مناطق تحت کنترل خود را داد. تعامل با ترکیه و پذیرش دخالت سازمانهای بینالمللی برای تأمین نیازهای انسانی ساکنان ادلب، نقطه عطفی در عملکرد هیئت تحریرالشام بود.
این رویکرد پراگماتیک، هیئت را به توافق آتشبس ۲۰۲۰ با ترکیه و روسیه رساند؛ به این معنا که هیئت پذیرای حضور نیروهای روسی همراه با ترکیه برای نظارت بر آتشبس شد. هاینی و دریفون تأکید میکنند که پذیرش این آتشبس، برخلاف رویه معمول گروههای سلفی جهادی است که ترجیح میدهند جبههها همیشه فعال باشد تا جریان کمکهای مالی حامیانشان ادامه یابد.
از سوی دیگر، کتاب به بررسی دیدگاههای شخصیتهای نزدیک به هیئت تحریرالشام و همچنین منتقدان و مخالفان تغییرات در صفوف آن میپردازد. مرور این نظرات نشان میدهد که رهبران هیئت، طبق آنچه کتاب تأکید میکند، به سمت فاصلهگیری از ایدئولوژی جهادی حرکت کرده و پیروان آن را «غلاه» مینامند.
از میان این شخصیتها میتوان به عبدالرّحیم عطون، رهبر پیشین شورای شرعی هیئت و یکی از چهرههای برجسته آن، و همچنین ابو محمد المقدسی، یکی از نمادهای ایدئولوژی جهادی، اشاره کرد. نویسندگان از تغییر هیئت به سمت چارچوبهای ایدئولوژیک سنتیتر اسلام، مانند مذهب شافعی، دفاع میکنند و آن را نزدیکترین گرایش اسلامی به جامعه عمومی میدانند.

این تغییر در چارچوب ایدئولوژیک به معنای کنار گذاشتن کامل باورهای سلفی نیست؛ هیئت تحریرالشام همچنان با دموکراسی و سکولاریسم، که در سلفیت ریشه دارند، مخالفت دارد (ص. ۱۱۹).
بر اساس شهادت عبدالرّحیم عطون در سال ۲۰۲۰، تکیه بر مذاهب اسلامی سنتی یکی از راههای نزدیک شدن هیئت تحریرالشام به اهالی شهر محسوب میشود (ص. ۱۰۴).
به عنوان نمونهای از تغییر چارچوب ایدئولوژیک، نویسندگان به برخی مواد آموزشی دانشگاه شریعت اشاره میکنند که کنار منابع سلفی ظاهر شدهاند. اگرچه هیئت تحریرالشام هرگز به طور علنی از گرایش سلفی خود دست نکشیده است، کتاب اصول ایمان اثر محمد بن عبدالوهاب همچنان در برنامه درسی دانشگاه ادلب حفظ شده، اما در کنار آن کتابهایی مانند العقیده الاسلامیه اثر محمد حسن حبنکه، یکی از متفکران اشاعری دمشق، وارد برنامه شده است (ص. ۱۳۸).
در دورههای شرعی ویژه مبارزان تازهوارد نیز تمرکز از مسائل اعتقادی و ماوراءالطبیعه به فقه اسلامی عملی منتقل شده است؛ به عبارت دیگر، توجه از ایمان و غیبیات به چگونگی انجام عبادات و پایبندی به احکام شرعی روزمره تغییر یافته است.
به گفته پژوهشگران، واقعیت اجتماعی شهر، هیئت تحریرالشام را به سمت این تحول سوق داده است تا با شرایط اجتماعی مطابقت داشته باشد. یکی از اعضای دفتر سیاسی هیئت تحریرالشام میگوید: «انتخاب ما برای مذهب شافعی به این دلیل است که با اکثریت قاطع جمعیت شهر همخوانی دارد» (ص. ۱۰۴).
اقلیتهای دینی و «اهل بدع»
مرحله ترمیدور هیئت تحریرالشام با فاصلهگیری از سلفیت جهادی و آرزوهای انقلابی برای ایجاد جامعهای «پاک» (tabula rasa) مشخص میشود و در عوض به سمت یک پراگماتیسم اجتماعی حرکت میکند که شکل آن از ضروریات واقعی جامعه نشأت میگیرد؛ نکتهای که هاینی و دریفون در کتاب خود به آن تأکید دارند.
برای حمایت از این دیدگاه، نویسندگان به تغییرات رابطه هیئت تحریرالشام با دو گروه که پیشتر دشمنی آشکاری با آن داشتند، توجه کردهاند: «اقلیتهای دینی» و پیروان تصوف. تاریخ تصوف در سوریه و به ویژه در شهر ادلب تاریخی طولانی است؛ ادلب پیش از دهه ۱۹۸۰ به دلیل نزدیکی به دانشگاه الأزهر مصر به «الأزهر کوچک» شهرت داشت،
با آغاز قیام سوریه و وارد شدن آن به مرحله مسلحانه، ظهور جریانهای سلفی بر گروههای مسلح غالب شد و مظاهر تصوف در شهر کاهش یافت. نویسندگان مینویسند که سلفیان جهادی در مخالفت با تصوف دلایلی دوگانه داشتند: اول، تصوف را انحراف از مسیر صحیح اسلام میدانستند و دوم، صوفیان را پیروان سابق رژیم میپنداشتند (ص. ۱۴۵).
با افزایش کنترل هیئت تحریرالشام بر فضای دینی ادلب در سالهای ۲۰۱۹ تا ۲۰۲۰، مظاهر تصوف به تدریج جایگاه خود را در فضاهای عمومی بازیافتند (ص. ۱۴۹). به عنوان مثال، گروههای سرود مذهبی دوباره مراسم عروسی، جشنهای میلاد پیامبر و مناسبتهای دیگر را احیا کردند و همچنین سنت «مسحراتی» در طول ماه رمضان دوباره در محلات شهر ظاهر شد. پیش از این، این گونه فعالیتها توسط سلفیان به عنوان بدع ممنوعه محسوب میشدند.
هاینی و دریفون معتقدند که میتوان بازگشت مظاهر صوفیانه تحت سلطه هیئت تحریرالشام را چنین فهمید: سنتها و آیینهای اجتماعی که در سالهای گذشته ممنوع شده بودند، جایگاه خود را بهعنوان نوعی مقاومت اجتماعی در برابر تغییرات تحمیلی باز یافتند (Social inertia)، و این امر باعث شد هیئت تحریرالشام به تدریج آنها را بپذیرد. از سوی دیگر، این گروه با بازگشت صوفیه، در واقع سعی در جذب اکثریت خاموش شهر داشت (ص. ۱۴۱-۱۴۲).
با این حال، نباید تسامح هیئت تحریرالشام با مظاهر صوفیانه را بهعنوان نوعی گشایش یا پذیرش «دیگری» تفسیر کرد؛ روشهای صوفیانه عمیقتر و «باطنی» همچنان در شهر ممنوع بود و هیئت تحریرالشام تنها با مظاهر صوفیانه مدرن، مانند آنچه پیشتر ذکر شد، مدارا میکرد.
اقلیتهای دینی در حومه ادلب
در حومه شهر ادلب، اقلیتهای دینی مانند دروزها و مسیحیان زندگی میکردند که پس از مسلح شدن قیام سوریه تحت سلطه گروههای مخالف قرار گرفتند. نویسندگان اشاره میکنند که این گروههای دینی اصول بیطرفی در برابر گروههای مسلح شهر را رعایت میکردند، اما این وضعیت مانع تعرض، مصادره برخی از زمینها و کلیساهایشان و غارت اموال آنها نشد. برخی از خانوادهها، بهویژه دروزها، حتی تحت فشار قرار گرفتند تا دین خود را تغییر دهند، به ویژه پس از تصرف شهر توسط جیش الفتح در سال ۲۰۱۵، زمانی که فشار بر اقلیتهای دینی افزایش یافت (ص. ۱۶۲).
کتاب همچنین به تلاشهای هیئت تحریرالشام برای نزدیکی به اقلیتهای دینی از سال ۲۰۲۰ اشاره میکند؛ از جمله بازدید غیرمنتظره احمد الشرع از جامعه دروز در جشن آنان در روستای قلب لوزه و بازگرداندن برخی کلیساهای مصادرهشده به مسیحیان شهر.
این نزدیکی عمدتاً به مسئله امنیت در مناطق آنها مربوط میشد، چرا که در دوره سلطه هیئت تحریرالشام بر شهر، دروزها و مسیحیان همچنان در معرض تعرض گروههای مسلح بودند. در نتیجه، مراکزی برای پلیس در روستاهایشان ایجاد و برخی گروههای حفاظتی از سوی اهالی خود روستا شکل گرفت.
هاینی و دریفون میپرسند چه چیزی هیئت تحریرالشام را، با وجود در دست داشتن قدرت در شهر، به نزدیک شدن به اقلیتهای دینی و صرف چنین تلاشهایی وادار میکند؟ آنها بر این باورند که این «گشایش» نسبت به دروزها و مسیحیان بخشی از مدیریت شهری ادلب است و در اصل، بازتابی از تلاش هیئت تحریرالشام برای گسترش و تثبیت سلطه خود بر شهر محسوب میشود.
به سوی بناپارتیسم
همانطور که در مقدمه اشاره شد، لحظه ترمیدور هیئت تحریرالشام با جایگزینی خشونت انقلابی فراگیر با خشونتی متمرکز و هدفمند برای تحمیل سلطه مشخص میشود. به گفته ژان فرانسوا بایار، لحظه ترمیدور «قصد پایان دادن به انقلاب را ندارد، بلکه تنها وفادار به آن میماند، حتی اگر این وفاداری از مسیر جنگ باشد» (ص. ۱۹۳).
در این چارچوب، هیئت تحریرالشام از خشونتی علیه تمام گزینههای بالقوه سلطه خود در ادلب استفاده کرد. اولین هدف آن، أحرار الشام، دومین گروه مسلح بزرگ شهر و رقیب اصلی هیئت بود که روابط خوبی با ترکیه داشت و میتوانست به ضرر هیئت از حمایت خارجی برخوردار شود. هیئت تحریرالشام در مواجهات متعدد با أحرار الشام عمدتاً پیروز شد. پس از رفع تهدید این گروه، هیئت به سراغ فصائل جهادی و تندروانی رفت که مخالف تغییرات بودند، مانند حراسالدین، شامل رهبران سابق جبهه النصره که از قطع رابطه با القاعده سر باز زدند، و همچنین گروههایی مانند جند الشام به رهبری ابو مسلم الشیشانی و جند الله به رهبری ابو حنیفه العذاری. هیئت حتی عملیاتهایی علیه فصائل حاضر در مناطق تحت کنترل ترکیه انجام داد تا تمامی نیروهای اطراف خود را حذف و سلطهای بیچون و چرا بر شهر اعمال کند.
موضوع دیگر مربوط به مبارزان خارجی است. در حالی که هیئت از جهادگرایی جهانی فاصله گرفت، حضور گروههای خارجی در صفوفش ادامه داشت. گروههای خارجی خطر مستقیم بر سلطه هیئت محسوب میشدند و تعدادی از آنها هدف قرار گرفتند، اما برخی حفظ شدند، زیرا عملکرد بهتری نسبت به گروههای سوری در خطوط مقدم داشتند و حذف آنها میتوانست باعث فرار یا پیوستنشان به داعش و القاعده شود. حضور این مبارزان همچنین امن بود، زیرا آنها جاهطلبی سلطهای نداشتند و نمیتوانستند احمد الشرع را به چالش بکشند، نمونه آن عبد الرحمن حسین الخطیب (ابو الحسین الأردنی) در حلقه امنیتی نزدیک هیئت است(ص. ۶۸-۶۹).

پراگماتیسم هیئت ابعاد اقتصادی نیز داشت. پس از آتشبس با ترکیه و روسیه، فضای عمومی ادلب دوباره رونق گرفت و فروشگاهها، رستورانها و حتی مالها شکل گرفتند. طبق فصل دهم کتاب، در کمتر از دو سال، ۲۹ مال افتتاح شد که با حضور مردم، اختلاط جنسیتی و موسیقی بلند همراه بود؛ امری که پیشتر توسط گروههای مسلط ممنوع بود. برای حفظ جریان مصرف و سرمایهگذاریهای هیئت و جلوگیری از خشم تندروها، هیئت سیاستی اتخاذ کرد تا این فعالیتها ادامه یابد، حتی در زمانهایی که مناسبتها با فجایع منطقهای همزمان میشد، مانند جشن دومین سالگرد مال الحمراء در ۲۰۲۳ که با کشتارهای غزه مقارن بود.
سال ۲۰۲۴ بزرگترین چالش را برای سلطه هیئت در ادلب رقم زد. وضعیت معیشتی دشوار و انحصار تجاری رهبران هیئت و افشای اخبار شکنجه در زندانهای آن، باعث تظاهرات میان روستاها شد. پاسخ هیئت، ایجاد موانع، کنترل تظاهرات و محدود کردن تجمعات روستایی بود. با این حال، همانطور که هاینی و دریفون اشاره میکنند، برخورد هیئت نسبت به معترضان نسبتاً معتدل بود و حتی بازداشتشدگان پس از چند روز آزاد شدند.
برخی ممکن است این رفتار را نوعی «تقیه» بدانند، اما هاینی و دریفون آن را نمونهای از موقعیت «وسط تندرو» میدانند که پییر سرنا مورخ انقلاب فرانسه درباره آن صحبت کرده است. از این منظر، هیئت تحریرالشام بین رادیکالیسم اخوان المسلمین و سلطه نظام اسد قرار میگیرد و خود را بهعنوان تنها جایگزین ممکن معرفی میکند. این سیاست شامل حذف راست افراطی با هدفگیری القاعده و داعش و جذب چپ ها انقلابی ضد بشار برای کنترل آنها بود و سلطه هیئت تحریر الشام را بهعنوان سیاست «بیجایگزین» تثبیت میکرد.
هاینی و دریفون مقطع سلطه هیئت در ادلب را با مرحله ترمیدور انقلاب فرانسه مقایسه میکنند، زمانی که خشونت انقلابی و هرجومرج مهار شد. انتقال قدرت هیئت تحریرالشام از ادلب به دمشق پس از سقوط نظام در دسامبر، به گفته آنها، نمونهای از گذار از لحظه ترمیدور به «بناپارتیسم سوری» است.
نتیجهگیری
«اعتدال در افراط» که به هیئت تحریرالشام در ادلب نسبت داده می شود، واقعیتی اجتماعی است؛ نکتهای که هاینی و دریفون در کتاب خود بر آن تأکید دارند. با این حال، این تغییرات نباید بهعنوان حرکتهای دموکراتیک فهمیده شوند، چرا که هیئت همچنان با دموکراسی و سکولاریسم مخالف است و اقلیتها را تنها بهعنوان «اهل ذمه» میپذیرد، یعنی حق حفاظت دارند اما حق مشارکت در قدرت را نه.
در امور مدنی نیز، اگرچه هیئت مدیریت شهری ادلب را به دولت نجات(دوله إنقاذ) واگذار کرد، اختیارات سیاسی این دولت محدود به سلطه هیئت و مشروعیت شورای شورای نزدیک به رهبری آن بود. تغییرات ایجادشده در هیئت به معنای پذیرش لیبرالیسم دموکراتیک نیست؛ رهبران هیئت همچنان مسلمانان محافظهکار و سلفی هستند که دموکراسی را بر اساس آموزههای اسلامی مشروع نمیدانند. ممکن است در آینده مشارکت اقلیتها در برخی ساختارهای وزارتی مجاز شود، اما هیچ تبادل واقعی قدرت پذیرفته نخواهد شد. همانطور که کتاب اشاره میکند، هیئت مسائل سیاسی حساس را با دولت نجات در میان نمیگذاشت و امور مهم در دایرهای محدود از رهبری باقی میماند. شاید هیئت اسلام را بر غیرمسلمانان تحمیل نکند، اما اجازه نخواهد داد اسلام از دین رسمی کشور حذف شود.
از سوی دیگر، رفتار هیئت با معترضان در ادلب نمونهای از کاهش نسبی سلطهگرایی نسبت به جامعه است. با این حال، این کاهش نسبی با شکنجه در زندانها و ترورهای سیاسی، مانند قتل فعالان رائد فارس و حمود جنید در سال ۲۰۱۸، که مسئولیت آنها به هیئت نسبت داده شد، در تضاد است.
نکته دیگری که باید به آن توجه کرد، رابطه هاینی و دریفون با هیئت تحریرالشام است. از یک سو، نزدیکی به هیئت امکان انجام مصاحبه با رهبران آن را فراهم کرد و تحلیل کتاب را غنیتر ساخت؛ اما از سوی دیگر، این نزدیکی ممکن است بر روند تحقیق علمی تأثیر بگذارد و محدودیتها یا شرایطی را تحمیل کند که بتواند رابطه پژوهشگر با موضوع را پیچیده کند. این مسئله نه تنها در این کتاب بلکه در تمام پژوهشهای علوم اجتماعی یک چالش اصلی است.
در پایان، مطالعات زیادی درباره گروههای جهادی که مراحل «اعتدال در افراط» را تجربه کردهاند وجود دارد؛ برای مثال پژوهش توماس بیرت و احمد ابازید درباره أحرار الشام در سال ۲۰۱۸. نکتهای که کتاب هاینی و دریفون درباره هیئت تحریرالشام ارائه میدهد، این است که تغییرات این گروه نه به دلیل بازنگری ایدئولوژیک سلفی جهادی، بلکه به دلیل شرایط اجتماعی و ضرورت مواجهه با آنها بود. با پذیرش این پراگماتیسم، هیئت تحریرالشام خود را قادر ساخت تا «تغییر از سوی مردم» را تجربه کند.



