درباره دلایل سرخوردگی جوانان اخوانی؛ در تصمیمات سازمان هیچ مشارکتی نداشتیم!
زهره العلا- الجزیره
ترجمه: رامین حسین آبادیان
«احساس میکردم که خودم نیستم. این احساس را داشتم که به آنچه که میگویم، ایمان ندارم. ازهمینروی، پس از خروج از فعالیتهای سازمانی نه تنها هیچگاه احساس شکست نکردم بلکه برعکس، این احساس در من به وجود آمد که یک انسان آزاد هستم که میتوانم آزادانه انتخابهایم را انجام دهم. با این حال، خانوادهام که به اخوانالمسلمین گرایش دارند، هیچ چیز از زندگی روزمره من نمیدانند». این سخنان یکی از جوانان جمعیت اخوانالمسلمین است؛ جوانانی که پس از سالهای ما بعدِ رویدادهای بهارِ عربی، تغییر و تحولات فراوانی را تجربه کردند. بسیاری از جوانان اخوانالمسلمین پس از خروج از این جمعیت و پایان فعالیتهای سازمانی احساس مشابهی دارند.
در طول این گزارش تلاش میکنیم تا برخی از ابعاد و زوایای مختلف بحرانی را که جوانان اسلامگرا در مصر پس از کودتای روز 3 ژوئیه سال 2013 با آن مواجه شدند، مورد بررسی قرار دهیم. این همان بحرانی است که به طور کلی، افراد این نسل نیز با آن مواجه هستند. پس از انجام گفتگوها و مصاحبهها با برخی افراد این نسل که از لحاظ فکری تحت تأثیر جمعیت اخوانالمسلمین قرار گرفتند و در برههای از حیات و زندگانیشان به انجام فعالیتهای سازمانی در این گروه مبادرت ورزیدند، مشخص شد که پاسخهای و واکنشهای هریک از آنها نسبت به حوادث و رویدادها، متناسب با برخی عوامل روانی و اجتماعی، با یکدیگر تفاوت دارند. با این حال، همه این افراد دارای یک نقطه اشتراک بودند که میتوان آن را در بحرانِ روابط این نسل با سازمان اخوانالمسلمین، خلاصه کرد.
عجز و ناتوانی در ارائه پاسخهای واقعگرایانه و قانعکننده به جوانان
«ق.ص» که 23 سال دارد در گفتگو با «میدان الجزیره» تأکید کرد که به ویژه پس از انقلاب 25 ژانویه سال 2011 حضور چشمگیری در جلسات و دیدارها میان اعضای اخوانالمسلمین داشته است. او میگوید که در طول این دوران، توجه و اهتمام به مسائل سیاسی از توجه و اهتمام به فعالیتهای تبلیغی در اخوانالمسلمین پیشی گرفت. به گفته «ق.ص» پس از انقلاب 25 ژانویه اکثر جلسات اعضای اخوانالمسلمین با محوریت بررسی مسائل سیاسی تشکیل میشدند و در این جلسات، گزینههای مختلف اخوان در صحنه سیاسی مورد بحث و ارزیابی قرار میگرفت.
او میگوید: «در جلساتی که برگزار میشد، تأکید بر این بود که ما از تمامی تصمیمات و گزینههای رهبران اخوان حمایت کنیم. این درحالی است که ما در اتخاذ این تصمیمات هیچ مشارکتی نداشتیم. با این حال، رهبران اخوانی اصرار داشتند که تصمیمات باید اجرایی شوند. من خود شخصا دائما با این تصمیمات مخالفت میکردم. علت اصلی مخالفتم هم این بود که رهبران اخوانی برای اثبات درستی تصمیماتشان هیچ پاسخ قانعکنندهای برایم نداشتند. به عنوان نمونه، میتوان به تصمیم عدم ورود به انتخابات ریاستجمهوری و سپس عقبنشینی از این تصمیم، اشاره کرد».
وی در ادامه اظهاراتش در این زمینه همچنین میافزاید: «برای من بسیار تعجببرانگیز بود که چرا اسلامگرایان به جای حمایت از یک نامزد واحد به نمایندگی از تمامی گروهها و جریانهای اسلامی، چند نامزد را برای انتخابات معرفی میکنند؟ به هر حال، من خود شخصا تا زمانی که قانع نمیشدم، از هیچ تصمیمی حمایت نمیکردم». این همان چیزی است که «م.ف» 23 ساله نیز روی آن تأکید کرد. در همین ارتباط، «م.ف» به «میدان» گفت: «من تنها از تصمیماتی حمایت میکردم که در رابطه با آنها اقناع صورت میگرفت. اگر از تصمیمی قانع نمیشدم، قاعدتا آن را اجراء نیز نمیکردم». به نظر میرسد، این ویژگی مشترک کسانی است که در برههای از زندگی خود تحت تأثیر اخوانالمسلمین قرار گرفتند، چراکه ما در بسیاری از مصاحبههایمان با چنین نگرشی مواجه شدیم. بسیاری از جوانان بر مستقل بودن نظرات و آرائشان و نیز پایبندی به باورهایشان تأکید کردند.
اوضاع پس از کودتا تغییر چندانی نکرد. «الف. ع» در جریان گفتگو با «میدان» سخنانی را مطرح کرد. «الف. ع» از جمله جوانانی است که در تظاهرات دانشجویان علیه کودتا شرکت کرد. او تصریح میکند: «در جریان جلساتی که با حضور اعضای اخوانالمسلمین برگزار میشد، ما سؤالات زیادی را مطرح میکردیم. با این حال، برای هیچیک از سؤالاتمان پاسخ قانعکنندهای دریافت نمیشد. ما میپرسیدیم: بعد از تظاهرات قرار است چه اتفاقی رخ دهد؟ پس از عبور از این حجم از قتل و بازداشتی که با آن مواجه هستیم، استراتژی بعدی چیست؟ معیارهای حکمرانی چیست؟ اینها جملگی سؤالاتی بودند که ما درست در زمانی که با اقدامات وحشیانه طرف مقابل مواجه بودیم، آنها را مطرح کردیم. در آن زمان، من به شدت با بهرهبرداری خودسرانه از متون دینی به منظور پیشبرد اهداف سیاسی مخالف بودم. در همین حال، روشها و خطمشیهای تربیتی و پرورشی اخوانیها نیز دچار ضعف و خلل بود».
«عبدالله النفیسی» نویسنده و اندیشمند کویتی در نگاشتههای خود در نقد جنبشهای اسلامگرا، آنچه را که پیشتر بدان اشاره شد، تأیید میکند. این نویسنده کویتی بهرهبرداری خودسرانه اخوان از متون دینی برای پیشبرد اهداف سیاسی و ضعف آن در روشها و متودهای تربیتی و پرورشی را مورد تأیید قرار داد. او میگوید: «هر جریان اسلامگرایی که به جای فعالیتهای تبلیغی، بر فعالیتهای حزبی و سیاسیِ صِرف متمرکز شود، در نهایت از انجام اقدامات مبتکرانه و خلاقانه بازخواهد ماند. در چنین شرایطی، تنها فعالیتهای حزبی هستند که حرف اول و آخر را میزنند. در این شرایط است که حزب، قداست پیدا میکند و هرآنکس که خارج از حزب قرار گیرد، غیرمقدس میشود. این همان آفتی است که از تمرکز صِرف بر فعالیتهای حزبی و سیاسی نشأت میگیرد».
از سوی دیگر، «ع. ح» با آنچه که دوستانش بیان کردند، موافق است. او نیز مانند همقطارانش میگوید که هیچگاه با تصمیماتی که در خصوص آنها قانع نشده است، کنار نیامده است. «ع. ح» تصریح میکند: «برخی اعضای جمعیت اخوانالمسلمین به دلیل حمایت از ابوالفتوح در انتخابات ریاست جمهوری و مخالفت با حزب آزادی و عدالت، از این جمعیت کنار گذاشته شدند». «النفیسی» میگوید: «جریانهای اسلامگرا از جنبشهای دانشجویی برای تبدیل کردن آنها به یک قدرت اجتماعی، حمایت نمیکنند بلکه هدفشان استفاده از ظرفیت این جنبشها برای پیشبرد اهداف خود است». این اندیشمند کویتی در ادامه نیز عنوان میکند: «اخوانالمسلمین، عناصر جوانِ دغدغهمند و پرسشگر را از صفوف خود دور میسازد و تمام انرژی و پتانسیلش را در نبردهای توهمی علیه دشمنان فرضی صَرف مینماید». در همین راستا، «ع. ح» تصریح میکند: «علیرغم اینکه اخوانالمسلمین پس از کودتای روز 3 ژوئیه تلاش کرد تا افرادی را به صفوف خود جذب کند، اما گفتمان این جمعیت موجب جدایی بسیاری از جوانان شد».
جوانانی که در جستجوی خویشتن هستند
میتوان گفت که علت مخالفت جوانان با فعالیتهای سازمانی به سوء رفتار و مدیریتِ رهبران آن سازمان بازمیگردد. در واقع، زمانی که یک سازمان قادر به جامه عمل پوشاندن به اهداف و رؤیاهای جوانان نباشد و نتواند از ظرفیتها و پتانسیلهای موجود در او استفاده نماید، اعضایش را از دست میدهد. آنچه که در این میان اهمیت دارد، این است که سازمانها تغییر و تحولات جامعه را نیز درک کنند و بر مبنای آن عمل نمایند. در غیر این صورت، اعضاء به فردگرایی سوق پیدا میکنند و تحت هیچ شرایطی زیر بارِ چارچوبهایی که سازمان وضع میکند، نمیروند. «م.م» که 29 سال دارد و در «قاهره» زندگی میکند، در این خصوص به «میدان» میگوید: «سازمانها تلاش میکنند افراد را تغییر دهند و استقلالشان را از آنها سلب کنند. آنها سعی دارند کاری کنند که فرد دیگر اختیاری از خود نداشته باشد و به طور کامل در خدمت اهداف سازمان قرار گیرد. این سیاست ممکن است حتی بر روابط فردِ عضو سازمان با دیگر اعضای خانوادهاش که گرایشی به آن سازمان ندارند، تأثیر بگذارد. حتی میتوان گفت که در چنین شرایطی، ممکن است بخشی از انسانیت یک فرد بِمیرد».
«م.م» در ادامه نیز عنوان کرد: «آنچه که موجب شد تا من از سازمان اخوانالمسلمین کنار بروم و از آن خارج شوم، حوادث کوتای 3 ژوئیه نبود. علت اصلی جداییام از اخوانالمسلمین در واقع تجربهای بود که پس از سفر به هلند به دست آوردم». بر این اساس، میتوان نتیجه گرفت که نباید میان وقایع سیاسی و تغییر و تحولاتِ جوانان این نسل، لزوما یک ارتباطِ شرطی ایجاد کرد. اظهارنظر «م.م» نشان میدهد که تجربه یک سفر میتواند تأثیراتی به مراتب بالاتر از تأثیرِ وقایع و رویدادهای سیاسی داشته باشد. البته کاملا واضح است که حوادث و رویدادهای سیاسی میتوانند فرایند تغییر و تحولات در افراد را تسریع کنند.
در همین حال، «ر.ش» که 29 سال دارد به «میدان» گفت: «من میخواهم یک بار دیگر خودم را کشف کنم. میخواهم خود را از قید و بند اساراتِ التزام به شرط و شروط مختلف آزاد و رها سازم. من دیگر هیچ روابطی با اخوانالمسلمین ندارم. دیگر هیچ ارتباطی میان من و افکار و ایدئولوژیهای اخوانی وجود ندارد. من به قرآن کریم علاقه دارم؛ از شنیدن صوتِ آن لذت میبرم و با قرائت متن بلیغ آن، به وجد میآیم. علیرغم جدایی از اخوانالمسلمین، همچنان قرآن کریم، نگاشتههای غزالی و زبان عربی را دوست دارم». این اظهارنظر نشان میدهد که اعضای اخوانالمسلمین عمدتا از روابط اجتماعی فاصله گرفته و فردگرایی را تجربه میکنند. آنها در واقع، در جستجوی خویشتن هستند و میخواهند خود را بیابند. این افراد تمام تلاش خود را به کار بستهاند از سلسله قید و بندهای سازمانی که پیشتر در برابرشان قرار داشت، رهایی یابند. آنها میخواهند خودشان باشند، خودشان تصمیم بگیرند و خودشان عمل کنند. به همین دلیل است که این جوانان از سازمان اخوانالمسلمین جدا شدهاند.
هزینههای فراوانی که جوانان در نتیجه تصمیمات و گزینههای ناآگاهانه اخوانالمسلمین متحمل شدند این سؤال را در ذهن متبادر ساخت که اساسا عضویت در سازمانها چه ثمری دارد؟ به ویژه اینکه یک سازمان اساسا توانایی حمایت از اعضای خود را نداشته باشد. واضح است که در چنین شرایطی، یک سازمان از فقدان نگرش استراتژیکِ شفاف رنج میبَرَد. «الف.ع» که یک دختر دانشجو در دانشگاه قاهره است، در گفتگو با «میدان» تأکید کرد: «من به دلیل شرکت در تظاهرات دانشجویی علیه کودتا یک سال از تحصیلاتم در دانشگاه عقب افتادم. اکنون که از اخوانالمسلمین جدا شدهام، احساس میکنم به یک آگاهیِ فردی رسیدهام. ما از یک زمانی به بعد متوجه شدیم تاوان اهدافی را میدهیم که اساسا چیزی دربارهشان نمیدانیم. این سؤال به ذهن من متبادر شد که به سمت و سوی کدام رؤیاها و اهداف در حال حرکت هستیم؟ چرا باید در جستجوی رؤیا و هدفی باشم که خودم آن را انتخاب نکردهام اما تاوانش را باید بپردازم؟
یکی از دخترانی که قربانی تصمیمات نسنجیده، نادرست و ناآگاهانه در اخوانالمسلمین شده است، در صفحه شخصی خود در شبکه اجتماعی «فیسبوک» به نتایج مخرب این مسأله [تصمیمات ناآگاهانه] اشاره کرده و گفته است: «چنین چیزی موجب شد تا جوانان اخوانی نگاه بدبینانهای نسبت به عضویت در تمامی سازمانها داشته باشند. بنابراین، جوانان با عضویت در هر سازمانی مخالفند. آنها در جستجوی خویشتن هستند. اکنون که 4 سال از جداییام از سازمان سپری میشود، به این فکر میکنم که چه خونهایی بیهوده ریخته شد. من شخصا معتقدم که رهبران [اخوانالمسلمین] به طور مستقیم عامل ریخته شدن این خونها بودند». «ع.م» که همسرش در حوادث «رابعه العدویه» کشته شد، میگوید: «اخوانالمسلمین مقصر اصلی ریخته شدن خون همسرم است. این رهبران اخوانی بودند که بدون فراهم کردن شرایط لازم برای حمایت از مردم، تصمیم به برگزاری تحصن گرفتند».
گسترش ترس و وحشت
حوادث و رویدادهایی که پس از برچیدن تحصن «رابعه العدویه» و میدان «النهضه» به وقوع پیوست، به ایجاد حالتی از ترس و وحشت در بسیاری از اعضای اخوان شد. این ترس و وحشت، علل و عوامل متعددی دارد که بدان اشاره میشود؛
ترس از گسترش ناامنی: ترس از ظهور و بروز ناامنی احساسی بود که در شمار زیادی از افراد به وجود آمد. در همین ارتباط، «ی.م» در جریان گفتگو با «میدان» میگوید: «آنچه که بیش از هر چیزی برای من تکانهنده بود، حادثه خودکشی زینب المهدی بود». وی در ادامه میافزاید: «ما هراس داشتیم که افراد از لحاظ روانی به شدت متزلزل شده و دست به اقدامات هیجانی بزنند. ترس ما این بود که وضعیت ادامه پیدا کند و هیچ راهی برای کنترل افراد وجود نداشته باشد».
ترس از خاطرات دردناکِ حوادث: حوادث دردناکی در فکر و ذهن این نسل حک شدهاند. ازجمله آنها میتوان به لحظه اعلام کودتا، برچیدن تحصن «رابعه العدویه» و… اشاره کرد. در همین ارتباط، «ع.م» که 23 سال دارد در گفتگو با «میدان» تصریح کرد: «من به همراه دوستانم در تحصن رابعه العدویه شرکت داشتیم. ما در خیمهگاهی که در آنجا ایجاد شده بود، سکونت میگزیدیم. با این حال، هیچگاه نتوانستم با حادثه کشته شدن یکی از دوستانم در آن زمان کنار بیایم. میتوانم بگویم که اکنون نیز چنین حادثهای را هضم نکردهام».
آنچه که واضح به نظر میرسد این است که افرادِ این نسل که آرزوها و رؤیاهای خود را بر روی انقلاب ژانویه بنا کردند. درست به همین دلیل است که آنها وارد عرصههای سیاسی و اجتماعی شدند. با این حال، حوادثی که در آن زمان اتفاق افتاد، هنوز از ذهنشان پاک نشده است. تصویر اجساد صدها نفر در مسجد «الایمان»، تصویر جسدهای سوخته در مسجد «رابعه العدویه» و نیز تصویر شماری دیگر از صحنههای دلخراش، هنوز در اذهان آنها وجود دارد. همین تصاویر که در اذهان فرزندان این نسل نقش بسته، موجی از ترس و ناامیدی را در آنها ایجاد کرده است. احساس ترس و ناامیدی، نسل کنونی را به فکر مهاجرت انداخته است. در همین ارتباط، یکی از کسانی که مصر را ترک کرده است، میگوید: «من مصر را ترک کردم. نمیخواهم بازداشت شوم». از طریق مصاحبهها و گفتگوهایی که انجام دادیم به یک ویژگی مشترک دیگر در صفوف این نسل دست یافتیم و آن، بیتوجهیِ نسل کنونی به مسائل سیاسی بود. در واقع، نسل کنونی غرق شدن در زندگی روزمره را به فعال بودن در عرصه سیاسی ترجیح میدهد؛ گویی که از سیاست، متنفر است. البته مصر در طول تاریخ شاهد مهاجرت شهروندان خود به کشورهای دیگر به ویژه کشورهای غربی، بوده است. در واقع، از سال 1952 مصر 3 مرحله اصلی از مهاجرتها را به خود دیده است. مرحله اول، مهاجرت اعضای اخوانالمسلمین در اواسط دهه 50 در زمان حکمرانی «عبدالناصر» بود. مرحله دوم، مهاجرت چپگرایان و قومیتگرایان در زمان حکمرانی «سادات» بود. مرحله سوم، مهاجرت افراد نسل کنونی در مصر است. میتوان از مرحله سوم به عنوان گستردهترین حجم مهاجرت در طول تاریخ مصر یاد کرد. تاکنون حجم دقیق مهاجرت نسل کنونی از مصر برآورد نشده است، اما بسیاری از مهاجران به کشورهای عربی، اروپایی و به ویژه آمریکا رفتهاند. مهاجران در کشورهای دیگر با مشکلاتی نیز مواجه شدهاند. آنها علاوه بر مشکلات مادی، درد و رنجهای دیگری ازجمله دوری از دوستان و بستگان را متحمل شدهاند.
در اینجا، لازم است به این موضوع اشاره کنیم که حالات استثنائی هم وجود دارند. مقصود این است که برخی از مهاجران نیز پس از ترک مصر، توانستند به خوبی خود را با شرایط موجود در دیگر کشورها وفق دهند. این دسته از مهاجران موفق شدند در جامعهای که بدان مهاجرت کردند، ادغام شوند؛ به گونهای که دیگر حتی تمایل بازگشت به سرزمین مادری خود را هم ندارند. در نقطه مقابل، همانطور که پیشتر گفته شد، برخی از مهاجران با درد و رنجهایی در کشورهای دیگر مواجه شدند و نتوانستند در جامعه جدید ادغام شوند. آنها در نهایت راهی جز انزوا از دیگران در جامعه جدید نیافتند. در همین ارتباط، «الف. هـ» 22 ساله در گفتگو با «میدان» تصریح کرد: «من به یکباره متوجه شدم که در پروندههای بسیار بزرگ، از سوی دولت و دستگاه قضایی تحت تعقیب قرار گرفتهام. از همین روی، به دلیل ترس از بازداشت شدن مجبور شدم به تنهایی به ترکیه سفر کنم. اکنون جز اینکه خانوادهام را ببینم، چیز دیگری نمیخواهم. البته نمیخواهم به مصر بازگردم، چراکه از آن بَدَم میآید. من امروز با شرایطی که در آن قرار دارم به یک موجود کاملا منزوی تبدیل شدهام».
بدون شک، تصورات و تفکرات نسل کنونی دستخوش تغییر و تحول شده است. این بدان معناست که نسل کنونی دیگر همان افکار و اندیشههای سابق را ندارد. مهاجران نسل کنونی اکنون در کشورهای دیگر به دنبال محقق کردن اهداف و رؤیاهایشان هستند. در حال حاضر، نمیتوان هیچ آیندهای را برای این افراد متصور شد. حتی نمیتوان درباره ماهیت نسل آتی که در خارج از سرزمین مادری متولد میشود، اظهارنظر کرد. «م.خ» 27 ساله در گفتگو با «میدان» درباره نگرانیها و دغدغههایش سخن گفت. او تصریح کرد: «من پس از ازدواجم، برای ماه عسل به ترکیه سفر کردم. در همان زمان، کودتا اتفاق افتاد و دیگر نتوانستم به مصر بازگردم. علت این مسأله هم آن بود که شوهرم دارای گرایش اخوانی بود. اکنون من و همسرم به تنهایی در ترکیه زندگی میکنیم. من کشورم را دوست دارم و میخواهم به آنجا بازگردم. هنوز هم خاطرات خوبی را که در سرزمینم داشتم به یاد میآورم. من آن دوران و خاطراتش را هیچگاه فراموش نمیکنم. در همین حال، از اینکه یک بار دیگر با خانواده و دوستانم مواجه شوم، میترسم. ترس و نگرانی من از این است که دیگر ویژگی مشترکی میان ما وجود نداشته باشد که بر اساس آن، یک بار دیگر با هم ارتباط برقرار کنیم».
در مصاحبههایی که با افراد مختلف انجام دادیم، متوجه شدیم که پاسخ آنها به سؤالات مشخص، متناسب با سن و سالی که دارند، متفاوت است. به عنوان نمونه، طرز فکر فردی در مرحله دبیرستان و یا تحصیلات دانشگاهی که در حوادثِ بعد از برچیدن تحصن «رابعه العدویه» مشارکت داشته و با اقدامات خشونتآمیز، شکنجه و بازداشت مواجه شده است با طرز فکر جوان 20 سالهای که در حوادث میدان «التحریر» در سال 2011 شرکت داشته است، متفاوت است. در جریان گفتگوها مشخص شد که افراد کمسنوسالتر از افرادِ نسلِ انقلاب که در زمان وقوع کودتا نوجوان بودند، در مقایسه با جوانان 20 تا 30 ساله که در دوران کودتا حضور داشتند، تمایل بیشتری به خشونتگرایی دارند. یکی از روانشناسان از طریق گفتگو با دانشآموزان مرحله دبیرستان که از مصر به دیگر کشورها مهاجرت کردند، پژوهشی را انجام داد. این روانشناس در نتایج تحقیقات خود آورده است: «در تحقیقات و پژوهشهایی که انجام دادم، متوجه شدم برخی از جوانان تحت شکنجههای شنیع قرار گرفتند و به همین دلیل با مشکلات اخلاقی و روانی مواجه شدند. از همین روی، احساسی نظیر تمایل شدید به انتقامجویی، حقارت و سرشکستگی در برخی از آنها شکل گرفت».
«م.ف» در گفتگو با «میدان» از درد و رنجهایی سخن گفت که او و دوستانش در زمان فرار از کشور متحمل شدند. آنها تلاش کردند تا به صورت غیرقانونی از مرزهای مصر خارج شوند. در همین ارتباط، وی گفت: «ما به دلیل ترس از زندانی شدن، شکنجه شدن و ربوده شدن توسط نظام حاکم از کشور گریختیم. من خود شخصا مردمی را دیدم که در جریان تظاهرات کشته میشدند. من به همراه دوستانم سلاح به دست گرفتیم و در تظاهرات شرکت کردیم. برخی از دوستانم بازداشت و زندانی شدند. من دیگر نمیتوانستم در مصر بمانم چراکه دیگر امیدی به حمایت سازمان اخوانالمسلمین از خود نداشتم. ما از این سازمان جدا شدیم تا از خود حمایت کنیم».
از سوی دیگر، همچنین مشخص شد که افراد در زمان حکمرانی «محمد مرسی» تا زمان وقوع کودتا تمایل زیادی به جهاد در سوریه داشتهاند. این درحالی است که پس از وقوع کودتای سال 2013 این تمایل رنگ باخت. در زمان حکمرانی «مرسی»، جوانان با رؤیای تصاحب قدرت و خلافت به دنبال جهاد در سوریه بودند. در همین ارتباط، «الف. س» 28 ساله در گفتگو با «میدان» گفت: «ما جوانان تصور میکردیم که جهاد در سوریه در دوران انقلاب لازم است. حتی برای این کار منتظر صدور تصمیم رسمی رهبران اخوانی هم نبودیم. انقدر ساده بودیم که در آن زمان تصور میکردیم دارای یک دولت و خلافت هستیم پس چرا نباید برای جهاد به سوریه برویم؟» با این حال، این طرز تفکر نزد جوانان مصری پس از وقوع کودتای سال 2013 به طور کامل از بین رفت.
در افرادی که سن و سال پایینتری نداشتند، تمایل بیشتری برای جهاد در سوریه یا لیبی و پیوستن به داعش مشاهده شد. در واقع، آنها در واکنش به احساسِ شکست و ناامیدی، چنین تمایلی پیدا کردند. «الف. ر» در گفتگو با «میدان» تأکید کرد: «دوستان من در زندانها تحت شنیعترین شکنجهها قرار گرفتند. آنها درحالی که سن و سال زیادی نداشتند از مصر اخراج شدند. از همین روی، تمایل پیدا کردند تا به داعش ملحق شوند». «الف. ر» همچنین گفت که برخی از اعضای خانوادهاش که پیشتر دارای گرایش اخوانی بودند، برای پیوستن به داعش به سوریه سفر کردند. او در ادامه تأکید کرد که البته شماری از آنها [اعضای خانوادهاش] در این مسیر بازداشت شدند.
در پایان باید بگویم که نگارش یک گزارش یا مقاله به تنهایی نمیتواند دربردارنده تمامی ابعاد و زوایای تغییر و تحولات نسل اسلامگرای کنونی به ویژه اسلامگرایانِ جمعیت اخوانالمسلمین باشد. علت این مسأله هم آن است که چنین مسألهای دارای ابعاد و جنبههای مختلف روانی، عاطفی، اجتماعی و سیاسی است. افزون بر این، اقشار مختلف اسلامگرایان به دلیل تجارب مختلفی که داشتهاند، همواره به سؤالات مشخص، پاسخهای متفاوتی ارائه میدهند. با تمامی اینها بررسیِ جدی وجوه مشترک میان تجارب مختلف اسلامگرایان مسأله بسیار مهمی محسوب میشود، زیرا از این طریق است که میتوان تا حدودی به ماهیت تغییر و تحولات نسلها در دهههای آتی پی بُرد؛ به ویژه در جهانی که به سرعت در حال تغییر و تحول است. بر اساس آنچه که گفته شد، گزارشِ پیشِروی، تنها به بررسی بخش کوچکی از ویژگیها و مؤلفههای بحرانی پرداخته است که نسل کنونی با آن دست و پنجه نرم میکند. ما در این گزارش، تنها گوشهای از تغییر و تحولات نسل کنونی را مورد بررسی قرار دادیم. بدون شک، شناسایی دیگر تغییر و تحولات مستلزم انجام تحقیقات و پژوهشهای مفصلی است. طبیعی است که در این مسیر باید به حرفهای بسیاری از افرادِ نسل کنونی گوش فرا داد.