کشتار طنطوره، جنایتی که صهیونیستها میخواهند از تاریخ حذف کنند!
ایلان پایه – موسسه الدراسات الفلسطینیه
ترجمه: رامین حسین آبادیان
درآمد
پخش فیلم مستند «طنطوره»[2] ساخته «آلن شوارتز» کارگردان اسرائیلی بار دیگر بحث و جدلها پیرامون جنایاتی که صهیونیستها در سال 1948 در فلسطین مرتکب شدند را زنده کرد؛ به ویژه کشتار «طنطوره» که دستگاه قضایی اسرائیل و مؤسسات آکادمیک آن همواره تلاش کردهاند آن را از تاریخ حذف کنند. در این مقاله، «ایلان پاپه» مورخ اسرائیلی شرایطِ پیرامونی این مسأله را که خود به عنوان مدرس بخش تاریخ در دانشگاه «حیفا» شاهد آن بوده است، یادآوری میکند.
کشف حقیقت
در اواخر دهه 90 قرن گذشته در بخش «تاریخِ خاورمیانه» در دانشگاه «حیفا» تدریس میکردم. در آن زمان، واحدِ درسی «النکبه» [روز نکبت؛ اشاره به سالروز اشغال فلسطین] یکی از واحدهای پرطرفدار در میان دانشجویان بود. گاهی اوقات نام این واحد درسی به دلیل فشارهای غیر قابل تحمل از سوی مدیریتِ دانشگاه تغییر پیدا میکرد. به عنوان نمونه، نام آن به «تاریخ و تاریخچه سال 1948» تغییر کرد. مأموریت آکادمیک اصلیِ دانشجویان در این واحد درسی این بود که پژوهشی را در خصوص حوادث، تحولات و رویدادهای سال 1948 در مکانهایی که زندگی میکردند و یا در آنجا متولد شده بودند، آماده سازند. در این میان، یک دانشجوی کاملا استثنائی وجود داشت که البته از لحاظ سن و سال هم از من بزرگتر بود؛ «تِدی کاتز». این دانشجوی استثنائی با شور و اشتیاق پذیرفت که چنین مأموریتی را انجام دهد و درباره حوادث سال 1948 تحقیق و پژوهش کند. بعدها مشخص شد «کیبوتص[3] میگل» که محل سکونت او بود، بر ویرانههای روستای «زِیتا» بنا شده است. میتوان گفت که «کاتز» به نوعی یک صهیونیست بود و سادهلوحانه به دفاع از نسخه لیبرالیسمِ صهیونیستها میپرداخت. البته من معتقدم که چنین نگرشی نشأتگرفته از یک ایمانِ استعماری مضحک بود. به هر حال، برخی حقایق که به مرور زمان کشف شدند، جعلی بودن روایتهای صهیونیسم از واقعیتهای تاریخی را نشان دادند. او [کاتز] پس از پی بردن به حقیقتِ آنچه که در روستای «زِیتا» اتفاق افتاده بود، تلاش کرد تا نجاتیافتگان از عملیاتِ تخریب روستا در سال 1948 را ـ یعنی کسانی که هنوز در داخل اراضی 1948 زندگی میکنند ـ به ملاقات دعوت کند تا شاید شرایطی برای انجام مصاحبه و گفتگو با آنها مهیّا گردد. همین مسأله موجب شد تا «کاتز» از سوی ساکنان «کیبوتص» مورد تمسخر و استهزاء قرار گیرد. با تمامی اینها، «کاتز» تمایل داشت به راهی که آغاز کرده است، ادامه دهد. او علاقه زیادی داشت تا بداند در سال 1948 دقیقا چه اتفاقاتی رخ داده است. از همینروی، وی این موضوع را به عنوان سوژه پایاننامه دوره تحصیلی کارشناسی ارشد خود انتخاب کرد. من نیز به او پیشنهاد کردم تا یک پژوهش تاریخیِ کوچک برای پی بردن به اتفاقاتی که در جریان وقایع «النکبه» در برخی از روستاهای آسیبدیده رخ داده بود، انجام دهد.
«کاتز» پایاننامه خود در این زمینه را در سال 1998 به پایان رساند. این پایاننامه تحت عنوان «مهاجرت اعراب از روستاهای مجاور کوه کرمل» به انجام رسید. عنوانی که او برای پایاننامه خود انتخاب کرد، بسیار مهم بود، چراکه واژگان «مهاجرت» و «اعراب» از کلیدواژههای اصلی در گفتمان صهیونیستی محسوب میشوند. رفته رفته در محافل آکادمیک صهیونیستی این احساس ایجاد شد که «کاتز» درحال تبدیل شدن به دشمن صهیونیسم است. «کاتز» برای انجام پژوهش خود 5 روستای فلسطینی را انتخاب کرد تا در رابطه با اتفاقاتی که در جریان وقایع «النکبه» در آنجا رخ داده بود، تحقیق کند. تمامی این روستاها در جنوب شهر «حیفا» در ساحل دریای مدیترانه واقع شده بودند. در آن زمان، من حاضر نشدم به عنوان استاد راهنمایِ پایاننامه «کاتز» به فعالیت بپردازم. علت این مسأله هم آن بود که همگان مرا به عنوان یک پژوهشگرِ ضد صهیونیستی میشناختند؛ کمااینکه من با مدیریتِ دانشگاه در خصوص چگونگی تدریس تاریخ فلسطین و انجام پژوهشهای مرتبط با آن اختلافات جدی داشتم. به همین خاطر، «قیس فرّو» به عنوان استاد راهنمایِ پایاننامه «کاتز» انتخاب شد؛ فردی که نزد دیگر پژوهشگران دانشگاه «حیفا» از احترام و جایگاه ویژه و متمایزی برخوردار بود. پایاننامه «کاتز» بالاترین نمره ممکن را به خود اختصاص داد. محور اصلی فصل چهارم آن به داستانِ روستای «طنطوره» اختصاص داشت. «کاتز» در ابتداء یعنی زمانی که پژوهش درباره پایاننامه خود را آغاز کرد، به هیچ وجه نمیدانست که در نهایت چه چیزی را کشف خواهد کرد. با این حال، او در جریان تحقیقات و پژوهشهایش درباره روستاها و تاریخچه آنها، به اسناد و شهادتهای شفاهی زیادی دست یافت که جملگی حاکی از وقوع «پاکسازی نژادی» در روستاهای مذکور بودند. برخی سربازان صهیونیست و نیز اهالی روستای «طنطوره» او را از کشتاری که در تاریخهای 22 و 23 ماه مِی سال 1948 در این روستا اتفاق افتاد، باخبر ساختند. این کشتار درست در تاریخهایی اتفاق افتاد که روستای «طنطوره» و دیگر روستاهای اطراف آن تحت اشغال ارتش اسرائیل قرار داشتند. اما آنچه که «کاتز» را شگفتزدهتر کرد و شوک بیشتری به او وارد ساخت، این بود که در مهمترین کتابهای مربوط به موجودیتِ فلسطین در آن زمان یعنی «تا فراموش نکنیم» اثر «ولید البخاری» و «مشکل آوارگان فلسطینی» اثر «بنی موریس» هیچ سخنی از جنایت مذکور به میان نیامده بود.
اما در مقابل، «نمر الخطیب» در کتاب خاطرات خود تحت عنوان «آثار نکبت» که در سال 1951 در «دمشق» منتشر شد از این کشتار سخن گفته بود. او هماکنون نیز در جریان جلسات، نشستها و کنفرانسهایی که انجمن «دفاع از حقوق آوارگان فلسطینی در اسرائیل» برگزار میکند، از این واقعه و جنایت سخن میگوید. افزون بر این، روزنامه «کل العرب» که در اراضی سال 1948 به چاپ میرسید، سلسله گفتگوها و مصاحبههایی را با شماری از نجاتیافتگانِ کشتار «طنطوره» انجام داده بود. این مصاحبهها پیش از آنکه «کاتز» درباره فاجعه «طنطوره» چیزی بنویسد، انجام شده بودند، اما آنچه که پژوهش وی را از دیگر تحقیقات و پژوهشها متمایز میساخت، این بود که پایاننامهاش در واقع اولین پایاننامهای بود که به موضوع کشتار «طنطوره» پرداخت. درست در همان سالی که «کاتز» پایاننامه خود را به رشته تحریر درآورد، «یحیی محمود الیحیی» کتابی را نگاشت و در آن به کشتار «طنطوره» پرداخت. او در کتاب خود داستانِ 52 قربانی کشتار در روستای مذکور را روایت کرد. به عنوان نمونه، داستانِ زنانی که توسط نیروهای اسرائیلی در «طنطوره» سَر بریده شدند، در کتاب روایت شد.
«کاتز» به مدت 64 ساعت به مصاحبه با یهودیان و فلسطینیانی که در زمان اشغال روستای «طنطوره»[4] در آنجا سکونت داشتند، همت گماشت. افزون بر این، او به تعدادی از اسناد موجود در این زمینه در آرشیوِ نظامی اسرائیل دست پیدا کرد. بر همین اساس، «کاتز» به این نتیجه رسید که نظامیان ارتش اسرائیل 200 تا 250 تَن از ساکنان روستای «طنطوره» را به ضرب گلوله و با خونسردی تمام به قتل رساندند. او همچنین متوجه شد که شماری از ساکنان روستا نیز تنها به خاطر خشم و عصبانیت نظامیان صهیونیست از کشته شدن 8 تَن از دوستانشان در زمانِ حمله به «طنطوره»، سَر بریده شدند. شاهدان عینی به «کاتز» گفتند که عملیاتهای اعدامِ دستهجمعی در ساحل دریا اجرا شدند. اسنادی که «کاتز» به دست آورد، روایتهای شاهدان عینی از اتفاقات «طنطوره» را تأیید کرد. در این اسناد سخن از 2 گور دستهجمعی به میان آمده بود که در نزدیکی قبرستان روستا حفر شده بودند تا اجساد قربانیان کشتار دستهجمعی در آنجا دفن شود. این دو گور دستهجمعی امروز زیرِ ایستگاه خودروهای متعلق به شهرک مستعمرهای که بر روی ویرانههای روستای «طنطوره» بنا شده است، قرار دارند. نکته قابل تأمل در این زمینه، این است که شهادتهای سربازان اسرائیلی، گفتههای نجاتیافتگان از عملیات کشتار دستهجمعی در «طنطوره» را تأیید کرد. شهادتهای سربازان اسرائیلی از یک سو و گفتههای فلسطینیانی که در آن زمان ساکن «طنطوره» بودند از سوی دیگر، موجب شد تا تصویر کاملی از آنچه که در گذشته در این روستا به وقوع پیوسته بود، ارائه گردد.
اجساد قربانیان کشتار دستهجمعی «طنطوره» پیش از دفن آنها در دو گور دستهجمعی
ذبح حقیقت کشف شده
دو سال پس از اتمامِ پایاننامه «کاتز» در سال 1998، یک روزنامهنگار در کتابخانه دانشگاه «حیفا» به جستجوی متن پایاننامه پرداخت و بخشِ کشتار دستهجمعی روستای «طنطوره» را در روزنامه «معاریو» منتشر کرد. همین مسأله اعتراض بسیاری از کهنهسربازان اسرائیل در تیپ «الکسندرونی» را به دنبال داشت؛ یعنی همان تیپ نظامی که در آن زمان روستای «طنطوره» را به اشغال خود درآورده بود. زمانی که سربازان اسرائیلی و مورخان دانشگاه «حیفا» تحت فشار افکار عمومی قرار گرفتند، تصمیم گرفتند با یک اقدام فوری، محتوای پایاننامه «کاتز» را به طور کامل تکذیب کنند. آنها حتی پا را فراتر نهاده و تصمیم گرفتند نویسنده پایاننامه را نیز فاقد صلاحیتِ آکادمیک جلوه دهند. سربازانی که پیشتر در جریان دیدار با «کاتز» به ارتکاب کشتار دستهجمعی در «طنطوره» اعتراف کرده بودند، تحت فشار دوستان و همپیالههایشان تصمیم گرفتند به دستگاه قضایی مراجعه کرده و تمامی شهادتهای سابق خود را انکار کنند. این کهنهسربازان اسرائیلی روابط بسیار مستحکمی با مدیریت دانشگاه «حیفا» داشتند. رئیس دانشکده علوم انسانی و نیز رئیس بخش تاریخ در دانشگاه «حیفا» روابط تنگاتنگی با این سربازان داشتند. دو شخصیت مذکور از هیچ تلاشی برای اقدام علیه «کاتز» دریغ نکردند. مقامات دانشگاه حیفا از «کاتز» خواستند تا فایلهای ضبطشده از مصاحبههای خود با سربازان اسرائیلی را در اختیار وکلای سربازان قرار دهد. آنها به خوبی میدانستند که طبق قانون یک دانشجو حق ضبط فایل را ندارد و همچنین نباید فایلها را در اختیار کسی قرار دهد. بنابراین، سناریویی که برای «کاتز» طراحی شده بود، کاملا واضح بود. هدف مسئولان دانشگاه این بود که رویکرد حرفهای «کاتز» را زیر سؤال برده و آن را به چالش بکشند نه اینکه به مدارک اثباتکننده کشتار در «طنطوره» دست پیدا کنند.
از همان لحظه اول، سؤال درباره جنایتهایی که در «طنطوره» به وقوع پیوسته بود، کنار گذاشته شد و به حاشیه رفت. تمام اهتمام محاکم قضایی و کمیتههای پیگیریِ تشکیلشده توسط دانشگاه بر روی این مسأله متمرکز شد که میزان دقت «کاتز» در استخراجِ محتوای 64 ساعت مصاحبه و گفتگو با شخصیتهای مختلف سنجیده شود. محاکم قضایی و کمیتههای پیگیری به جای تحقیق درباره صحت و سقم محتوای تحقیقات و پژوهشهای «کاتز» پیرامون جنایات صهیونیستها، تمام تلاش خود را به کار بستند تا رویکرد وی در انجام پژوهش را جانبدارانه جلوه دهند. هم دادستان کل و هم مدیران دانشگاه که «کاتز» را به دادگاه کشیدند، تلاش کردند تا حتی الامکان تناقضاتی را در میان فایلهای مختلف ضبطشده بیابند. البته باید بگویم تناقضاتی که در محتوای فایلها وجود داشت بسیار کم، ناچیز و حاشیهای بود. وجه مشترک فایلهای ضبطشده توسط «کاتز» جنایاتی بود که صهیونیستها در «طنطوره» مرتکب شده بودند. با این حال، همین تناقضات بسیار کم و حاشیهای کافی بود تا مخالفان «کاتز» بتوانند رویکرد دانشجوی خود در انجام تحقیقات و پژوهشها را غیرحرفهای معرفی کنند. لازم است در اینجا یک بار دیگر به خوانندگان این مقاله یادآور شوم که پایاننامه «کاتز» حائز بالاترین نمره ممکن در دانشگاه شد. حتی اندک تناقضهایی هم که در فایلهای ضبطشده «کاتز» وجود داشت، همگی جملات غیرواضح و غیرشفافی بودند که توسط برخی از افراد کهنسال روستایی بیان شده بود. اما همین جملات غیرواضح و غیرشفاف، به عنوان دستاویزی برای دادستان کل و مقامات دانشگاه قرار گرفت تا آنها از محتوای پایاننامه «کاتز» به عنوان جعلِ حقیقت یاد کنند.
«کاتز» برای دفاع از خود در دادگاه حاضر شد. او در روز اول حضورش در جلسه دادگاه با اتهام «جعل حقیقت» روبهرو شد. او در تمام طول روز با این بحران مواجه بود و شرایط خوبی را تجربه نمیکرد. در هنگام شب، «کاتز» در دفتر دادستان کل نامهای را به رشته تحریر درآورد و در آن تصریح کرد که تمامی اسناد و مدارک ارائهشده در خصوص جنایتهای روستای «طنطوره» جعلی هستند. به نظر میرسد فشارهای سنگینی که علیه خانواده و وکلای «کاتز» اعمال شده بود، در نهایت وی را مجبور به نگارش نامه اعتراف کرد. با این حال، «کاتز» تنها پس از گذشت 12 ساعت اعترافاتش را انکار کرد. او اساسا از نگارش نامه اعتراف خود پشیمان شد. با تمامی اینها، قاضی پرونده عقبنشینیِ «کاتز» از اعترافاتش را نپذیرفت و از او خواست تا به دلیل «جعلِ حقیقت» به صورت علنی از همگان عذرخواهی کند. «کاتز» همچنین محکوم به پرداخت تمامی هزینههای دادرسی پرونده شد. با این وجود، وی ضمن اصرار بر موضع خود تأکید کرد که حاضر نیست اعترافاتش را بپذیرد، اما دیگر فایده نداشت چراکه دادگاه عالی در نهایت احکام صادره را تأیید کرد. همزمان، دانشگاه «حیفا» تمام تلاش خود را به کار بست تا «کاتز» را فاقد صلاحیت معرفی کند. دانشگاه برای جامه عمل پوشاندن به هدف خود وجود تناقضات در پایاننامه «کاتز» را دستاویز قرار داد و از وی خواست تا پایاننامه جدیدی را به رشته تحریر درآورد. «کاتز» نیز آماده بود تا پایاننامه جدیدی را بنویسد و با ارائه ادله جدید از کشتار «طنطوره»، تناقضات را رفع کند. اما طبیعتا این چیزی نبود که مقامات و مسئولان دانشگاه به دنبالش بودند. ازهمینروی، کمیتهای 5 نفره متشکل از اساتید آکادمیک به منظور داوریِ پایاننامه جدید «کاتز» تشکیل شد. در اینجا باید بگویم که تشکیل کمیتهای با این تعداد برای بررسی پایاننامه آن هم در مقطع تحصیلی کارشناسی ارشد مسألهای غیرعادی محسوب میشود. اغلب اعضای کمیته مذکور پایاننامه «کاتز» را به بهانههای واهی رد کردند و آن را نپذیرفتند.
20 سال بعد، یکی از داوران کمیته به نام پروفسور «موشه ماعوز» در گفتگو با روزنامه «هاآرتص» گفت: «در آن زمان، هیچ بهانه و دلیلی برای ابطال محتوای پایاننامه پیرامون کشتار طنطوره وجود نداشت. من نمره عالی را به این پایاننامه دادم اما زمانی که متوجه شدم دانشگاه دیدگاه تخصصی من در این زمینه را به طور کامل نادیده گرفته است، شوکه شدم». نویسندگان، مورخان و پژوهشگران کشتار دستهجمعی در «طنطوره» را فراموش نکردهاند. من خود در جایگاههای مختلف از این موضوع سخن گفتهام. به عنوان نمونه، در کتابی که تحت عنوان «پاکسازی نژادی در فلسطین» به رشته تحریر درآوردم، به این موضوع پرداختم. افزون بر این، نویسندگان و مورخان فلسطینی در آثار خود به این مسأله پرداختهاند. ازجمله این نویسندگان میتوان به «مصطفی الولی» اشاره کرد که در نشریه پژوهشهای فلسطینی (به زبان انگلیسی) در سال 2001 به ماجرای کشتار «طنطوره» پرداخت. از سوی دیگر، نجاتیافتگان از کشتار «طنطوره» کمیتهای را جهت هماهنگی با یکدیگر برای بازدید از روستای قدیمی خود ـ که البته امروز به مستعمره صهیونیستها تبدیل شده است ـ تشکیل دادند. کما اینکه آنها هر سال به برگزاری راهپیمایی از ایستگاه خودروهای متعلق به مستعمره صهیونیستها که بر روی گورهای دستهجمعیِ اجساد قربانیان فاجعه سال 1948 بنا شده است، اقدام میکنند. مقصد راهپیمایی نیز ساحل دریاست؛ یعنی جایی که تنها ساختمان باقیمانده از روستا در آنجا باقی مانده است. نیمی از این ساختمان ویران شده است.
تنها ساختمان باقیمانده از «طنطوره»
اسامی قربانیان بر روی ساحل شنی نگاشته شده است؛ جایی که کشتارِ فلسطینیان اتفاق افتاد. این اقدام در راستای بزرگداشتِ قربانیان انجام شد
به هر حال، پایاننامه «کاتز» به صورت کاملا علنی و آشکار از کتابخانه دانشگاه «حیفا» کنار گذاشته شد. دانشگاه حتی در نامهای رسمی که به دانشجویان ابلاغ کرد، به آنها درباره به چالش کشاندن روایت صهیونیسم از حواث سال 1948 هشدار داد. این اتفاقی بود که در سال 2001 رخ داد. این درحالی است که پس از امضای توافقنامه «اسلو» در سال 1993 نوعی آزادی در فعالیتهای آکادمیک پیرامون «یوم النکبه» در اسرائیل ایجاد شده بود؛ تا جایی که حتی برخی «مورخانِ جدید» کلیّات روایت فلسطینی از حوادث 1948 را پذیرفتند. با این حال، اتفاقی که در سال 2001 رخ داد، راه را بر روی هرگونه پذیرش روایت فلسطینیان از حوادث مذکور، مسدود کرد. حتی «بنی موریس» که از پیشگامان «مورخان جدید» به شمار میرود از انتقاداتی که در اثر مشهور خود تحت عنوان «مشکل آوارگان فلسطینی» به رشته تحریر درآورده بود، عقبنشینی کرد و فراتر از آن، نسبت به اینکه روایت صهیونیسم از «یوم النکبه» را پذیرفته است، ابراز خوشحالی و خرسندی کرد. به نظر میرسد که این ابراز خرسندی «موریس» بیارتباط با استقبال محافل آکادمیک مختلف اسرائیل از او نبوده است. این بخشی از اتفاقاتی بود که پس از سال 2001 رخ داد. بدینترتیب، «کاتز» به یک فرد طردشده در کیبوتصی که در آن زندگی می کرد، تبدیل شد. متحمل شدن دو سکته مغزی، از یک انسانِ استثنائی، بینظیر و پُرانرژی یک انسانِ بیتحرک و بر روی ولیچر ساخت.
از آنجایی که در آن زمان من همچنان عضو هیئت علمی دانشگاه «حیفا» بودم، تمام تلاشم را به کار بستم تا سیاست دانشگاه را تغییر دهم. این تلاشها در نهایت به قیمتِ از دست رفتن شغلم تمام شد. این درحالی است که من در استخدام رسمی دانشگاه بودم. من مقالهای را به دو زبان عبری و انگلیسی به چاپ رساندنم و در آن نتایج پژوهش ویژه خود درباره «طنطوره» را ارائه کردم. در مقاله مذکور، تأکید کردم که بدون هیچگونه شک و تردید، کشتاری در روستای «طنطوره» اتفاق افتاده است. با این حال، هیچکس جرأت نکرد مرا به دادگاه بکشاند. در آن هنگام، من و «کاتز» توسط رسانههای اسرائیلی مورد تمسخر و استهزاء قرار گرفتیم. ازجمله میتوانم به روزنامه اسرائیلی «هاآرتص» ـ با گرایش لیبرالی ـ اشاره کنم که ما را به خیانت متهم کرد. نهادها و مؤسسات آکادمیک نیز همین اتهام را به ما نسبت دادند. اکنون «آلن شوارتز» کارگردان اسرائیلی درست در جایگاه یهودیانی قرار گرفته است که پیشتر به وقوع کشتار در «طنطوره» شهادت داده بودند. یهودیان پیشتر اعترافات خود در مصاحبه با «کاتز» را تکذیب کردند و دادگاه محاکمه «کاتز» نیز بر اساس همین تکذیبههای آنها تشکیل شد. با این حال، آنها [یهودیان] در دهه 90 عمر خود و در برابر دوربینِ [شوارتز] تأکید کردند که «کاتز» واقعیت را انعکاس داده و روایتهایشان از حوادث سال 1948 را در عینِ رعایت امانتداری منتقل کرده است. با این حال، «شوارتز» در این حد و مرز متوقف نشد، چراکه برای کشف گورهای دستهجمعی در اماکنی که شاهدان عینیِ یهودی و فلسطینی اشاره کرده بودند، از پیشرفتهترین و مدرنترین تکنولوژیهای تصویربرداری استفاده کرد. او همچنین موفق شد قاضی اصلی پرونده پایاننامه «کاتز» را وادار به اعتراف نماید. قاضی پرونده «کاتز» اعتراف کرد که در زمان برگزاری جلسات دادگاه هیچگاه به فایلهای مصاحبههای ضبطشده «کاتز» گوش نداده بود. او پس از مشاهده فیلم «شوارتز» اعتراف کرد که حکم صادره علیه «کاتز» میتوانست کاملا متفاوت باشد. البته این یک اعتراف دیرهنگام بود، چراکه اگر حکم دیگری در آن زمان صادر میشد، شاید مسیر زندگی «کاتز» به طور کلی دستخوش تغییر و تحول میشد.
نتیجهگیری
اول؛ مناقشهای که پیرامون حوادث سال 1948 ایجاد شد، یک بار دیگر اهمیت جمعآوری ادله و شواهد لازم در خصوص حوادث «روز نکبت» را نمایان ساخت. البته فلسطینیان برای اثبات وقوع «پاکسازی نژادی» در مناطقِ محل سکونتشان نیازی به تاریخنگاریِ مورخان جدید ندارند. افزون بر این، فلسطینیان نجاتیافته از کشتارهای صهیونیستها برای اثبات اینکه قربانیانِ جنایتهای جنگی هستند، نیازی به فیلمهای مستند ندارند. علت این مسأله هم آن است قربانیانِ جنایتهای جنگی خود از شاهدان عینیِ حوادث سال 1948 بودهاند. شهادتهای این دست از شاهدان عینی غالبا به طور کامل رد میشود، اما اگر مجرمان، خود به ارتکاب جرائمشان اذعان کنند ـ درست مانند کاری که نظامیان اسرائیلی انجام دادند ـ این جنایتها برای تمام جهان و شاید حتی برای یهودیانی که دارای وجدانی بیدار هستند، به یک واقعیت تبدیل میشود.
دوم؛ آنچه که در رابطه با پایاننامه «کاتز» رخ داد، اراده بسیاری از دانشجویان دوره تحصیلات تکمیلی و اعضای هیئتهای علمی در دانشگاههای اسرائیل برای تأکید بر وقوع جنایتهای سلسلهوار در جریان حوادث سال 1948 را سست کرد. کاملا واضح است که در ماجرایی که روایت کردیم، «کاتز» مورد ظلم واقع شد. در سال 2016 نیز مقامات بلندپایه اسرائیل دستور دادند تا اسناد آرشیوی مربوط به حوادث سال 1948 به صورت محرمانه طبقهبندی شوند. این درحالی است که پیشتر این اسناد به راحتی در دسترس پژوهشگران قرار داشت. البته اخیرا به برخی مورخانِ مورد اعتمادِ اسرائیل اجازه داده شد تا به بعضی از اسناد آرشیوی دسترسی داشته باشند.
بنابراین، مجددا جنایتهای جنگیِ جدیدی که در سال 1948 به وقوع پیوسته بود، کشف شدند. با این وجود، این مورخان به دلیل نزدیکی با اسرائیل هیچگاه جنایتهای مذکور را با ایدئولوژی صهیونیسم مرتبط ندانستند. این خط مشی برای انجام پژوهش که به صورت گزینشی انجام میشود و در نهایت به تحریف تاریخ میانجامد، دیگر قابل پذیرش نیست؛ به ویژه اینکه اگر پژوهشها درباره «روز نکبت» در خارج از اسرائیل انجام شوند. امروز ما شاهد اهتمام روزافزون به تحقیقات و پژوهشها پیرامون فلسطین در سراسر نقاط جهان هستیم. ظهور و بروز مجدد مسأله شهرکسازیهای استعماری در پژوهشها درباره فلسطین به خوبی نشاندهنده منطق جنبش صهیونیستی در سال 1948 و بعد از آن، است. این در واقع همان منطق همیشگی جنبشهای استعماری در هر جایی از جهان محسوب میشود؛ «بیرون راندن ساکنان اصلی از سرزمین مادری».
بر اساس آنچه که گفته شد، ارتکاب جنایت علیه ساکنان اصلی یک سرزمین توسط استعمارگرایان بخشی از یک پروژه استعماری به شمار میرود که در زمان استعمار فلسطین نیز به وقوع پیوست. این مسأله را نیز نباید فراموش کنیم که جنایت صهیونیستها در «طنطوره» بخشی از سلسله جنایتهای ضد انسانی و ممتد اسرائیل علیه فلسطینیان از سال 1948 محسوب میشود. این جنایتها تا به امروز نیز متوقف نشده و ادامه دارند. کسانی که دارای ایدئولوژی صهیونیستی هستند همچنان جنایتهای اسرائیل را انکار میکنند. آثار، فیلمها و پایاننامههای برخی از اسرائیلیهایِ دارای وجدان بیدار نه تنها برای تصحیح جنایات اسرائیل کافی نیستند، بلکه میتوان یک خطر همیشگی را در کُنه آنها دید و آن، این است که لیبرالها و صهیونیستها تمایل پیدا میکنند تا سیاست «ارتکاب جنایت» و «درخواست بخشش» را به صورت همزمان در پیش گیرند. چنین چیزی را در روزنامه «هاآرتص» به خوبی میتوان مشاهده کرد. در رابطه با همین موضوع، اسرائیلیها میگویند: «گلوله را شلیک میکنیم و پس از آن، اشک میریزیم». آنها به گونهای رفتار میکنند که گویی این اشکها میتواند اقداماتشان را تطهیر کند. اینطور نیست، چراکه آنها باز هم جنایاتشان را تکرار خواهند کرد.
سوم؛ این یک موضوع اصلی و سرنوشتساز است که بدانیم تنها راهکار برای متوقف کردن جنایات مستمر صهیونیستها، ریشهکن کردن استعمار در سرزمین فلسطین و بازگشت آوارگان به سرزمین مادریشان است؛ اتفاقی که باید در قالب «حق بازگشت» صورت پذیرد. در فلسطین، شاید ایده نصب بنای یادبود در روستای «طنطوره» گامِ پرمعنا و مفهومی باشد و گذشته را به همگان یادآوری کند. به هر حال، تا زمانی که یک راهکار جدی برای تصحیح اقدامات شرورانه [صهیونیستها] در پیش گرفته نشود، همچنان شاهد روایتهای جعلی روزنامههای صهیونیستی ـ لیبرالی نظیر «هاآرتص» از حوادثی نظیر «طنطوره» و دیگر حوادث مشابه آن خواهیم بود.
پانوشت:
[1] روستایی در جنوب حیفا که در سال 1945 چیزی حدود 1490 نفر جمعیت داشت. مردم این منطقه از طریق ماهیگیری و کشاورزی روزگار می گذراندند.
[2] این مستند برای اولین بار در ژانویه سال جاری بصورت اینترنتی برای مخاطبین به نمایش درآمد.
[3] دهکده هایی اشتراکی در اسرائیل که مالیکت خصوصی در آن وجود ندارد و هرکس به اندازه توان خود کار کرده و به اندازه نیازش از درآمد عمومی استفاده می کند.
[4] یکی از ویژگی هایی که قتل عام طنطوره را خاص می کند، آن است که ارتش اسرائیل از 4 جهت روستا را محاصره می کند. این خلاف رویه سابق ارتش بود. چرا که همیشه روستاها و شهرها را از 3 جهت محاصره کرده و یک راه را برای فرار ساکنین ممنطقه باز می گذاشتند.