تحلیل مسائل روز

پیشنهادهایی به دولت جدید در حوزه سیاست خارجی؛ باید نگاه صرفا امنیتی به سیاست خارجی تغییر کند

بردیا عطاران

نرگس حجتی – با روی کار آمدن دولت جدید در حوزه‌های مختلف انتظار تحول و رویکرد جدید می‌رود. از جمله این انتظارات تحول در حوزه سیاست خارجی و تعاملات منطقه‌ای و بین‌المللی است. بخش‌هایی از سیاست‌های 4 دهه‌ای ما نیازمند بازبینی و قسمتهایی نیازمند تقویت است. در گفتگویی که با آقای بردیا عطاران، کارشناس حوزه دیپلماسی عمومی و حکمرانی داشتیم، سعی شد با نگاه آسیب‌شناسانه تاریخچه سیاست خارجی جمهوری اسلامی و راهکارهای بهبود این حوزه مورد بررسی قرار بگیرد.

برای ورود به بحث لطفا بفرمایید مهمترین آسیبی که تاکنون جمهوری اسلامی در سیاست‌های منطقه‌ای و بین‌المللی خود با آن مواجه بوده، چیست؟

ما در حوزه سیاست خارجه خود با نوعی عدم اجماع بر مسائل استراتژیک مواجه بوده‌ایم که مهمترین چالش ماست. این عدم اجماع را می‌توان در حوزه‌های مختلف مورد بررسی قرار داد. حوزه سیاست خارجی ما ده تا پانزده پرونده جدی دارد، از جمله برجام، مسائل حقوق بشری، گفتگوی بین ایران  و چین، پرونده قره باغ، گفتگو با جهان عرب،‌ پرونده مقاومت در سطح منطقه ای و… در هر حال ما اجماعی بین نخبگان و تصمیم سازان طیف‌های مختلف در این زمینه‌ها نداریم. این عدم اجماع بزرگترین عامل تشتت‌ها و ناکامی‌هاست.

اساسا اصول و استراتژی‌های تصمیم‌گیران چیست و آیا در این اصول هم بین تصمیم گیران نخبگان افتراق وجود دارد؟

اصل ماجرا این است که تمام تصمیم‌گیران ما در یک پرونده و به نوعی یک اصل عزم راسخی داشته‌اند و آن هم محور مقاومت در سوریه، عراق و لبنان بوده است. اخیرا هم پرونده یمن به این حوزه وارد شده است. آن عزم راسخ و اصل مشترک در طول تاریخ جمهوری اسلامی حمایت تمام قد از محور مقاومت در منطقه به عنوان برگ برنده بوده است. اما با سایر پرونده ها یک برخورد موردی و سلیقه‌ای و جناحی که بر سر کار بوده داشته‌ایم. مثلا با برجام، قره باغ، گفتگو با کشورهای عربی و یا کاستن تنش‌ها در شرق تصمیم سلیقه‌ای گرفته شده است. پس تصمیم سازان در مساله حمایت از کشورهای مقاومت اجماع داشته‌اند تا بتوانیم قدرت منطقه‌ای خود را افزایش دهیم اگرچه در این مورد هم اتفاق نظر نبوده اما به هر حال اجماع بوده است. این یکی از استراتژی‌های جمهوری اسلامی بوده که به خوبی دنبال شده است و اخیرا هم استراتژی محور مقاومت با کلیدواژه اخراج آمریکا پیگیری می‌شود. اما آنچه در این بین نقطه ضعف تصمیم‌سازان محسوب می‌شود غفلت از فرصت‌های منطقه‌ای است. و دلیل این غفلت‌ها هم خطای شناختی مسئولین ماست.

منظور از خطای شناختی چیست؟

اگر طیف‌های مختلف تصمیم ساز در حوزه سیاست خارجی را لیست کنیم به این دسته بندی می‌رسیم. اول نهادهای زیر نظر رهبری مثل شورای راهبردی روابط خارجی، ستاد کل نیروهای مسلح شامل بخش خارجی سپاه و ارتش، لایه بعد شامل دولت اعم وزارت خارجه و وزارت اطلاعات و بخش های خارجی نهاد ریاست جمهوری و در نهایت هم مجلس. یعنی از همکاری این سه طیف یک اقدام در سیاست خارجی صورت می‌گیرد. این طیف‌ها در لایه‌های مختلف با هم ناهمسو هستند. یعنی راهبردهای دولت با گردش دولت و مجلس با گردش مجلس دائما عوض می‌شوند. در نتیجه ما با خطای شناختی مواجه می‌شویم و از سیاست‌ها و لابی‌های منطقه‌ای تاثیر می‌پذیریم. عدم اشراف منطقه‌ای داریم و از فرصت‌ها عمدتا غافلیم. از همه بدتر اینکه به حوزه سیاست خارجی نگاه امنیتی داریم. یا حداقل اینکه نگاه سیاسی فرهنگی و اقتصادی نسبت به لایه امنیتی سیاست خارجی ما کمتر است. درواقع سیاست خارجی ما بیشتر نظامی – امنیتی است تا اینکه دیپلماتیک، فرهنگی و اقتصادی باشد. همین عدم توازن بعد امنیتی نظامی با بعد سیاسی، فرهنگی و اقتصادی ما را دچار خطای شناختی کرده است که ما در لایه های مختلف با بحران امنیتی مواجهیم. در نتیجه فرصتها را کمتر غنیمت می‌شماریم و بیشتر به تهدیدات می پردازیم در نتیجه رفتار ما درحوزه سیاست خارجی بیشتر واکنشی است و نه کنش‌گرانه. رفتار واکنشی ما را مقایسه کنید با رویکرد فرصت محور و کنشگرانه ترکیه، که در پرونده‌های مختلف منطقه وجهان اسلام ورود می‌کند؛ اگرچه از نظر نظامی – امنیتی همیشه دست پایین را نسبت به جمهوری اسلامی ایران دارد. ما باید بتوانیم به یک نقطه تعادل بین نگاه به فرصت‌ها ونگاه به تهدیدات و نیز بین حوزه امنیتی و نظامی با سایر حوزه برسیم. آن اتفاقی که در منطقه ما در حال رخداد است و استراتژی که تصمیم‌سازان دنبال می‌کنند این است.

به حوزه سیاست خارجی نگاه امنیتی داریم. یا حداقل اینکه نگاه سیاسی فرهنگی و اقتصادی نسبت به لایه امنیتی سیاست خارجی ما کمتر است. درواقع سیاست خارجی ما بیشتر نظامی – امنیتی است تا اینکه دیپلماتیک، فرهنگی و اقتصادی باشد. همین عدم توازن بعد امنیتی نظامی با بعد سیاسی، فرهنگی و اقتصادی ما را دچار خطای شناختی کرده است که ما در لایه های مختلف با بحران امنیتی مواجهیم. در نتیجه فرصتها را کمتر غنیمت می‌شماریم و بیشتر به تهدیدات می پردازیم در نتیجه رفتار ما درحوزه سیاست خارجی بیشتر واکنشی است و نه کنش‌گرانه.

بحث تصمیم‌سازان را تا حدودی مطرح فرمودید؛ اما منظور شما از نخبگان که در ابتدای صحبت‌ها اشاره کردید چه کسانی هستند و نقش آن‌ها را چگونه تبیین می‌کنید؟

هر گروه و هر طیف تصمیم‌گیر به یک لایه تصمیم‌ساز متصلند. یعنی وقتی از طیف تصمیم‌ساز مجلس نام می‌بریم خود اعضای کمیسیون امنیت ملی یک لایه نخبگانی دارند که ممکن است در مرکز پژوهش‌ها باشند و یا در لایه‌های دیگر نظام مثل موسسات حضور داشته باشند که برای این طیف تولید متن و تولید گفتمان می‌کنند. این افراد به عنوان مشاوران حوزه بین‌الملل و روابط خارجی مطرح هستند. هر یک از مسئولین چنین مشاورانی را دارند. لایه بعدی نخبگانی سمن ها و اندیشکده‌هاست. این لایه سعی می‌کند در فضای عمومی ایده‌ها و گزارش‌های خود را مطرح کند. با مطرح شدن این ایده‌ها و گزارش‌ها، موضوعات مد نظر به گوش مسئولین تصمیم ساز خواهد رسید. لایه نخبگانی بعدی، مراکز تحقیقاتی داخل وزارت خارجه و داخل دولت هستند که اساس کار تحقیق و تهیه متن و محتوا وظیفه آنهاست. در نتیجه در بدنه تحلیل‌گران سیاست خارجه عمدتا اساتید دانشگاه‌ها در رشته‌های مختلف علوم سیاسی و روابط خارجه حضور دارند و موضع‌گیری می‌کنند که این خود می‌تواند ظرفیتی را ایجاد کند. به هر حال ما شاهدیم بین این تحلیلگران که در اتمسفر عمومی بحث و گفتگو می‌کنند، حتی بر سر مسائل اصولی اختلاف وجود دارد. به نظرم باید گفتگویی برای رسیدن به اصول ثابت در سیاست خارجه و یا گفتگو برای اجماع آغاز شود. ما حداقل در یک سری از مسائل باید به یک جمع‌بندی برسیم تا بتوانیم یک سیاست خارجه بیست ساله را دنبال کنیم. نمی‌توانیم یک بار با غرب به جمع‌بندی برجام و یک بار با شرق به یک قرارداد 25 ساله برسیم که هیچ کدام هم نتیجه ندهد. باید از ظرفیت نخبگان لایه‌های مختلف استفاده شود. یعنی نخبگان سیاسی که در دستگاه‌ها مشغولند؛ نخبگان آکادمیک دانشگاه‌ها و یک سری از نخبگان اندیشکده‌ها، موسسات و سمن‎‌ها می‌توانند در ساخت و شکل دهی به افکار عمومی نقش ایفا کنند و جامعه را برای پذیرش و یا مقابله در مسائل مختلف آماده کنند.

اگر بخواهیم مصداقی‌تر به پرونده‌های مدنظر شما بپردازیم کجا و چگونه می‌توانیم این اختلاف نظری که نام بردید را ببینیم؟

مثلا در ماجرای افغانستان الان بین کارشناسان اختلاف است که هدف و انگیزه طالبان از تصرف ولایات چیست. برخی معتقدند هدف تشکیل امارت اسلامی است اما بعضی دیگر معتقدند که می‌خواهد خودش را تثبیت کند. و یا بر سر اینکه آیا طالبان تغییر ایدئولوژی داده است یا خیر هم اختلاف وجود دارد. برخی می‌گویند طیفی از طالبان تغییر ایدئولوژی داده است برخی معتقدند که اصلا خود طالبان متشکل از طیف‌های مختلف است. برخی هم می‌گویند کلا تغییر کرده و دیگر آن رویکرد خشونت‌بار را ندارد. حتی این اختلاف بین تحلیلگران و نخبگان وجود دارد که آیا آمریکایی‌ها را طالبان بیرون کرد و یا خود آمریکایی‌ها به این نتیجه رسیدند که با محاسبه هزینه فرصت، دیگر افغانستان جایی برای حضور نیست.

این اختلاف نظر نخبگانی تا چه حد و چگونه بر اختلاف در تصمیم‌سازی‌ها تاثیر خواهد گذاشت؟

طبعا ما را در موضع انفعال قرار می‌دهد، یعنی وقتی داده‌ها و اطلاعاتی که به مسوولین می‌رسد متشتت است، ضعف در تصمیم‌گیری خواهیم داشت. همان اتفاقی که در ماجرای قره‌باغ افتاد. ما هیچ مداخله موثری در ماجرای قره‌باغ نداشتیم. تنها یک کمک بسیار زننده انجام شد، که فقط موجب جریحه‌دار شدن افکار عمومی داخلی و ملت آذربایجان شد. ماجرا از این قرار بود که یکسری ماشین نظامی در روز روشن، از خاک جمهوری اسلامی ایران به ارمنستان رفت. شاید این مرسوله تعهدی بوده از گذشته و هیچ ربطی هم به این ماجرا نداشت و چه بسا تاثیری هم در فرایند ماجرا نداشت، اما این حرکت، حرکت اشتباهی بود و باعث شد جمهوری اسلامی ایران نتواند هیچ نقشی در ماجرای قره‌باغ و بازسازی آن داشته باشد. این مساله نشان دهنده آن بود که وقتی نظر کارشناسان یک حوزه متشتت است و جمع‌بندی وجود ندارد، منتهی به عدم تصمیم نظام و انفعال خواهد شد. کمااینکه در ماجرای افغانستان حضور کمرنگی از نظر رسانه‌ای و موضع‌گیری داشتیم؛ به طوری که حتی ایران را از گفتگوهای صلح هم خارج می‎کند. اما ترکیه معمولا حضور فعالی داشته است. حتی ما درباره‌ی گروه‌های مختلف مثل پرونده اخوان‌المسلمین هم اختلاف نظر داریم. در کل اجماع نظر بین کارشناسان منطقه‌ها و گروه‌ها وجود ندارد.

باید نگاه صرفا میلیتاریستی را در محور مقاومت تغییر دهیم. یعنی اگر بخواهیم دستاوردهایمان در محور مقاومت را حفظ کرده و یا رشد دهیم، باید نگاه خود به این کشورها را چند وجهی کنیم. به عبارتی باید علاوه بر نگاه امنیتی و نظامی و بعضا سیاسی که ورود کرده‌ایم، وارد عرصه اقتصادی و فرهنگی شویم و اقتصاد این ملت‌ها را به هم گره بزنیم.

تا اینجا آسیب‌شناسی خوبی از سیاست‌های منطقه‌ای جمهوری اسلامی ارائه فرمودید. اگر بخواهید به نقاط قوت این سیاست‌ها در 40 سال گذشته اشاره بفرمایید چه مواردی مد نظر شماست؟

پیش از اشاره به نقاط قوت باید به مهمترین فرصت‌ها و ظرفیت‌هایمان اشاره کنیم که شاید مهمترین این فرصت‌ها، ظرفیت و بدنه‌ی مردمی است که بویژه در ابتدای انقلاب در برخی کشورها داشتیم. البته هنوز بسیاری از این فرصت‌ها بالقوه مانده و نتوانستیم آن را نقد کنیم. اما نقطه قوت ما در محور مقاومت از همین جنس بود یعنی این فرصت در محور مقاومت بالفعل شده است. با این حال باید نگاه صرفا میلیتاریستی را  در محور مقاومت تغییر دهیم. یعنی اگر بخواهیم دستاوردهایمان در محور مقاومت را حفظ کرده و یا رشد دهیم، باید  نگاه خود به این کشورها را چند وجهی کنیم. به عبارتی باید علاوه بر نگاه امنیتی و نظامی و بعضا سیاسی که ورود کرده‌ایم، وارد عرصه اقتصادی و فرهنگی شویم و اقتصاد این ملت‌ها را به هم گره بزنیم. به این ترتیب ارتباطات محدود به قراردادهای سیاسی و نظامی و یا افراد خاص نخواهد بود، بلکه ارتباطات درهم تنیده و چه بسا وابسته به هم خواهند داشت. بخصوص که سیاست خارجی ما در این عرصه‌ها کاملا موفق بود و حتی توانست افکار عمومی داخلی را هم تا حد زیادی در این عرصه‌ها اقناع کند و در نتیجه امنیت کشور تامین شد. در پرونده برجام هم اگرچه ضررهایی کردیم اما منافعی هم کسب کردیم. در کل ما در هر پرونده‌ای که ورود کردیم به هر نسبتی که سود کردیم ضررهایش را هم پرداخته‌ایم. در برجام هم توانستیم برند ملی خود را با گفتگوها افزایش دهیم؛ بهانه‌ها را از دستشان خارج کنیم و برخی از تحریم‌‎ها را در حوزه‌های خاصی خنثی کنیم اما از طرفی ضررهایی هم کردیم.  به هرحال برای دست یافتن به نقاط قوت باید نقاط ضعف خود را بشناسیم؛ نکته آن است که متوجه باشیم که ما دچار خطای شناختی هستیم و بر روی پرونده‌ها خود اجماع نظر کارشناسی نداریم. همه اینها باعث شده منفعل رفتار کنیم و در نتیجه از رقابت پر تنش و پر چالش جهانی عقب بمانیم. به هر نقطه جهان که نگاه کنید می‌بینید که تحولات به سرعت در حال رقم خوردن است. الان در آسیای مرکزی، چین و آمریکا به شدت در حال سرمایه‌گذاری هستند. اگر جمهوری اسلامی ایران عزم راسخ برای ورود به این منطقه را داشته باشد، به خاطر صبغه تاریخی و فرهنگی و موقعیت ژئوپلتیک دست برتری نسبت به چین و آمریکا  برای ورود به این منطقه را دارد. پس باید اجماع سازنده و ملی به دست بیاوریم.

به این ترتیب پیشنهاد شما برای دولت جدید این است که روی بخش اجماع نخبگانی برنامه‌ریزی بیشتری داشته باشد؟

البته انتظار ما از دولت جدید بیش از اینهاست. یعنی این اجماع مقدمه‌ای است برای اینکه راه باز شود. اما دولت جدید باید سه تا استراتژی را همزمان دنبال کند. اولا «شراکت برادرانه با کشورهای جهان اسلام» بخصوص کشورهای منطقه؛ باید در این استراتژی به اجماع برسند و آن را عملی کنند. ثانیا «موازنه هوشمند با کشورهای غربی»؛ کشورهای غربی در حال خروج و اخراج از منطقه هستند. این دو همزمان در حال وقوع است. خارج می‌شوند چون جنبه‌های راهبردی خلیج فارس برای آنها کاهش یافته است. از طرفی مردم منطقه هم تمایلی به حضور آنها ندارند و مشغول اخراج آنها هستند. در نتیجه وقتی این اقدام صورت می‌گیرد باید قدرت موازنه خود را افزایش دهیم یعنی نباید اجازه دهیم رفتن آنها بدون هزینه باشد. هزینه آن را هم باید در حوزه‌های بین‌المللی به ما پرداخت کنند. مورد سوم هم «تعامل و همکاری با شرق» است. این تعامل فقط منحصر به چین نیست و بخصوص آسیای مرکزی را هم شامل می‌شود. ما باید سطح روابط اقتصادی، فرهنگی و دیپلماتیک خود را با شرق افزایش دهیم. این سه رویکرد، پیشنهاد و استراتژی ما برای پرونده‌هایی است که در جهان داریم.

لطفا مورد دوم را کمی بیشتر توضیح دهید که چگونه می‌توان غرب را در حین خروج از منطقه وادار به پرداخت هزینه‌های بین‌المللی کرد؟

مثلا باید با کشورهایی که هم‌پیمان آمریکا در منطقه محسوب می‌شوند مثل رژیم امارات افزایش تنش داشته باشیم. ما باید افزایش تنش خود را در حوزه‌های سخت با رژیم امارات دنبال کنیم تا قبح شکنی که در عادی سازی روابط با اسرائیل از سوی این رژیم صورت گرفت بهبود پیدا کند. تا این کشور و کشورهای وابسته آنها مثل بحرین و حتی عربستان در حوزه‌های مختلف، محور امریکایی خود را تعدیل کنند. پس موازنه هوشمند یعنی تضعیف کشورهایی که در منطقه سیاست‌های آمریکا را دنبال می‌کنند. که خود این مساله المانها و کارتهای بازی ما برای مذاکرات آینده را قوی‌تر خواهد کرد.

در مورد استراتژی سوم ظاهرا نسبت به روابط با همسایگان شرقی خود هم باید تجدید نظری داشته باشیم؟

بله. مثلا در مورد پاکستان باید گروه تصمیم‌ساز ملی خود را تغییر بدهیم و موارد تحریک‌آمیزی که از نظر پاکستان تهدیدآمیز است را متوقف کنیم. به عبارت به شدت لازم است که با پاکستان تنش‌زدایی کنیم. باید بر اساس منافع ملی به تنش‌زدایی با کشورهایی مثل پاکستان روی بیاوریم تا از هل دادن کشورهایی مثل افغانستان و پاکستان به بغل کشورهایی مثل ترکیه خودداری شود. اتفاقی که در بین همسایگان ما در حال وقوع است این است که کشورهای نوار شمالی و شرقی ما کشورهایی همسو با ترکیه شده‌اند. این مساله طبعا برای سیاست خارجی ما با خود ترکیه به عنوان یک کشور مسلمان هم می‌تواند ایجاد تنش کند.

استراتژی که باید در قبال اسلامگرایان اتخاذ شود را در کدام قالب قرار می‌دهید و در این زمینه دولت جدید چه کاری باید انجام بدهد؟

به طور کلی ما باید از ایجاد تنش با مسلمانان اجتناب کنیم. از طرفی جمهوری اسلامی داعیه برپایی اسلام در منطقه را دارد و نمی‌تواند خود را محدود به حمایت از اقلیت شیعه در کشورهای دیگر کند. یعنی ما در ماجراهایی که به یک اقلیت شیعه در کشوری مثل پاکستان و افغانستان مربوط است با حمایت از شیعیان موجب ایجاد تنش‌ با این کشورها خواهیم شد. راهبرد غلطی که در مقاطعی از تاریخ دنبال شد این بود که به جای اینکه رویکرد ما اسلامی باشد رویکرد صرفا شیعی بوده است. و اتفاقا، اتخاذ رویکرد مذهبی در پایان به ضرر شیعیان هم تمام شده است. پس باید منافع کلان اسلامی را در نظر بگیریم که این منافع کلان در نهایت به نفع شیعیان و حتی اقوام مختلف خواهد بود که در برخی مناطق به صورت موزاییکی کنار هم زندگی می‌کنند. این دوگانه‌هایی که ساخته می‌شود مثل اینکه آیا سنی سکولار بهتر است یا سنی اسلامگرا؟ منافع ملی یا منافع دینی؟ دو گانه‌های غلطی است و هرجا که ما بین این دوگانه‌ها قرار بگیریم، در آنجا ضرر کرده‌ایم. همیشه باید موضعی اتخاذ کنیم که منافع ملی مان در راستای منافع دینی مان باشد. غیر از این نیست و دوگانه‌های موجود دوگانه‌های غلطی است. ما به اسلامگرای در حال توسعه نیازمندیم. منافع ملی ما هیچگاه در مقابل منافع اسلام قرار نگرفته است. ما هرگاه در پرونده‌هایی که  علی الظاهر منافع ما را به چالش می‌کشیده توانستیم مسلمین را به اجماع برسانیم، به منافع ملی هم دست یافته‌ایم.

اما آنچه در افکار عمومی رایج است این است که ما بارها دچار تضاد منافع ملی با منافع انقلابی و دینی شده‌ایم؟ شما چگونه اینها را با هم جمع می‌کنید؟

بله بعضا این دوگانه‌ها شکل می‌گیرد اما فقط در افکار عمومی و رسانه شکل می‌گیرد، واقعیت ندارد و کاذب است. مثلا عده‌ای بر این باور دارند که منافع ملی ما با مذاکره با آمریکا تامین می‌شود اما ما بر مذاکرات منطقه‌ای و حمایت از محور مقاومت تاکید می‌کنیم. خوب این دوگانه کاذب است. چون در واقعیت منافع ملی ما در مذاکره با آمریکا به دست نمی‌آید اتفاقا در حمایت از مقاومت و افزایش قدرت منطقه‌ای به دست خواهد آمد. بعضی از این دوگانه‌ها باید به صورت مصداقی بررسی شود. مثلا در حوزه افغانستان، قطعا منافع ملی ما در ثبات افغانستان است و نه در آشفتگی و جنگ در این کشور؛ البته این به معنای آن نیست که ما طرف طالبان را بگیریم یا نگیریم. بلکه ما باید طرف صلح و ثبات را بگیریم.

در مورد نزاع‌های قومی مذهبی که در جهان اسلام جاری است چه پیشنهادی دارید؟

منطقه خاورمیانه چون قدمت تاریخی و تمدنی غنی دارد بالتبع اقوام، گروه‌ها، فرهنگ ها و زبان های مختلفی را در خود جای داده است. این امر یک واقعیت میدانی است و به خاطر این تنوع، در تعامل کشورها با یکدیگر مسلما رواداری تا حدودی، طبیعی است. اما مساله این است که به خاطر عدم توسعه این کشورها ظرفیت‌ها در زمینه رواداری به سمت مخالف سوق داده شده است. طبق تجربه هرچقدر کشورها توسعه یافته‌تر باشند نزاع قومی درون کشورها یا با کشورهای همسایه کمتر خواهد بود. پس بین افزایش توسعه اقتصادی و کاهش نزاع و خشونت رابطه مستقیمی وجود دارد. این استراتژی می‌تواند در کاهش نزاع‌های منطقه‌ای نیز موثر واقع شود. مثلا کشور امارات برای اینکه بتواند به توسعه پایدار خود ادامه بدهد، در هر ماجرایی که احساس کند موجب تنش است، دست نگه می‌دارد. حتی تنش‌های قومی که ایجاد می‌‌شود را تلطیف می‌کند و چنان می‎نماید که گویی اتفاقی نیفتاده است. ترکیه نیز همین استراتژی را پیش گرفته است. اما کشورهای کمتر توسعه یافته بیشتر با چالش این نزاع‌ها درگیرند.

اما به نظر می‌رسد دعوای قومی بخصوص عرب و فارس امروز بیش از پیش شده است؟

نزاع قومیتی – هویتی نداریم بلکه نزاع راهبردی داریم. یعنی  آنها پیروی از خط آمریکا را انتخاب کرده‌اند و ما حمایت از محور مقاومت را برگزیده‌ایم.

با کشورهایی که هم‌پیمان آمریکا در منطقه محسوب می‌شوند مثل رژیم امارات افزایش تنش داشته باشیم. ما باید افزایش تنش خود را در حوزه‌های سخت با رژیم امارات دنبال کنیم تا قبح شکنی که در عادی سازی روابط با اسرائیل از سوی این رژیم صورت گرفت بهبود پیدا کند. تا این کشور و کشورهای وابسته آنها مثل بحرین و حتی عربستان در حوزه‌های مختلف، محور امریکایی خود را تعدیل کنند.

این گزینش در سطح کلان و بین تصمیم‌گیران است، اما در بین ملت‌ها جدا از مباحث ملی‌گرایی ما همچنان شاهد مباحث عرب و عجم هستیم؟

شاید تا همین 30 سال پیش هم دعوای عرب و عجم را داشتیم. اما در یک برایند و جمع‌بندی می‌توانیم ادعا کنیم که این نزاع با پیشرفته‌تر شدن کشورها کاهش یافته است. اگر هم امروز نزاعی می‌بینید جنسش فرق کرده است؛ هرچه دو کشور بیشتر توسعه پیدا کند به سبب گسترش روابط این مسائل بین آنها کمرنگ‌تر خواهد بود. علاوه بر این مساله الان خوب می‌دانیم که بخش مهمی از این نزاع‌ها در فضای رسانه‌ای بخصوص فضای مجازی است. یعنی دستگاه‌هایی از جمله در عربستان هزینه می‌کنند تا این شکاف را برجسته کنند. خوب شاید به صورت ظاهری هم این مساله تاثیر گذار باشد به عنوان مثال گاهی می‌بینیم که عده‌ای دست به استهزا و تمسخر اعراب می‌زنند اما در عین حال برخی از سران آنها را نماد صلح و دوستی، جوان‌گرایی و موفقیت می‌دانند! اگر آن نگاه از بالا به پایین واقعیت داشت هیچگاه این نقاط برجسته مطرح نمی‌شد پس معلوم است که ساختگی است. به عبارتی غلظت نزاع قومیتی بین عرب و عجم کم شده است اما شاید بسامد آن به علت تاثیر رسانه ها خصوصا فضای مجازی بالا رفته باشد. کمااینکه امروز در اروپا هم برخوردهای راست افراطی قابل تامل شده است که با بزرگ‌نمایی رسانه‌ای توانسته‌اند بسیاری از پست‌های کلیدی را به دست بیاورند. به هرحال برای کاهش نزاع‌های قومی یکی از راهکارها، توسعه یافتن کشورهای منطقه است. البته توسعه در معنای مطلوب خودش مد نظر است و منظور Development  غربی نیست.

مورد دوم بدین منظور افزایش فرهنگ رواداری است. زمینه‌ها و رویکردهای رواداری هم در دین ما به صورت جدی وجود دارد. چه در قرآن، بخصوص آیات مربوط به سوره حجرات در آیه نهم که می فرماید:« وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ» و چه در سیره حضرت رسول (ص) این فرهنگ رواداری وجود دارد که به عنوان نقطه مشترک فرهنگ منطقه محسوب می‌شود و باید از این ظرفیت استفاده شود. نکته بعدی این است که باید به سمت ایجاد دموکراسی در منطقه پیش برویم. در کشور قطر می‌بینیم که این فرایند کاملا به صورت هدایت شده و کنترل شده دنبال می‌شود و انتخابات مجلس شورای مشورتی شکل گرفته است. این اتفاق به مرور در دیگر کشورهای عربی هم اتفاق خواهد افتاد. هرچقدر کشورها دموکراتیک‌تر رفتار کنند فرهنگ رواداری هم افزایش خواهد یافت.

جمع بندی نهایی؟

اجماع بر سر مسائل راهبردی در جمهوری اسلامی ایران توسط شبکه‌ای از تحلیلگران باید رخ بدهد. این اجماع باعث می‌شود که ما در مسائل مختلف به جای برخوردهای تاکتیکی در پرونده‌ها برخورد راهبردی و کلان نگر داشته باشیم و خود این مساله منجر به همسویی منافع ملی جمهوری اسلامی ایران با منافع دینی، هویتی، اسلامی و منطقه‌ای‌اش خواهد شد و در نهایت رفتارها در حوزه سیاست خارجی کنشگرانه و فعالانه و نه سلبی و منفعلانه. به این ترتیب مجبور نخواهیم شد در پازلی که برایمان چیده‌اند بازی کنیم.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا