نگاهی به تاریخ و وضعیت کنونی مسلمانان چین؛ اولین جمهوری اسلامی جهان در چین!
فاطمه شاهآبادی – صحبتها و تحلیلها پیرامون مسلمانان اویغور در چین در سطح عمومی جامعه و حتی مسئولان بسیار متنوع است. از سویی بحث مظلومیت آنها و از سوی دیگر مباحث معکوسی چون داعشی بودن و وهابی بودنشان مطرح می شود. گسترش روابط جمهوری اسلامی ایران و چین هم در این سالها به بحث پیرامون موضوع اویغورها و مسأله اسلام در چین دامن زده است پس امروز ضروری است تا با فاصله گرفتن از گمانها و پندارها به سوی فهمی عالمانهتر از این موضوع دست یابیم. به همین منظور گفتگویی کرده ایم با دکتر بهرام زاهدی مدرس دانشگاه و پژوهشگر مسائل جهان اسلام.
به عنوان اولین سؤال لطفا بفرمایید که چرا موضوع اویغورها در سالهای اخیر اهمیت بیشتری در افکار عمومی و رسانه های جهان و ایران پیدا کرده است؟
ابتدا بنده از سایت محترم شعوبا به جهت داشتن دغدغه نسبت به مسأله مسلمانان چین و اساسا حیات اجتماعی مسلمانان در سرار جهان به نوبه خود تشکر می کنم. در خصوص اهمیت مساله اسلام در چین و مردم مسلمان این کشور اعم از اویغور و غیر اویغور میتوان اینگونه گفت که امروز مسأله اسلام در چین به مرکزی برای منازعات جهانی بین ابرقدرتها تبدیل شده است. چین در حال رشد و پیشی گرفتن از امریکا حداقل در حوزه اقتصاد است و امریکا مهم ترین برنامههای خود را در مهار چین می بیند. دولت چین نیز به دلیل رفتار نادرست و خشن با مسلمانان این کشور –که به نوبه خود ناشی از فهم غلط دولتمردان چین از اسلام و فرهنگ اسلامی میلیونها مسلمان این کشور است- زمینه ای برای بحران زایی در مناطق مسلمان ایجاد کرده است. امریکا که خود بزرگترین دشمن مسلمانان است تلاش می کند با مطرح کردن نقض حقوق بشر در مناطق مسلمان نشینی مانند سین کیانگ، دولت چین را محکوم کند و حتی در صورت امکان بر ابعاد بحران بیفزاید و حزب کمونیست چین هم به عنوان حاکمان آن کشور تلاش میکند تا با افزایش حجم سرکوب و استحاله هویت اویغورها و دیگر مسلمانان آن کشور در هویت چینی جدید مدّنظر حزب، مشکل را حل کند. قطعا در چنین کشاکشی انبوهی از اخبار صحیح و ناصحیح پیرامون این ماجرا در جهان منتشر میشود و باید سعی کرد با گذر از لایه های دروغ به حقیقت مسأله و یافتن راه حل معقولی برای آن نزدیک شد. کشور ما یعنی جمهوری اسلامی ایران هم می تواند به عنوان کشوری که دغدغه مردم مسلمان جهان را دارد و از طرف دیگر با دولت چین رابطه حسنه ای دارد و ضرورتهای سیاسی-اقتصادی جهان معاصر و دشمنی مشترک با هژمون رو به افول جهان یعنی دولت ایالات متحده امریکا نیز باعث گسترش روابط ایران و چین در آینده خواهد شد، میتواند و باید نقش مؤثری برای حل بحران و دفاع از حقوق اسلامی و انسانی مردم اویغور و دیگر مسلمانان چین ایفا کند. اساسا باید به این نکته اشاره کرد که برای من و شمای ایرانی موضوع فرهنگ اسلامی در چین و مسلمانان این کشور از سه جنبه، بسیار خاص و حائز اهمیت است:
اولا اینکه اساسا خاستگاه اسلام در چین عمدتا ایران بوده است، البته ایران فرهنگی منظورم است نه لزوما مرزهای ایران کنونی. باید عمیقا به این مسأله توجه داشت که فرهنگ اسلامی و زندگی مردم مسلمان چین چه در میان ترک زبانان اویغور، چه در میان تاجیکان سریکولی زبان (از زیر مجموعه زبانهای ایران شرقی) اسماعیلی مذهب تاش قورغان و چه هویی های پراکنده در چین و چینی زبان با اجداد عمدتا ایرانی، رنگ و بوی ایرانی دارد و نباید به سادگی از کنار این مسأله رد شد. در واقع باید توجه کرد که منشأ ورود همه ادیان غیر چینی به چین عمدتا منطقه ایران فرهنگی بوده است و به جز ادیان و مکاتب تائویستی و کنفسیوسی و آئین پرستش ارواح نیاکان که از خود چین هستند، دیگر مکاتب و اندیشهها یعنی آیینهای بودایی، مانوی (زمانی در چین بوده و بعد از بین رفته است)، مسیحیت و خصوصا اسلام از راه منطقه ماوراءالنهر و از طریق مردمان متعلق به فرهنگ و سنتهای ایرانی به چین وارد شده اند و ایرانی بودن اسلام در چین هنوز بسیار زنده و قابل ادراک از طریق توجه به فرهنگ و آداب و اصطلاحات رایج در میان مسلمانان آن کشور است.
جنبه دوم مسأله این است که مسلمانان چین به دلایل متعدد تاریخی و جغرافیایی در قرون اخیر تا حد زیادی در جای جای جهان اسلام و به ویژه در ایران ناشناخته هستند و همین مانع از امکان مفاهمه و احیانا کمک قابل توجه از سوی جهان اسلام به مردم مسلمان آن کشور شده است پس باید در مورد آن حرف زد تا به فهمی واقعیتر در این خصوص نزدیک شویم و بتوانیم تصمیمهای دقیقتر و بهتری بگیریم.
سومین جنبه که در واقع مهمترین جنبه نیز همین است، جنبه تکلیفی و مکتبی قضیه است. مسلمانان چین تا حد زیادی مردمی مظلوم و فاقد صدایی رسا در دیگر نقاط جهان هستند و در ایران هم در مورد ایشان به شکل افراطی و تفریطی سخنانی گفته شده است و برای خیلی از مردم و مسئولین مشخص نیست که ما به عنوان مسلمان چه تکلیفی در قبال آنها داریم؟ و اساسا واقعیت زندگی مسلمانان در چین چگونه است؟ آیا چنانچه عده ای می گویند در چین یک نسل کشی علیه مسلمانان رخ می دهد؟ یا نه، چنانچه عده ای دیگر میگویند هیچ خطری متوجه مسلمانان نیست و تنها علیه داعشی ها و تروریستها اقداماتی صورت گرفته است!
به این مطالب اضافه کنید که ضرورتهای عالم سیاست و اقتصاد موجب نزدیک شدن نسبی جمهوری اسلامی ایران و چین به یکدیگر شده است و همین باعث حساسیت بیشتر جامعه ما در مورد مسلمانان چین شده است. در طول گفتگو عرض خواهم کرد که دو نگاه یادشده هر دو غلط هستند و نه میتوان جمهوری اسلامی ایران را به خاطر داشتن روابط سیاسی و اقتصادی با چین متهم به بیتوجهی به وضعیت مسلمانان کرد و نه می توان خام خیالانه وضع مسلمانان چین را خوب و بدون هیچ مشکلی پنداشت، چنانچه بعضی از دیپلماتهای ما -با کمال تأسف- چنین مینمایانند.
ترکیب جمعیتی مسلمانان چین چگونه است و چرا نام مردم اویغور و منطقه سین کیانگ بیشتر شنیده می شود. لطفاً در خصوص این مردم و این منطقه توضیحاتی را بفرمایید؟
مسلمانان ترک زبان ایغور که حساسیت دولت چین هم بر روی آنها بیشتر از سایر مسلمانان این کشور هست در منطقه سینگ کیانگ (به تعبیر صحیح تر شینگ جیانگ) زندگی میکنند. در چین ۵۶ قومیت وجود دارد که ۱۰ قومیت آن مسلمان هستند. مجموع جمعیت مسلمانان در چین از سوی دولت حدود ۲۵ میلیون نفر اعلام می شود اما قطعا این عدد خیلی بالاتر است. سفیر اسبق جمهوری اسلامی ایران آقای دکتر جواد منصوری در سال ۱۳۸۹ جمعین ایشان را حدود ۷۵ میلیون برآورد کرده است که با آن حساب اکنون باید حداقل ۸۰ میلیون جمعیت مسلمان را در چین در نظر گرفت. اما ۱۰ قوم مسلمان چین از این قرارند:
اویغورها، هوییها، قزاقها، قرغیزها (قرغیز درست اما در ایران ما به غلط قرقیز می نویسیم)، تاجیکها، ازبکها، سرتاها، تاتارها، بونان ها و سالارها.
البته درست آن است که قوم یازدهمی به نام اوتسولها را نیز اضافه کنیم که در ادامه به آنها خواهم پرداخت اما در تقسیم بندی دولت چین اوتسولها هم ذیل هوییها قرار گرفتهاند. غیر از اینها مهاجران مسلمان از نقاط مختلف جهان اسلام نیز در برخی شهرهای تجاری چین حضور دارند از جمله مهاجران شیعه عراقی که در شرق چین و در شهرهای بندری که یکی دو مسجدی هم برای خود دارند.
اما به هرحال پیروی سوال شما باید عرض کنم که در میان اقوام مختلف مسلمان در چین، اویغورها و هوییها (خویی ها) بزرگترین اقوام هستند. دولت چین حساسیت زیادی بر روی مسلمانان اویغور دارد، هرچند سایر مسلمانان نیز از گزند فشارها برای آسمیلاسیون یا استحاله یا تغییر هویت چندان مصون نیستند.
فشارِ زیاد دولت چین بر روی مسلمانان اویغور به این علت است که ایشان اولا مسلمانند و عقبه تمدن اسلامی هم در سرزمین ایشان روشن و آشکار و زنده است (مساجد فراوان تاریخی و …). پس ایشان با آداب مد نظر چینیهای هان نژاد (خَن نژاد) و به ویژه آداب مد نظر حزب کمونیست چین چندان خو نمیگیرند.
ثانیا ایشان به زبانی غیر از زبان چینی تکلم میکنند و به هویت غیر چینی خود، خودآگاهی زندهای دارند. اگر دولت چین تا حدی با هوییها مشکل نسبتا کمتری دارد به این علت است که هوییها مردمانی مسلمان اما چینی زبان هستند (البته هوییها نیز عمدتا اجداد ایرانی داشته اند و اصطلاحات فارسی در زبان ایشان به ویژه در دایره واژگان دینی و مناسکی ایشان بسیار بالاست اما هوییها به مرور طی صدها سال چینی زبان شده اند و در مناطق مختلفی از چین نیز پراکنده شده اند هرچند نقاط تجمع بزرگی برای ایشان نیز میتوان بر شمرد).
ثالثا اویغورها برای خود سرزمین دارند یعنی ایشان با یک جمعیت قابل توجه چند ده میلیونی (آمارها متفاوت است اما به اعتقاد بنده حداقل بیش از بیست میلیون) در یک سرزمین واحد (ترکستان شرقی یا به تعبیر سیاسی-اداری امروز سین کیانگ) زندگی میکنند، پس امکان جدا شدن این مسلمانان و این منطقه از چین بیش از سایر مناطق آن کشور هست و به همین دلیل ترس زیادی از این مساله در حزب کمونیست چین و دولت آن کشور وجود دارد و به همین دلیل با رفتار سرکوبگرانه خیلی خشن سعی در حل مشکل دارند. اما رفتار بسیار خشن و تند دولت چین ضد مردم اویغور احتمالا نتیجه عکس خواهد داشت و باعث شکاف بیشتر دولت چین و مردم مسلمان اویغور خواهد شد و همین پاشنه آشیلی است که به نظرم آمریکایی ها آن را فهمیده اند و سعی در دست گذاشتن بر روی آن دارند.
اما در مورد پیشینه این سرزمین باید گفت که چینی ها در سال ۱۷۶۰ با اشغال این منطقه مسلمان نشین آن را شین جیانگ به معنی «سرزمین جدید» نامگذاری کردند. (ما در ایران از روی حروف انگلیسی شین جیانگ را بیشتر به صورت سین کیانگ به کار برده ایم).
این استان از دوران باستان دریچه ای برای ورود اندیشههای نو به چین و محل تعامل فرهنگی بین مناطق اصلی چین (مرکز و شرق چین کنونی) با جهان ایرانی و دیگر سرزمینهای غیرچینی واقع در غرب آن کشور بوده است. در قرن دوم قبل از میلاد یکی از مقامات بلندپایه چین به نام ژانگ چیانگ، در جستجوی اسبهای آسمانی یا اسبهای بهشتی -که برای چینیها افسانه ای شده بود و در آرزوی یافتن آن بودند- از این منطقه عبور کرد و به آسیای مرکزی سفر کرد. اسبهای آسمانی، اسبهایی بسیار تندرو در منطقه فَرغانه بودند و چون چینیها تا آن زمان چنین اسبهایی را ندیده بودند برایشان آرزو شده بود که چنین اسبهایی داشته باشند (فرغانه در آن زمان توسط مردم و حکومت یونانی الاصل دایوآن اداره می شد که بقایای سپاه اسکندر بودند و تمدن بودایی در آسیای مرکزی هم تا حد زیادی مرهون فعالیتهای همین یونانیان بودایی شده آن منطقه است که خود داستان مفصلی دارد و مجال پرداختن به آن نیست).
این سفر چیانگ در حقیقت اولین طلیعه ایجاد چیزی به نام جاده ابریشم یا راه ابریشم شد. راه ابریشم هم در قرون بعدی به نوبه خود راهی برای انتقال فرهنگها و آیینها و حتی ادیان گشت. آیین بودا که یکی از عناصر مقوِّم فرهنگ چین بوده و هست از همین مسیر توسط افراد ایرانی وارد چین میشود. «آن شیگائو» که یک شاهزاده اشکانی بود در قرن دوم میلادی برای اولینبار به صورت جدی آیین بودا را وارد چین کرد. چند قرن بعد (قرون ۵ و ۶ میلادی)، «بودی دَرمَه» نیز که ایرانی (ماوراءالنهری) یا هندی بود وارد چین شده و آیین بودایی را گسترش داد و عمق بخشید. شوآن زانگ نیز پس از گذر از این سرزمین (سین کیانگ) وارد آسیای مرکزی و افغانستان و سپس هند شد و با آموختن دقیقتر آیین بودا در هند به چین بازگشت و این آیین را گسترش داد. سفر او مقارن با آغاز اسلام و دوران خلفای راشدین بود. در این زمان در قسمت شرقی امپراطور ساسانی همچنان رگههایی از آیین بودا دیده میشد اما رفته رفته در قرن یک هجری اسلام در این مناطق کاملا تثبیت شد و به غرب سینگ کیانگ یعنی کاشغر هم رسید. در کاشغر نشانه هایی از اسلام (احداث مسجد) در قرن اول هجری دیده می شود. این شهر هنوز هم از اصلی ترین کانونهای اسلامی در چین است اما دولت پکن سعی در ایجاد تغییر بافت جمعیتی در این منطقه دارد. جالب است که بدانید در جایی نه خیلی دور از کاشغر در شهرستان خُتَن سین کیانگ در بخش مین فنگ در نقطه ای به نام میا مزاری منسوب به امام جعفر صادق (ع) وجود دارد که مورد احترام مردم مسلمان منطقه است، مردمی که مسلمان اهل سنت هم هستند.
در قرن دوم هجری در اوایل خلافت عباسی، در جنگی بین مسلمانان و چینیها به نام معرکه نهر طلاس، در سمت شرق ِ آسیای میانه، مسلمانان بر چینیها پیروز شده و اسلام به صورت جدی تری در غرب و شمال سین کیانگ گسترش پیدا کرد.
مزار خواجه هدایت الله معروف به آفاق خواجه در نزدیکی کاشغر سین کیانگ
اسلام فقط از همین منطقه سین کیانگ به چین وارد شد؟
البته منطقه غرب تنها راه ورود اسلام به چین نبوده است و همزمان با نحوه گسترشی که به اجمال ذکر شد، از طریق دریا نیز مسلمانان ایرانی و اعراب به مناطق شرقی چین میرفتند و حتی طبق برخی روایتها اولین کاروان مبلغان اسلامی در سال ۳۰ هجری قمری مقارن با ۶۵۱ میلادی به دربار تانگ رفتند و چینیهای مسلمان معتقدند که سرپرستی این کاروان با سعد بن ابی وقاص بوده است. طبق این روایت مسجد هُواشِنگ در گوانگژو در همین زمان به فرمان سعد ساخته شده است. در شهر شیان یا چانگان هم که پابتخت قدیم چین بوده است نشانههایی از اسلام از قرن دوم هجری یا هشتم میلادی وجود دارد. مردمی که اکنون آنان را به نام مسلمانان «هویی» میشناسیم کسانی هستند که در گذشتههای دور از ایران یا بعضا مناطق عرب نشین جزیره العرب و غیره به شرق و مرکز چین رفتهاند و به مرور اسلام را در آن مناطق گسترش دادهاند. اما در سوی غربی وقتی در پادشاه حکومت قراخانیان -که بخش مهمی از حکومت آنها در سین گیانگ کنونی واقع شده بود- مسلمان شد عده زیادی از مردم قلمروی او نیز مسلمان شدند لذا اسلام در این دوره در این قلمرو گسترش بیشتری پیدا کرد. (قرن چهارم هجری مقارن با قرن دهم میلادی) پادشاه یادشده ساتیق بغراخان یا ساتوق بغراخان نام داشت و مزارش نیز امروزه در آرتوش سین کیانگ موجود است. در این دوره فرهنگ اسلامی-ترکی در منطقه گسترش داشت و در قرن پنجم هجری یا یازدهم میلادی یوسف خاص حاجب بلاساغونی، صاحب کتاب گرانسنگ «قوتادغو بیلیگ» در این قلمرو می زیست. مزار او در کاشغر هنوز هم موجود است و در قرغیزستان نیز به او افتخار میکنند چرا که زادگاه او (بلاساغون) در قرغیزستان کنونی واقع شده است. بعد از قراخانیان، قراختائیانِ مسیحی به این منطقه حمله میکنند. میتوان گفت قبل از حمله مغولان، حمله قراختائیان بزرگترین حمله به کانون تمدن اسلامی در آسیای مرکزی بوده است. در این حمله قراختائیان در شهر خُتن از بزرگ مسلمانان منطقه به نام شیخ علاءالدین محمد ختنی میخواهند که از دست از اسلام بردارد و به پیامبر اسلام توهین کند اما وی تهلیل گفته و تا لحظه ای که شهیدش می کنند دست از اسلام برنمیدارد. این فرهنگ ریشهدار و عمق باورهای اسلامی باعث شد که بعدها خود قراختائیان هم مسلمان شدند و میدانیم که این قوم وقتی به ایران آمدند مسلمان شده بودند. ایشان در شهر کرمان حکومتی داشتند و قبه سبز هم آثار دوره حکومت آنان میباشد.
[aparat id=”5x97F”]
در دوره مغولی، اسلام گسترش زیادی در چین پیدا کرد. هرچند که حکام مغولی چین بر خلاف حکام مغولی ایران مسلمان نشدند (به جز استثنائاتی) اما صدارت و وزارت به دست مسلمانان افتاد. در سفرنامه مارکوپولو رد پای این افراد را در خان بالیغ (پکن) میبینیم. ابن بطوطه هم در سفری که در این دوران به چین داشت اسامی بسیاری از بزرگان چین را ذکر میکند که در پسوند نام خود شهرهایی از ایران را دارند.
در اواخر دوره مغولی فضا برای مسلمانان تنگ شد و موجب قیامهایی شد از جمله در فوجیان مسلمانان که شیعه هم بودند قیام بزرگی کردند و به مدت نه سال یک حکومت اسلامی مستقل در منطقه ایجاد کردند. جالب است که انقلاب آنها در سال ۱۳۵۷ میلادی رخ داده است.
با حمله حکومت مرکزی و سقوط این دولت شیعی کشتار وسیعی از مسلمانان صورت گرفت. چینیها در سالهای ۷۶۰ میلادی و ۸۷۸ میلادی نیز به ترتیب در یانگژو و گوانگژو هزاران مسلمان را کشته بودند.
با سقوط دولت مغولی در چین و روی کار آمدن دولتی کاملا هان (دولت مینگ)، جایگاه مسلمان به شدت تضعیف شد ولی بقایای مغولان در قسمتهای غربی مسلمان شدند و اسلام در آن مناطق بیش از پیش تثبیت شد. شاهکارهایی چون مسجد عیدگاه کاشغر یادگار همین دوران است.
در مرکز و شرق چین هم طی قرون بعد از مغولان مسلمانان به فعالیتهای فکری، فرهنگی و اجتماعی خود ادامه دادند. در حدود سال ۱۷۰۰ میلادی در شهر تاریخی و ساحلی نانجینگ در شرق چین، دانشمند مسلمان چینی یعنی محمد عزیز لیو ژی (Liu Zhi)، بنا به وصیتی که پدرش در آخرین لحظات عمر نمود، شروع به ترجمه قرآن به زبان چینی کرد. البته ترجمه او یک ترجمه کامل نیست بلکه به تعبیر خودش، کار او نقل معانی قرآنی به زبان چینی است.
در ابتدای قرن ۲۰ میلادی امین السلطان صدر اعظم ناصرالدین شاه سفری به پکن داشت و از مسجد نیوجیه بازدید کرد و مبلغ زیادی را هم برای بازسازی آن مسجد به متولیان آن اهدا کرد. مزار دو تن به نامهای «علی عمادالدین بخارایی» و «احمد قزوینی» در این مسجد است.
مسجد نیوجیه پکن
آیا مسلمانان اویغور در سین کیانگ در قرون اخیر تلاشی برای جدا شدن از چین داشته اند؟
در قرن هجدهم دو دستگی بین مسلمانان در منطقه سینگ کیانگ باعث از دست رفتن استقلال ایشان شد. مردم عمدتا به دو دسته کوه سفیدی و کوه سیاهی تقسیم شده و به خاطر مسائل جزئی مانند نحوه بلند یا آرام گفتن اذکار با یکدیگر درگیر بودند. در اوایل قرن بیستم در زمان ریاست جمهوری سون یات سن در چین به مسلمانان بها داده شد و حتی پرچم پنج رنگی برای چین در نظر گرفته شد که رنگ سفید در آن نشانه مسلمانان بود اما به مرور دوباره مسلمانان تحت ستم قرار گرفتند. پس در سال ۱۹۳۳ مفهومی به نام جمهوری اسلامی برای اولین بار در همین منطقه سین کیانگ مطرح شد و حکومتی با نام جمهوری اسلامی ترکستان شرقی اعلام موجودیت کرد که بر روی پرچمهایشان شعارهای اسلامیت، آزادیت، عدالت و اخوت نوشته شده بود.
این حرکت در سال ۱۹۳۴ توسط دولت چین سرکوب شد. در سال ۱۹۴۴ برای دومین بار اویغورها دولت مستقلی اعلام کردند ولی در سال ۱۹۴۹ کمونیستها وارد منطقه شدند و این دولت نیز سقوط کرد. در همه این شکستها اختلافات میان مسلمانان نقش اساسی داشته است.
آیا کمونیستها از بدو ورود به مناطق مسلمان نشین نسبت به محو هویت و فرهنگ اسلامی اقدام کردند؟
در سال ۱۹۲۱ میلادی حزب کمنیست چین به وجود آمد (چهار سال بعد از شکل گیری نظام کمونیستی در روسیه). حزب کمونیست چین ابتدا طبق اصل لننیستیِ خودگردانیِ ملیتها وعده داد که در صورت سقوط حاکمیت پادشاهی چین و تشکیل دولت کمونیستی، مسلمانان در آداب خود آزاد خواهند بود.
در جریان «رژه بلند» در سالهای ۱۹۳۴ و ۱۹۳۵، کمونیستها لشکرکشی ای از جنوب به شمال چین داشتند با مسلمانان هویی و دیگر مسلمانان مواجه شدند. ایشان در آن سالها اصول و برنامههایی داشتند که در آنها به نکات ریزی توجه شده بود. در دستورالعمل سیاسی سال ۱۹۳۵ آمده است که اگر شما (نیروهای کمونیست) به منطقه مسلمانان وارد شدید به بزرگان آنان احترام بگذارید یا مثلا در بین مسیر اگر مجبور شدید در مناطق مسلمان نشین توقف کنید به هیچ وجه ظرف و وسایل آشپزی از ایشان نگیرید چراکه به دلیل اعتقاد آنان به مسائل پاکی و نجاست موجب مشکل خواهد شد.
اما متأسفانه در سال ۱۹۵۷ که در چین فرایندی به نام اصلاحات دموکراتیک آغاز شد که موجب خفقان شدیدی علیه مسلمانان و دیگر ادیان گشت. در همین سالها کمونیستها مجسمه های عظیم بودا را تخریب و مساجد و خانقاههای مسلمانان را هم که در آن سال بالغ بر ۲۰ هزار باب بودند را بسته یا تخریب کردند و فقط حدود ده عدد مسجد باز نگه داشتهشد. در سال ۱۹۸۰ که دولت چین متوجه شد دوباره اسلام در حال جان گرفتن است اجازه فعالیت مساجد را صادر کرد و این بار مسلمانان تعداد مساجد فعال را به ۳۰ هزار باب رساندند. اکنون نیز حدود ۳۴ هزار مسجد در چین وجود دارد که تقریبا نیمی از آنها در استان سین کیانگ واقع شده است.
برخورد دولت چین در سالهای اخیر با مسلمان چگونه چگونه بوده است؟
متاسفانه دولت چین خیلی خشن علیه مسلمانان رفتار میکند. که در اینجا ۳ مسئله را در خصوص مسلمانان میتوان بیان کرد؛ یکی اردوگاههاست مثلا در سینگ کیانگ که مردم مجبورند روزانه ساعات مشخصی را به مکانهای مشخص شده ای بروند برای آموزشهای فرهنگی چین که در واقع همان الیناسیون یا نوعی شستشوی مغزی میباشد، باید اشعار حزب کمونیست را بخوانند و …
مورد دوم زندگی کردن یک خانواده چینی با هر خانواده مسلمان است، یعنی در مواردی مناطقی هر خانواده مسلمان باید با یک خانواده چینی هم خانه باشد (حداقل برای مدتی). چین در امتداد این مسأله هانهای زیادی را هم به سین کینگ آورده و ساکن کرده است به حدی که بافت جمعیتی شهر ارومچی مرکز سینگ کیانگ کاملا بهم ریخته و فقط ۴۰ درصد مسلمان باقی مانده است و ۶۰ درصد مهاجر و هان هستند.
مورد آخر هم شکنجه و آزار و اذیت برخی شخصیتهای برجسته میباشد که از آن مورد عبدالصمد بن داوود و صالح حاجیم را میتوان نام برد که انسان های بزرگ و حکیمی بودند و بی جهت مدتها شکنجه شدند و در زندان بودند و بعد هم به دلیل همین آزارها پس از رهایی از زندان فوت کردند و در واقع به شهادت رسیدند. حکیم عبدالصمد بن داود متخصص نسخ خطی و طب سنتی بود و به ایران هم آمده بود و صالح حاجیم نیز مترجم قرآن با بیش از هشتاد سال سن بود.
آیا این نتیجه گیری درست است که دیدگاه دولت مرکزی نسبت به مسلمان متاثر از دیدگاه کمونیستی است؟
تا حدی بله، به طور دقیق میتوان گفت متاثر از نگاه کمونیستی و نگاه ملیگرایی چینیست (حفظ و گسترش قلمرو چین و زبان و فرهنگ چینی به هر قیمتی). چوجای در کتاب تاریخ فلسفه چین به خوبی نشان می دهد که نگرش حزب کمونیست چین تا حد زیادی در امتداد نگرش مکتبی از چین باستان به نام مکتب قانون است. قائلان به این مکتب در سپیده دم تاریخ چین با سختگیریهای بی مورد و سوزاندن کتابهای تائوئیستی و کنفسیوسی ضربه بدی به فرهنگ چین وارد کرده اند ولی نگاه آنان به مسائل هنوز هم در دولت چین دیده می شود.
روابط خارجی مسلمانان چین به خصوص اویغورها با کشورهایی چون ترکیه، عربستان و آمریکا چگونه است؟ بحث ملاقات یکی از رهبران اویغور با منافقین را نیز لطفا توضیح دهید.
یک جریان سکولار ناسیونالیست به نام کنگره جهانی اویغورها (به رهبری پیشین رابعه قدیر و رهبری کنونی فردی به نام دولکون عیسی) وجود دارد که گروهی قومگرا هستند و نام اسلام را صرفا گاهی به عنوان عنصری فرعی یدک میکشند و با تأکید بر ترک بودن اویغورها ادعای استقلال طلبی دارند. این گروه از سوی غرب خیلی حمایت شده و میشوند و مقر مرکزیشان از آلمان به آمریکا منتقل شده است. از آنجایی که منافقین هم شبیه این گروه از سوی غربیها تغذیه و حمایت می شد، بین این دو گروه ارتباطی برقرار شد و خانم قدیر در مراسمی از منافقین حضور پیدا کرد و پرچم آنها را هم به دست گرفت. در واقع آمریکا که پشت صحنه منافقین و گروه سکولار اویغورها هست از این اقدامات نفع میبرد چرا که میتواند مجموعه ای از وابستگان خود را بیش از پیش تقویت کند و نهایتا اهداف خود را از طریق این عناصر تقویت شده بهتر دنبال کند.
البته این گروه و خانم قدیر جامعه بزرگ مسلمانان چین و حتی اویغورها را نمایندگی نمیکنند و ضمنا وزن چنین گروههایی در بین مسلمانان چین در حال کمتر شدن هست چراکه جامعه مسلمانان چین و اساسا بسیاری از جوامع اسلامی به سمت مذهبیتر شدن پیش میروند. دولت چین هم با نفهمیدن این حقیقت با روزه داری و محاسن و حجاب و … برخورد می کند.
در مورد ترکیه باید گفت که مهاجرین سینگ کیانگ بیش از هرجای دیگری به ترکیه رفته اند و ترکیه به چند دلیل حامی آنهاست، یکی اینکه ترکیه خود را بزرگ ترکهای دنیا میداند و به دنبال ایفای نقش فعال در آسیای مرکزی است. از طرفی هم ترکیه عضو ناتو است و در پازل غرب بازی میکند و چون غرب طرفدار گسترش بحران است ترکیه هم راحتتر می تواند این مسأله را دنبال کند. اما به هرحال مهاجران اویغور هم تنها جایی که برای بیان رنجها و دردهای خود میابند همین ترکیه است که به دلایل گفته شده دست آنها را باز میگذارد.
در مورد عربستان سعودی باید گفت که این رژیم سعی میکند خشم دولت چین را برنینگیزاند و نمونه بیانیه سال ۲۰۱۹ هم در این رابطه مطرح شد اما به هرحال مسأله حج و نیز تحصیل عده ای از دانشجویان و طلاب چینی در عربستان طی سده های مختلف باعث ایجاد ارتباط میان آن عده و پیروانشان با فضای مذهبی و مدارس عربستان شده است. ییهوانیها که در بین مسلمانان چین از سواد و جایگاه خوبی هم برخوردارند ریشه در همین آمد و شدها دارند هرچند وابستگی کامل به فضای مذهبی عربستان هم ندارند.
شما چهره مظلومی از مسلمانان چین ترسیم کردید، ولی جریان شناسی مذهبی ایشان چگونه است؟ آیا واقعا تروریسم و داعش در بین ایشان گسترش پیدا کرده یا برعکس، ایشان مسلمانان مظلومی هستند که در حال کشته شدن و نسل کشی هستند؟
قطعا داعشی نامیدن میلیونها (حدود ۸۰ میلیون) مسلمان چین حرف به شدت نادرستی است. فقط ۲۵ هزار شیعه در یارقند (یارکند سین کیانگ) زندگی می کنند.
کوچه های یارقند (یارکند) (تشیع از طریق کشمیر به یارقند رفته است)
مزار منسوب به امام جعفر صادق (ع) در سرزمین اویغورها واقع شده است. در کوچا و ینگی حصار سین کیانگ هم باز شیعیان زندگی میکنند. (علاقه خاص به امام خمینی ره هم در میان شیعیان کوچا مشاهده شده است) نوشیعیان جالب توجهی در جزیره هاینان در جنوب چین در شهر سانیا و چند روستا زندگی می کنند (از مردم اوتسول که بیشتر شافعی هستند و این نوشیعیان نیز از میان ایشان برخاسته اند. اسلام این منطقه بیشتر امتداد اسلام اندونزی و میندانائوی فیلیپین است و به همین دلیل به صورت یک استثنا در چین شاهد پیروان مذهب شافعی در این منطقه هستیم). حدود ۵۵ هزار شیعه اسماعیلی در تاش قورغان سین کیانگ زندگی می کنند. اکثریت قاطع مسلمانان چین هم پیروی کلام ماتریدی و فقه حنفی هستند. خود ایشان به چند دسته تقسیم می شوند: گَدیمو (قدیمو- قدیمی)، یِیهوانی (اخوانی)، صوفیه جهریه و خفیه (برخاسته نقشبندیه)، صوفیه قادریه (که به تعبیر حجت الاسلام عسکر آقایی معروف به آخوند چینی علی رغم فقه حنفی باید ایشان را از شیعیان غیر آشکار دانست)، صوفیه کبرویه (که حتی بیشاز قادریه شیعی مرام و شیعی مسلکند و حدود ۳۰۰ هزار نفر از ایشان در دونگ یا زندگی می کنند)، خیدائوتانگ و ….
ییهوانیها در پیدایش خود متأثر از وهابیت بودند اما آنها هم تفاوت جدی با وهابیت دارند و به هرحال انتساب داعشی بودن و تروریست بودن به ایشان غلط است. همبنجا باید در مورد نگاه غلط برخی مسئولان کشورمان نسبت به مسلمانان چین هشدار داد. زمانی که در کشور به شدت بحث قرارداد ۲۵ ساله ایران و چین مطرح بود، بحث مسلمانهای چین نیز داغ شده بود. در آن روزها آقای صفری، سفیر اسبق ایران در چین، در برنامه جهان آرا در شبکه افق حضور یافتند و بعد از صحبت در مورد بندهای مختلف این معاهده، صحبت به اینجا رسید که مسلمانان چین چگونه مسلمانانی هستند؛ ایشان با اولین جمله نقطه نظر خود و نقطه نظر بخشی از مسئولینی که خیلی حوصله پرداختن به جزییات ندارند را آشکار کرد؛ جمله ایشان این بود که «داعشی ها هم مسلمان بودند»!!! و بعد پای چچن را هم وسط کشیدند که توصیفشان در مورد چچن نیز نادقیق و غیرکارشناسی بود.
جمهوری اسلامی ایران در رابطه با مسلمانان چین چه مواضعی اتخاذ کرده است و چه میتواند بکند؟
ما بایستی که این نوع نگاه سفیر سابق و امثال ایشان را تحلیل کنیم و با مبانی اسلامی و با آرمانهای امام (ره) و رهبری و انقلاب بسنجیم و واقعیات را بیان کنیم. بالاخره مسلمانانی در سراسر دنیا وجود دارند که مظلومند و ما یا میتوانیم به آنها کمک کنیم یا نمیتوانیم کمک کنیم. اما اگر نمیتوانیم کمک کنیم باید واقعیات را درست بگوییم نه اینکه صورت مسئله را پاک کنیم و فورا بگوییم وهابی هستند که امری خلاف عقل و خلاف انصاف است. یا بگوییم اینها تجزیه طلبند پس محکومند! درست است که ما در مقام فعلیت در مواردی تلاش مسلمانان برای جدا شدن از حاکمیت غیر مسلمان را فعلا شدنی و صحیح نمی بینیم اما بالاخره طبق فقه سیاسی اسلام ولایت کافر بر مسلمان حرام است و مسلمانان در صورت توان باید منطقه خود را از زیر بار ظلم و ولایت کفر خارج کنند.
برخی در پاسخ به این نگاه شرعی، مسأله گذر زمان را مطرح می کنند اما بی شک زمان تأثیری در این مسأله ندارد و مثلا اگر صدها سال از اشغالگری صهیونیستها بر فلسطین بگذرد (فرض محال)، باز مشروعیتی برای صهیونیستها ایجاد نخواهد شد. پس هرچند که اکنون تجزیه طلبی در چین از سوی مسلمانان کار بی ثمر و نادرستی است ولی مبنای شرعی اجازه محکوم دانستن نفس چنین عملی را نمی دهد. ضمن اینکه وقتی حرکات تروریستی و عقاید نادرست هم در منطقه ای رواج ولو کم پیدا می کند باید ریشه های آن را جستجو کرد. اگر فشار شدید بر مسلمانانِ چین نبود، اگر مساجد تخریب نمی شد، اگر حجاب ممنوع نمی شد، اگر روزه داری برای کارمندان و دانشجویان و دانش آموزان و… ممنوع نمی شد، اگر ذبح شرعی در ارومچی ممنوع نمی شد، اگر برنامه تغییر نژادی در منطقه پیاده نمی شد، اگر خانواده های هان (خَن) را به زور در منازل مردم مسلمان وارد نمی کردند و آنان را در حد خدمتکار هانها تنزل نمیدادند، اگر برنامه های وسیع برای محو فکر اسلامی و فرهنگ اسلامی در منطقه سین کیانگ و… پیاده نمی شد یقینا گرایش به مبارزه مسلحانه هم کمتر و کمتر میشد. از این خطاها و ظلمهای فاحش، دولت امریکا که هم دشمن مسلمانان است و هم دشمن چین، بهره برداری می کند و حتی با بزرگنمایی این ظلمها (در حجم و کیفیت) بنزین به آتش معرکه می ریزد. در شرایط کنونی هم ما کشورهای اسلامی نیازمند همکاری با چین هستیم و هم چین نیازمند این همکاری پس بایستی با گفتگو و مفاهمه به سمت رفع مشکل حرکت کنیم.
(در مورد چرایی و نحوه همکاری مسلمانان با غیر مسلمانان بنده در مقاله ای با عنوان رابطه عدالت و صلح در منظومه فکری سید قطب توضیحاتی داده ام که علاقه مندان می توانند در آنجا بحث را دنبال کنند.)
خوشبختانه علیرغم نگاههای نادرستی مانند آنچه در کلام سفیر اسبق یاد شد اما جمهوری اسلامی ایران در مذاکرات مختلف از تذکر چنین مطالبی فروگذار نکرده و بیانیه های خلاف عدالت و واقعیت را هم امضا نکرده است. چند سال پیش در ژوئیه ۲۰۱۹ مقارن با تیر ۱۳۹۸ وقتی متنی توسط برخی کشورهای جهان امضا شد مبنی بر اینکه چین از لحاظ حقوق بشری مشکلی ندارد، حکومت سعودی که مدعی دفاع از مسلمانان هم هست! این متن را امضا کرد ولی جمهوری اسلامی ایران علیرغم عمق روابطی که با چین دارد آن را امضا نکرد.
همچنین وقتی در سال ۱۳۸۸ (۲۰۰۹ میلادی) در چین اتفاقاتی علیه مسلمانان افتاد مراجع تقلید ما در قم بیانیههایی در حمایت از مسلمانان صادر کردند که اقدام بسیار درست و به جایی بود. اساسا واکنشها در سطح غیردولتی و مردمی (دانشجو، طلبه و …) باید جدیتر از این باشد و کار رسانه ای نیز بشود تا به درستی حقایق بازتاب داده شود.
دولت ایران هم باید با نصایح مشفقانه دولت چین را از زیاده روی بازدارد و با حضور فعال فرهنگی در چین هم به ترویج فهمی صحیح و عمیق از اسلام بپردازد و هم از میراث فرهنگ اسلامی-ایرانی در آنجا محافظت کند.
بگذارید در مورد فرهنگ اسلامی-ایرانی در چین توضیح بیشتری دهم. دریک مثال خوب ما سارتاها را در ایالت خود مختار لینکشیا در منطقه دونگشیا میبینیم که مثل اکثر مسلمانان چین حنفی اند. ایشان آدابی دارند که برگرفته از طریقت تصوف کُبرَویه هست و حتی در محرم ها مراسم عزاداری خاصی برگزار میکنند، یا در دعاهایی که میکنند در ابتدای آن قسم به پنج تن آل عبا دارند. مزاری هم در این شهر وجود دارد به نام مزار حمزه که عبارت لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار روی آن حک شده بوده است. اشعاری از سعدی نیز در آنجا به چشم میخورد. اگر ما مانند برخی مسئولین مسلمانان چین را وهابی بنامیم چنین ظرفیت عظیمی را از دست میدهیم. ما با وجود رابطه خوبی که با چین داریم و این اماکن و آثار هم به نوعی تمدن اسلامی-ایرانی را نمایندگی می کنند، اما حضور چندانی در این مناطق نداشته ایم. ما با حضور خود میتوانیم این فرهنگ و این ابنیه را حفظ کنیم و مانع از بین رفتن این تاریخ بشویم، اگر این فرهنگ تخریب شود ۴۰-۵۰ سال دیگر، دشمنان فرهنگ اسلامی-ایرانی تاریخ را نیز خیلی راحت تحریف خواهند کرد.
ضمنا مسلمانان چین هم در مجموع نگاه مثبتی به ایران دارند و در ابتدای بحران کرونا هم طلاب درس خوانده در ایران سریعا با جمع آوری پول در بین خود داروهای مربوط به کرونا را تهیه کرده و به صورت قانونی و روشن و شفاف این کمکها را در اختیار ایران گذاشته بودند.
وظیفه سایر کشورهای مسلمان در خصوص وضعیت مسلمانان چین چیست؟
کشورهای مسلمان اگر یکپارچه عمل میکردند میتوانستند دولت چین را وادار به رفتار منطقی تر و ملایمتر کنند اما متأسفانه در حال حاضر و با این تشتتها هر اقدامی که دولت چین علیه مسلمانان کشورش انجام دهد تقریبا هیچ صدایی از سایر کشورها برنخواهد خواست در حالیکه اگر ایران، ترکیه، مالزی، اندونزی، ازبکستان، قزاقستان، افغانستان و پاکستان و سایر کشورهای اسلامی به صورت یکپارچه خواسته هایی از چین داشته باشند چین هم سنیجده تر عمل خواهد کرد و نفع آن هم برای مسلمانان خواهد بود و هم حتی برای خود دولت چین.