ترکیه و قفقازکشور شناخت

نگاهی به وضعیت انتخابات و دموکراسی در ترکیه؛ انتخابات واقعا آزاد و فضای سیاسی واقعا باز!

نرگس حجتی – ترکیه امروز در جهان اسلام اهمیت دوچندانی پیدا کرده است به طوری که حتی مدل سیاسی این کشور نیز از سوی کشورهای اسلامی مورد توجه و چه بسا الگوبرداری قرار گرفته است. اگرچه ترکیه در دوره پس از عثمانی و جمهوریت، سیاست کنار کشیدن خود از جهان اسلام و موضوعات مربوط به جهان اسلام را در پیش گرفته بود، اما در بیست سال گذشته، مسیر حرکت ترکیه به نحوی بوده است که جایگاه خود درمتن جهان اسلام را بازیافته و به یک قدرت تاثیرگذار در معادلات جهان اسلام تبدیل شده است. لذا میتوان ترکیه را کشوری دانست که هم اهمیت ذاتی به سبب تاریخ سیاسی موثر آن بر جهان اسلام دارد و هم امروزه به کشوری تبدیل شده است که توان تاثیرگذاری بر جریان ها و سایر کشورهای مسلمان را دارد. از همین رو بررسی روند تغییر نظام سیاسی ترکیه از امپراطوری عثمانی به جمهوری اهمیت و جذابیت دوچندانی خواهد داشت. در مصاحبه پیش رو آقای مسعود صدر محمدی به بررسی تاریخی – تحلیلی دموکراسی در این کشور پرداخته‌اند.

اگر ممکن است بفرمایید که مفهوم دموکراسی چه از بعد نظری و جریان روشنفکری و چه از نظر عملی از چه زمانی وارد ترکیه شد و با چه فراز و نشیبی همراه بود؟

دموکراسی از اوایل قرن نوزدهم تبدیل به یک گفتمان در متن فکری عثمانی می‌شود. در این دوره طبقه‌ای از روشنفکران ظهور پیدا می‌کند که خود این طبقه نوظهور، با مصلحان دیوان سالارِ پیش از خود تفاوتی اساسی دارند. مصلحان دیوان سالار معتقد بودند که با اصلاح حاکمیت و ایجاد یک حاکمیت قدرتمند می‌توان عقب‌ماندگی عثمانی در قبال اروپا را جبران کرد. در حالیکه طبقه‌ی روشنفکری جدید بر این باور بود که معضل اصلی ترکیه استبداد است و مطلق‌گرایی ریشه عقب ماندگی‌های کشور است. نقطه عطف ورود دموکراسی از این تقابل فکری است. از اینجاست که احساس نیاز به وجود دموکراسی، شیوه‌ی مردم‌سالاری، یعنی شیوه‌ای که مردم توان تاثیرگذاری و کنترل قدرت حاکمیت را داشته باشند، تبدیل به یک موضوع فکری در ترکیه می‌شود. اگر به مباحثی که امروز در ترکیه مطرح می‌شود دقت کنیم، به راحتی می‌توان فهمید که بیش از 200 سال است که جامعه ترکیه با مسئله دموکراسی به صورت جدی روبه‌رو است. اصلی‌ترین موضوعی که ترکیۀ امروز در باب دموکراسی با آن مواجه است مقیدات دموکراسی است. یعنی اصل دموکراسی و مردم‌سالاری قطعی و محفوظ‌ است؛ اما اینکه این دموکراسی بر اساس کدام منافع، استانداردها و ارزش‌ها باید مقید شود، موضوع روز و بیش از 200 سال گذشته جامعه روشنفکری ترکیه است. به نظر میرسد ترکیه چه از منظر تاریخی و چه در وضعیت کنونی اش نسبت به دیگر کشورهای جهان اسلام گوی سبقت را در دست دارد.

 اگر ورود تفکر دموکراسی به ترکیه از اوایل قرن 19 بوده یعنی پیش از فروپاشی امپراطوری عثمانی، به نظر شما چقدر این تفکر و این گروه از روشنفکران در براندازی عثمانی تاثیرگذار بوده‌اند؟

در این مساله بحثی نیست که جریان روشنفکری و گفتمان تجدد که دموکراسی یکی از خروجی‌های آن بود، بر چالش‌های درونی عثمانی تاثیرگذار بود؛ اما اینکه بگوییم اگر این جریان روشنفکری نبود، حکومت عثمانی همانطور که در شعار آن ذکر میشد به یک امپراطوری ابدی تبدیل می‌شد، این ادعای گزافی است. بالاخره عثمانی دچار فرسودگی شده بود و دولت و حاکمیت کارکرد پیش‌دستانه و مبتکرانه خود را از دست داده بود. از سویی قدرت‌های جانبی نیز توان تحمیل اراده خود به عثمانی را پیدا کرده بودند. پس دولت عثمانی در معادلات اروپایی از یک دولت فعال به یک دولت منفعل تبدیل شده بود. در نتیجه این وضعیت دیر یا زود قطعا منجر به فروپاشی عثمانی می‌شد.  اما جریان روشنفکری از باب خیرخواهی و برای این فعال شدند که مانع  فروپاشی عثمانی چه در عرصه حاکمیتی و چه در عرصه جامعه شوند. اما از آنجا که این جریان روشنفکری تفاوت اقتضائات عثمانی با اروپا را چندان درنظر نگرفته بود و از طرفی شرایط و زیرساخت‌های اجتماعی عثمانی هم به نوعی نبود که بتواند سرعت بالای اصلاحات حاکمیتی و اجتماعی را برتابد، لذا گفتمان روشنفکری خصوصا در بحث دموکراسی حالت کاتالیزور در مسیر حرکت به سمت نابودی به خود گرفت؛ چراکه دموکراسی از سوی اقلیت‌های غیرمسلمان تبدیل به حربه و اهرم فشاری شد که به عنوان ستون پنجم قدرت‌های اروپایی در حکومت عثمانی فعالیت می‌کردند. لذا اقلیت‌های غیرمسلمانان عثمانی با حربه دموکراسی که اتفاقا مورد قبول و عنایت مسلمانان هم بود و روشنفکران مسلمان بر آتشش می دمیدند، راه را برای تجزیه و چالش شدید در عثمانی باز کردند. اگر بخواهیم مثال دیگری در این موضوع بزنیم باید به مساله اقتصاد اشاره کنیم. در حالی که جریان روشنفکری با تبعیت از اروپای آن روز معتقد بر بازار آزاد و اقتصاد لیبرال بود اما اکنون با گذشت بیش از یک قرن میتوانیم به ضرس قاطع بگوییم که اقتصاد آزاد پاشنه آشیل آن حکومت بود و در واقع روشنفکران با بدیبینی به اقتصاد دولت محور و باز کردن فضا برای اقتصاد لیبرال امکان سلطه هر چه بیشتر اروپا بر عثمانی را فراهم آوردند.

وقتی اپوزیسیون، اپوزیسیون قدرتمندی باشد و انتخابات هم انتخابات سالمی باشند، رسانه‌ها هم به مثابه ابزار این فضا، قدرتمند خواهند بود. ترکیه از دهه 80 به بعد از نظر رسانه‌های صوتی و تصویری و پیش از آن هم از نظر مطبوعات جامعه رسانه‌ای قوی چه از نظر حجم تولیدات و چه از نظر تنوع گفتمانی داشته است.

فرآیند تغییر سیستم سیاسی و مشارکت مردم در سرنوشت سیاسی تعیین حاکمیت، از چه زمانی در عثمانی و یا ترکیه به وجود آمد؟

ترکیه با فروپاشی امپراتوری عثمانی درواقع دو مقطع و دو نمونه از دموکراسی را پشت سر گذاشته است. (با توجه به این که موضوع سخن ما جمهوری ترکیه است از تعمق در دوره امپراتوری عثمانی خودداری میکنیم.) یک مقطع واقعی دموکراسی در دوره مجلس اول جمهوریت بود، در سال 1920 با اشغال سراسری آناتولی از سوی قوای خارجی عملا دولت عثمانی کارکرد خود را از دست داده و جمهوریت بر سر کار می‌آید. اولین جلوه واقعی دموکراسی در این زمان بود زیرا یک اراده ملیِ واقعی یک مجلس را بر سر کار می‌آورد.

آیا در همین زمان بود که احزاب در ترکیه شکل گرفتند؟

در دوره عثمانی هم احزاب در ترکیه به شدت فعال بودند. میزان سازمان‌یافتگی و توانمندی ساختار حزبی را اگر بخواهیم مطالعه کنیم باید یادآوری کنیم که حتی در مقطعی بعد از انقلاب 1908 یعنی در مشروطیت دوم عثمانی و چند سال پس از مشروطیت، در ترکیه شاهد دیکتاتوری حزبی هستیم. پس نهاد تحزب و کشمکش‌های حزبی در ترکیه به اواخر قرن 19 برمی‌گردد؛ در این مقطع است که جریان روشنفکری هم به این نتیجه می‌رسد که برای تاثیرگذاری بیشتر باید وارد تشکیلات‌سازی و تشکل های حزبی شود.

پس زیرساخت‌های دموکراسی قبل از تغییر سیستم به دموکراسی در ترکیه آماده شده بود؟

البته در دوره مشروطیت اول، یعنی سال های بعد از 1877 تحزب به معنای واقعی کلمه وجود ندارد، اما در مشروطیت دوم یعنی از 1908 و در دوران عبدالحمید ثانی تحزب به صورت کامل ایجاد شده است و مفاهیم آن مثل حزب، ایدئولوژی حزبی، برنامه حزبی و…  مفاهیمی شناخته شده و قابل درک در جامعه ترکیه هستند. علت آن است که اگرچه دوره عبدالحمید ثانی مشهور به دوره استبداد است اما در همین دوره جریان روشنفکری عثمانی فرصت می‌کند که خود را بازخوانی و بازیابی کند؛ در این زمینه از تجربیات اروپا نیز نهایت استفاده را می‌برد. لذا در دوره مشروطیت دوم مفاهیم حزبی در عثمانی به صورت کامل جا افتاده بود، زیرا ایدئولوژی‌هایی که در این دوره در اروپا رایج شده بودند در عثمانی کاملا مورد مطالعه قرار گرفته و فهمیده می‌شدند. پس در آغاز دوره جمهوریت در 1920 مفهوم حزب و دموکراسی حزبی برای جامعه ترکیه مفهوم بیگانه ای نبود و این فهم و تجربه را جامعه سیاسی ترکیه داشت.

این مقطع را مقطع دموکراسی واقعی در ترکیه نامگذاری کردید، این مقطع تا کی ادامه داشت؟

مجلسی که 1920 تشکیل شد، برآمده از اراده‌ی ملت بود، از همین رو هم جریان‌های مختلف برای حفظ کیان ترکیه وارد عرصه مبارزاتی شده و در مقابل اشغالگران که بیش از 70 درصد خاک ترکیه امروزی را اشغال کرده بودند، ایستادند. اما از 1923 به بعد که آتاتورک بنیان حاکمیت را بدست میگیرد رفته رفته شاهد ظهور گرایشات دیکتاتوری مصلحانه در ترکیه هستیم، همین گرایش نهایتا وارد حوزه عمل نیز شده و دموکراسی در ترکیه دچار سکته شده و تا سال 1946 متوقف می‌شود. یعنی به مدت 23 سال در ترکیه دموکراسی به معنایی که احزاب مختلف با گزایشات ایدئولوژیک متشخص فعالیت کرده و امکان رقابت حقیقی با حزب حاکم را داشته باشند وجود ندارد. اگرچه در این دوره یکی دو بار تلاش برای ایجاد جامعه حزبی کنترل شده صورت می‌گیرد اما با شکست مواجه می‌شود. تا اینکه در 1946 که چند سال از مرگ آتاتورک گذشته است جانشین او عصمت اینونو و دیگر رهبران جامعه ترک به این نتیجه می‌رسند که برای خروج از بن بست سیاسی موجود در کشور باید به سمت فضای باز سیاسی حرکت کرد. از اینجا به بعد دوره‌ی چند حزبی آغاز می‌شود و دوباره ترکیه تجربه دموکراتیک خوبی را تجربه می‌کند. البته در این مقطع که از 1946 تا 1998 یعنی حدود نیم قرن ادامه دارد، یک قدرت برتر نظامی به خود اجازه می‌دهد در مقابل خواست دموکراتیک مردم مقاومت کند. به عبارت دیگر نهاد ارتش به خود این اجازه را می‌دهد که به بهانه رسالت پاسداری از انقلاب لائیک آتاتورکی، خواست دموکراتیک مردم را از طریق کودتا دچار وقفه نماید. این کودتاها ضربات سنگینی را به بدنه تجربه دموکراتیک ترکیه وارد می‌کند. از 1998 که آخرین کودتا در ترکیه رخ داد فصل جدیدی از دموکراسی باز شد که با روی کار آمدن حزب عدالت و توسعه در 2003 بروزات بیشتری داشته است. البته همین دو دهه اخیر هم خود فراز و فرودهای بسیاری داشته است.

ترکیه

در بین این چهار مقطعی که مطرح فرمودید در مقطع اول که 1920 تا 23 را شامل می‌شد که شما آن را دوره اوج دموکراسی و اداره کشور بر اساس اراده ملت نامیدید. آیا آتاتورک هم از همین فضای دموکراتیک در رقابت بین احزاب انتخاب شد که بعد فضا را به سمت دوره احزاب کنترل شده پیش برد؟

روی کار آمدن آتاتورک شکل و شمایل دموکراتیک نداشت چون کشور درگیر جنگ شدید بود و دولت ترکیه با تتمه‌ی جنگ جهانی اول درگیر بود. حکومت عثمانی عملا نابود شده بود و حکومت جدیدی بر سر کار نیامده بود. در نتیجه شرایط، ظهور رهبران کاریزماتیک را  ایجاب می‌کرد. اتفاقا در آن شرایط چنیدن رهبر کاریزماتیک هم ظهور کردند اما به دلایلی و تحت فرایندهایی آتاتورک گوی سبقت را از بقیه ربود. پس به نوعی آتاتورک با اراده‌ی ملی روی کار آمد اما تداوم حکومت او چندان دموکراتیک و بر اساس خواست مردم نبود بلکه از اعتماد اولیه ملت و نخبگان استفاده کرد و خود را به آنها تحمیل کرد. مثلا احزابی مثل حزب جمهوریت آزاد  (سربست جمهوریت فرقه‌سی)، حزب جمهوریت ترقی‌پرور (ترقی‌پرور جمهوریت فرقه‌سی) از همان ابتدا و در کنار و هم‌قدرت حزب آتاتورک وجود داشتند، اما در همان سال‌های ابتدایی یعنی از 1924 به بعد همه این‌ها به بهانه وجود شورش‌هایی در کشور، قلع و قمع و از صحنه خارج شدند. به این ترتیب این دوره تبدیل به یک دوره تک حزبی آن هم بر اساس یک معیار و ایدئولوژی جدید تحت عنوان «کمالیسم» آغاز شد.  البته کمالیسم ایدئولوژی ای بود که در فرایند زمان ایجاد شد نه اینکه از ابتدا دارای طرح و برنامه باشد. ایدئولوژی ای گلچین‌کاری بود که هم ویژگی‌های انقلاب اکتبر و هم ویژگی‌های لیبرالیسم غربی در آن وجود داشت. به این ترتیب توانست خود را به عنوان یک ایدئولوژی بقبولاند. برای همین توانست با بهانه حفظ این ایدئولوژی و حفظ کیان کشور دو سه مورد از مهمترین احزاب مخالف را از صحنه خارج کند. مخالفان سیاسی جدی اعم از غرب‌گرا و اسلام‌گرا را از کشور تبعید و بعضا حذف فیزیکی کرد تا توانست یک حاکمیت تک قطبی و تک حزبی را بنا کرد.

پس در مقطع 1923 تا 1946 نمی‌توانیم به دنبال هیچ یک از شاخص‌های دموکراسی در ترکیه بگردیم؟

این‌طور نبود که ظاهر دموکراسی در کشور رعایت نشود. مثلا انتخابات برگزار می‌شد؛ اما همه می‌دانستند که یک «این همانی بین نهاد حاکمیت و حزب حاکم» برقرار است. چیزی شبیه مدل حزب بعثی که در عراق و سوریه و یا کمونیست که در شوروی وجود داشت. یعنی انتخاباتی در قالب اراده حزب حاکم و در بین مهره‌های حزب حاکم برگزار می‌شد. برای همین هم در اولین فرصت تنفس سیاسی که ایجاد شد، حزب حاکم دچار تجزیه و انشعاب شد و در نتیجه این انشعاب حزبی، احزاب جدید روی کار می‌آید.

نتیجه‌ای که از صندوق بیرون می‌آید، تقریبا با اراده ملت تطابق دارد. از همین روست که حاکمیت فرادولتی برای متوقف کردن اراده ملی دست به کودتا می‌زند؛ یعنی همین که ارتش نمی‌تواند از خلال انتخابات نظر خود را تحمیل کند و درنتیجه از طریق کودتا این کار را می‌کند خود حاکی از آن است که تا حد قابل توجهی انتخابات‌ها از سلامت برخوردار بوده‌اند. پس انتخابات صوری و ظاهری نبوده و واقعا نوعی کارزار ایدئولوژیک و کشمکش کارکردی بین احزاب وجود داشت.

به این ترتیب می‌توان گفت که احزابی که در مقطع سوم یعنی 1946 تا 1998 وارد عرصه رقابت می‌شوند در واقع نشات گرفته از حزب حاکم در دوره دوم بوده‌اند؟

در مقطعی بله؛ یعنی بخش عمده موسسین حزب دموکرات از اعضای سابق حزب جمهوریت آتاتورک هستند، که منشعب شده و حزب جدیدی را ایجاد می‌کنند. اما بعدها که فضای آزاد ایدئولوژیکی ایجاد می‌شود، احزاب دیگری مثل احزاب کمونیست، سوسیال دموکرات، اسلام‌گرا، راست ملی‌گرا و… به صورت مستقل ایجاد شده و طرفداران خود را جذب می‌کنند. به این ترتیب رقابت گفتمانی ایدئولوژیک و حزبی در کشور بروز پیدا می‌کند.

آیا در مقطع 1923 تا 1946 مجلس ترکیه نیز دچار همان  «این همانی» بود که فرمودید؟

بله؛ اساسا انتخابات به انتخابات مجلس و شهرداری‌ها محدود می‌شد که در هر دو هم حزب حاکم به صورت تک حزبی وارد عرصه انتخاباتی می‌شد. هرکسی هم که می‌خواست وارد کارزار انتخاباتی شود فارغ از عقاید و تمایلات باید در قالب حزب حاکم ظاهر می‌شد و در انتخابات شرکت می‌کرد.

وضعیت انتخابات از 1946 تا 1998 چگونه بود؟

بر خلاف دوره قبل در این مقطع همه انواع انتخابات جذاب و علی الظاهر انتخابات سالمی هستند. از این نظر که هیچ اراده برتری برای تحمیل نظر خود بر انتخابات وجود ندارد. یعنی نتیجه‌ای که از صندوق بیرون می‌آید، تقریبا با اراده ملت تطابق دارد. از همین روست که حاکمیت فرادولتی برای متوقف کردن اراده ملی دست به کودتا می‌زند؛ یعنی همین که ارتش نمی‌تواند از خلال انتخابات نظر خود را تحمیل کند و درنتیجه از طریق کودتا این کار را می‌کند خود حاکی از آن است که تا حد قابل توجهی انتخابات‌ها از سلامت برخوردار بوده‌اند. پس انتخابات صوری و ظاهری نبوده و واقعا نوعی کارزار ایدئولوژیک و کشمکش کارکردی بین احزاب وجود داشت. بخصوص از دهه 50 به بعد که دوره جنگ سرد است، رقابت ایدئولوژیک و حزبی وضعیت جدی‌تری به خود می‌گیرد.

کودتاها با چه بهانه‌ای و هر چند وقت یک‌بار اتفاق می‌‌افتاد؟ آیا هر حزبی که از طریق انتخابات بر سر کار آمد از طریق کودتا کنار گذاشته شد؟

در مقاطع حساس بله، در سالهای 1960، 1970، 1980 و 1997 یعنی تقریبا هر دهه یک کودتای جدی و یا یک مداخله نظامی جدی که منجر به کنار رفتن دولت مستقر شده را مشاهده می‌کنیم. در بین این کودتاهای جدی، فشارهای سیاسی ارتش و نهاد حاکمیت به کابینه دولت وجود داشت. به حدی که بعضا باعث برکنار شدن کابینه دولت شده است. اما در مجموع این کودتاها نشان‌دهنده آن است که اصل فرایند دموکراتیک در این دوره اجرا می‌شده و کودتاها این فرایند را با اختلال مواجه می‌کردند.

تا اینجای بحث به این نتیجه رسیدیم که در مقطع دوم یعنی دوران آتاتورک، نهاد حاکمیت و ارتش با دولت و مجلس یکسان بود، اما در اینجا این سوال پیش می‌آید که چه شد و در دوره سوم و دوران چند حزبی چه بر سر نظام سیاسی ترکیه آمد که نهاد حاکمیت و ارتش از نهاد دولت جدا شد؛ به حدی که ارتش علیه دولت کودتا می‌کرد؟

درواقع قدرت سیاسی را در دوره‌ی چند حزبی باید در دو معنا فهم کنیم؛ اول نهاد حاکمیت و دوم نهاد کابینه دولت؛ در دوره‌ی چند حزبی قوه مجریه که برآمده از نتایج انتخابات های مردمی بود توانست بر بخشی قابل توجه از قدرت سیاسی، در برابر نهاد حاکمیت به مثابه کلیت جمهوریت چنگ اندازی کند. حاکمیتی که شامل قوه قضاییه، مجلس، نهادهای بالادستی نظام مثل ارتش و نهادهای برآمده از ارتش همچون رسانه‌های نیمه دولتی و هولدینگ های اقتصادی و… می‌شد. یعنی رسانه‌های دولتی نه از کابینه دولت بلکه از بنیان حاکمیت تغذیه می‌شدند. در دوره چند حزبی قوه‌ی مجریه در برابر حاکمیت ابراز وجود کرد. حتی در دوره آقای اردوغان از این هم جلوتر رفته و علاوه بر قوه مجریه که 20 سال است در دست دارد، تصمیم گرفته اصل حاکمیت کمالیسم را هم با تغیراتی مواجه کند که مقاومت‌های فعلی ترکیه هم  برآمده از همین مساله است.

قدرت اصلی نهاد حاکمیت در دست چه کسانی و یا چه گروهی بوده است؟

تا حدودی می‌توان گفت در دست همان حزب جمهوری خلق است که از دوران آتاتورک قدرت را دست داشت. حتی زمانی که این حزب در راس حکومت نبود از چنان قدرتی برخوردار بود که بر حاکمیت تاثیرگذار باشد و می‌توانست قوه‌ی مجریه را منفعل کند. اما در اصل ما در دوره‌ی آتاترک شاهد ظهور طبقه نخبگانی هستیم که شامل نخبگان اقتصادی یعنی بورژوازی ملی و بومی در جمهوریت ترکیه هستند که بعلاوه نخبگان روشنفکری منجر به ایجاد طبقه نخبه کمالیستی می‌شوند. این طبقه نخبه کمالیستی به تبع خود طبقه بروکرات‌های کمالیستی را تربیت کرد. این دوگانه نخبگان و بروکرات‌های کمالیست به صورت اتوماتیک به عنوان فرزندان این ایدئولوژی در مقابل دیگران مقاومت می‌کردند که جلوه سخت این مقاومت به دست ارتش بود؛ و ارتش نقطه پایانی و فصل الخطاب کمالیست ها را در دست داشت.

در مقطع چهارم چه گذشت که با وجود این فراز و نشیب‌هایی که در مقاطع دیگر مشاهده کردیم شما اختصاصا این دوره را پرفراز و نشیب خواندید؟

دهه‌های 80 و 90 زمان ظهور و درخشش جریان‌ اسلام‌گرایی است. این جریان با فرصت‌هایی که به دست آورد. مثلا استفاده هوشمندانه‌ از فضای باز بعد از دوران جنگ سرد و تجربیات انقلاب اسلامی ایران و موج پرقدرت اخوان در جهان عرب کرد و با استفاده از این تجربیات بروز و ظهور قدرتمندی در فضای ترکیه از خود نشان داد.

مهمترین مساله‌ای که جریان اسلام‌گرا در این دوران داشت این بود که علاوه بر نبرد ایدئولوژیک و جنگ گفتمانی در حوزه عملکرد نیز تجربه موفقی ازخود نشان داد. یعنی جریان‌ها و احزاب اسلام‌گرا که تحت رهبری مرحوم نجم الدین اربکان ظهور می‌کردند و هربار با همین کودتاها سرکوب می‌شدند، هم از نظر گفتمانی توان بالایی از نمایندگی متن مردم را داشتند و هم از نظر عملکردی و پاکدستی کارنامه قابل قبولی از خود بروز داده بودند. به این ترتیب در این وضعیت در دهه‌های مذکور، جریان اسلام‌گرایی حضور قدرتمندی پیدا کرد. به حدی که جریان حاکمیت کمالیستی در دهه نود به این نتیجه رسید که دشمن اصلی کمالیسم از جریان چپ به جریان اسلام‌گرا تغییر کرده است. در واقع به این نتیجه رسیدند که جریان اسلام‌گرا چه در حوزه اندیشه و چه عمل دچار رنسانس عمیقی شده است و این باعث شده که این احزاب حضور قدرتمندی را در سپهر سیاسی ترکیه به دست آورند. در نتیجه در سال 1997 ارتش مجبور شد علیه دولت آقای اربکان که یک دولت ائتلافی هم بود وارد اقدام شود. از طرفی در این دوره اولین تجربه از کودتاهای نرم را شاهدیم که به نوعی مابین کودتای سخت نظامی و انقلاب رنگی ای است که بعدها در جهان تجربه شد. به نوعی حاکمیت هم از قدرت سخت ارتش استفاده کرد و هم دیوان‌سالاران نخبگانی و بروکرات‌های کمالیست را علیه مرحوم اربکان بسیج و ایشان را زمین زد و بعد از آن هم فشار سنگینی متوجه جریان اسلام‌گرایی شد. البته این به معنای از میدان به در شدن جریان اسلام‌گرایی نبود؛ اگرچه این جریان دچار انشعاب شد. یعنی برخی از شاگردان ایشان به این نتیجه رسیدند که آقای اربکان نمی‌تواند پای را از دایره ایدئولوژیک فراتر بگذارد و شرایط در قدرت ماندن را خیلی متوجه نیست. از این رو جریانی از دل حزب جریان ملی گوروش که جریان تحت رهبری مرحوم اربکان بود انشعاب کرد و حزب عدالت و توسعه را روی کار آورد. پس حزب عدالت و توسعه تجربه موفق سه دهه سیاست‌ورزی اسلام‌گرایان را به عنوان پس‌انداز فکری و عملی با خود داشت اما در قامت یک حزب لیبرال ظهور کرد. شعار اصلی شان هم بازسازی ترکیه با استانداردهای اروپایی بود. و به اعتراف دوست و دشمنشان به رغم تمام فراز و شیب های اخیری که شاهد آن هستیم عملکرد موفقی هم از خود نشان دادند.

پس علت توقف کودتاها و بهبود روند دموکراسی بعد از 1998 این نبود که نهاد حاکمیت ضعیف شده باشد بلکه احزاب با استفاده از ذخایر تجربیات خود یاد گرفتند که چگونه سیاست‌ورزی کنند تا بتوانند قدرت را حفظ کنند.

بله درواقع چند اتفاق مهم رخ داد. یکی همین که شما اشاره کردید. یعنی جریانی که از نظر حاکمیت غیرخودی بود به یک هوشمندی سیاسی رسید که ‌توانست موازنه‌ای بین نمایندگی متن مردم و صیانت و حفاظت خود از حساسیت‌های نخبگان کمالیستی ایجاد کند. حزب عدالت و توسعه خصوصا در مقطع نخست فعالیت‌هایش یعنی 2003 تا 2010 این هوشمندی را از خود نشان داد. یعنی درحالی که خواسته‌های دموکراتیک متن مردم را نمایندگی می‌کرد، در عین حال تلاش می‌کرد گفتمانی که ارائه می‌کند به نوعی نباشد که حساسیت حاکمان کمالیسیتی برانگیخته شود. اما اتفاق دیگر این بود که فضای بین‌الملل دیگر اجازه اقدامات سخت و رادیکال را به ارتش نمی‌داد. مورد سوم این بود که حزب عدالت و توسعه در کنار تقویت خود به صورت تیزهوشانه‌ای مسیر تضعیف این نهاد را با استفاده از پرونده‌ها و شیوه‌های مختلف پیش گرفت. فارغ از این که این شیوه‌ها مشروعیت داشت یا خیر، توانست هسته رادیکال را در نهاد ارتش و سایر نهادهایی که به نوعی نماینده کمالیسم بودند، در بازه ده تا 15 ساله تصفیه و تضعیف نماید. پس این فرایند هم حالت ایجابی داشت و هم سلبی.

مهمترین مساله‌ای که جریان اسلام‌گرا در این دوران داشت این بود که علاوه بر نبرد ایدئولوژیک و جنگ گفتمانی در حوزه عملکرد نیز تجربه موفقی ازخود نشان داد. یعنی جریان‌ها و احزاب اسلام‌گرا که تحت رهبری مرحوم نجم الدین اربکان ظهور می‌کردند و هربار با همین کودتاها سرکوب می‌شدند، هم از نظر گفتمانی توان بالایی از نمایندگی متن مردم را داشتند و هم از نظر عملکردی و پاکدستی کارنامه قابل قبولی از خود بروز داده بودند.

وضعیت انتخابات در این دوره چهارم هم قابل اعتماد و سالم بودند؟

واقعیت این است که اننخابات در ترکیه در مجموع قابل اعتنا و اعتماد است و تاکنون مورد تشکیک و بحث جدی قرار نگرفته است. از 98 به بعد هم به طریق اولی همین‌گونه بوده است چون نهادهای دموکراتیک قدرت بیشتری گرفته بودند.

در رابطه با دوره چهارم فرمودید که مسیر دموکراسی و روش حزب عدالت و توسعه از 2015 به بعد تغییر کرد؛ این تغییر مسیر از چه نظر بود؟

آن تغییر مسیر در مورد قید و بندهای دموکراتیک بود. حزب عدالت و توسعه همچنان حمایت مردمی را با خود دارد و بخش قابل توجهی از جامعه را نمایندگی می‌کند؛ از طرفی به مدت دو دهه در قدرت بوده است. بنابراین از 2015 به بعد به طور جدی درصدد بوده تا تمایز بین حاکمیت و حزب را کمرنگ کند. این مساله به حدی بوده که در سال‌های اخیر توجه ناظران داخلی و بین‌المللی را به خود جلب کرده است. آقای اردوغان علاوه بر رهبریت حزب، رهبر ملی هم شده است. این دوگانه رهبر حزب و ملت این حزب را به سوی کمرنگ کردن مرزهای بین حزب و حاکمیت سوق داده است. که این مساله هم خلاف استانداردهای دموکراسی است.

وضعیت آگاهی سیاسی مردم در چه سطحی است و وضعیت فعالیت ان‌جی‌اوها در این کشور چگونه است؟

با توجه به اینکه فضای گفتمانی و ایدئولوژیکی از دوران چند حزبی فضای بازی بوده است، سواد سیاسی و فعالیت‌های سیاسی مردم ترکیه در سطح قابل اعتنائی است. یعنی ایدئولوژی‌های مختلف توانستند علاوه بر طبقه نخبگانی بدنه مردمی را هم جذب کنند. این بدنه مردمی خود را در قالب تشکیلات مردم‌نهاد سازمان‌دهی کرده است. بیشترین استفاده و بهره از این فضای آزاد و تشکیلات را هم جریان اسلام‌گرا برد. از این جهت که جریان اسلام‌گرا اگرچه در قالب تحزب سرکوب شد اما توانست در قالب ان‌جی‌اوها تداوم حیات بدهد و بدین ترتیب زیست سیاسی و اجتماعی خود را حفظ کرد. در کل فعالیت‌های ان‌جوئی از 1946 به بعد فعالیت‌های قابل توجهی بوده است. که همان‌طور که عرض کردم این مساله ریشه در آزادی گفتمان‌ها و ایدئولوژی‌ها دارد.

با این همه آزادی که ترکیه نسبت به دیگر کشورهای جهان اسلام داشته احتمالا باید اپوزیسیون فعالی هم داشته باشد. اگر ممکن است فعالیت‌های اپوزیسیون را عینی‌تر و مصداقی‌تر بفرمایید؟

در دوران آتاتورک اپوزیسیون عملا سرکوب و حتی مجبور به ترک کشور شدند. اما بعد از او که دوره‌ی نرمش سیاسی است، اپوزیسیون‌هایی ظهور کردند که بیشتر حالت گفتمانی داشت. از جمله جریان‌های چپ کمونیست، جریان اسلام‌گرا و لیبرال و… جریاناتی بودند که حول تشکیلات ان‌جی‌اوئی و یا حول حلقه‌های مجلات فکری و علوم انسانی فعالیت می‌کردند و سعی می‌کردند انتقادات خود را به گوش نهاد حاکمیت برسانند. در کل تاریخ ترکیه نوین از 1946 به بعد تاریخ کشمکش بین حزب‌های حاکم و احزاب اپوزیسیون بوده است. همین الان هم با اینکه حزب عدالت و توسعه حاکمیت دو دهه‌ای بسیار قدرتمندی را داشته، اما به معنای تضعیف یا نابودی جریان اپوزیسیون نبوده است. و جریان اپوزیسیون داخل نظام در قالب احزاب مخالف حزب حاکم، یک جریان قدرتمند و واقعا تاثیرگذار بوده است.تاثیر حقیقی ناظر به میدان عمل داشتند. چون انتخابات حقیقی بوده، احزاب مخالف هم به نیت کسب قدرت در انتخابات بعدی اقدامات ناظر به میدان انجام می‌دادند. مثلا حزب دموکرات که در 1946 ظهور کرد، دلیل انشعابش، سیاست‌های اقتصادی حزب حاکم بود. یا جریان اسلام‌گرایی از سرکوب فرهنگ بومی و گفتمان‌های بومی از سوی جریان کمالیسم استفاده کرد و خود را در جامعه مطرح کرد. اما فعالیت سیاسی این احزاب صرفا گفتمانی نبود و در حوزه کشورداری انتقادات تند و نکته سنجی‌های قابل توجهی داشتند که این امر احزاب را به این سمت سوق می‌داد که برنامه‌های مدونی را برای کشورداری ارائه کنند. به طوری که در هر دوره با روی کار آمدن هر حزب مشخص بود که چه گفتمانی غالب خواهد بود و چه برنامه‌هایی اجرایی خواهد شد. البته فارغ از اینکه حزب با به قدرت رسیدن تا چه حد به برنامه خود وفادار می‌ماند یا نه اما اصل این تئوری کشورداری توجهات را به خود جلب می‌کرد و در خاورمیانه تنها کشوری بود که از این مدل دموکراسی پیروی می‌کرد.

با توجه به اینکه فضای گفتمانی و ایدئولوژیکی از دوران چند حزبی فضای بازی بوده است، سواد سیاسی و فعالیت‌های سیاسی مردم ترکیه در سطح قابل اعتنائی است. یعنی ایدئولوژی‌های مختلف توانستند علاوه بر طبقه نخبگانی بدنه مردمی را هم جذب کنند. این بدنه مردمی خود را در قالب تشکیلات مردم‌نهاد سازمان‌دهی کرده است. بیشترین استفاده و بهره از این فضای آزاد و تشکیلات را هم جریان اسلام‌گرا برد.

به مجلات اشاره کردید که یکی از مامن‌ها و درواقع شیوه‌های مورد استفاده اپوزیسیون بوده، و این یعنی مجلات و رسانه‌ها نیز از آزادی قابل توجهی برخوردار بوده‌اند؟

بله؛ وقتی اپوزیسیون، اپوزیسیون قدرتمندی باشد و انتخابات هم انتخابات سالمی باشند، رسانه‌ها هم به مثابه ابزار این فضا، قدرتمند خواهند بود. ترکیه از دهه 80 به بعد از نظر رسانه‌های صوتی و تصویری و پیش از آن هم از نظر مطبوعات جامعه رسانه‌ای قوی چه از نظر حجم تولیدات و چه از نظر تنوع گفتمانی داشته است.

به نظر می‌رسد از نظر شاخصه‌های دموکراسی بهترین وضعیت را در کشورهای اسلامی ترکیه داشته، میزان رضایت مردم ترکیه از وضعیت دموکراسی در این کشور چقدر است؟

طبیعتا مردم از نهاد کمالیسم بخصوص در دوران متاخرش رضایت کمی داشتند. چون این جریان، یک جریان فرمانفرمای دیکتاتورمآبی شد، که بدنه اکثریت مردم را به رسمیت نمی‌شناخت و سعی می‌کرد با یک دید اوریانتالیستی با مردم خود رفتار کند. البته ابتدای کار اینگونه نبود اما از اواسط دهه 20 به بعد وجهه جدیدی از حاکمیت بروز می‌کند و برای همین یک نارضایتی عمومی در برابر نهاد حاکمیت وجود دارد. البته به شکل پارادوکسیکالی مردم حتی از همان دوران تا به امروز احساس دین نسبت به شخص آتاتورک دارند. یعنی به عنوان فردی که ترکیه را از نابودی نجات داد برای او احترام قائلند. اما همانطور که کودتاها نشان داد اصل نهاد حاکمیت با اراده ملی تقابل داشته است. در دو دهه گذشته هم با وجود اینکه کودتا نبوده و استاندارد دموکراسی در ترکیه خیلی ارتقاء پیدا کرده است اما با گذر زمان در مسیر جامعه تغییر رخ داده است؛ جوانان امروز دوران پیش از حاکمیت حزب عدالت و توسعه را تجربه نکرده و از طرفی در صحنه سیاسی ترکیه هم تاثیرگذارند. این نسل جوان استانداردهای نوینی را برای خود دارد و خواسته‌هایش مبتنی بر تجربیات 80 و 90 حاکمیت کمالیستی نیست بلکه خود را با اروپا مقایسه می‌کند و مبنای خواسته‌هایش سطح دموکراسی در اروپاست؛ بر این اساس میزان رضایتمندی در چند سال اخیر کاهش یافته است. اما اگر به عنوان  ناظر بیرونی ترکیه امروز را با ترکیه دهه 80 و 90 مقایسه کنیم طبیعتا به جهت استاندارد دموکراسی ترکیه امروز، البته با اغماض هایی ترکیه دموکراتیک‌تری است اگرچه این دموکراسی از خواست و سطح انتظارات مردم جا مانده است. به طوریکه وضعیت مطالبه مردمی به گونه‌ای است که بدنه مردم به سمت نارضایتی از حزب حاکم حرکت می‌کند و حزب حاکم هم عملکرد و درخشش ده سال پیش را ندارد.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا