شاماتمعرفی کتاب

علویان در سوریه: هویت جمعی در کشاکش ترس و مقاومت

مقدمه‌ای بر کتاب علویان: ترس و مقاومت

کتاب «علویان: ترس و مقاومت» ترکیبی است از تجربیات میدانی تورشتین شیوتز وورن، پژوهشگر نروژی که هویت علویان را در مناطق ساحلی سوریه مورد بررسی قرار داده، و چارچوب نظری مبتنی بر ساختارگرایی و نظریه گفتمان. وورن در این اثر به تحلیل چگونگی شکل‌گیری هویت علویان پرداخته و از این دو رویکرد برای فهم دقیق‌تر پدیده‌های اجتماعی و سیاسی استفاده کرده است.

وورن، که این کتاب را در سال ۲۰۰۲ نوشته است، مسیر تحقیقاتی خود را با احتیاط فراوان پیش می‌برد. او به اطلاعات موجود درباره علویان در مطالعات غربی اعتماد چندانی ندارد؛ زیرا این پژوهش‌ها، از یک سو، بُعد سیاسی مسائل فرقه‌ای در خاورمیانه را نادیده می‌گیرند و از سوی دیگر، تأثیر راهبردهایی را که اقلیت‌ها برای محافظت از خود به کار می‌گیرند، در نظر نمی‌گیرند.

روش تحقیق او با مشاهده مستقیم و بدون واسطه آغاز می‌شود؛ این شیوه به او امکان می‌دهد تا تعاملات گوناگون را در میدان بررسی کند. سپس، در مرحله دوم، با افراد مختلف در سطوح علمی متفاوت، گفتگوهای غیررسمی انجام می‌دهد. در نهایت، در سطح سوم، مصاحبه‌های ساختاریافته‌ای را با افرادی انجام می‌دهد که از آگاهی و تجربه بیشتری در این زمینه برخوردارند.

در تلاش برای تضعیف نخبگان سیاسی سنی، استعمارگران فرانسوی به تقویت اقلیت‌ها، به ویژه علویان، دروزها و مسیحیان، پرداخته بودند.  این امر به معنای فراهم کردن شرایط برای دسترسی علویان به پست‌های دولتی بود.

علویان این تغییر را به‌عنوان بازپس‌گیری حقوقی که از دیرباز از آنها گرفته شده بود، معرفی کردند؛ روایتی تاریخی که با تاریخ رسمی سوریه که انتداب فرانسه را به‌عنوان یک پروژه امپریالیستی برای نگه‌داشتن عرب‌ها تحت سلطه اروپا می‌داند، در تضاد است.

در سال ۱۹۲۰، علویان به‌عنوان ساکنان شهرهای ساحلی مانند لاذقیه، جبله، بانیاس و طرطوس به‌طور رسمی ثبت نشده بودند. این شهرها عملاً در دست سنی‌ها و مسیحیان بود. نخستین سرشماری فرانسوی نشان داد که علویان و سنی‌ها در هیچ شهری با جمعیت بیش از ۲۰۰ نفر در کنار هم زندگی نمی‌کردند. علویان در برخی شهرها با مسیحیان زندگی می‌کردند، اما هرگز در کنار سنی‌ها سکونت نداشتند. تنها پس از آغاز حکومت فرانسه بود که علویان به مهاجرت به شهرهای بزرگ ساحلی پرداختند.

اگرچه علویان یک طایفه دینی به‌شمار می‌روند، می‌توان آنها را به‌عنوان یک گروه قومی نیز دسته‌بندی کرد، زیرا میان طوایف مختلف مرزهای محکمی وجود دارد. به‌جای استفاده از این اصطلاح، آنها می‌توانند به‌عنوان یک گروه اجتماعی شناخته شوند. با این حال، این اصطلاح در اینجا نادیده گرفته شده است، چرا که علویان یک هویت سیاسی یکپارچه که مشابه خطوط طایفه‌ای لبنان باشد، ایجاد نکرده‌اند.

نخستین سرشماری فرانسوی نشان داد که علویان و سنی‌ها در هیچ شهری با جمعیت بیش از ۲۰۰ نفر در کنار هم زندگی نمی‌کردند. علویان در برخی شهرها با مسیحیان زندگی می‌کردند، اما هرگز در کنار سنی‌ها سکونت نداشتند.

با رسیدن به قدرت، حافظ اسد امتیازاتی به سنی‌ها داد و برای محدود کردن نفوذ روحانیون سنی در سیاست، آنها را از طریق اعطای قدرت بیشتر در زمینه‌های اجتماعی از عرصه سیاسی کنار زد. از سوی دیگر، اسد روحانیون علوی را مجبور به پذیرش تفسیر سنی از اسلام صحیح کرد. بنابراین، به‌جای ایجاد یک جامعه سکولار واقعی، تنها دولتی سکولار به‌ظاهر شکل گرفت.

ساخت هویت

در طول گفت‌وگو با افراد و شخصیت‌های علوی، تورشتین وورن متوجه شد که علویان یک روایت مشترک از تاریخ، باورها و روابط خود با سنی‌ها دارند. سلطه تاریخی سنی‌ها، عاملی اساسی در گفتمان‌های علویان است.

نویسنده بین دو نوع گفتمان علوی تمایز قائل می‌شود: گفتمان علوی اسلامی و گفتمان علوی انتقادی. گفتمان اول بر این باور است که تاریخ علویان در امتداد تاریخ اسلام، به ویژه اسلام شیعی، قرار دارد. در حالی که گفتمان دوم به ریشه‌ها و باورهایی اشاره می‌کند که از دیدگاه اسلام سنی پذیرفته نمی‌شود.

در گفتمان علوی انتقادی، علی بن ابی‌طالب به عنوان آخرین و بزرگ‌ترین پیامبر در سلسله‌ای از تجلیات دیده می‌شود که در آن محمد، علی و سلمان فارسی به عنوان عناصر اصلی معرفی می‌شوند. این سه‌گانه به شرح زیر تقسیم‌بندی می‌شود: علی نماد و باطن خداوند است، پیامبر محمد تجلی این معناست، و سلمان فارسی دریچه‌ای است که از طریق آن پیام الهی منتقل می‌شود. در این ترتیب، علی نقطه مرکزی است.

گفتمان علوی انتقادی در ریشه‌های خود با گفتمان علوی اسلامی تلاقی می‌کند، جایی که علوی‌ها از اسلام شیعی منحرف شده و تعالیم ابن نصیر ظهور می‌کند.

در طول گفت‌وگو با افراد و شخصیت‌های علوی، تورشتین وورن متوجه شد که علویان یک روایت مشترک از تاریخ، باورها و روابط خود با سنی‌ها دارند. سلطه تاریخی سنی‌ها، عاملی اساسی در گفتمان‌های علویان است.

علوی‌ها پس از پراکندگی در سراسر خاورمیانه، به شمال‌غربی سوریه مهاجرت کردند و در آنجا دوران طلایی خود را آغاز کردند، به‌ویژه با تأسیس حکومت خودمختار در قرن دهم میلادی و در دوران سلطنت حلب.

آزار و اذیت علوی‌ها از سال ۱۲۶۶ آغاز شد، زمانی که سلطان مملوکی بیبرس حکمی صادر کرد که بر اساس آن اسلام سنی به‌عنوان دین رسمی اعلام گردید. فشارها بر علویان در سال ۱۳۰۵ افزایش یافت، پس از آنکه ابن تیمیه با صدور فتوی آنها را کافر اعلام کرد.

روش ارائه سخنان یکی از علویان به نویسنده، بر تسلط سنی‌ها تأکید دارد. در روایت تاریخ و باورهایشان، علویان بر آزار و سرکوب از سوی سنی‌ها تأکید می‌کنند. در حالی که گفتمان علوی اسلامی تلاش می‌کند تا با بازآرایی عناصر مرتبط با نقاط اعتقادی، سلطه سنی‌ها را به چالش بکشد، گفتمان علوی انتقادی فراتر از این می‌رود و با ادعاهای خاص بودن خود، تعریفی روشن‌تر از هویت خویش ارائه می‌دهد. این در حالی است که با گفتمان رسمی تفاوت دارد؛ چرا که گفتمان رسمی سعی دارد علویان را به زور در چارچوب مذهب سنی وارد کند و حتی به انکار اصولی می‌پردازد که گفتمان‌های علوی اسلامی و انتقادی به آن‌ها اعتراف دارند.

ساختار جامعه

لزومی ندارد که هویت علوی همیشه در مرکز توجه قرار بگیرد؛ همانطور که در مورد دیگر هویت‌ها هم اینطور است، هویت علوی تنها در برخی شرایط خاص برجسته می‌شود و اغلب توسط هویت‌های دیگر تحت‌الشعاع قرار می‌گیرد. هنگامی که از علوی‌ها پرسیده می‌شود که «چه کسانی هستند؟»، به نظر می‌رسد که هویت طایفه‌ای آن‌ها اولویت اولشان نیست. آن‌ها بیشتر بر هویت سوری، عربی و اسلامی خود تأکید دارند، اما در عین حال، ویژگی خاص خود را به عنوان یک گروه آزاد در میان جمعیت بزرگی (سنی‌ها) که به نظر می‌رسد آزادی کمتری دارند، مطرح می‌کنند.

خطاب علوی‌ها در زمینه آزادی به روایتی خاص اشاره دارد که ریشه‌های آزادی را به اروپا مرتبط می‌کند. در حالی که خطاب علوی اسلامی، آزادی را با اصطلاحات دینی بیشتری توضیح می‌دهد و آن را در بستر وسیع‌تری از منظر عربی قرار می‌دهد. با این حال، در هر دو حالت، آن‌ها خود را از سنی‌ها متمایز می‌کنند.

علوی‌ها اغلب از تردید و عدم اعتماد خود به اهل سنت و از دشمنی تاریخی که اهل سنت با آن‌ها داشته‌اند، سخن می‌گویند. نویسنده متوجه شد که افرادی که در شهر لاذقیه با آن‌ها صحبت کرده بود، بازتر و پذیراتر از افرادی بودند که در روستاهای علوی در کوه‌های نصیریه با آن‌ها گفتگو کرده بود.

در نهایت، علوی‌ها هویت خود را به‌عنوان هویتی که تحت فشار سلطه و تسلط اهل سنت در تعریف مسلمان بودن قرار دارد، ارائه می‌دهند. این احساس محاصره هویت در مناطقی که علوی‌ها خود را در معرض قضاوت منفی اهل سنت می‌بینند، گسترش می‌یابد، به ویژه در شهرها و روستاهای مختلط در سواحل.

بناء سیاست

در هویت علوی، یک نقطه آغاز وجود دارد که تمامی تحلیل‌ها حول آن می‌چرخند، و آن تهدیدی است که این جماعت از سوی اکثریت سنی احساس می‌کند. این احساس تهدید از طریق یک روایت تاریخی که به‌طور شفاهی از نسلی به نسل دیگر منتقل شده، ساخته شده است.

علوی‌ها به شورش اخوان‌المسلمین در اواخر دهه ۱۹۷۰ به‌عنوان دلیلی برای اثبات درست بودن دیدگاهشان نسبت به سنی‌ها اشاره می‌کنند، و بر این نکته تأکید دارند که این درگیری یک جنگ طایفه‌ای بوده است؛ چیزی که به‌طور واضح با رویکرد رژیم که تلاش کرد این درگیری را در قالب‌های سیاسی تعریف کند، مغایرت دارد تا شعارهای دینی را انکار کند.

تاریخ جدید این درگیری، به روایت‌های تاریخی علوی‌ها ویژگی معاصر می‌دهد. افزون بر این، داستان‌های آنها از روابط با سنی‌ها، هر روایت تاریخی را با اطمینان تأیید می‌کند. این وقایع پرسش‌هایی را مطرح کرده است: آیا رژیم علوی است؟ برخی از علوی‌ها بر نقش طایفه‌شان در تحولات اخیر سوریه در چارچوب پروژه‌ای سوری تأکید دارند نه پروژه‌ای علوی، در حالی‌که برخی دیگر از علوی‌ها نقدهایی به علوی‌های حاکم دارند که آنها نقش مرکزی زیادی در دولت ایفا کرده‌اند. چنین نقشی ممکن است بازتاب منفی بر تمام جماعت داشته باشد، و این همان چیزی است که آنها از آن می‌ترسند و نگران‌اند که در آینده بهای آن را بپردازند.

در گفتگو با شخصیت‌های علوی درباره رابطه طایفه با رژیم، تمامی علوی‌هایی که نویسنده با آنها صحبت کرده، بیان می‌کنند که از رژیم سودی نبرده‌اند. صحبت‌های آنها بیشتر حول مسئله هویت دینی می‌چرخد؛ چرا که برخلاف سنی‌ها که رهبران دینی دارند و مقامات دولتی به‌طور منظم با آنها تعامل می‌کنند و از این طریق می‌توانند سوالات عمومی در رابطه با هویت خود مطرح کنند، رژیم علوی‌ها را به‌عنوان تابعان قوانین شریعت سنی در نظر می‌گیرد، خواه آنها بخواهند یا نه. بنابراین، علوی‌ها احساس می‌کنند که فرصتی برای چالش‌کشی نسبت به تسلط گفتمانی سنی ندارند، چرا که تا زمانی‌که طایفه علوی هیچ نمای عمومی دیگری جز رژیم ندارد، نمی‌توانند چنین کاری کنند.

برخی از علوی‌ها بر نقش طایفه‌شان در تحولات اخیر سوریه در چارچوب پروژه‌ای سوری تأکید دارند نه پروژه‌ای علوی، در حالی‌که برخی دیگر از علوی‌ها نقدهایی به علوی‌های حاکم دارند که آنها نقش مرکزی زیادی در دولت ایفا کرده‌اند. چنین نقشی ممکن است بازتاب منفی بر تمام جماعت داشته باشد، و این همان چیزی است که آنها از آن می‌ترسند و نگران‌اند که در آینده بهای آن را بپردازند.

حافظ اسد درک کرد که برای باقی ماندن در قدرت به حمایت طایفه خود نیاز دارد، اما سپس متوجه شد که تکیه بر موضوعی که به‌راحتی می‌توان آن را دستکاری کرد، مانند دین، خطرناک است. از این‌رو، او برای مهار این خطر در حکومتش، سیاستی سرکوبگرانه برای سنی کردن طایفه علوی را اعمال کرد، اما این سیاست موفق نشد زیرا از ابتدا برای موفقیت طراحی نشده بود.

در حالی‌که اسد و گروهش در قدرت به تبلیغ سیاست ادغام می‌پرداختند، در همان زمان به‌طور سیستماتیک فرهنگ جدایی و تفکیک میان علوی‌ها و سنی‌ها، و همچنین میان طوایف و گروه‌های قومی و دینی مختلف را بنا می‌کردند.

هدف واقعی این سیاست هرگز همگرایی با اهل سنت یا ایجاد پذیرشی از سوی آنان نسبت به علویان نبود، بلکه دلیل اصلی آن، محروم کردن علویان از هرگونه عقیده دینی منسجم و ریشه‌داری بود که ممکن است روزی تهدیدی جدی برای حکومت اسد محسوب شود. هدف این بود که آنان به قبایلی پراکنده و بی‌هویت تبدیل شوند که تنها بر اساس میزان وفاداری‌شان به حاکمیت، ارزش‌گذاری شوند.

اما این گفتمان‌ها چه تأثیری بر هویت علوی دارند؟ در واقع، گفتمان‌ها نقش کلیدی در شکل‌دهی به هویت‌ها ایفا می‌کنند، چراکه هویت‌ها محصول گفتمان‌هایی هستند که واقعیت اجتماعی را می‌سازند. هنگامی که گفتمان‌های علوی به‌عنوان گفتمان‌هایی در تضاد با سلطه اهل سنت تعریف می‌شوند، بدین معناست که هویت علوی نیز به همین شیوه ساخته شده است.

هویت جمعی علویان بر اساس دوگانه “ما” و “آن‌ها” شکل گرفته است، که در این چارچوب، اهل سنت به‌عنوان گروهی تعریف می‌شوند که علویان هویت خود را در نسبت با آن‌ها بازمی‌شناسند. درواقع، اهل سنت همان “دیگریِ بنیادین” برای علویان هستند، یعنی هر آنچه که علویان نیستند.

در اینجا “دیگریِ بنیادین” به این معناست که اهل سنت برای علویان فقط یک گروه متفاوت یا مخالف نیستند، بلکه وجود آن‌ها باعث شکل‌گیری تضاد و کشمکش هویتی می‌شود. این موضوع باعث می‌شود که علویان نتوانند یک هویت مستقل و پایدار برای خود بسازند، زیرا هویت آن‌ها همیشه در برابر و در مقایسه با اهل سنت تعریف می‌شود.

به همین دلیل، هویت علوی بیشتر از اینکه بخشی از زندگی روزمره‌شان باشد، تبدیل به یک ابزار دفاعی می‌شود. یعنی علویان زمانی که احساس خطر و تهدید می‌کنند، بیشتر به هویت خود پناه می‌برند و به آن اهمیت می‌دهند.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا