جریان شناسیجریان شناسی فکری و مذهبی

فقه و کلام اسماعیلیه – قسمت اول

با رحلت امام جعفر صادق (ع ) در 148ق 765م ، پیروان آن حضرت از میان شیعیان امامى به گروههایى منقسم شدند که دو گروه از آنها را مى توان به عنوان نخستین گروههای اسماعیلى شناخت. مجله الکترونیک اخوت در سلسله مطالبی به بررسی سیر تاریخی افکار و اندیشه های اسماعیلیه میپردازد

سید محمد سرکشیکیان

 

اسماعیلیه یکى از فرق شیعه است که در اواسط قرن 2ه.ق /8م پدیدار گشت و سپس به شاخه ها و گروههایى چند منقسم شد. اسماعیلیان ، همچون شیعیان امامى، امامت را به نص مى دانستند، اما در باره سلسله امامان پس از امام صادق (ع )، با دیگر پیروان آن امام دچار اختلاف گشتند. این فرقه نام خود را از اسماعیل فرزند امام جعفر صادق (ع ) گرفته است . در حال حاضر، اسماعیلیان که عمدتاً به شاخه نزاری این فرقه تعلق دارند، در بیش از 25 کشور در قاره های آسیا و افریقا و اروپا و امریکا پراکنده اند.

بخش اول- ظهور و دوره نخستین اسماعیلیان
نخستین تشکلهای فرقه ای
با رحلت امام جعفر صادق (ع ) در 148ق /765م ، پیروان آن حضرت از میان شیعیان امامى به گروههایى منقسم شدند که دو گروه از آنها را مى توان به عنوان نخستین گروههای اسماعیلى شناخت . طبق برخى روایات، امام صادق (ع ) ابتدا فرزند ارشد خود اسماعیل را به جانشینى برگزیده، و نص امامت را بر او قرار داده بود، ولى طبق روایت اکثر منابع ، اسماعیل چند سال قبل از پدر، وفات یافته بوده است . دو گروه اسماعیلى یاد شده که در حقیقت پس از وفات اسماعیل و در زمان حیات امام صادق (ع ) به صورت دسته های شبه اسماعیلى پدیدار شده بودند، پس از درگذشت آن امام از دیگر شیعیان امامى جدا شدند و حیات مستقل خود را در کوفه آغاز کردند.
(برای شناخت بیشتر “اسماعیل بن جعفر” به پیوست مراجعه کنید.)
اسماعیلیه خالصه(واقفیه)
یکى از دو گروه مورد بحث، مرگ اسماعیل را انکار کردند و در انتظار رجعت او به عنوان امام قائم و مهدی موعود باقى ماندند. این گروه را اسماعیلیه خالصه نام گذاری کرده اند. همچنین این گروه را اسماعیلیه واقفیه نامیده است چرا که اسماعیل بن جعفر را به عنوان آخرین امام و مهدی خود پذیرا شده بوده اند. این گروه معتقد بودند که امام صادق (ع )، صرفاً برای حفظ جان اسماعیل از دست عمال عباسى و از روی تقیه، مرگ فرزندش را اعلام کرده است.
اسماعیلیه مبارکیه
گروه دوم از اسماعیلیان نخستین، مرگ اسماعیل بن جعفر در زمان پدرش را پذیرفته بودند و پس از وفات امام صادق (ع )، فرزند ارشد اسماعیل، محمد را به امامت شناختند. به عقیده این گروه که به «مبارکیه » معروف شدند، انتقال نص و امامت از برادر به برادر تنها در مورد امام حسن و امام حسین (ع ) جایز بوده است و به همین علت آنها حاضر به پذیرفتن امامت حضرت موسى کاظم (ع )، یا دیگر برادران اسماعیل نشدند. مبارکیه که بعداً امامت اسماعیل را پذیرفتند، معتقد بودند که امام صادق (ع )، شخصاً پس از مرگ اسماعیل ، فرزند او محمد را به جانشینى برگزیده است. بدین ترتیب، به نظر مى رسد که مبارکیه از نخستین نامهای گروهى بوده که بعداً توسط مؤلفان کتب فرق ، به نام اسماعیلیه خوانده شده اند.
محمد بن اسماعیل، هفتمین امام اسماعیلیان
محمد فرزند ارشد اسماعیل بوده که بنابر روایات، هنگام فوت پدر 26 سال داشته است و تولد او به احتمال قوی باید در حدود سال 120ق /738م واقع شده باشد. وی اندکى پس از 148ق /765م که اکثر شیعیان امامى حضرت موسى کاظم (ع ) را به امامت شناختند، از محل سکنای خانوادگى خود مدینه به عراق مهاجرت کرد و زندگى پنهانى خود را آغاز نمود و به همین سبب به «مکتوم » اشتهار یافت.
دوره ستر در تاریخ اسماعیلیان
این مهاجرت مبدأ «دوره ستر» در تاریخ اسماعیلیان نخستین است که تا هنگام تأسیس خلافت فاطمیان و ظهور امام اسماعیلى به طول انجامیده است. محمد پس از مهاجرت، پنهانى و با نامهایى مستعار مانند «میمون » در بلاد مختلف مى زیسته، و ارتباط خود را با مبارکیه که مرکزشان در کوفه بود، همچنان حفظ مى کرده است. او پس از مدتى اقامت در جنوب عراق، به خوزستان رفته ، و بخش آخر عمر خود را در آنجا، در میان گروهى از پیروانش گذرانده بوده است. وی در دوره خلافت هارون الرشید (170-193ق /786- 809م )، و احتمالاً اندکى پس از 179ق /795م درگذشته است . محمد چند پسر داشته که طبق نظر اسماعیلیان فاطمى، یکى از آنان به نام عبدالله پس از مرگ پدر رهبری مبارکیه را به دست گرفته بوده است.
سلسله امامان نزد اسماعیلیان نخستین
با وفات محمد بن اسماعیل، مبارکیه به دو شاخه منشعب شده اند. گروه اول که گروه بسیار کوچکى بودند، تداوم امامت را در اخلاف محمد بن اسماعیل پذیرفتند. شایان ذکر است که منابع معاصر هیچ گونه اشاره ای به حیات مستقل این گروه و اسامى امامانشان نکرده اند، تا اینکه در 286ق /899م تداوم امامت اسماعیلیه رسماً مورد پذیرش اسماعیلیان فاطمى قرار گرفته است قرامطه
گروه دیگر، شامل اکثر مبارکیه ، مرگ محمد بن اسماعیل را انکار کردند و در انتظار رجعت وی به عنوان امام قائم و مهدی موعود باقى ماندند. برای این گروه که بعدها به طور اخص به نام قرامطه شهرت یافتند، محمد بن اسماعیل پس از امام صادق (ع )، هفتمین و آخرین امام بوده است و به همین سبب اسماعیلیه عموماً به نام سبعیه یا هفت امامى نیز شهرت داشته اند.
مراکز اسماعیلیان در دوره ستر
اقامتگاه این رهبران ابتدا در اهواز و عسکر مکرم در خوزستان بوده ، و سپس به بصره ، و سرانجام به شهر سلمیه در شمال شام (سوریه ) منتقل شده است . سلمیه تا 289ق /902م همچنان مرکز دعوت اسماعیلیه و اقامتگاه رهبران مرکزی نهضت بوده است . نظر به اینکه اکثر اسماعیلیان نخستین در انتظار رجعت محمد بن اسماعیل به عنوان مهدی و گسترش حکومت عدل او بوده اند(نظریه اصلى مبارکیه)، رهبران مرکزی نیز بر همین نظریه تأکید داشته ، و نهضت واحد اسماعیلیه را در قرن 3ق بر اساس همین نظریه در باره امامت استوار کرده بودند.
روایات گوناگون از اشاعه دعوت اسماعیلیان
درباره آغاز و اشاعه دعوت اسماعیلیه در نیمه دوم قرن 3ق، و همچنین هویت و مقام مذهبى رهبرانى که نهضت را در دوره ستر تشکیل دادند و هدایت کردند، مآخذ و روایات مختلفى وجود دارد. روایت رسمى  خود اسماعیلیه که در دوره خلافت فاطمیان تدوین یافته، توسط داعى ادریس بن حسن خلاصه شده است. یک روایت ضداسماعیلى نیز به قلم عبدالله بن محمد بن على ابن رزام طایى کوفى است که در نیمه اول قرن 4ق /10م مى زیسته، و رئیس دیوان مظالم در بغداد بوده است. رساله ابن رزام که برای بى اعتبار کردن کامل نهضت اسماعیلیه تنظیم شده بوده، مورد استفاده خاص یکى دیگر از دشمنان این فرقه، یعنى شریف ابوالحسن محمد بن على، معروف به اخومحسن قرار گرفته بوده است. این روایت ابن رزام و اخومحسن، در قرون بعدی مأخذ اصلى داوریهای خصمانه اکثر مؤلفان درباره اسماعیلیه واقع شده است.
تشکیلات دعوت به مذهب اسماعیلی(بلاغ)
گرویدن به مذهب اسماعیلى که اسماعیلیان آن را «بلاغ » مى گفتند، تدریجى، و در مقابل پرداخت وجوهات بوده است. بلاغ از 7 یا 9 مرحله ثابت تشکیل شده است . به نظر مى رسد که طى دوره ستر، ریاست دعوت در دست رهبران مرکزی بوده است که به عنوان حجتهای محمد ابن اسماعیل شناخته شده بودند، تا آنکه از زمان عبیدالله مهدی به بعد خود امامان در صدر دعوت قرار گرفتند. در هر یک از مناطق  (جزایرِ 12گانه) دعوت نیز یک داعى اصلى که گمارده رهبر مرکزی بوده، ریاست دعوت را در دست داشته است.

گسترش دعوت در سده 3ق /9م
عراق
در 261ق /875م ، یا چند سال زودتر، حمدان قرمط فرزند اشعث که از اهالى سواد کوفه بوده؛ دعوت اسماعیلیه را در نواحى اطراف کوفه و سایر نقاط جنوب عراق آغاز، و سازماندهى کرده ، و داعیانى نیز برای نواحى مهم آن منطقه معین کرده است . خود حمدان توسط داعى حسین اهوازی که از جانب رهبر مرکزی نهضت به عراق گسیل شده، به کیش اسماعیلى در آمده بوده است . در آن زمان ، مرکز دعوت در سلمیه استقرار داشته ، و فعالیت حمدان بخشى از نهضت واحد اسماعیلیه بوده که تحت نظر رهبران مرکزی هدایت مى شده است . حمدان به زودی پیروان زیادی پیدا کرد که به قرامطه اشتهار یافته اند. در اندک مدتى واژه قرامطه به گروههای اسماعیلى دیگر بلاد نیز که ارتباطى با حمدان قرمط نداشته اند، اطلاق شد. دستیار اصلى حمدان ، شوهر خواهر (یا برادر زن ) او بوده که عبدان نام داشته ، و از اهالى اهواز بوده است. عبدان از نوعى استقلال عمل برخوردار بوده ، و شخصاً داعیانى را تعلیم مى داده ، و به نواحى مجاور، خاصه جنوب ایران گسیل مى کرده است .
مقابله با حکومت عباسی
حمدان که مالیاتهایى از پیروان دعوت اخذ مى کرد، در 277ق / 890م یک دارالهجره مستحکم برای آنها در نزدیکى کوفه بنا کرده بود. عباسیان پس از چندین سال غفلت ، سرانجام در 278ق متوجه اهمیت و خطرات نهضت اسماعیلیه شدند؛ با اینهمه ، اقدامى فوری برای سرکوبى اسماعیلیان عراق که نخستین شورش خود را در 284ق /897م آغاز کردند، به عمل نیاوردند. اندکى بعد، معتضد خلیفه عباسى ، سیاست قاطع تری در مقابل اسماعیلیان اتخاذ کرد و با سرکوبى شدید شورشهای بعدی آنان در طول سالهای 287-289ق / 900-902م از پیروزی احتمالى قیام اسماعیلیه در عراق جلوگیری کرد.
ایران
دعوت اسماعیلیه در نواحى دیگری نیز طى همان دهه 260ق آغاز شده بوده ، و در جنوب ایران ، این دعوت تحت نظارت و رهبری حمدان و عبدان قرار داشته است . داعى ابوسعید حسن بن بهرام جنابى که اهل جنابه (گناوه ) در ساحل خلیج فارس بوده ، و از خود عبدان تعلیم یافته ، ابتدا در جنوب ایران فعالیت مى کرده است . در فارس ، برادر عبدان ، موسوم به مأمون نخستین داعى محلى بوده است و به همین سبب ، نخستین اسماعیلیان آنجا به نام مأمونیه مشهور شده بودند. اندکى پس از 260ق /874م ، دعوت اسماعیلیه در قسمتهایى از مرکز و شمال غربى ایران ، منطقه ای که اعراب آن را جبال مى خواندند، آغاز گردید و سپس به خراسان و ماوراء النهر نیز بسط یافت .
ناحیه ری و شمال غربی
در ناحیه ری که مرکز دعوت در جبال بوده ، داعى خلف حلاج آغازگر نهضت اسماعیلیه شد و به همین سبب، نخستین اسماعیلیان آنجا تا مدتها به خلفیه مشهور بودند. پس از خلف پسرش احمد رئیس دعوت در جبال شد و سپس دستیار اصلى احمد به نام غیاث از اهل کلین، به ریاست دعوت در جبال رسید؛ او به سبب اعتبار علمى خود پیروانى بسیار در شهرهایى مانند قم و کاشان نیز به دست آورده بود. سرانجام ، مردم ری به رهبری فقیهى به نام زعفرانى ، بر غیاث شوریدند و باعث فرار وی به خراسان گشتند. در مرورود، غیاث با یکى از امرای مهم سامانى به نام حسین بن على مرورودی (یا مروزی ) آشنا شد و او را به کیش اسماعیلى درآورد. در نتیجه، بسیاری از مردم در نواحى تحت نفوذ امیر در خراسان ، مانند طالقان و میمنه و هرات و غرجستان و غور نیز به مذهب اسماعیلى گرویدند. پس از مدتى غیاث به ری بازگشت و ابوحاتم رازی را به دستیاری خود برگزید. ابوحاتم، یکى از مهم ترین داعیان و متفکران متقدم اسماعیلیه، افزون بر هدایت دعوت در ری، داعیانى نیز به اصفهان و آذربایجان و مازندران و گرگان فرستاد و موفق شد شماری از امرا و حکام محلى، مانند حاکم ری احمد بن على را به کیش اسماعیلى درآورد.
مناطق خراسان و ماوراء النهر
در خراسان و نیز ماوراء النهر، پس از فعالیتهای مقدماتى غیاث، دعوت در آخرین دهه قرن 3ق رسماً توسط داعى ابوعبدالله خادم افتتاح شد. ابوعبدالله که از جانب رهبران مرکزی فرقه مأموریت یافته بود، نیشابور را مقر خود قرار داد و از آنجا فعالیتهای خود را به عنوان نخستین داعى مستقل خراسان آغاز کرد. پس از ابوعبدالله، در حدود سال 307ق /919م ، ابوسعید شعرانى به ریاست دعوت در خراسان رسید و توانست شماری از امرا و اشراف خراسان را به مذهب اسماعیلى درآورد. داعى بعدی در خراسان و مناطق مجاور، امیرحسین بن على مرورودی بود که خود به طبقه اشراف تعلق داشت. داعى امیرحسین که مرکز دعوت را از نیشابور به مرورود منتقل کرد، محمد بن احمد نسفى (نخشبى ) را به جانشینى خود برگزید و او را به گسترش دعوت در ماوراء النهر تشویق کرد. نسفى با عمل به وصیت سلفش، برای مدتى دعوت را با موفقیت قابل توجهى در نواحى آسیای مرکزی پیش برد و پایگاه مهمى در بخارا و نزد سامانیان به دست آورد. نسفى همچنین نخستین مؤلف و فیلسوف اسماعیلى بود که تفکر مذهبى این فرقه را با نوعى فلسفه نوافلاطونى رایج در جهان اسلام در هم آمیخت.
گسترش اسماعیلیه در یمن
دعوت در یمن که همواره یکى از پایگاههای مهم اسماعیلیه بوده ، و از ابتدا ارتباطات نزدیکى با رهبران مرکزی نهضت داشته است، توسط دو داعى به نامهای ابن حوشب، معروف به منصور الیمن و على بن فضل بنیان گذارده شد که از 270ق دعوت اسماعیلیه را به طور علنى در آنجا ترویج نمودند. ابن حوشب و على بن فضل نیز مانند حمدان قرمط، دارالهجره های مستحکمى در پایگاههای کوهستانى که مراکز فعالیتشان بود، ایجاد کردند و از آنجا دعوت را سریعاً به نقاط دیگر گسترش دادند. پایگاه اصلى ابن حوشب در عدن در نزدیکى جبل مَسْوَر قرار داشت و على بن فضل ابتدای فعالیت خود را در جَنَد، در نواحى جنوبى متمرکز کرده بود. با حمایت بنى همدان و دیگر قبایل مهم یمنى ، دعوت اسماعیلیه به سرعت در یمن گسترش یافت ، به طوری که با فتح شهر صنعا در 293ق /906م به دست على بن فضل، تقریباً تمامى یمن تحت نفوذ داعیان اسماعیلى درآمد. البته طى دهه های بعدی اسماعیلیان یمن قادر به حفظ این فتوحات نبودند و بخش مهمى از نواحى تسخیر شده را به زیدیان که دولت مستقلى در 280ق /893م در یمن تأسیس کرده بودند، واگذاردند.

گسترش اسماعیلیه در عربستان و بحرین و شبه قاره
دعوت به تدریج از یمن به مناطق مجاور، مانند یمامه، در شبه جزیره عربستان نیز بسط یافت . ابن حوشب همچنین داعیانى به بحرین و بلاد دورتر گسیل کرد؛ وی در 270ق /883م هیثم برادرزاده خود را به عنوان نخستین داعى اسماعیلى به سند گسیل داشت و دعوت از آنجا به نواحى دیگر شبه قاره هند نیز گسترش یافت. در حدود سال 281ق /894م – یا حتى زودتر دعوت اسماعیلیه در منطقه بحرین در شرق عربستان آغاز گردید و ابوسعید جنابى از جانب حمدان به بحرین فرستاده شد تا دعوت را در آنجا سازماندهى و رهبری کند. ابوسعید سرانجام موفق شد که تا 286ق /899م ، قسمت اعظم بحرین را تحت نفوذ خود در آورد و دولت مستقلى را در آنجا بنیان نهد.

ورود اسماعیلیه به منطقه شمال افریقا
ابن حوشب در 279ق /892م داعى ابوعبدالله شیعى را به مغرب فرستاد و در نتیجه دو دهه فعالیت ابوعبدالله، دعوت اسماعیلیه در شمال افریقا اشاعه پیدا کرد و مقدمات تأسیس خلافت فاطمیان فراهم گردید.
اصلاحات رهبری سلمیه در عقاید اسماعیلیه
همزمان با گسترش سریع دعوت اسماعیلیه، افتراق مهمى در 286ق / 899م در نهضت اسماعیلیه پدیدار گشت . حمدان قرمط که همچنان ریاست محلى دعوت را در عراق و نواحى مجاور بر عهده داشت، رهبری مرکزی اسماعیلیه را به دیده قبول مى نگریست و با این رهبران که در سلمیه بودند، مرتباً مکاتبه داشت. در 286ق، اندکى پس از اینکه عبیدالله مهدی به رهبری مرکزی اسماعیلیه رسید، حمدان تغییرات مهمى در دستورهای کتبى صادر شده از سلمیه مشاهده کرد که منعکس کننده نظریات جدیدی در اصول عقاید رهبری نهضت بود. رهبر جدید اسماعیلیه، عبیدالله، دیگر در انتظار رجعت محمد بن اسماعیل به عنوان مهدی موعود اسماعیلیان نبود، بلکه برای خود و اجدادش که رهبران مرکزی قبلى بوده اند، ادعای امامت داشت.
افتراق اسماعیلیه در پی اصلاحات
با کشف این مطلب، حمدان بى درنگ با سلمیه و رهبری مرکزی قطع رابطه کرد و از داعیان فرمانبر خود خواست که دعوت را در نواحى زیر نظرشان متوقف نمایند. اندکى پس از این وقایع، حمدان ناپدید گردید و عبدان نیز با توطئه زکرویه بن مهرویه ، یکى از داعیان عراق که ابتدا به عبیدالله مهدی و اصلاحات او در عقاید وفادار بود، به قتل رسید.
اصلاحات عبیدالله و شورش حمدان و عبدان بر رهبری مرکزی ، فرقه اسماعیلیه را در 286ق به دو شاخه اصلى منقسم کرد. یک شاخه، اصلاحات اعتقادی عبیدالله را قبول کردند و به رهبری مرکزی نهضت وفادار باقى ماندند؛ اینان اصل تداوم امامت را پذیرفتند و عبیدالله و رهبران قبلى مرکزی اسماعیلیه را به عنوان امامان خود پس از امام صادق (ع )شناختند.
قرامطه در برابر اصلاحات عبیدالله و فاطمیون
شاخهدیگری از اسماعیلیان ِنخستین، اصلاحات عبیدالله را مردود دانستند و همچنان به عقیده نخستین خود درباره مهدویت محمد بن اسماعیل و رجعت قریب الوقوع او باقى ماندند که از آن پس – به طور اخص – به نام قرامطه شهرت پیدا کردند. قرمطیان جنوب عراق که در اصل پیشتازان جناح مخالف عبیدالله بودند، تا مدتى پس از حمدان از رهبری محلى قاطعى برخوردار نشدند، تا اینکه عیسى بن موسى و داعیان دیگری ریاست آنان را به دست گرفتند و دعوت قرمطیان را همچنان به نام محمد بن اسماعیل تا اوایل قرن 4ق /10م هدایت کردند. در بحرین، ابوسعید جنابى که به زودی مدعى نیابت امام قائم نیز شد، از نظرات حمدان و عبدان حمایت کرد و دولت قرمطیان بحرین که تا 470ق /1077م دوام یافت ، پایگاه اصلى قرامطه ، و مانعى مؤثر در راه گسترش نفوذ سیاسى فاطمیان در شرق گردید.
زکرویه و حمله به مقر عبیدالله در سلمیه
زکرویه که ابتدا به عبیدالله وفادار مانده بود، پس از چند سال به جناح قرمطیان پیوست. زکرویه با دستیاری پسرانش و برخورداری از حمایت شمار بسیاری از بنى کلب موفق شد تا طى سالهای 289-294ق /902-907م شورشهای قرمطى را در شام و عراق علیه عباسیان سازماندهى کند. عاقبت به مقر عبیدالله در سلمیه نیز حمله بردند و آنجا را در 290ق ویران کردند؛ ولى عبیدالله که به موقع از نیت زکرویه مطلع شده بود، یک سال قبل از حمله قرمطیان ، سلمیه را برای همیشه ترک کرده و به افریقا گریخت.

 

بخش دوم: اینجا

بخش سوم: اینجا

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا