درباره وضعیت دموکراسی در پاکستان، داستان یک دموکراسی ناقص
نرگس حجتی – به نظر میرسد مردم و دولتمردان در بیشتر کشورهای جهان اسلام، چندان علاقهای به بحث مفهوم دموکراسی چه در نظر و چه در عمل ندارند. از نظر صاحبان قدرت که مشخص است وجود و اجرای دموکراسی قدرت آنها را با تهدید و چالش مواجه خواهد کرد. اما از نظر نگاه مردمی از مهمترین دلایل این بیرغبتی به دموکراسی نظام قبیلهای حاکم بر جوامع جهان اسلام از یک طرف و رابطه معکوس امنیت و دموکراسی از سوی دیگر است. از جمله در پاکستان این دوگانه مردم را از دموکراسی رویگردان کرده است. حتی با وجود برگزاری انتخابات آزاد و تغییر دایمی قدرت اما مهندسی انتخابات در این کشور به گونهای است که شاید بتوان ادعا کرد دموکراسی در این کشور چندان چهره واقعی ندارد. در مصاحبهی پیش رو آقای پیرمحمد ملازهی به بررسی ابعاد این موضوع پرداختهاند.
لطفا برای ورود به بحث مقدمهای از فرایند ورود بحث دموکراسی به پاکستان بفرمایید؟
با خروج استعمار انگلیس از شبه قاره هند در سال ۱۹۴۷ پاکستان مستقل شد. درواقع سه جریان در استقلال پاکستان تاثیرگذار بودند. اول؛ سکولارها، که در عین حال خود را مسلمان میدانستند مثل جناح که خود بنیانگذار استقلال پاکستان بود، لیاقتعلی خان و گروههای مشابه. دوم؛ جریان اسلامگرا مثل جماعت اسلامی و جمعیت علمای اسلام که به دنبال حکومت اسلامی بودند. سوم؛ فئودالهای بزرگ مسلمان در سند و پنجاب که صاحب زمینهای بزرگ بودند و در تجارت هم دست داشتند.
این سه جریان، سه قوه مجریه، قضاییه و مقننه را طراحی و به دست گرفتند. اما در کنار این سه قوه که اهرم اصلی را در دست داشتند، ارتش، احزاب سیاسی و تشکلهای مذهبی نیز در این دوره در پاکستان صاحب نفوذ و به نوعی خود را در قدرت جا دادند. اما در این بین، ارتش به خاطر حل نشدن مساله کشمیر وجه غالب را پیدا کرد. بنیان ارتش هم نیروهایی بود که در کنار نیروهای نظامی انگلیس تربیت شده و سبک و سیاق انگلیسی هم داشتند. تفکر آنها هم به انگلیس نزدیک بود. به این ترتیب از همان ابتدای شکلگیری پاکستان رقابت بین این نیروهای متفاوت باعث شد دموکراسی ناقصی در پاکستان متولد شود. حتی به تعبیری اصلا دموکراسی مثل آنچه در هند اتفاق افتاد در پاکستان شکل نگرفت. همین دموکراسی ناقص هم تحت تاثیر ارتش قرار گرفت و اولین کودتای نظامی ده سال بعد از شکلگیری پاکستان در سال ۱۹۵۸روی داد. یعنی دولت حزبی مدت زیادی نتوانست بر سرکار بماند. از آن موقع تا کنون هم ۴ کودتای نظامی مهم در پاکستان روی داده است و نتیجه انتخابات را کنار گذاشته است. رقابت بین بخش نظامی – سیاسی – مذهبی از ابتدا تاکنون ادامه داشته است. پس وقتی صحبت از دموکراسی در پاکستان میکنیم باید به این واقعیتها توجه داشته باشیم که در تاریخ ۷۳ ساله پاکستان دموکراسی واقعی نبوده و بیشتر حالت صوری داشته است.
آیا جریانات موثری که در سالهای نخست ساختار حکومتی پاکستان را بنا گذاشتند، احزاب اصلی پاکستان بوده و یا هستند؟
در اصل احزاب از دو جریان بودند. حزب سکولارها با نام مسلم لیگ که حزب سراسری مسلمانان هند بود و در سال ۱۹۰۶ یعنی پیش از تشکیل پاکستان ایجاد شده بود. این حزب بوسیله نیروهای سکولار مثل محمدعلی جناح و لیاقتعلی خان تشکیل شده بود که تحصیلکردگان دانشگاههای انگلیس بودند. جریان دوم، جریان اسلامی بود که مهمترین آن جماعت اسلامی با رهبری مولانا مودودی در ۱۹۴۱ تشکیل شده بود. دیگری جماعت علمای اسلام بود که بعد از تجزیه از شعبه هندی خود جدا شد و شعبه جمعیت علمای اسلام پاکستان را تشکیل داد. این گروه در داخل پاکستان هم دو شعبه شد؛ شعبه فضل الرحمن و شعبه مولانا سمیع الحق. اما در کل هر دو جریان سکولار و اسلامی، به دنبال آن بودند که پاکستانی اسلامی ایجاد کنند که بر اساس احکام و ارزشهای اسلامی اداره شود. به طوری که محمدعلی جناح نماینده حزب سکولار در یکی از صحبتهای خود اعلام کرده بود که ما میخواهیم کشوری بسازیم که بر اساس قران و احکام اسلامی باشد و الگویی باشد برای کشورهای اسلامی. یعنی جریان سکولار از همان آغاز به دنبال این بود که کشوری بسازد که هم در آن دموکراسی باشد، هم اسلامی باشد و هم پیشرفت کند. به گونهای که در جهان اسلام الگو شود. پس به دنبال یک الگوی قدرت اسلامی بودند. چیزی که بعدها عربستان مدعی آن شد؛ در ایران هم جمهوری اسلامی با همین هدف شکل گرفت؛ و اخیرا هم اردوغان به دنبال چنین الگویی است. در پاکستان هم این جریان به دنبال آن بود که قدرت اسلامی ایجاد کند تا جهان اسلام را با دنیای مدرن سازگار کنند. اما جناح اسلامگراها با رهبری مولانا مودودی مناسبترین چهارچوب حکومت اسلامی را در اندیشههای خود مطرح کرده است. پیش از آن که در ایران انقلاب شود و یا کشورهای دیگر به این فکر بیفتند. چهارچوب حکومت اسلامی را کاملا روشن کرده است. تلاش ایشان هم بر این بود که دنیای اسلام با شرایط جهانی هماهنگ شود. اما در جریان اسلامگرا جمعیت علمای اسلام هم حضور داشت. این گروه از مکتب دیوبندی و خیلی سفت و سخت بود. که نهایتا تفکر آنها منتهی به تولد طالبان و جهادیهای دیوبندی شد.
امروز هم همین احزاب در عرصه رقابتی و قدرت سیاسی پاکستان حضور دارند؟
جریان اسلامگرا در دو جهت متفاوت قرار گرفته است؛ یکی گروههای حزبی مثل جماعت اسلامی و جمعیت علمای اسلام که رسمیاند و مجوز تشکیل حزب دارند. دیگری گروههای رادیکال مثل سپاه صحابه و سپاه طیبه و امثالهم که به ظاهر در چارچوب حاکمیت نیستند ولی در پشت پرده با ارتش ارتباطاتی دارند و ارتش هم به عنوان اهرم از اینها استفاده میکند. بنابراین با اینکه هر دو جریان و حزب اصلی از آغاز به دنبال یک هدف بودند اما تضادهای فکری باعث شد که نتوانند به وحدت سیاسی برسند و دموکراسی پایداری ایجاد کنند. در نتیجه فضا برای دخالت نظامیان آماده شد و کودتاهای متعدد شکل گرفت. بعدها احزاب دیگری هم بوجود آمد مثل حزب مردم که در سال ۱۹۶۷ به وسیله ذوالفقار علی بوتو سازماندهی شد. حزب مسلم لیگ هم چند شاخه شد که مهمترین شاخه آن هم حزب نواز شریف است. اخیرا هم حزب سومی را ارتش طراحی کرده است که همان حزب تحریک انصاف آقای عمران خان است که الان قدرت را در اختیار دارد. این احزاب با یکدیگر وارد رقابت شدند. یعنی حزب مردم با مسلم لیگ نواز وارد رقابت شد. حزب تحریک انصاف با دو حزب دیگر وارد چالش شد. به این ترتیب جریان سیاسی هم در درون خود دچار تفرقه شد. به این ترتیب شرایطی پیش آمد که دخالت ارتش توجیهپذیر شد و کودتاهای مختلف رقم خورد.
پس در عین رقابت احزاب همیشه دست برتری بوده که تصمیم نهایی را میگرفته؟
بله رقابت بود. ابتدای کار که حزب مسلم لیگ بود و رقیب هم نداشت. اما بعد از کودتای نظامی ۱۹۵۸ ایوب خان که کودتا کرد قانون اساسی را هم ملغی اعلام کرد. از این به بعد حزب غالب نداریم و همه زیر نظر ارتش قرار گرفتند. ولی حزب وجود داشت و احزاب جدید هم که ایجاد میشد رقیبی بود برای دیگران. در حال حاضر بیش از صد حزب در پاکستان وجود دارد اگرچه خیلی مطرح نیستند. در واقع دو نوع حزب در پاکستان وجود دارد. یکی احزاب سراسری مثل حزب مسلم لیگ، مردم و انصاف. و دیگری احزاب محلی است مثل حزب ملی بلوچستان، حزب ملی پشتونستان، حزب قومی مهاجرین در کراچی که این احزاب، اهداف محلی را پیگری میکنند. در واقع، زمانی که ارتش اجازه برگزاری انتخابات را میدهد احزاب اصلی با هم وارد رقابت میشوند. مثلا قدرت در این زمانها معمولا بین دو حزب مسلم لیگ و حزب مردم چرخش داشته و هریک که به قدرت میرسید دیگری در نقش اپوزیسیون در پارلمان ظاهر شده و کارشناسی میکرد.
پس به هر حال انتخابات برگزار میشده و یکی از این احزاب از خلال انتخابات بیرون میآمده بدون اینکه ارتش نقشی در بیرون آمدن یکی از صندوق داشته باشد؟ پس عملا انتخابات تشریفاتی نبوده؟
ببینید، در مقایسه با انتخابات کشوری مثل انگلیس خوب این انتخابات سالمی نیست. اما در محدوده دموکراسی کشورهای جهان سوم انتخابات نسبتا سالمی است. بواقع انگلیسیها پیش از رفتن یک سنتی از دموکراسی را در شبه قاره هند بوجود آوردهاند. اما هر حرکت تاثیرگذاری که بخواهد در نتیجه انتخابات صورت بگیرد قبل از این است که رای در صندوق انداخته شود. مثلا یکی از کارهایی که میتوان انجام داد استفاده از خصوصیت جامعه قبیلهای پاکستان است. یعنی هر حزبی میتواند پیش از انتخابات با سران قبیله ببندد و رای کل آن قبیله را به نفع خود کند. حتی ممکن است بین خان قبیله و حزب پولی هم رد و بدل شود. اما وقتی رای وارد صندوق شد کار تمام است. واقعیت آن است که کمیسیون انتخابات و قوه قضاییه آنقدر قدرت دارند که بعد از این مرحله دیگر نمیتوان تقلب کرد. پس مهندسی انتخابات و زد و بند قبل از رایگیری است؛ بعد از اینکه انتخابات برگزار شد، دیگر حزبی که نامش از صندوق بیرون بیاید برنده است. پس دموکراسی ناقصی در پاکستان وجود دارد.
چرا شما پسوند ناقص بر این دموکراسی ناقص نهادهاید؛ در حالی که در مقابل بسیاری از کشورها وضعیت دموکراسی قابل قبولتر و انتخابات شفافتتری حاکم است؟ این نقص مد نظر شما به غیر از بحث دموکراسی پیش از انتخابات، کجای کار است که کمیت دموکراسی پاکستان را لنگانده است؟
عرض کردم برتری این دموکراسی در مقابل کشورهای چون کشورهای عربی است. اما نقص آن عمدتا به خطر دخالتهای ارتش است. اما دخالت آن چگونه است؟ در واقع در بخشی از همان مهندسی پیش از انتخابات ارتش دست دارد. یعنی حزبی را انتخاب میکند و تبلیغات و کمکهای مالی را به سمت حزب مد نظر سرازیر میکند. به این ترتب افکار عمومی به سمت حزب مد نظر جلب میشود. حتی در درون یک حزب، جناحبندی بوجود میآورد. اصلا یکی از مسئولیتهای آیاسآی این است که در احزاب رخنه کرده و آنها را با ارتش هماهنگ کند. چون بسیاری از سیاستمدارها با ارتش مشکل دارند؛ مثلا نواز شریف، بعد از کودتای مشرف حتی محکوم به اعدام شد که پادشان عربستان دخالت کرد و تبعیدش کردند به عربستان تا ده سال هم آنجا بود. خانم بوتو را هم نیروهای امنیتی کشتند. همینطوری نبود که گروهی بتواند ایشان را ترور کند. زرداری را هم اینها از کار برکنار کردند. به هرحال ارتش سیاستی را به کار میبرد که نیرو و حزبی سر کار بیاید که اگر ارتش از طریق کودتا نتواند به قدرت برسد و یا اگر کودتا کرد و نتوانست قدرت را در دست بگیرد، از این طریق بتواند اعمال قدرت کند. در این زمانهاست که ارتش اجازه برگزاری انتخابات را میدهد.
اگر ارتش مهندسی قبل از انتخابات را در دستور کار دارد و سیاستی به کار میبرد که حزب همفکر با او بر سرکار باشد، چرا بازهم کودتا را در دستور کار خود قرار میدهد به طوری که طبق فرمایش شما ۴ کودتای اصلی هم تا کنون در این کشور برپا شده است؟ آیا هدف خاصی داشته که به آن نرسیده و کودتا کرده است؟
هم حزب مردم و هم حزب مسلم لیگ که تاکنون بیشترین دوره حکومت را داشتهاند. علت آن هم این بود که در لندن توافقی بین خانم بوتو و نوازشریف صورت گرفت برای برکناری پرویز مشرف از قدرت؛ تظاهرات و اعتراضات گستردهای بوجود آمد به طوری که ارتشیها احساس کردند دیگر نمیتوانند در قدرت بمانند بنابراین اجازه دادند انتخابات برگزار شود. هر دو حزب هم که رهبران آنها توافق کرده بودند پذیرفتند که هریک پیروز شد دیگری مخالفت نکند و بگذارد ۵ سالش را کامل حکومت کند. در آن دوره حزب مردم پیروز شد و خانم بوتو ۵ سالش را کامل کرد. در دور بعدی هم حزب مسلم لیگ پیروز و نواز شریف نخستوزیر شد اما اتفاقاتی رخ داد که مجبور به کنارهگیری شد. در اینجا ارتش مستقیم وارد نشد اما رئیس جمهور را تحت فشار گذاشت که نخستوزیر را واردار به کنارهگیری کند. پس بازهم با اینکه کودتا نکرد اما تاثیر خود را بر روند سیاست گذارد. ارتش هرگاه کودتا کرده تا ۱۰ سال توانسته حکومت کند؛ اما بعد از ده سال به خطر اعتراضات و تظاهرات بالاجبار کنار کشیده و اجازه دادهاند احزاب وارد رقابت شوند؛ اما همیشه درصدد کسب قدرت به هر بهانهای بودهاند و اگر میتوانستند ادامه بدهند هرگز صحنه را ترک نمیکردند. علت اینکه ارتش پشت سر عمران خان قرار گرفت، به خاطر آن بود که ژنرال کیانی فرمانده سابق ارتش، سیاست عدم مداخله در سیاست را در پیش گرفت. این نگاه ژنرال کیانی سبب شد علیرغم اینکه زمان برای کودتا مساعد بوده، کودتایی از طرف ارتش صورت نگیرد. ساختار را هم طوری تغییر داد که بعد از بازنشستگی او، جانشینش ژنرال باجوا نیز همین خط را ادامه داد. البته ایشان با اینکه اجازه برگزاری انتخابات را داد اما از طریق آیاسآی به درون حزب مردم و مسلم رخنه کردند و تعداد زیادی از طرفداران موثر این دو حزب را جدا کرده و به حزب آقای عمران خان، تحریک انصاف، پیوند دادند. پس رخنه در حزب و مهندسی پیش از انتخابات درواقع سیاست جدید ارتش است و آنها را از کودتا هم بینیاز میکند. دولت حزبی که الان بر سر کار است از طریق انتخابات آمده و در عین حال ترکیبی از ژنرالهای ارتش و سیاستمداران موافق ارتش است. پس این وضعیت و تجربه جدیدی است که ارتش از طریق آن به جای کودتا حکومت میکند.
هسته مرکزی این ارتش کیست و یا چیست که به این راحتی قدرت را مدیریت میکند؟ آیا وابستگی به کشورهای دیگر هم دارد یا تمام قدرتش درونی است؟
آژانس اطلاعات محرمانه ارتش با نام آیاسآی، در واقع همه کارهی پاکستان است که این مرکز هم در دست ژنرالهای ارتش است. پس قدرت پاکستان در دست ژنرالهای ارتش است. اصلا ضربالمثلی دراین زمینه پاکستان رواج دارد که «همه کشورها یک ارتش دارند اما ارتش پاکستان یک کشور دارد!» این نشان میدهد که ارتش پاکستان از چه قدرتی برخوردار است و درواقع همهکاره است؛ این واقعیتی است که هر پاکستانی از آن آگاه است. با این حال رقابت بین بخش سیاسی و ارتش وجود دارد. برای همین هم وقتی نواز شریف قدرت را به دست گرفت سعی کرد ارتش را تضعیف کند. یعنی متممی را که در قانون اساسی به ارتش اجازه دخالت در امور سیاسی را میداد از قانون اساسی حذف کرد. هر دو حزب هم سر این قضیه توافق کردند. زرداری هم در زمان نخستوزیریش تلاش کرد قانونی را تصویب کند که آیاسآی از ارتش جدا شده و زیرمجموعه وزارت کشور قرار بگیرد. که ارتشیها به شدت مقاومت کردند اجازه نداند این قانون تصویب شود. پس رقابت بین سیاسیون و ارتش بسیار شدید است. اما نکته تاثیرگذار این است که ارتش جناح اسلامی را همراه خود دارد. جامعه پاکستان هم یک جامعه اسلامی است. این گروه هرگاه از ارتش تمرد کرده به سوی احزاب سیاسی گرایش پیدا کرده است، مورد غضب ارتش قرار گرفته و تضعیف شدند و جریانات دیگر اسلامی را علم کردهاند. مثل زمانی که جمیعت اسلامی شاخه فضل الرحمان به سمت حزب مردم رفته و با خانم بوتو همکاری کرد و حتی چند تا وزیر هم گرفت، که در اینجا سپاه صحابه، جنگوی و طیبه علیه آنها علم شد. اصلا همین هم باعث شد که جریان اسلامی دو شاخه شود. یک جریان میانهرو و یک جریان رادیکال که با ارتش همکاری میکند و بیشتر قتلهای پشت پرده، ربوده و کشته شدن خبرنگاران و … کار آیاسآی و بوسیله نیروهای افراطی است. حتی اخیرا یکی دو مورد قتل در سوئد و کانادا از فعالان حقوق بشر ایالت بلوچستان اتفاق افتاد که مشخص شد کار ارتش بوده است. و خیلی هم سر و صدا به پا کرد. برخی از این افراد هم که ربوده شده بودند وقتی مشخص شد کار ارتش است ناگزیر شدند آنها را آزاد کنند.
با این حساب رسانهها هم در پاکستان آزادی ندارند؟
آزادی نسبی است. یعنی اینطور نیست که هرکاری دلشان خواست انجام بدهند. درواقع در پاکستان در این زمینه مبارزه است؛ یعنی جریان حقوق بشر بسیار قوی در آنجا فعال است که به شدت با سیاستهای آیاسآی مبارزه میکنند و حتی کشته میشوند با این حال به افشاگری ادامه میدهند. با ظهور شبکههای اجتماعی در سالهای اخیر هم که کلا جریانات به نفع مبارزان رسانهای تغییر کرده است. به عنوان مثال اخیرا وقتی یکی از خبرنگاران ربوده شد؛ شخصی صحنه را دیده و عکس گرفته بود؛ با انتشار تصاویر مشخص میشود ربایندگان از نیروهای آیاسآی بودند و با این افشاگری مجبور به آزاد کردن آن خبرنگار میشوند. حتی در پیروزی عمران خان هم شبکههای اجتماعی تاثیر بسزایی داشتند. بواقع تغییرات نسلی هم در پاکستان بوجود آمده است که بسته به اینکه چه کسی بتواند از این ظرفیت استفاده کند درجنگ بین هواداران و مخالفان دموکراسی برنده خواهد شد. اگرچه فعلا توازن قدرت همچنان به نفع نظامیان است.
در افت و خیز فضای سیاسی پاکستان فضایی را ترسیم کردید که ارتش بعد از حدود یک دهه دیگر نمیتوانست در قدرت باقی بماند و ناچار میشد انتخابات برگزار کند؛ در این فضاها رسانهها چقدر موثر بودند در تضعیف قدرت ارتش و ایجاد اعتراضات؟
رسانهها تاثیرگذار بودند اما فراموش نکنید که جامعه پاکستان یک جامعه قبیلهای است. یعنی سیاستمدارن با روسای قبیله و فئودالهای بزرگ که میبستند کار تمام بود. یعنی وقتی از یک فئودال قول همکاری میگرفتند در واقع کل افراد وابسته به این فئودال را پای این قول میکشیدند. پس رسانهها نقش در سطح محدود داشتند و نقش اصلی را در جریانات سیاسی ملاقاتهای چهرهبهچهره و نظام قبیلهای ایفا میکرد.
با توجه به این نظام قبیلهای، انجیاوها و سندیکاها چقدر فعالند و قدرت مانور در پاکستان را دارند؟
هنوز سنت در پاکستان قویتر از نهادهای مدرن است. با این حال گروههای مختلفی در قالب سندیکا و انجمن عمل میکنند؛ مثل انجمن رفاه، یا بنیاد شاهد و… که بسیار قدرتمند است؛ موسسه اعتماد به همچنین؛ پارلمان جوانان پاکستان که با هدف دموکراسی خواهی شکل گرفته و قوی عمل میکنند. در احزاب شیعی، انجمن دانشجویان امامیه از قدرت چانهزنی بالایی در دانشگاهها برخوردارند و در مدارس و دبیرستانها هم نفوذ دارند. انجمنهای روزنامهنگاران، بنیاد مطبوعات و اتحادیه کارمندان روزنامهنگاران هم که در جامعه رسانهای فعالند. اینها نهادهایی هستند که قدرت دارند منتها نگاه اینها نگاه مدرنیزم است و در مقابل آنها نگاه سنتی حاکم است که تودههای مردم مسلمان به این نگاه سنتی گرایش دارند. برای همین هم در کل که در نظر بگیریم نهادهای مدرن از قدرت کمتری برخوردارند برای ایجاد تحول؛ در عوض نگاه سنتی در ایجاد جریانات از جمله جریانات سیاسی از قدرت بیشتری برخورداند. اما به تدریج بخصوص با گسترش شبکههای اجتماعی به نظر میرسد جامعه پاکستان از نگاه سنتی صرف فاصله میگیرد و گرایش به سمت گروهها و نهادهای سیاسی و مردمی رو به فزونی است. این تحول در انتخابات آخر هم قابل مشاهده بود اگرچه آیاسآی هم در این انتخابات بیتاثیر نبود. به هرحال جامعه، جامعه متحولی است و ایستا نیست. آیندهی نیروهای دموکرات از گذشتهاش بهتر خواهد بود.
در رابطه با اپوزیسیون اشاره کردید که وقتی یکی از احزاب سراسری به قدرت میرسید دیگری نقش اپوزیسیون و منتقد دولت را ایفا میکرد؛ آیا به غیر از این احزاب و اپوزیسیون داخلی، در پاکستان اپوزوسیونی که خارج از کشور نقش ایفا کند وجود ندارد؟
نه به آن شکلی که درمورد دیگر کشورهای اسلامی گروههای مخالف در خارج خیلی فعال باشند نیست؛ فقط رهبر حزب مهاجرین قومی در لندن ساکن است که از آنجا فعالیت میکند اما در کل جریان قدرتمندی که به عنوان اپوزیسیون دولت پاکستان در خارج از آن باشد وجود ندارد.
به نظر شما حمایتهای خارجی اعم از شرق و غرب و حتی ایران و عربستان از جریانهای داخلی پاکستان چقدر در تحولات سیاسی و روند دموکراسی این کشور تاثیرگذار بوده است؟
دخالت کشورهای دیگر بخصوص ایران و عربستان همیشه منفی بوده است. رقابت پشت پرده این دو کشور در پاکستان منجر به جنگ شیعه و سنی دراین کشور شد. گروههای شیعه نزدیک به ایران و گروههای سنی نزدیک به عربستان وارد چالش شده و همدیگر را ترور کردند. علاوه بر این دو کشور هند هم در حد محدودتری در تلاش برای ایفای نقش در این کشور است. نیروهای امنیتی هندی تلاش میکنند از طریق ایالت بلوچستان و یا ایالت پختونخواه به دستگاه امنیتی افغانستان در مقابل حمایتهای پاکستان از طالبان، کمک کنند. امریکا و اروپا و چین هم هر یک به نوعی سعی میکنند در این کشور جای پایی باز کنند. چین با سرمایهگذاریهای کلان سعی میکند دولت مرکزی را تقویت کند و با ارتش هم ارتباطات نزدیکی دارد. در مورد امریکا بدنه جامعه به خاطر عقاید اسلامی، ضد امریکایی است؛ اما تمام ساختار ذهنی سیاستمداران و ساختار سیاسی پاکستان انگلیسی، غربگراست. پس در کل کشورهای خارجی دخالت مستقیمی ندارند ولی غیر مستقیم به نوعی سعی میکنند خط خود را پیش ببرند. مثلا برخی از انجیاوهای غربی تحت عنوان خدمات بشردوستانه فعالند که البته عرض شد تاثیر چندانی در جامعه سنتگرای پاکستان ندارد. اخیرا هم ۸ گروه انجیاویی غربی از پاکستان اخراج شدند به خاطر موضعگیریها و حمایتهایی که از یک دختر مسیحی داشتند؛ این دختر مسیحی از سوی نیروهای افراطی متهم به کفرگویی شده و مورد آزار قرار گرفته بود.
در مجموع شما میزان رضایت مردم پاکستان از وضعیت دموکراسی در این کشور را چطور ارزیابی میکنید؟
به نظرم نگاه افکار عمومی کلا به دموکراسی چندان مثبت نیست! افکار عمومی ارتش را ترجیح میدهند! چون هر وقت ارتش در راس قدرت بوده وضعیت امنیت جامعه بهتر بوده است. اما هر وقت احزاب سر کار بودهاند نیروهای افراطی و تبهکاران فعال شده، ترور افزایش یافته و امنیت کاهش یافته است. در نتیجه اقتصاد هم تحت تاثیر ناامنیها قرار گرفته است، بخصوص تجار بزرگ که عمدتا همان فئودالها و سران قبایل هستند ضرر کردهاند. بنابراین این گروه ارتش را ترجیح دادهاند و به تبع آنها افکار عمومی هم فکر میکند ارتش حامی مردم است و نه سیاسی که دایما با هم رقابت دارند و نمیتوانند صلح و ثبات را در کشور برقرار کنند. پس میتوان گفت افکار عمومی با استفاده از تجربه گذشته خیلی به دموکراسی خوشبین نیست.