جریان شناسیجریان شناسی سیاسیجریان شناسی فکری و مذهبیشبه قاره و افغانستانکشور شناخت

نقدی بر مصاحبه تغییر و تحولات طالبان؛ خلافکاران را به اسم شیعه جا نزنید!

علیرضا صالحی

اخیرا مصاحبه‌ای از آقای سید حسام رضوی راجع به افغانستان و طالبان در سایت شعوبا [اینجا] منتشر شده است. در این مصاحبه انگاره‌هایی نادرست راجع به وضعیت افغانستان و طالبان مطرح شده است که آنها را مورد نقد قرار داده‌ام.

صحبتهایی که راجع به طالبان شده است، مخالف ذهنیت‌های رایج رسانه‌ای است و تلاش شده است تا تصویر تازه‌ای از طالبان ارائه شود  که در مواردی به توجیه و تطهیر طالبان نیز منجر می‌شود. علت اصلی این خطاها، داشتن تصور بر اساس اطلاعات و تحلیلهای غلط و نادرست است. البته بنده نیز موافق هستم که اغراق و غلو رسانه‌ای راجع به طالبان داریم ولی این تصویر مطرح شده نیز از آن سمت دیگر بام افتاده است. ریشه این تحلیهای غلط از دو مورد سرچشمه می‌گیرد. اول شناخت نادرست از خود کشور افغانستان است. دوم اینکه نگاه به گروه طالبان بر اساس اهداف و مقاصدی است که در تقابل با دیگری شکل گرفته است و نه کشف واقعیت.

از نظر اینجانب این مصاحبه دارای غلطهایی است که در حوزه‌های تاریخی، جریان‌شناسانه و تحلیل روز دسته بندی می‌شود. چند مورد از تصورات مهم و نادرست را برمی‌شمارم:

  • تاریخ طالبان به گونه‌ای روایت شده است که طالبان در سال 1996 با استقبال مردمی و مشروعیت سیاسی بر تمامی بخشهای افغانستان مسلط شد.

اما اولا طالبان هیچ‌گاه صددرصد بر افغانستان مسلط نشد، دوما فتح، فقط در چند ولایت با استقبال همراه بوده و هیچ‌گاه مشروعیت سیاسی نیافته است، چرا که طالبها براساس جنگ مسلط شدند و نه رای مردم یا توافق سران قبائل و یا انتخابات. سوما این گروه سال 1996 افغانستان را فتح نکرد بلکه تنها موفق به فتح کابل شد. طالبان، هرات و مزارشریف و بخشهای مرکزی هزاره‌نشین را با جنگ و خونریزی توانست فتح کند و از هیچ استقبالی برخوردار نبوده است. تا سال 2001 نیز حکومت استاد ربانی در شمال شرق افغانستان همچنان برقرار بود و در جنگ با طالبان به سر می‌برد.  جالب اینجاست که آقای رضوی برای این مقبولیت طالبان، دلیل هم ذکر می‌کند و آن هم  تشکیل حکومت اسلامی به دست طالبان است. باز اینجا دو اشکال عمده مطرح است.

یکی اینکه مجاهدین نیز مدعی حکومت اسلامی بودند و صرف این ادعا پیش از آن نیز وجود داشته است. دوم اینکه گروه طالبان، تا پیش از فتح کابل اصلا ادعایی جدی مبنی بر تشکیل حکومت مطرح نکردند. یعنی امارت اسلامی بعد از فتح کابل مطرح شده است و همین تغییر رویکرد آغاز افول محبوبیت طالبان در افغانستان بوده است. چرا که پیش از آن به عنوان منادیان امنیت مطرح بودند اما پس از آن به بهانه امارت اسلامی، تبدیل به برهم‌زنندگان امنیت در ولایات شمالی، مرکزی و غربی شدند. لذا این افسانه سازی‌ها از طالبان غلط است.

  • علت شکست طالبان هم‌پیمانی با القاعده و نبود حمایتهای بین‌المللی مطرح شده است.

پر واضح است که علتهای اصلی شکست طالبان این مسائل نیست. اگر چه حمایت از القاعده تیر خلاص را به حکومت طالبان زد ولی علت شکست آن ناشی از عدم مشروعیت سیاسی و مقبولیت اجتماعی بود. سرکردگان این گروه، هیچ گونه درک روشن سیاسی از سیاست و حکومتداری نداشتند. انحصارگرایی کور، سرکوب دیگر اقوام، ضعف شدید نگاههای دینی، عدم درک سیاسی درست و ناتوانی شدید در امر حکومتداری از عوامل اصلی شکست آنها بود. در همین دوره 5 ساله بسیاری از خدمات اجتماعی و مردمی توسط گروههای بین‌المللی ارائه می‌شد که اگر آنها  نبودند وضع افغانستان بدتر هم می‌شد. در دوره حکومت طالبان نه تنها با دیگر ادیان، مذاهب و اقوام رفتارهای تند و خشن صورت می‌گرفت، بلکه گروههای مذهبی مختلف اهل‌سنت نیز آزادی عمل نداشتند. سرکوبهای سیاسی و اجتماعی نیز به جای خود. همین عوامل سبب شد سقوط طالبان در مدت زمان بسیار اندکی اتفاق بیفتد. اگر طالبان مقبولیت مردمی یا مشروعیت سیاسی داشت، به‌سادگی و طی چند روز  قدرت را از دست نمی‌داد و سرکردگان آن متواری نمی‌شدند.

  • دو نشانه برای تغییر رویکرد طالبان نسبت به گذشته ذکر شده است. یکی امتیاز دادن به اقوام که نمونه‌اش انتساب مولوی مهدی المجاهد شیعه به ولایت سرپل است و نشانه دیگر افزایش حمایت‌های بین‌المللی.

سوال جدی که این روزها مطرح می‌شود اینست که آیا طالبان تغییر رویکرد داده است یا نه؟ نمی‌خواهم به این سوال پاسخ دهم چون بحث طولانی می‌طلبد. اما این نشانه امتیاز دادن به اقوام که در این مصاحبه مطرح شده‌است، غلط اندر غلط است. اولا مولوی مهدی اصلا در سیستم امارت اسلامی طالبان والی سرپل نیست، بلکه مسئول یکی از بخشهای کوچک ولایت سرپل است. دوما که ایشان اصلا مولوی نیست و تحصیلات حوزوی ندارد. علم دین نخوانده است که الان مولوی خطاب شود. ایشان اساسا شخصی بوده که بواسطه خلافکاری‌هایش در زندانهای افغانستان بسر برده است و از قضا چندسالی در زندانهای کابل با سران طالبان حشر و نشر داشته است و پس از زندان تغییر رویکرد داده است. جرمش هم ظاهرا کودک‌ربایی بوده است.  بعد از زندان  به منطقه می‌رود  و سر و صدایی به پا می‌کند. در منطقه وقتی با مخالفت‌های دولتی و مردمی مواجه شد، با طالبان منطقه هم‌پیمان شد.

پسوند مجاهد ایشان هم بی‌اساس است، چرا که یک روز هم جهاد نکرده است. حالا این شخص نه تنها در افغانستان، نه تنها در میان شیعیان و نه تنها در ولایت سرپل بلکه در منطقه روستایی خودشان هم طرفداران زیادی ندارد. البته زیاد فعالیت می‌کند تا مقبولیت کسب کند ولی طرفداران پروپاقرص ایشان صرفا اهالی قریه‌اش هستند. با این احوال، درست است که ایشان، به عنوان نماینده شیعه معرفی شود؟ چه دلیلی دارد که ایشان به عنوان یک چهره شیعه مطرح شود؟ ایشان نه تنها نماینده خرد شیعه به حساب نمی‌آید، بلکه در میان قوم هزاره نیز محبوبیت ندارد. هروقت طالبان توانست یکی از احزاب قدرتمند، مثل جمعیت اسلامی، حزب اسلامی، وحدت اسلامی و یا سران قبائل و ریش سفیدان یا علمای سرشناس افغانستان شیعه و سنی را با خود همراه کند و از آنها بیعت بگیرد تازه می‌توانیم بگوییم که طالبان کمی تغییر رویکرد داده است، اما اینکه یک شخص قلدرمآب بدون هیچ پیشینه علمی را به عنوان نماینده شیعه معرفی می‌کنند، توهین به شیعه و ملت افغانستان است. در ثانی این رویکردها شدیدا به بدگمانی شیعه نسبت به سیاستهای جمهوری اسلامی ایران دامن‌ می‌زند.

بحث دوم این بخش، افزایش حمایتهای بین المللی بود که این بحث نیز محل مناقشه است و مجال آن در این نوشته نیست.

  • در مصاحبه عنوان شده است که قطر اخوانی است و طالبان نیز اخوانی است.

این هم از آن اشتباهات بزرگ تحلیلی و جریان‌شناسانه است. جریان اخوان المسلمین در تمامی کشورها، دارای درک نسبتا روشنی از سیاست و نحوه تعامل با حکومت‌ها است. گروههای اخوانی نسبت به طالبان درک بسیار بالاتری از دین و سیاست و اجتماع دارند. این جمعیت فراملی پس از چندین دهه سابقه فعالیت اجتماعی و فکری و سیاسی، توانسته‌اند، اندیشه‌های نوین و جدی برای بازکردن گره‌های سیاسی و اجتماعی مطرح کنند. از لحاظ نظام سیاسی، اخوان با انتخابات و مشارکت مردمی نه تنها مشکلی ندارد، بلکه مشوق آن نیز هست. سابقه اخوان با تنوعات اجتماعی و دینی بسیار بهتر است. همچنین نظام فکری این گروه با سیستم دولت-ملت در تعارض نیست.

اما طالبان هیچ‌گاه انتخابات و مشارکت مردمی را نپذیرفته‌است. در کشور متنوعی همچون افغانستان، دائما بر گرایشات قومی و مذهبی تاکید می‌کند و ذهنیت سیاسی‌اش مبتنی بر امارت اسلامی است. طالبان از بدو پیدایشش تا به امروز، دشمن گروههای اخوانی افغانستان بوده است و بالعکس. در سالهای جهاد یکی از نمایندگان گروههای اخوانی، حکمتیار بود که او نیز از قوم طالبان، یعنی پشتون بود. با این وجود، حتی در سالهای جهاد علیه آمریکا، هیچگاه حکمتیار هم پیمان طالبان نشد. جمعیت اسلامی و احمدشاه مسعود نیز که جز دیگر جریانات اخوانی بودند، از دشمنان دیگر طالبان به حساب می‌آمدند. از نشانه‌های مهم دیگر دشمنی این دو گروه،  ممنوعیت کتب متفکرین اخوانی در دوره حکومت طالبان است. کتابهای متفکران بزرگی همچون ابوالاعلی مودودی و قرضاوی اجازه انتشار نداشتند. نسل جدید اخوانی‌های افغانستان  نیز همیشه با طالبان مخالف بوده‌اند و قرائت‌های تند و سطحی طالبان از دین و اسلام را نمی‌پذیرند و مورد نقد قرار می‌دهند. اخوان جهانی نیز هیچگاه از این گروه حمایت رسمی و علنی نکرده است.

باید بدانیم طیفهای مختلفی از جریانات اسلام‌گرا اعم از سنتی و سیاسی در افغانستان موجود است و به اشتباه آنها را یکی نکنیم. قطر طبق منافعش که در تضاد با منافع عربستان و امارات قرار گرفته‌است از گروههای اخوانی منطقه حمایت می‌کند. حمایت قطر از این گروه بر مبنای منافع ملی است و نه اخوانی بودن این گروه.

  • طالبان به عنوان یگانه مبارز علیه داعش و تامین کننده منافع همسایگان در مبارزه علیه داعش مطرح شده است.

بنده در همین راستا در رابطه با مستند « زندگی میان پرچمهای جنگی» ساخته مستندساز فعال، جناب آقای محسن اسلام‌زاده  نقدی نوشتم. در این یادداشت [اینجا] عرض کردم آن تصوری که از داعش در افغانستان مطرح شده است، ناقص است. داعش اصلی و قدرتمند در شرق افغانستان و در مرزهای افغانستان و پاکستان است که  در این سالها در مبارزه با هر دو گروه طالبان و دولت افغانستان بسیار ضعیف شده است و دیگر تهدید جدی به حساب نمی‎آید. آن داعشی که در شمال و شمال غرب از آن یاد می‌شود، داعشی بسیار ضعیف است که در اصل کسانی هستند که از گروههای مختلف طالبان جدا شده‌اند و بوسیله نام هراس‌افکن داعش، سرو صدایی برپاکردند. آن تهدید مهمی که از داعش در افغانستان مطرح بود بیشتر از هر چیزی متوجه دولت مرکزی افغانستان و گروههای طالبان در شرق این کشور بود که قدرت آن بسیار کم شده‌است. این تحلیلی که در این مصاحبه مطرح می‌شود و تهدیدات داعش را یکسره متوجه حضور داعش در شمال افغانستان می‌کند، آدرس غلطی از داعش افغانستان است.

  • فساد دولتی و نارضایتی از آمریکا به عنوان عامل مقبولیت طالبان مطرح شده است.

اعلام گسترش مقبولیت طالبان برپایه گسترش فسادهای دولت، دزدی‌های موجود و شکست طرح دموکراسی آمریکایی در کشور، تحلیل غلطی است. اینها رابطه علت و  معلولی با یکدیگر ندارند. رابطه توالی نیز ندارند. اگر چه شرکت اندک مردم در انتخابات اخیر نشانه رنج و نارضایتی مردم از این سیستم است، ولی لزوما به معنای مقبولیت طالبان نمی‌باشد. عوامل نارضایتی مردم از طالبان کمتر از همین عوامل ذکر شده نیست. مهمترین آنها نیز کشتار غیرنظامیان است. کشتاری که در جاده‌ها و شهرها صورت می‌گیرد. از منظر دیگر اساسا، مسائل قومی به هیچ عنوان اجازه بسط مقبولیت تام این گروه را نمی‌دهد. سوای از آن طالبان در میان پشتونها نیز مقبولیت حداکثری ندارد و جزو اقلیت‌ها به حساب می‌آید، اما از آنجا که سلاح بدست دارد و علیه دولت می‌جنگد، بسیار مطرح شده است. تحقیقات و آمارهای زیادی از همین مناطق تحت تسلط طالبان شده است که نشان می‌دهد در همین مناطق، طالبان محبوبیت و مقبولیت تام ندارد.

  • معاون رئیس جمهور به عنوان جاسوس آمریکا مطرح شده است.

جاسوس خواندن یکی از اشخاص بلندپایه مملکتی، اگر با ارائه سند و مدرک باشد می‌تواند صحیح باشد وگرنه مطرح‌کردن آن بدین شکل، به روابط دوستانه میان دو ملت که دارای سطح بالایی از روابط دیپلماتیک و اجتماعی هستند، صدمه می‌زند. آن هم در این شرایط حساس که رسانه‌ها در حال نفاق‌پراکنی میان دو ملت هستند، طرح چنین مسائلی به ضرر دو کشور تمام خواهد شد.

  • طالبان، قوی‌ترین و مسلمان‌ترین گروه پشتون‌ها هستند.

به اعتقاد بنده این گزاره‌ها از درک ناصحیح افغانستان ناشی‌ می‌شود. اگر چه ممکن است، طالبان در میان گروه‌های غیردولتی قوی‌ترین باشد، ولی قطعا مسلمان‌ترین نیست. اگرچه ائتلاف آمریکایی در سالهای حضورش در افغانستان، مردمان بی‌گناه بسیاری را کشته است ولی همانطور که گفتیم اینها دلیل بر مشروعیت طالبان نمی‌باشد. گروهی که سالهای سال یکی از عوامل ویرانی و کشتار بی‌گناهان و غیرنظامیان شده است، چگونه می‌تواند مسلمان‌ترین باشد؟

نکته پایانی:

افغانستان، کشوری به غایت پیچیده و متنوع است لذا شناخت آن دشوار است و قضاوت راجع به آن نیازمند مطالعه فراوان و دانش وسیع است. تحلیلهای جانبدارانه و ذهنیت‌های خطی که قادر به درک پیچیدگیهای متنوع نباشد، نه تنها به حل مسئله کمک نمی‌کند بلکه بر پیچیدگی‌های آن می‌افزاید. جمهوری اسلامی ایران اگر بخواهد طالبان را حمایت کند یا با آن مذاکره کند و یا هر نوع رابطه‌ای در پیش گیرد، نباید از رهگذر تحلیلهای تک‌خطی و خشک دست به این کار بزند و به مسائل سیاسی و اجتماعی اهمیت فراوانی دهد.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا