درباره اتفاقات اخیر افغانستان؛ دلیل پیشروی شوکآور طالبان چیست؟
علیرضا صالحی
اخبار این روزهای افغانستان، افکار عمومی را دچار شوک کرده است. پیشروی سریع طالبان در ولسوالیهای (شهرستانها) شمال افغانستان به گونهای است که طی یک ماه 40 تا 50 شهرستان را تصرف کردهاند. در هجوم اخیر طالبان برخی نگران تکرار اتفاقات سالهای 1377 و حادثه مزارشریف هستند. کمااینکه طالبان در یک حمله به نزدیکیهای این شهر نیز رسیده بودند. برخی شهرستانهای سقوط کرده، نه تنها در این 20سال بلکه در دوره حکومت طالبان نیز سقوط نکرده بود. مثلا شهرستان خواجهبهاالدین تخار، منطقهای بود که مرکز مقاومت احمدشاه مسعود در دوران حکومت طالبان بود. همچنین ولایتی مانند سرپل در شمال کشور تقریبا تمام شهرستانهایش سقوط کرده است به جز مرکز آن و چند شهرستان محدود. طی یک سری حملات به نزدیکی یکی از دروازههای بلخ در مزارشریف نیز رسیده بودند که با مداخله ارتش افغانستان، عقبنشینی کردند. بندرامام صاحب در نزدیکی مرز تاجیکستان نیز سقوط کرد.
آنچه که در این سلسله تصرفات مهم بوده و در رسانهها بازتاب داده شده است، سقوط بسیاری از این شهرستانها بدون جنگ و مقاومت نیروهای ارتش بودهاست. در برخی از مناطق، طالبان بدون شلیک گلولهای مناطقی را تصرف کرده است. علت اصلی این تصرفات، مداخله ریشسفیدان منطقه در وساطت میان دو طرف جنگ بوده است. البته شبیه این تصرفات و جنگها در همه این سالها در جریان بوده است. یعنی این تصرفات و سقوط ولسوالیها در افغانستان در سالهای اخیر امری معمول بوده است، که گاهی این مناطق توسط دولت پس گرفته میشد و گاهی هم دولت موفق به بازپسگیری آن نمیشد. اما دو عامل سبب شد تا این سلسله حملات واکنشهای بسیاری به همراه بیاورد.
اول: این روزها، ایام خروج نیروهای ائتلاف از افغانستان است. طبق توافقی که سال گذشته میان آمریکا و طالبان صورت گرفت، قرار بود تا یک ماه گذشته نیروهای آمریکایی به طور کامل از کشور خارج شوند، اما پیروزی بایدن در انتخابات آمریکا، این امر را به تاخیر انداخت. لذا در این روزها برخی از پایگاههای خارجی در حال تخلیه هستند. نیروهای نظامی بیشتر از ده کشور در شمال افغانستان مستقر بودند که این روزها در حال خروج هستند. این خلا قدرت، شانس مهمی برای طالبان به حساب میآید و این پیشرویها موجب شد تا این گمانه تقویت شود که طالبان به دنبال فتح کامل کشور هستند.
دوم: میزان بالای سقوط شهرستانها در مدت زمان کم بیسابقه بوده است. تا به حال سابقه نداشته که به طور مثال در یک روز ده شهرستان سقوط کند. این پیروزیهای چشمگیر موجب شد تا در برخی مناطق نیروهای مقاومت کننده روحیه خود را از دست بدهند و راه برای طالبان هموارتر شود.
البته در روزهای اخیر، شیب صعودی تصرفات طالبان کاهش یافت. از یک طرف نیروهای ارتش در مناطقی عزم خود را جزم کردند و حملاتی علیه طالبان انجام دادند و مناطقی را بازپس گرفتند؛ و از طرف دیگر نیروهای خیزش مردمی – افرادی که در سالهای اخیر جز ارتش نبودند، اما در همکاری با دولت سلاح در دست داشتند و در برخی مناطق مسئول امنیت بودند- به صف مقابله با طالبان پیوستند و جلوی آنان را در برخی مناطق گرفته و مانع پیشروی آنان شدند. ارتش نیز حملات هوایی خود را افزایش داده، تغییراتی در کادر نظامی خود صورت داده و از نیروهای زبدهتری در این راستا کمک گرفته است. اما هنوز طالبان در حال پیشروی هستند و در زمین دست بالا را دارند.
چرا این مناطق به راحتی سقوط کردند؟
جدای از علتهای مقطعی مانند خروج نیروهای نظامی از پایگاههای شمال و تلاش طالبان برای تصرف اراضی، زمینههای اجتماعی و سیاسی و نظامی بودهاست که موجب شد تا امروزه کاستیها و مشکلات اجتماعی بارزتر شود و به یکباره در قالب تشکیل گروههای مسلح سرباز کند.
جنگ در نقاط مختلف افغانستان ویژگیهای منحصر به فردی دارد. شمال و جنوب کاملا متفاوت است و میزان قدرت طالبان در آنها بواسطه مسائل جغرافیایی و قومیتی متفاوت است. جنوب محل تولد طالبان و گسترش آن است و در طی این 25سال همیشه در جنوب تحرک و قدرت داشتهاند. عمده توجهات دولت در بیست سال اخیر معطوف جنوب کشور بودهاست و این باعث شد تا قدرت و لجستیک ارتش در شمال کاهش یابد. در مقابل طی سالهای اخیر به واسطه تلاشهایی توسط طالبان نفرات بسیاری از مردمان قبائل پشتون به شمال کشور کوچ داده شدند و در مناطقی جابجا شدند و زمینهای برای رشد قدرت طالبان در شمال شدند.
عملکرد ضعیف دولت در امر حکومتداری در مناطق شمالی باعث بروز نارضایتیهای بسیاری در شمال کشور شده بود. عدم همکاری دولت با بدنه مردم و اقوام در شمال کشور سبب شد تا هم گرایشات و تعصبات قومی تقویت شود و هم نارضایتی از دولت افزایش یابد. این رشته بیتوجهیها موجب شد تا زمینه افزایش فعالیتهای شبهنظامی اعم از طالبان و داعش و گروههای دیگر افزایش یابد و افراد زیادی از اقوام مختلف به صفوف این گروهها بپیوندند. وجه مشترک همه این گروهها مخالفت با دولت بود اما لزوما با همدیگر همسو نبودند. بلکه درگیریهایی بین آنها نیز وجود داشت. به طور مثال طالبان و داعش در سالهای اخیر در منطقه جوزجان با یکدیگر درگیر بودند.
استراتژی دولت در همه این سالها همکاری با نیروهای خیزش مردمی و جهادیهای قدیم مخالف طالبان بودهاست، اما هیچگاه به آنها اجازه داده نشد تا قدرت بگیرند و یا اینکه اختیار قابل توجهی در مناطق خودشان داشته باشند. در موارد بسیاری دولت به سرکوب آنها پرداخت. شخصیتهای جهادی مهمی در شمال کشور مانند عبدالرشید دوستم و عطامحمدنور حضور داشتند اما هیچگاه اجازه نیافتند تا بر ارکان اصلی قدرت مانند نیروهای ارتش یا منابع اقتصادی مسلط شوند.
تجربه جنگهای داخلی در کشور، موجب شده بود تا دولت کرزی و غنی سیاست تمرکزگرایی در پیش بگیرند. این تمرکزگرایی در دوره اشرف غنی افزایش یافت. عدم مشروعیت سیاسی فراگیر اشرف غنی موجب شده بود تا وابستگیاش به سیاستمداران آمریکا بیشتر شود و روز به روز از بدنه مردمی دورتر شود. قبل از آغاز حملات طالبان چند سرپرست ولایات ارسالی از کابل توسط خود مردم از شهر رانده شدند و به کابل بازگشتند. این سیاست دولت موجب شد تا همپیمانان دولت که از طالبان نیز دل خوشی نداشتند، از دولت دلسرد شده و به راهاندازی هستههای کوچک قدرت در مناطق خودشان مشغول شوند. به طور مثال شخصیتهای جهادی قدیم در عین حال که اپوزوسیون دولت بودند، در شهرهای خودشان قدرتهایی تشکیل دادند، اما هیچگاه با دولت درگیر نشدند.
حملات اخیر طالبان به شمال افغانستان موجب شد تا هستههای قدرت خرد که پراکنده بودند، قدعلم کنند و بواسطه تهدید طالبان سلاحهای خود را در دست گرفته و در نبود دولت، بخشی از مناطق تحت هجوم طالبان را کنترل کنند. تهدید طالبان موجب خلق تهدید بزرگتری برای افغانستان شدهاست. از یک طرف طالبان بواسطه عدم مقبولیت عمومی در افغانستان و تهدیدانگاری کشورهای همسایه افغانستان از این گروه، توانایی تسلط فراگیر بر افغانستان را ندارد. دولت افغانستان نیز بواسطه سیاستهای غلط و وابستگی شدیدش به آمریکا و کمکهای خارجی، نتوانسته با مردم چندپاره و متکثر افغانستان تعامل سازندهای داشته باشد. در همین زمان که مناطق مختلف زیرفشار و حملات طالبان است، تمامی رئوس حکومت به آمریکا سفر کرده تا امتیاز و پول بیشتری از ایالات متحده دریافت کنند. لذا هیچ نیروی فراگیری در افغانستان وجود ندارد و ادامه حملات طالبان موجب شدت گرفتن قدرتهای مختلف در افغانستان و خطر جنگ داخلی در کشور خواهد شد. در صورتی که مذاکرات در دوحه و دخالتهای خارجی به سمت حل مساله از طریق گفتگوهای سیاسی پیش نرود، وقوع جنگ داخلی دیگر در کشور محتمل خواهد بود.