جریان شناسیجریان شناسی سیاسیجریان شناسی فکری و مذهبی

پل‌های بین‌گفتمانی سلفیت جهادی و تشیع انقلابی

تشیع انقلابی در وضعیتی میان خوف و رجا نسبت به جریان جهادی اهل‌سنت به سر برده است. این وضعیت البته با آغاز جنگ داخلی سوریه تقریبا به طور کلی به جانب خوفی آن سوق پیدا کرد و اکنون کمتر کسی امید به رسیدن منفعتی از جانب جریان جهادی به محور مقاومت شیعی دارد. نگاهی دقیق‏تر به آنچه میان ما و این جریان گذشته است نشان می‌دهد که بخش مهمی از نزاع‌های طرفینی ناشی از سوءتفاهماتی بوده است که در خلاء گفتگوهای جدی و حساب شده به بار آمده است. مراجعه به این خلأها و تلاش برای پرنمودن آن حتی اگر منجر به تغییر دشمنی به دوستی نشود می‌تواند دامنۀ نزاع را کم و زمینۀ مصالحه را فراهم کند.

حمید عظیمی – سیدمحمدرضا مدرسی

 

سلفیۀ جهادیه از تعبد تا پراگماتیسم

برای فهم اینکه چه رهیافتی برای ورود به گفتگو با این جریان مناسب است نخست باید به درستی تشخیص دهیم که این جریان در طیف ‏بندی کلی جریان‏های اسلامی در چه نقطه‏ ای قرار می‏گیرد. کشف این نسبت به ما کمک خواهد کرد تا همپوشانی‏ های موجود میان مسائل ما با این جریان با مسائل ما با جریان‏های دیگر اسلامی روشن‏تر شده، احیانا آنچه در مورد تعامل با دیگر جریان‌های اسلامی می‏دانیم را اینجا نیز به خدمت بگیریم.

به این منظور دست روی مورد ابتلاترین چالش در جریان شناسی سلفیۀ جهادیه می‏گذاریم. این چالش چیزی نیست جز افراط در همسان‏ انگاری سلفیت جهادی با سلفیت سنتی. این انگاره گاهی به قدری افراطی می‏شود که گوئی سلفیت سنتی در اصالت، به همین صورت جریان‌های جهادی تجسد پیدا می‏کند و این وهابیت رسمی عربستان است که تحت فشار دولت و فضای بین‏ الملل به تقیه سیاسی روی آورده و واقعیت درونی خود را بروز نمی‏دهد.

چنین تصوری به کلی غلط است. نه تنها سلفیت جهادی‏ ای که با عبدالسلام فرج و عبدالله عزام تاسیس شد، حتی سلفیتی که نماینده‏ اش جهیمان العتیبی، رهبر اشغال‏ کنندگان مسجد الحرام، بود نیز صورت عریان وهابیت حاکم در عربستان نیست. جنبش‌های سلفی ‏ای که روی به روش‌های مسلحانه برای تغییرات مد نظر خود می ‏آورند را نوعا در قیاس با جنبش اخوان بریْده که پیاده نظام راهبردی عبدالعزیز بن سعود برای تشکیل دادن دولت جدید وهابی بودند، می‌توان ارزیابی نمود. در این چهارچوب «سلفیت جهادی» حتی در نزدیک‏ترین صورتبندی خود به اخوان بریده، یعنی داعش، تفاوت‏های بنیادینی با جهادی‏گری «سلفیت سنتی» دارد. کلیدی ‏ترین فارق این دو جریان را باید در دوگانۀ مصلحت ‏گرایی و نص ‏گرایی جست.

بگذارید مسئله را به این صورت مطرح کنیم. آیا آنچه سازمان‌های سلفیت جهادی امروز انجام می‌دهند واقعا منبعث از برداشت ظاهرگرایانه از منابع دینی استاندارد سلفیت است یا برخوردی است متناسب با فهم ایشان از اقتضائات و واقعیت‏های عینی محیطی که در آن زندگی می‏کنند؟ فعلا فرض می‏گیریم که پاسخ سوال به شق دوم نزدیک‏تر است و بعدا سراغ اثبات آن خواهیم رفت. با این فرض سلفیت جهادی نیز همچون جریان سلفیت حرکی و حزبی و اخوانی در دسته‏ای قرار می‏گیرد که آن را نوسلفی می‏خوانیم. حضور در این دسته بدان معنا است که پارامتر محاسبات پراگماتیک در اجتهاد این جریان‏ها از دین به طور جدی دخالت دارد.

سلفیت جهادی به مثابه یک مکتب

بگذارید قدری تصویرمان از جامعه هدف را روشن کنیم. سلفیت جهادی بر خلاف برخی تصورات یک بنیادگرایی بی‏بنیاد نیست. همچنین نمی‏توان آن را ولیده‏ای نامشروع برای اسلام سنی معرفی کرد. سلفیت جهادی با تمام حواشی و انحرافات، پس‏زمینه‏ای پررنگ از اندیشه‏ های متعالی ابوالعلا مودودی، سید قطب، و عبدالله عزام دارد. حتی در شناخت پراگماتیک ‏ترین نمودهای حرکت جهادی معمولا باید نسبت آنها با اصول و مبانی فقهی را در نظر داشت.

اشتباه پرتکرار دیگر، خلط میان جریان سلفی جهادی و سایر حرکت‏های جهادی‏ ایست که به دلایل مختلف با آن هم پیمان یا همراه شده ‏اند. جریان‏های اسلامگرای مهمی را در فلسطین، سوریه و کشمیر می‏توان نام برد که مبانی و حتی گاه بینش راهبردی متفاوتی از سلفیت جهادی دارند ولی در حال حاضر به هر دلیل به جهاد روی کرده و احیانا همکاری‏های تاکتیکی با جریانات سلفی جهادی دارند. با این حال، جریان مدنظر در بررسی پیش رو، تنها عبارت از مکتبی است که هم «به لحاظ ایدئولوژیک و فقهی»، و هم «به لحاظ راهبردی»، تحقق هدف آخرالزمانی «اقامه دولت جهانی حق و عدل» را، فقط از مسیر «جهاد»، و نه فعالیت‏های دعوی یا سیاسی میسر می‏داند.

این جریان همچنین حجم قابل توجهی از ادبیات فقهی و راهبردی را در تبیین حدود و روش‏های مسیر خود تولید کرده که پیش از بحث اصلی، مروری کوتاه بر آنها خواهیم داشت. اگر از ذخیره تاریخی مکتب، که عمدتا در نوشته‏ها و نظریات سه اندیشمند فوق الذکر متمثل میشود بگذریم، بررسی ادبیات زنده سلفیان جهادی، حداقل فایده‏اش برای ما، فهم عمق نخبگانی هسته مرکزی این جریان و ظرفیت مغفول آن برای برقراری گفتگویی است که روش‏های آن را در ادامه به گفتگو خواهیم نشست.

اگر از ایدئولوژی و فقه جهادی شروع کنیم، نوشته‏ های ابومحمد مقدسی، بی‏ شک جایی در سطور نخست لیست خواهد داشت؛ کتابهای «مله ابراهیم»[۱]، «الکواشف الجلیه فی کفر الدوله السعودیه» و «الرساله الثلاثینیه فی التحذیر من الغلو فی التکفیر» که مبین ضوابط تکفیر قطبی و برخی فروع مهم آن به زبانی نسبتا ساده است، از مشهورترین آنهاست. بنا به گزارش[۲] مرکز آمریکایی مبارزه با تروریسم، که در سال ۲۰۰۶ منتشر شد، آثار مقدسی، در کنار یوسف العییری، دکتر فضل و عبدالعزیز الطویلعی، محل بیشترین ارجاعات و توجهات در ادبیات جهادی بوده است. همچنین نباید از کنار کتب و مقالات متفکرین بسیار متعدد دیگر جهادی، چون ابوقتاده فلسطینی، ابوعبدالله مهاجر، ابوبصیر الطرطوسی و شاگردان مکتب شعیبی چون علی الخضیر و ناصر الفهد گذشت. از میان این انبوه، کتابهای «العمده فی اعداد العده» نوشته دکتر فضل و «فقه الجهاد» اثر طویلعی جزو مواردیست که توسط خود جهادیها مکررا توصیه می‏شود.

در لایه راهبردی نیز می‌توان به آثار ابومصعب سوری و ابوبکر ناجی و همچنین برخی متفکرین فوق الذکر اشاره کرد، که «دعوه المقاومه الاسلامیه العالمیه» از سوری و «اداره التوحش» از ناجی مشهورترین است. همچنین کتاب «الجیل الثانی للقاعده» نوشته ژورنالیست اردنی، فؤاد حسین، حاوی اسناد و گزارش‌های مهمی در این زمینه می‏باشد.

گفتگوهای میان‌لایه؛ رهیافتی نو برای حل مسائل با سلفیۀ جهادیه

در حوزۀ دیپلماسی مذهبی رهیافت‏های مختلفی توسط نهادهای نظام اسلامی تجربه شده است که در میان آنها دو رهیافت شانس بیشتری برای تحقق پیدا کرده است. برای اینکه نشان بدهیم این دو رهیافت چه هستند لازم است یک چهارچوب مفهومی ویژه ترسیم شود. در این چهارچوب پل‌های بین گفتمانی را بر اساس برد زمانی آنها به چهار لایه تقسیم می‏کنیم تا در تحلیل‏های آتی از آنچه تاکنون در تعاملات طرفین گذشته است بر اساس این چهارچوب سخن بگوییم:

۱- لایۀ ماورائی

هر مسئله‏ ای که ثمرۀ آن متافیزیکی بوده و نمی‏توان در نشئت دنیوی برای آن آثار مستقیمی تصور کرد را در این لایه قرار می‏دهیم. هرچند اختلاف و اتفاق دو جریان در چنین عناوینی به طور التزامی و غیرمستقیم می‏تواند وضعیت روانی طرفین را نسبت به یکدیگر تغییر دهد. مثال روشن این موضوع «تکفیر به نوع» و یا «شرک خفی» است. اتصاف به هیچ یک از این دو مفهوم ثمره عملی روشن و مستقیمی در نحوه تعامل با فرد یا جامعۀ متصف به آن ندارد و آثار آن احاله به یوم الحساب می‌شود. با این حال روشن است که چنین برچسب ‏هایی می‌تواند با تغییر وضعیت روانی طرفین نسبت به هم مناسبات آنها را تحول بخشد. موضوعات این محور می‏توانند از حوزۀ کلام نیز فروتر روند و مشتمل بر بحث‌های فقهی و اخلاقی هم بشوند. به طور خاص استفادۀ شیعه از تربت در نماز یا متعه و سایر احکام فقهی یا اخلاقی که در دایره حیات فردی یا خانوادگی قرار می‏گیرد موضوعاتی هستند که آنها را هم باید در این دسته جای بدهیم.

۲- لایه مرامی[۳]

ایدئولوژی‏ها مبنایی ‏تری نظریات و نگره‏هایی هستند که به حیات اجتماعی گروه‏های انسانی صورت می‏بخشند. معنابخشی و جهت‏دهی ایدئولوژی به اقدام جمعی ما من حیث الاعتبار یا من حیث الواقع نمی‏تواند تاریخ مند باشد. ایدئولوژی از مبانی‏ای سخن می‏گوید که جهت تاریخ و آیندۀ بشریت را رقم می‏زنند. با این تعریف لایۀ مرامی دسته‏ای از پل‏های گفتمانی را نمایندگی می‏کند که نقاط اختلاف یا گفتگوی ما بر سر صورتبندی‌مان از این افق تمدنی و لوازم آن هستند. به طور مثال نگاه حداقل بخش مهمی از ما به اسلام سیاسی به مثابه یک ایدئولوژی است چراکه چنین می‏پنداریم که رستگاری بشریت منوط به شکل‏گیری دولت فراگیر اسلامی است و حاکمیت قوانین اسلام در جهان است. بسیاری از موضوعاتی که اکنون ذیل فقه سیاسی یا اندیشه سیاسی دسته ‏بندی می‏شوند را هم در این سرفصل می‌توان گنجاند چرا که اصول و ثوابت حرکت اجتماعی ما را فارغ از اقتضائات و مصالح تاریخی بیان می‏کنند.

۳- لایه راهبردی

یک گام که پیشتر بگذاریم با مسائلی مواجه می‌شویم که تاریخ‏مند هستند و اما هنوز آن‌قدر بنیادی که می‏توانند به هویت جمعی یک نسل از یک جریان اجتماعی تبدیل شوند. اینکه راهبردها حتی می‏توانند تا لایۀ خودآگاهی جمعی یک جریان نفوذ کنند به روشنی حکایت از این دارد که پروژه تغییرات راهبردی در گفتمان یک جریان چقدر می‏تواند سخت و زمانبر باشد. حتی اگر یک راهبرد بدین‌قدر هم لَخت نشده باشد به جهت تماس مستقیمی که رویکردهای بلندمدت با مبانی و اصول ایدئولوژیک دارد، ثبات بیشتری خواهد داشت. با این حال راهبردها از آنجا که ارتباطی جدی با اقتضائات عصر و مصالح زمانه هم دارند می‏توان علاوه بر اثرگذاری از طریق تغییر در مبانی ایدئولوژیک، از طریق تغییر الگوی منافع طرف مقابل نیز در آن تبدل ایجاد کرد.

۴- لایۀ سیاسی

در این لایه موضوعاتی برجسته می‌شوند که به نوعی مسائل روز حوزۀ قدرت هستند. به طور مثال اگر «مقاومت» را برای جریان انقلاب اسلامی راهبرد بدانیم، تمثل آن به شکل ورود در جنگ سوریه و یا دخالت در مسائل عراق پس از اشغال امریکا را مسائل سیاسی می‏خوانیم. در قرائتی کمّی‏ تر، مسائل مرتبط به حوزۀ قدرت در لایۀ کوتاه‏ مدت و میان‏مدت یعنی زیر ۱۵ سال را در این لایه قرار خواهیم داد. طبیعت مسائل سیاسی اقتضا می‌کند که مصالح و منافع ملموس بیشترین اثر را بر این دسته بگذارد.

***

حال بر اساس بیانی که از چهارچوب مفهومی لایه‏های چهارگانه گذشت باید تجربیات گفتگوی خود با سلفیان جهادی را بازنویسی کنیم. در قبال کلیت جریان نوسلفی مدعی هستیم آنچه تاکنون در دیپلماسی رسمی و عمومی جمهوری اسلامی ایران گذشته است زیاده از حد متمرکز بر لایۀ اول و چهارم بوده است. اما در خصوص جریان نوسلفی‏های جهادی محدودیت اطلاعات آشکار، ما را از قضاوت قاطع در این مورد باز می‏دارد. با این حال حتی اگر نتوانیم در مقام اثبات وقوع یا عدم وقوع ارتباطاتی در یک لایه را بررسی کنیم در مقام ثبوت می‏توانیم بر اساس ظرفیت‌های نهادی موجود امکان وقوع چنین روابطی را به قضاوت بنشینیم.

ما در میان نهادهای حوزوی بخش‏های متعددی با مأموریت مقابله با جریان سلفیت و دفاع از عقاید شیعه در برابر اهل سنت ایجاد کرده ایم. مجموعه‏ هایی متعددی چون موسسۀ ولی عصر (عج) به واسطۀ تخصص در جدال‌های کلامی ظرفیت‌هایی بوده اند که برای گفتگو با جریان‏های جهادی، مخصوصا شاخه ‏های داخلی آن به دفعات استفاده شده و ظرفیت‏های نهادی موجود در این زمینه بسیار فربه گشته است. در این مجال نمی‏خواهیم به ارزیابی موفقیت‏های این تجربیات بپردازیم و تنها بر این می‏خواهیم تاکید کنیم که این سنخ از تعاملات تنها می‏توانند در لایۀ اول قرار گیرند و در همین سطح نیز باید از آنها انتظار داشت.

از سویی دیگر در لایۀ چهارم به علت حضور کمرنگ نهادهای دیپلماسی رسمی در تعامل با جریان‌های جهادی، به معنای متداول، گفتگویی سیاسی رخ نداده است. با این وجود می‏دانیم که نهادهای امنیتی و نظامی ما به طور جدی گفتگوهایی در لایۀ عملیاتی با این جریان داشته ‏اند. آشکارترین مورد در این میان گفتگوهایی است که در سال‌های میانی دهۀ نود میلادی میان رهبران نظامی حزب الله و سران القاعده در جریان بود. با تعریفی که از لایۀ چهارم ارائه کردیم این گفتگوها را نیز می‏توان در این لایه گنجاند.

اما لایۀ دوم و سوم چه؟ با بررسی نمونه مسائلی که در این لایه‌ها میان ما و جریان جهادی قابلیت طرح دارد خواننده تصدیق خواهد کرد که نیازی به استقرا نیست و روشن خواهد شد اساسا ما «نهاد» مناسبی برای گفتگو در این لایه‌ها نداریم.

نظری به لایه مرامی گفتمان جهادی

نمی‌توان منکر شد که اهداف مشترک میان دو جریان مذهبی، به تنهایی برای پیوند خوردن راهبردی میان آن دو کافی نیست. عواطف مذهبی همیشه پایاپای منافع راهبردی در معادلات میان جریانات دینی نقش بازی می‏کنند. اما اگر مشاجرات دیرپای لایه ماورائی و عقایدی، مانع از ایجاد بستر همدلی و همزبانی میان ما و تمام اهل سنت شده، لایه بحث‏های مرامی باید بتواند تا حدودی این نقیصه را در رابطه با برخی از جریانات جبران نماید.

واقعیت آن است که به صورت بالقوه، جریان تشیع انقلابی یکی از بیشترین، و یا شاید تحقیقا بیشترین اشتراک در لایه ایدئولوژیک را با جریان جهادی دارد؛ نگرش تمدنی، حاکمیت الهی، ایمان به جامعیت و شفابخشی نسخه شریعت، و مهمتر از همه پرهیز از مجامله و سازش و مصلحت اندیشی غیر اصولی در راه تحقق اهداف فوق را میتوان لااقل در مرحله شعار و گفتمان، از ویژگی‌های بارز جریان جهادی دانست. اما چرا این قوت به فعل نرسیده است؟

یک دلیل بدیهی سوء تفاهمات طرفینی است. در واقع پررنگ شدن لایه یکم و چهارم تمام بحث‏های دیگر را به شکل‌های مختلف تحت الشعاع قرار داده؛ هرچند پیش از آن نیز متفکرین دو جریان آگاهی صحیحی نسبت به یکدیگر نداشته‏اند. طبعا گفتگوی مستقیم یکی از بهترین روشهای رفع این سوء تفاهمات است.

نکته مهم دیگر آن است که در تعامل دو جامعه یا دو جریان، صرف اشتراک دغدغه کمک زیادی به همدلی آن دو نمی‏کند، مادام که نتوانند ادبیات مشترکی را حول آن تولید کنند. قدم سوم و مهمتر از هر دو نکته، حل آن دسته از مسائل ایدئولوژیک است که مستقیما نتایج خود را در لایه راهبردی نشان می‏دهد.با مروری بر اشتراکات، ناگفته پیداست که برای این دو جریان ابهامات ایدئولوژیک نیز تا چه حد می‏تواند مشابه باشد.

۱- توحید حاکمیت

این ایدۀ قطبی نقطۀ اتصال غالب جریان‌های جهادی به هم و همچنین نقطۀ اتصال تمامیت جهاد به سلفیت است. حجم سترگ ادبیات تولید شده توسط جهادی‌ها در این مورد به روشنی اهمیت این محور را برای رسیدن به هرگونه فهم ایدئولوژیک مشترک میان شیعه و جهاد مشخص می‌کند. نکتۀ افتراق اساسی در این محور آن است که هرچند زعمای شیعه تاکنون اعتراضی به تفسیر ظاهری جهادی‌ها از نصوصی چون «و من لم یحکم بما أنزل الله فأولئک هم الکافرون‏» نداشته‌اند اما به جزم می‌توان گفت احدی در شیعه چنین حکمی را در مورد نظام‌های سیاسی رافض انجام شریعت تأیید نکرده است. با این حال باید توجه کرد که تکفیر مهمترین ابزار فقه اهل سنت برای تجویز خروج بر حاکم است و با فقدان این ابزار، فقه سنی برای عبور از سد وجوب اطاعت از ولی امر متغلب، دست‌افزار چندانی نخواهد داشت. لذا تشیع انقلابی در نزاع خود با تکفیر:

  • اولا باید به تمایز میان توحید حاکمیت و توحید ربوبیت که اولی منجر به تکفیر قطبی و دومی منجر به تکفیر وهابی می‌گرد، توجه داشته باشد و موضع خود را نسبت به هر یک تفکیک کند.
  • ثانیا با در نظر داشتن اینکه تکفیر قطبی مهمترین زیرساخت نظری تحرک سیاسی سخت در اهل سنت است نقطۀ تعادل خود را در نقض و ابرام این نوع تکفیر به درستی تعیین کند.

۲- دایرۀ تأثیر مصلحت

برای خیلی از ما و برای خیلی از آنها، همچنان مقوله «مصلحت ‏اندیشی» یک مساله دشوار است. هر دو جریان مصلحت ‏اندیشی را از یک سو عامل مسخ حرکت انقلابی و از سوی دیگر حقیقتی گریزناپذیر در سلوک عملی می‌یابد. تعیین حدود دقیق این مصلحت اندیشی می‏تواند مثالی از زمینه‌های گفتگوی ایدئولوژیک باشد که حتی صرف گفتگو درباره آن به رفع بسیاری از ابهامات فی‌مابین کمک می‏کند؛ تبیین مبانی فقهی گفتمان امام و رهبری در این زمینه، به زبان فقه سلفی تلاشی مبارک برای نزدیک کردن اذهان طرفین خواهد بود. سرریز نتایج چنین بحثی نیز مستقیما در لایۀ راهبردی قابل بهره‌برداری است، چراکه این مساله اصلی ‏ترین مبنای دینی سیاست ‏سازی و راهبردنویسی است.

۳- تعامل با جهان کفر

چارچوب‏های کلی ارتباط با جبهه مقابل نیز یکی از دغدغه‏ های مشترک و تعیین کننده است. اینکه تجویزهای دینی برای وضعیتهای پیچیده امروزی روابط جبهه اسلام و جبهه کفر چیست موضوعی جذاب و البته کاربردی برای متفکرین طرفین خواهد بود. برای مثال کمک گرفتن ما از روس‌ها علیه جهادیون در زمین سوریه از مواردیست که فقهای جهادی حرف‌های شنیدنی برایش دارند و طبعا ما نیز پاسخ‏هایی شنیدنی برای آنها. همچنین وجه شرعی حمایت ما از دولت سکولار بشار، که جهادیون با استدلال‏های قرآنی آن را دولت کفر می‏دانند، قابل بحث در این لایه خواهد بود. حل شدن این مساله که در چه شرایط و با چه ضوابطی می‏توان همپیمانی و همکاری با کفار، منافقین یا سکولارها داشت، موانع مهمی را از پیش روی طرح ‏ریزی‏های مشترک در لایه راهبردی برخواهد داشت.

۴- ماهیت غرب

از مسائل اساسی قابل توجه قرائت شیعی و جهادی از ماهیت غرب و نزاعی است که ما با این تمدن داریم. در ادبیات جهادی غرب استمرار تمدن صلیبی و امتزاج آن با جریان صهیونیسم تفسیر می‌شود و به همین جهت تعبیر صهیوصلیبی‌ها یکی از پربسامدترین واژگان گفتمان مبارزاتی جهادی‌ها شده است. در مقابل اما انقلاب اسلامی خود را بیشتر در مواجهۀ با هویت مدرن غرب تعریف کرده است و کمتر ستیز با عناصر مذهبی تاریخی غرب را می‌توان در ادبیات انقلاب سراغ گرفت. این موضوع از طرفی می‌تواند بستری جامعه شناختی داشته باشد. پایگاه جریان جهاد توده‌ها و طبقات ضعیف و سرشکستۀ جهان اسلام است که تنها می‌توان با زبان سادۀ تاریخ و یادآوری غزوات پیامبر ص و جنگ‌های صلیبی هویت آنها را احیا نمود. حال آنکه انقلاب اسلامی همیشه نظری به فتح طبقات نخبگانی جامعه داشته و علاوه بر تمرکز بر رد و ابرام عناصر عقلی و فلسفی غرب، عندالزوم از مصرف نقدهای پسامدرن هایدگری – فوکویی علیه غرب مدرن نیز امتناع نکرده است.

۵- کهنوتیت

در این لایه حل موانع طرح ریزی مشترک بالاترین هدف نیست؛ بلکه انتظار می‏رود بتوانیم فعالانه، برخی انحرافات جریان جهادی را نیز که ریشه در لایه ایدئولوژیک دارد در میان مدت رفع کنیم. از مهمترین مثال‏ها، بحث جایگاه علما و فقهای جریان جهادی در تصمیم‏ گیری‏ هاست؛ که البته مقصور بر جریان جهادی نیست و در تمام جریانات اهل سنت این مشکل به چشم می‏خورد. امروز مع‏ الاسف مشاهده می‏کنیم که جریاناتی که اساسا به هدف مبارزه با سکولاریزم در جهان اهل سنت شکل گرفته‏اند، در عمل به سبب تفکیک نهادی میان اهل علم و تصمیم‌گیران، به همان دردی که در پی درمانش بودند گرفتار آمده ‏اند. ریشه این امر فی الواقع چیزی جز یک نقص ایدئولوژیک نیست. مساله جایگاه سیاسی فقها یا آن‌طور که خود می‏ نامند، مساله «کهنوتیت» برایشان حل نشده است. امروز در جریان جهادی جایگاه فقها در عمل حتی از فرماندهان میانی صحنه نیز پایین‌تر بوده[۴] و فاقد اهرم‌های سیستمی کافی برای تحمیل اراده خود به بدنه جریان هستند. این در حالیست که حتی در بدبینانه ‏ترین نگاه، فرماندهان و رهبران جهادی نیاز پراگماتیک شدیدی به این طیف داشته و در تئوری ناچار به پذیرش خواسته‏ های آنها هستند. در عمل اما رفع بسیاری از انحرافات ناشی از به حاشیه رانده شدن فقهای جهادی، منوط به حل ایدئولوژیک مساله کهنوتیت و فروع آن است.

نظری به لایۀ راهبردی گفتمان جهادی

«استراتژی مقاومت نمی‏تواند تفصیلی باشد. چراکه طرف‏های ضعیف نمی‏توانند استراتژی بریزند. و این بدان جهت است که آنها قادر نیستند خالق شرایط باشند و یا دست کم از ثبات شرایطی که ساخته‏اند محافظت کنند. بر این اساس ممکن است راهبردها متناسب با تغییر شرایط عوض شوند. پس بهتر آن است که استراتژی‏های مقاومت مجموعۀ خطوط عریضی باشد که به آنها امکان حرکت انعطاف‌پذیر و تغییر تاکتیک‏ها بحسب واقعیت‏های پدید آمده را می‏دهد»[۵]

این عبارتی است که ابومصعب السوری در کتاب مهم خود به عنوان چهارچوب کلی راهبردهای جریان جهادی بیان کرده است.[۶] این بیان که اجتناب از محدود ساختن جنبش در چهارچوب‌های ثابت راهبردی را تجویز می‏کند رویکردی که کم‌وبیش در صحنۀ واقع نیز مشاهده می‏کنیم.

ظاهر این است که چنین «ضدراهبردی» سخن از گفتگوی دوجانبه با گروه‏های جهادی در لایۀ سوم را مشکل می‏کند. با این وجود اولا خود این ضدراهبرد موضوعی مهم برای گفتگو خواهد بود و ثانیا می‏توان نشان داد با وجود تلاش جریان جهادی برای پیشبینی‏ناپذیری هنوز محورهای بسیاری وجود دارد که نظم رفتاری بلند مدت این جریان را روشن و قابل گفتگو می‌کند. براین اساس ما اینجا تلاش خواهیم کرد سیاهه‏ای از این محورها ارائه داده و برخی محورها را حتی‌المقدور بسط دهیم.

۱- ضدراهبرد

همانطور که بیان شد این گزاره‏ای هادی در جهت‏دهی راهبردی جهاد است. براساس این خط مشی تحولات محیطی و کنش‏های بازیگران مهم جهانی و منطقه ‏ایست که تعیین خواهد کرد جریان جهادی کجا و با چه آرایشی بساط خود را پهن کند. اگر روزی حسن الترابی بر اساس شرایط خاص خود میزبان هستۀ جهاد شد، به این معنا نیست که با تجمع سرمایه‏ ها در سودان بتوان راهبرد ایجاد جبهه ‏ای از جنوب مصر را تثبیت کرد. همان طور که در عمل نیز آن روزی که ترابی احساس کرد هزینۀ حضور جهادی‌ها بالارفته است القاعده نتوانست کاری برای انصراف وی از بیرون کردن جهادی‏ها بکند. القاعده حتی نمی‏توانست روی تمام زیرساخت‌هایی که در افغانستان و پاکستان مستقر کرده است هم برای بلند مدت حساب کند. برای ویران شدن این زیرساخت‌ها ارادۀ ناتو و به قدرت رسیدن مشرف کافی بود. جهاد حتی در مهمترین پایگاه اجتماعی‏اش یعنی عربستان به علت ثبات شرایط نتوانست کارنامۀ مفیدی ارائه دهد.

این همه موجب گشته که جهاد بیشتر نظر به نقاط آشوب داشته باشد. کافیست در یک گوشه جهان اسلام شرایط بحرانی شود و چتر امنیتی دولت مرکزی شکافته گردد تا خیل جهادی‏ها به آن نقطه سرازیر گردند. اتفاقی که از اوائل هزاره برای یمن و عراق و پس از بیداری اسلامی برای لیبی و سینا و سوریه افتاد. پیام این موضوع برای ما روشن است؛ آشوب مغناطیس جهادی‏هاست. وقتی عراق و سوریه به آشوب کشیده شد دیگر سخت بتوان جهادی‏ها را با یادآوری مقاومت‏های اسد در برابر اسرائیل یا خطر جنگ طائفی در عراق قانع کرد که اکنون وقت ملحق شدن به این آشوب‌ها نیست. عکس این قضیه نیز کم و بیش صادق است. هرقدر هم به سازمان‌های جهادی بی‏ اعتماد باشیم بالاگرفتن تنش‏های میدانی در اسرائیل یا عربستان یا هر دولت نامطلوب منطقه ‏ای می‌تواند عامل مهمی برای درگیر ساختن جهادی‏ها در آن نقاط باشد.

۲- توسعۀ ساحات مواجهه

این دومین راهبرد کلیدی در جهاد است. مواجهه نباید محلی شده و درون مرزهای ملی قرار بگیرد. شاید این مهمترین محور راهبردی مورد اختلاف میان ما و جریان جهادی باشد.[۷] جهادی‏ها نمی‏توانند خود را با گزاره‏هایی چون «فلسطین اوّلا» سازگاری بخشند چرا که از نگاه ایشان این رویکردها منجر به فلسطینی شدن مسئله و خروج آن از دایرۀ دغدغه ‏های آحاد امت خواهد شد.[۸] حتی برای نجات فلسطین نیز راه حلی جز کشاندن تمام مسلمین به حیات جهادی وجود ندارد. بر این اساس درحال حاضر القاعده تمایل دارد تا نقاطی که دیگر گروه‌های جهادی یا اسلامی کمتر علاقه یا ارادۀ ورود در آن را دارند تحریک کند. این توسعۀ جبهه‌ها خود به سبب دو گونه علت پدید می‏آید.

گونۀ اول توسعه‏ ها که در مورد نقاطی چون افغانستان و پاکستان و عراق و اردن و حتی شاید ترکیه و ایران[۹] صادق است بناست ایالات متحده را به عنوان دشمن شمارۀ یک جهان اسلامی مجبور به حضور مستقیم در گسترۀ وسیعی از کشورهای اسلامی نموده، همزمان با تحلیل قوای نظامی امریکا، احساس وظیفۀ مسلمانان را در تمامیت جهان اسلام تحریک کند.

گونۀ دومی از توسعه‌ها که بر نقاطی چون کشمیر و ترکستان و بالی و سومالی و سایر نقاط تماس دار الاسلام و دار الحرب صدق می‏کند، هرچند مستقیما به دنبال کشیدن پای امریکا به این مناطق نیست، اما در چارچوب جهانی ساختن جهاد قابل هضم است.

۳- تمرکززدایی

این موضوع نیز یکی از مسائل کلیدی جریان‏های جهادی در سطح راهبردی است. از نگاه ابومصعب سوری هسته های جهادی باید با مدلی کاملا غیرمتمرکز هدایت شوند و ارتباطات سازمانی می‏تواند منجر به تکرار ضربات جبران ناپذیر وارد آمده به شبکۀ جهاد گردد. از نگاه سوری حلقۀ وصل میان سرایای جهادی باید تنها ارشادات و خط‏ مشی ‏های عمومی اعلام شده توسط مرکزیت سازمان باشد ولاغیر.[۱۰] در عمل نیز بسیاری از عملیات‌های و سازمان‏های محلی القاعده ارتباط کاملا محدودی با هستۀ مرکزی سازمان دارند.

۴- دشمن دور و دشمن نزدیک

از نخستین روزهای حرکت جهاد در مصر، و در مباحثات میان دو گروه «جماعت اسلامی» و «تنظیم الجهاد»، متفکرین جهادی با استدلالهای خود طرف یکی از این دو نظریه را می‏گرفتند، و در مبارزه، دشمن داخلی، یعنی دولت‌های سکولار و سازشکار عرب و یا دشمن خارجی – آمریکا، شوروی و اسرائیل – را اولویت می‌دادند. اما باید توجه کرد که آنچه وضعیت امروز گروه‏های جهادی سوریه و شام نشان می‏دهد، به هیچ روی به این معنا نیست که آنها در جمع بندی امروزین خود به ارجحیت مبارزه با دشمن نزدیک رسیده ‏اند. آنچه اسامه بن لادن سنگ بنای آن را گذاشت، یعنی تئوری مبارزه با رأس الافعی، همچنان نصب العین جهادیون است، با این تفاوت که امروز آنها بر مبنای استراتژی بلندمدتی که از لابه‏لای اسناد و نوشته ‏هایشان فهمیده می‏شود، معتقدند مبارزه با آمریکا بدون کشیدن پای قوای نظامی این کشور به درون سرزمین‏های اسلامی میسر نیست. تنها شاید بتوان برخی حرکت‏های جهادی محلی را، که تنها تمرکز راهبردی خود را بر روی اسقاط دولت سکولار کشور خود گذاشته‏ اند، وفادار به ایده اولویت‌بخشی به دشمن نزدیک دانست. سایر گروه‏های جهادی، به نوعی به جمع میان دو تئوری رسیده‌اند.

۵- اداره التوحش

پیش‏بینی اصحاب جهاد این است که ضربات وارد شده به حکومت‏ها از سوی آنان به ندرت در حدی خواهد بود که بتواند به صورت یک ضرب این حکومت‏ها را از پا دراورد. و حتی در صورتی که حکومت از پا درآید، بعید به نظر می‏رسد که قدرت به شکل مطلوبی در قبضه مجاهدین قرار گیرد. بنابرین آنها، پس از پذیرفتن ضرورت مبارزه با حکومت‌ها و تضعیف امنیت مرکزی، خود را برای مرحله‏ای متوسط آماده می‏کنند که آن را مرحله «توحش» می‏نامند؛ یعنی مرحله هرج و مرجی ناگزیر. در این مرحله جریان جهادی با تشکیل حکومتی بدوی، مانند دولت داعش یا آنچه در شرق یمن تشکیل شد، که آن را «اداره التوحش» می‌نامد، برای دورخیزی بلندتر زمان خواهد خرید.

۶- النصر بالرعب

بحث رعب ‏افکنی و تجاهر به خشونت، به ویژه از زمان قدرت گرفتن داعش به یکی از اختلافات پایدار جهادیون تبدیل شد. شیوخ داعش با استناد به برخی نقل‏های تاریخی از سیره پیامبر و صحابه، رعب‏ افکنی و زهرچشم گرفتن از دشمن را سیاستی اسلامی قلمداد می‏کنند که البته موفقیت‏های انکارناپذیری را هم تاکنون برای داعش رقم زده است. مخالفان اما این شیوه را منجر به ایجاد نفرت از آرمان خلافت در میان مردم دانسته و نقض غرض اساسی جهاد تلقی می‏کنند. بحث تمثیل و جواز و مطلوبیت آن را نیز می‏توان ذیل این سرفصل مطرح نمود.

۷- دایرۀ همپیمانی‌ها

در قرائت اصیل جریان جهادی راهبرد تقریب جایگاه مستحکمی داشته است. حرکت جهادی را اگر چنانچه مرسوم است، شعبه‏ای از جریان سلفیت بدانیم که هدف اصلی خود را در مبارزه با جریان‌های بدعت‏گذار و مشرکانه درون مسلمین می‌داند، توجیه راهبرد تقریب در مورد آن دشوار خواهد بود. از همین جهت اینجا باید دوباره بر تبار نوسلفی این جریان تاکید کرد تا رفتار آن را به درستی فهم نمود. مصطفی حامد به خوبی توانسته است اصالت دغدغه‏های تقریبی را میان توده‏های افغان العرب نشان دهد.[۱۱] جز او به بیانی صریح‏تر، حضور این راهبرد را در کتاب ابومصعب سوری خواهیم یافت. وی در توضیح دوائر همپیمانان مقاومت به سه دایره اشاره می‌کند:

  • جهاد همراه با اهل سنت و جماعت؛
  • تعاون با اهل قبله از مسلمین؛
  • استعانه از تمام نیروهای صادق از دشمنان غیرمسلمان امریکا و همپیمانانش.[۱۲]

به هر صورت، سوری نمایندۀ اصیل‏ترین صورت القاعده و نسل اول آن است که در شرایط کنونی کم‏وبیش در جریان جهاد در نقطۀ ضعف قرار گرفته‏اند.

۸- توجه ویژه به عراق و شام

با اینکه گفته شد به شکل مبنایی جهادی‏ها علاقه‏ای به موضعی کردن جهاد و اتصاف آن به مفهومی درون‌مرزی ندارند، اما عراق و شام و برخی مناطق دیگر به علل تاریخی یا حدیثی، جایگاه ویژه در راهبرد مبارزاتی جریان جهادی پیدا کرده است.[۱۳]

۹- عهد و امان

۱۰- صلح و مهادنه

۱۱- مسئلۀ فتک

۱۲- مسئلۀ تترس و حدود کشتار غیرنظامیان


[۱] که البته در انتساب این کتاب به مقدسی تردید شده است.

[۲] مرکز مبارزه با تروریسم آکادمی نظامی ایالات متحده، Militant Ideology Atlas، ۲۰۰۶، ص ۱۲

[۳] . مرام معادل فارسی پیشنهادی فرهنگستان برای ایدئولوژی است.

[۴] حذیفه عزام، لله ثم للتاریخ، در جایجای این اثر شواهدی برای این موضوع ذکر شده، برای مثال صفحه ۵.

[۵] . إن استراتیجیه المقاومه لا یمکن أن تکون تفصیلیه .لأن الضعفاء لا یستطیعون وضع الإستراتیجیات .وذلک لعدم إمکانیتهم فی فرض الظروف ، أو على الأقل المحافظه على ثباتها. ولذلک قد تتغیر الإستراتیجیات نتیجه الانقلاب فی الظروف العامه. ومن الأجدى أن تکون استراتیجیه المقاومه مجموعه خطوط استراتیجیه عریضه تعطیها مرونه الحرکه وتبدیل التکتیکات بحسب الوقائع الناشئه.

[۶]. دعوه المقاومه الاسلامیه العالمیه، ۲۰۰۴، ص ۱۱۱۴.

[۷]. برای توجه به اهمیت این راهبرد در اختلافات میان محور مقاومت و جریان جهادی توجهی به این نوشتۀ هانی السباعی از ایدئولوگ های تراز اول القاعده مفید خواهد بود:

https://www.facebook.com/mohibidrhani/posts/517132641680778

[۸]. اکرم حجازی، السلفیه الجهادیه، مدارات للابحاث والنشر، ۲۰۱۳، ص ۱۹۷.

[۹]. فؤاد حسین، الزرقاوی؛ الجیل الثانی للقاعده، ص۸۲، PDF.

[۱۰]. همو، دعوه المقاومه الاسلامیه العالمیه، ص.۱۳۹۴.

[۱۱]. غوغایی بر بام جهان، ذکر، ۱۳۸۷، ص۵۹.

[۱۲]. همو، دعوه المقاومه الاسلامیه العالمیه، ص.۱۱۱۹.

[۱۳]. فؤاد حسین، الزرقاوی؛ الجیل الثانی للقاعده، ص۹۱، PDF.

منبع: اندیشکده مرصاد

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا