به دنبال ایدئولوژی یا تشنه قدرت؛ پژوهشی جدید در مورد اخوان المسلمین

پریسا رضایی، مسئول میز اخوان المسلمین مرکز شعوبا
کتاب «درونِ اخوانالمسلمین؛ دین، هویت و سیاست» کتابی است درباره جنبش اخوان المسلمین مصر که بر خلاف آثار دیگری که گرایش به تمرکز بر رفتار و فعالیت های بیرونی اخوان دارند؛ بیشتر بر پویایی، فرآیندها و تعامل های داخلی متمرکز است که سیاست و هویت آن را تشکیل می دهند. نویسنده این کتاب، اثرش را سفری می داند که در آن دنیای درونی اخوان از طریق چشمان اعضای آن کشف می شود و با رمززدایی از ویژگی چندجانبه اخوان این مطلب را شرح می دهد که چگونه اخوان هویت خود را می سازد؛ این که اخوان چگونه از فشار سرکوب تا کنون جان سالم به در برده و در نهایت رابطه میان هویت و این نحوه پایداری اخوان در چگونه است.
موضوع گروه های اسلامگرا به صورت عام و جریان اخوان المسلمین به طور خاص همواره از دغدغه های شعوبا بوده و سعی کرده از جنبه های مختلف به آن بپردازد. شعوبا در دور جدید پرداخت خود به مساله اخوان المسلمین، وضعیت زنان در اخوان، دلایل سرخوردگی جوانان اخوان از این جنبش، احتمال رسیدن آن به نقطه پایان و برخی موضوعات دیگر را بررسی کرده است.
در متن پیش رو اما نکته مورد بررسی برای ما دنیای درونی اخوان است. از این رو مصاحبهی نویسنده این کتاب، دکتر خلیل العنانی با بخش میدان الجزیره را انتخاب کردیم که در این گفتوگو، دنبای پر رمز و راز داخلی فرزندان بنا را روشن میکند. دکتر العنانی استاد علوم سیاسی در مؤسسه الدوحه للدراسات العلیا و پژوهشگر دانشگاه دورهام و موسسه بروکینگز است که تالیفات زیادی در زمینه اسلامگرایی و به ویژه اخوان المسلمین در مصر دارد که “اسلامگرایان در مصر”، “انتخابات و حرکت به سوی دموکراسی در خاورمیانه و “اخوان المسلمین در مصر: پیر سالاری در حال مبارزه با زمان” از آن جمله است.
در رابطه با جمعیت اخوانالمسلمین همواره سؤالات بیپاسخِ زیادی مطرح بوده است. البته «رویکرد محرمانگی» که از بدو تشکیل اخوانالمسلمین همواره مد نظر رهبران اخوانی بوده، موجب شده است تا در مسیر فهم حقایقی که در داخل این جمعیت وجود دارد، مانع بزرگی ایجاد گردد. به عنوان نمونه، چگونگی جذب اعضای مد نظر اخوانالمسلمین، سازوکار ارتباط اعضای اخوان با یکدیگر، روشها و خطمشیهای تربیتی و پرورشی، سلسله مراتب رهبری، ساختارِ تشکیلدهنده بدنه اخوانالمسلمین و … جملگی ازجمله مسائلی هستند که سؤالات زیادی در رابطه با آنها وجود دارد. همچنین اخوانیها کمتر اجازه دادهاند تا اسامی شخصیتهایی که در ردههای مختلف ساختار این جمعیت به نقشآفرینی میپردازند، رسانهای شود. تاکنون روایتهای زیادی در خصوص ساختار جمعیت اخوانالمسلمین و امتداد آن در بسیاری از کشورهای جهان مطرح شده است. به طور ویژه، پس از ظهور و بروز انقلابهای «بهار عربی» بود که سخن گفتن از فعالیتهای جمعیت اخوانالمسلمین در شماری از کشورهای عربی به یکی از مسائلِ موردِ بحث اصلی در صحنه سیاسی تبدیل شد. با این حال، در همان زمان هم سران و رهبران اخوانی تلاش کردند تا همچنان به اصلِ رویکرد محرمانگی پایبند بمانند و اجازه ندهند اطلاعات زیادی از ساختار داخلی جمعیت درز کند.
آراء، دیدگاهها و نقطهنظرات مختلف و متناقضی پیرامون جمعیت اخوانالمسلمین وجود دارد. علیرغم اینکه اخوانالمسلمین در طول چندین دهه گذشته از جایگاه اجتماعی، سیاسی و فکریِ مهمی برخوردار بوده است، اما با این حال، کمتر در خصوص ساختار داخلی این جمعیت سخن گفته شده است. از همین روی، اینجاست که کتاب «درونِ اخوانالمسلمین؛ دین، هویت و سیاست» از اهمیت ویژهای برخوردار میگردد. دکتر «خلیل العنانی» کتاب مذکور را به رشته تحریر درآورده و در آن به تشریح برخی از علل، عوامل و مؤلفههای ناشناختهای که در شکلگیری جمعیت اخوانالمسلمین مؤثر بودهاند، پرداخته است.
اخوانالمسلمین … پیچیدهترین سازمان!!
*دکتر «خلیل» در ابتدا میخواهم این سؤال را از شما مطرح کنم که چرا در شرایطی که بسیاری از ناظران سیاسی معتقدند با پایان حکمرانی اخوانالمسلمین، نقشآفرینی این جمعیت در صحنه سیاسی نیز پایان یافت، بررسی مسئله اخوان را برای پایاننامه مقطع دکترا خود انتخاب کردید؟
باید بگویم که کار بر روی پایاننامه اخوانالمسلمین حدود ۱۰ سال پیش آغاز شد. در آن زمان، من برای آمادهسازی پایاننامه مقطع دکترا در رشته «علوم سیاسی»، در اواخر سال ۲۰۰۹ به دانشگاه «دورام» انگلیس رفتم. در آن هنگام، جمعیت اخوانالمسلمین یک بازیگر اصلی و اساسی در صحنه سیاسی مصر به شمار میرفت. این مسئله به ویژه بعد از انقلاب ژانویه سال ۲۰۱۱ بیش از پیش اثبات شد. علت هم آن است که جمعیت اخوانالمسلمین پس از انقلاب سال ۲۰۱۱ دستاوردهای سیاسی بزرگی را محقق ساخت و توانست کرسیهای پارلمان و نیز منصب ریاستجمهوری را از آنِ خود کند. من احساس کردم باید تلاشی برای شناخت یکی از قدیمیترین و پیچیدهترین جنبشهای سیاسی ـ اسلامی صورت گیرد؛ آن هم جنبشی که از بیش از ۹۰ سال پیش نه تنها در مصر که در دیگر نقاط جهان اسلام ازجمله مغرب، فعالیت داشته است. اکنون با اطمینان کامل میتوانم بگویم که شناخت ما از جمعیت اخوانالمسلمین بسیار کمتر از حقیقتِ این جمعیت است.
آنچه که موضوع را پیچیدهتر میکند این است که فقدان تحقیقات، پژوهشها و نگاشتههای واقعبینانه و مُتقنی پیرامون جمعیت اخوانالمسلمین به ویژه در مصر، بشدت احساس میشود. اغلب آنچه که در رابطه با حیات سیاسی اخوانالمسلمین از اوایل دهه ۷۰ تا اوایل بهار عربی به رشته تحریر درآمده است، یا متضمن مدحِ تملقآمیز این جمعیت بوده و یا مشتمل بر هجمههای گسترده علیه آن بوده است. امروز ما خود را در برابر تعداد زیادی از نگاشتهها و کتابهای خاطرات رهبران و اعضای جمعیت اخوانالمسلمین میبینیم. از جمله مشهورترین این نگاشتهها میتوان به دایرهالمعارف «اخوانالمسلمین؛ حوادثی که تاریخساز شدند» به نویسندگی «محمود عبدالحلیم» عضو هیئت مؤسسان اخوانالمسلمین اشاره کرد. همچنین باید کتاب خاطرات «علی عشماوی» آخرین رهبر تشکیلات ویژه اخوان، کتاب خاطرات «زینب الغزالی» و نیز کتاب خاطرات دکتر «توفیق الشاوی» و … را مورد اشاره قرار داد. در تمامی این کتابها و نگاشتهها ما شاهد مدح آمیخته با تملق نسبت به اخوانالمسلمین هستیم. در نقطه مقابل، کتابها و نگاشتههای دیگری را مییابیم که نویسندگانِ آنها به دلیل خصومت ایدئولوژیک با اخوانالمسلمین، این جمعیت و رهبران آن را مورد هجمههای شدید قرار دادهاند. ازجمله برجستهترین نویسندگان در این زمینه باید به «رفعت السعید» رهبرِ چپگرای فقید، «صلاح عیسی» روزنامهنگار و «سعید رمضان» تاریخنگار اشاره کرد. افزون براین، بسیاری از روزنامهنگاران وابسته به نظام حاکم [نظام عبدالفتاح السیسی] در مصر کتابهای زیادی را با محوریت هجمه علیه اخوانالمسلمین به رشته تحریر درآوردهاند. در همین حال، دولتهایی نظیر عربستان سعودی و امارات که غرق در خصومت با اخوانالمسلمین هستند، با اعطای پول به شماری از نویسندگان و پژوهشگران، آنها را به نوشتن مطالب و کتابهای مختلف علیه این جمعیت ترغیب و تطمیع کردهاند.
با توجه به فضایی که ترسیم شد، من به عنوان یک پژوهشگر مستقل تصمیم گرفتم تا به انجام تحقیق و پژوهشی واقعگرایانه – بدون هیچگونه جانبداری و یا خصومت نسبت به اخوانالمسلمین – مبادرت ورزم. پس از اینکه چنین تصمیمی اتخاذ کردم، به این نتیجه رسیدم که تنها از طریق پژوهشهای میدانی قادر به ارائه نتایج تحقیقات به صورت واقعگرایانه هستم. من در بسیاری از کتابهای خود در خصوص اخوانالمسلمین و دیگر گروهها و جریانهای اسلامگرا همین شیوه و خطمشی را در دستور کار قرار دادم. این یک روش و خطمشی جدید در بررسی و پژوهش پیرامون گروهها و جریانهای اسلامگرا است؛ روشی که مبتنی بر انجام مصاحبه با اعضاء و رهبرانِ اسلامگرا است تا بدینترتیب، از فعالیتها و ساختارهای تشکیلاتیشان رمزگشایی شود.
علیرغم اینکه من تحقیقات و پژوهشهای مفصلی در خصوص اخوانالمسلمین انجام دادم و این تحقیقات حدود یک دهه و نیم به طول انجامید، اما با اطمینان و به ضرس قاطع میتوانم بگویم که تاکنون نتوانستهام به طور کامل به راز و رمزهای نهفته در بطنِ این جمعیت پی ببرم.
به طور کلی، تحقیقاتم پیرامون اخوانالمسلمین و اسلامگرایان – به عنوان بازیگرانِ غیر رسمی – خود فی نفسه یک هدف محسوب نمیشود، چراکه من از رهگذر این تحقیقات در واقع به دنبال آن هستم که فراتر رفته و رابطه میان «دین» و «جامعه» را درک کنم. این بخشی از اهتمام ویژه من به مبحث «جامعه دینی» محسوب میشود. همین مسئله باعث میشود تا من کمی با سؤال شما در خصوص «پایان نقش اخوانالمسلمین در صحنه سیاسی» مخالفت کنم. علت هم آن است که من اساسا هیچگاه خود را مشغول بررسی نقش دینی و سیاسی اخوانیها در مصر و دیگر جوامع اسلامی نکردهام، بلکه به بررسی رویکرد جامعه نسبت به دین پرداختهام؛ به ویژه در شرایطی که تلاشهایی برای وارد کردن جامعه به دنیایِ خیالی مدرنیته و نیز دنیایِ ضد دین، انجام میشود. شما خود نیک میدانید که اخوانالمسلمین امروز با موجی از سرکوبها مواجه است. البته این اولین باری نیست که جمعیت اخوانالمسلمین با موج سرکوبگری مواجه میشود؛ هرچند که امروز شاهد سخترین و شدیدترین موج قلع و قمع علیه آن هستیم.
*با توجه به اینکه اخوانالمسلمین یک تشکیلاتِ بینالمللی محسوب میشود و در بسیاری از نقاط جهان فعالیت داشته است، چرا در کتاب خود، این جمعیت را به عنوان یک گروه فعال در مصر مورد ارزیابی قرار دادید؟
هدف نگارش کتاب، بررسی اخوانالمسلمین در مصر بوده است. من در این کتاب تلاش کردم تا شخصیت اخوانیها از زمان پیوستن آنها به اخوانالمسلمین تا زمان خروجشان از این جمعیت را مورد بررسی قرار دهم. افزون بر این، باید به این مسئله نیز توجه داشت که اخوانالمسلمین در مصر در مقایسه با شاخههای دیگر این جمعیت در نقاط مختلف جهان، «جمعیتِ مادر» محسوب میشود. کمتر دیده شده است که تحقیق و پژوهشِ آکادمیک و واقعگرایانهای پیرامون اخوانالمسلمینِ مصر انجام شود. این درحالی است که تاکنون تحقیقاتی در خصوص اخوانالمسلمین در دیگر نقاط جهان انجام شده است. اخوانالمسلمینِ مصر به دلایل مختلف یک جمعیتِ مخفی به شمار میرود؛ جمعیتی که شناخت درونِ آن بسیار دشوار است. به عنوان مثال، اگر از زاویه امنیتی به مسئله نگاه کنیم، بسیاری از اعضای اخوانالمسلمین از ترس اینکه مبادا توسط دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی نظامِ حاکم شناسایی شوند، از مصاحبه و گفتگو با کارشناسان و پژوهشگران خودداری میکنند. تاکنون هیچ سازوکار مؤثری برای شناخت بیشتر و بهتر اخوانالمسلمین مصر ارائه نشده است. آنچه در خصوص این جمعیت ارائه شده صرفا یک نگرشِ سطحی است و نه عمیق و پیچیده. البته این را هم بگویم که من در کتاب خود، اخوانالمسلمین را در مصر محدود و محصور نکردم، بلکه آگاهانه و عامدانه تلاش کردم تا نگاهها را بر جمعیتِ مادر [در مصر] متمرکز سازم. من تمام تلاش خود را به کار بستم تا ساختار ایدئولوژیک اخوان را تشریح کنم تا از بخشی از پیچیدگیهای تشکیلاتی این جمعیت پرده برداشته باشم. همچنین تلاش کردم تا گزینههای سیاسی اخوانالمسلمین و فلسفه اتخاذ این گزینهها را تفسیر کنم.
*همانطور که میدانید ما با دو نسخه برگرفتهشده از اخوانالمسلمین مواجه هستیم؛ یکی جنبش «حماس» در فلسطین و دیگری حزب «النهضه» در تونس. آیا نتایج تحلیلهای شما در خصوص اخوانالمسلمین به ویژه در زمینههایی مثل «هویت»، «جوانان» و «شایستگی سیاسی»، در خصوص این دست از گروهها نیز صدق میکند؟
چارچوب تحلیلی باتوجه به شرایط هر حزب، جمعیت و یا جنبش، متفاوت است. با این حال، باید بگویم که احزاب، گروهها و جریانهای وابسته به اخوانالمسلمین جملگی دارای ویژگیهای مشترکی با یکدیگر هستند. این شباهت در نحوه شکلگیری، سیاستهای تربیتی، ساختار تشکیلاتی و … به خوبی به چشم میخورد. بنابراین، فرایند هویتسازی نیز در این گروهها با یکدیگر مشابه است. اما در رابطه با «شایستگی سیاسی» باید بگویم که این گروهها و جریانها در این زمینه با یکدیگر تفاوتهایی دارند؛ تفاوتهایی که متأثر از شرایط مختلفی است که در آن قرار گرفتهاند.
*شما در کتاب خود ذکر کردهاید که اخوانیها «هویتساز» هستند و نه صِرفا «قدرتطلب». افزون بر این، صراحتا تأکید کردید که اخوانالمسلمین یک جنبش اجتماعی است. سؤالی که میخواهم مطرح کنم این است که در میان جنبشهای اجتماعی و سیاسی، آیا جنبشهایی هستند که برای پیروانشان «هویتسازی» نکنند؟ چه چیزی باعث شده است تا شما در این زمینه، اخوانالمسلمین را از دیگر جنبشها متمایز سازید؟
واقعیت این است که «هویتسازی» یکی از وظایف، مسئولیتها و مأموریتهای اصلی جنبشهای اجتماعی به شمار میرود. این [هویتسازی] همان چیزی است که یک جنبش را از دیگر جنبشها متمایز میسازد. از همین روی، باید گفت که جمعیت اخوانالمسلمین در این زمینه با دیگر جنبشها متفاوت است. به عبارت بهتر، اگر بخواهم وجه تمایز اخوان از دیگر جنبشها را بیان کنم باید دو مسئله اصلی و اساسی را مورد اشاره قرار دهم. مسئله اول، وجود فرایندی سازمانیافته و برنامهریزیشده در جمعیت اخوانالمسلمین است که طی آن یک هویت جمعی برای اعضای این جمعیت ساخته میشود. مسئله دوم نیز عمق این هویت است.
در خصوص مسئله اول باید بگویم که برخلاف دیگر جنبشهای اجتماعی، وابستگی به اخوانالمسلمین و فعالیت در زیر پرچم آن به صورت خودکار و صِرفا پس از ابراز میل و رغبت، اتفاق نمیافتد. من در کتاب خود در خصوص این موضوع صحبت کردهام. در مصاحبهای که با یکی از جوانان اخوانی انجام دادم، او صراحتا گفت: «این اخوانالمسلمین است که اعضای خود را گزینش و انتخاب میکند». افزون بر این، سطوح عضویت در جمعیت اخوانالمسلمین هیچگاه یکسان نبوده است. ما همواره شاهد سطوح مختلف عضویت در این جمعیت بودهایم. افراد در هر سطحی از تشکیلات اخوانالمسلمین دارای وظایف، مسئولیتها و مأموریتهای خاص خود هستند. این بدان معناست که هر سطحی از عضویت در اخوان، رسالت خاص خود را دارد. در عین حال، رهبران اخوانالمسلمین، فعالیتهای اعضاء در تمامی سطوح و نیز نحوه عملکرد آنها را به طور دقیق و مداوم زیر نظر دارند. آنها نشان دادند که با رصد دقیق فعالیتهای اعضایشان تلاش میکنند تا نقاط ضعف را مرتفع ساخته و نقاط قوت را تقویت کنند. در رابطه با مسئله دوم [عمقِ هویت] هم باید بگویم که عمقِ هویت اخوانالمسلمین – همانگونه که در کتاب بدان اشاره کردهام – پس از طی شدن یک فرایند طولانی و مداوم در پرورش فکری و روانیِ اعضاء، شکل میگیرد. کوچکترین تشکیلات در ساختار اخوانالمسلمین، خانوده است. اخوانالمسلمین، پرورش اعضای خود در ابعاد مختلف را از خانواده آغاز میکند و آن را به سایر بخشها و سطوح تشکیلاتی دیگر بسط میدهد. از همین روی، کاملا بدیهی است که خروج از این جمعیت از لحاظ روانی و عاطفی، کار آسانی برای اعضاء نخواهد بود. حتی اگر این خروج اتفاق بیفتد، عضو خارجشده تا یک مدت زمان طولانی، از لحاظ روانی تحت فشار خواهد بود و به راحتی نمیتواند خود را از این فشار رهایی بخشد. شاید این یکی از ویژگیها و مؤلفههایی باشد که جمعیت اخوانالمسلمین را از دیگر جنبشهای اجتماعی متمایز میسازد.
*آقای دکتر! جنابعالی در آغاز کتاب خود به این مسئله اشاره کردید که نگاشتههایتان بسیاری از روایتهای سنتی و معروف در خصوص اسلامگرایان و جریانهای اسلامی را به چالش کشیده است. برجستهترین روایتهای سنتی که کتاب شما، آنها را به چالش کشیده است، کدامند؟ اهمیت این مسئله در چه چیزی نهفته است؟
مقصودم از روایتهای سنتی در کتاب همان روشهای سنتیِ تحقیق و پژوهش پیرامون اسلامگرایان است؛ روشهایی که از اواخر دهه ۷۰ تا زمان وقوع حوادث ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ – یعنی به مدت بیش از دو دهه – حاکم بودند. در این بازه زمانی، دو جریان بودند که در زمینه تحقیقات و پژوهشها پیرامون اسلامگرایان و جریانهای اسلامی میدانداری میکردند. اولین جریان، «جریان استشراقی» است که هیچ تفاوتی میان اسلام، مسلمانان و اسلامگرایان قائل نیست. پیروان این جریان معتقدند که مشکل نه در گفتمان و رفتار مسلمانان و اسلامگرایان که در خودِ دین اسلام نهفته است. ازجمله مهمترین شخصیتهای این جریان میتوان به «برنارد لوئیس»، «دنیل پایپز» و «بسام طیبی» اشاره کرد. جریان دوم، جریانی است که پیروان آن، شرایط حاکم و موجود را عامل ظهور و بروز اسلامگرایان میدانند. این جریان معتقد است: «ظهور و بروز اسلامگرایان به دنبال ایجاد بحرانهای مختلف در جهان عرب از جمله بحرانهای اقتصادی و اجتماعی، اتفاق افتاد. همین بحرانها بودند که در پی آنها، موجی از بیکاری، تورم، غربزدگی و … در جوامع عربی ایجاد شد».
در حقیقت باید گفت که جریان مذکور، اسلامگرایان را بازیگرانِ مستقل قلمداد نمیکند، بلکه نحوه بازیگریِ آنها را متأثر از شرایطی که در هر کشور با آن مواجه هستند، میداند. من شخصا معتقدم که هر دو جریان – با روشهای متفاوت – با سطحینگری به بررسی پدیده اسلامگرایی پرداختهاند. آنچه که در کتاب خود بدان اشاره کردهام، این است که «جریانِ اسلامی»، جریانی است که دیدگاههای مشخصی نسبت به «جهان هستی»، «زندگی» و «هویت» دارد و تمامی این دیدگاهها یک منشأ دارند و آن، دین است. این مسئله حتی در خصوص دیگر جریانها نظیر مارکسیسم، لیبرالیسم، اومانیسم و …که دارای مرجعیتهای فکری و ایدئولوژیک خاص خود هستند، صدق میکند. اما با این حال، جریان اسلامی، جریانی است که تحت تأثیر محیط اجتماعی و سیاسی خود قرار میگیرد، با آن ارتباط برقرار میکند و بر روی آن تأثیر میگذارد. تنها من نیستم که چنین دیدگاه و نگرشی نسبت به جریانِ اسلامی داریم. افراد دیگری هم هستند که اسلامگرایان را بازیگرانی آگاه نسبت به خود، نقش و اهدافشان میدانند. افزون بر این، افراد دیگری – غیر از من – وجود دارند که معتقدند اسلامگرایان دارای محاسبات عقلانیِ مبتنی بر «هزینه و فایده» هستند و پیش از هرگونه اقدام، میزان موفقیت و یا شکست خود را میسنجند.
*شما در کتاب خود آوردهاید که «حسن البنا» عمدتا در گفتمان خود طبقات پایین و نیز طبقات متوسطِ رو به پایین را مخاطب قرار داده است؛ یعنی طبقاتی که همواره به دلیل محرومیتهای اقتصادی و اختلافات طبقاتی به حاشیه رانده شدند. آیا میتوانیم از گفته شما در کتابتان این برداشت را داشته باشیم که اخوانالمسلمین برای گسترش خود، بیش از آنکه بر قدرتِ افکار و ایدئولوژیهایش تکیه کند، بر افراد به حاشیهراندهشده تکیه کرده است؟
جمعیت اخوانالمسلمین به عنوان یک جنبشِ شهری کار خود را آغاز کرد. این جریان در ابتدای امر از شهرهای بزرگی نظیر «اسماعیلیه» و «قاهره» گسترش پیدا کرد. اخوانیها برای گستردهتر کردن دامنه نفوذ خود در مصر عمدتا بر اقشار متوسط و متخصص جامعه نظیر معلمان، وکلاء و پزشکان تکیه کرد. پس از مدتی، جمعیت اخوانالمسلمین از شهرهای بزرگ مصر، در شهرهای حومهای و روستاهای این کشور در شمال و جنوب، گسترش یافت. در آن زمان، «حسن البنا» به روستاها و شهرهای حومهای میرفت و افکار اخوان را تبلیغ میکرد. رهبران اخوانی در کتابهای خاطرات خود به این مسئله اشاره کردهاند. گرایش مردم به سمت و سوی اخوانالمسلمین علل و عوامل زیادی داشت. ازجمله این عوامل میتوان به عدم پیچیده بودن افکار و ایدئولوژیهای اخوانالمسلمین و نیز قدرت آن در اقناع اقشار و طبقات مختلف جامعه به ویژه طبقات میانی و پائینی، اشاره کرد.
افزون بر این، برخی از افراد هم به منظور جبرانِ به حاشیه رانده شدن خود در جامعه به اخوانالمسلمین ملحق میشوند. به عبارت بهتر، باید گفت که چنین افرادی تلاش میکنند تا به یک جریان و یا جنبشِ دارای هویت و انسجام که قادر به دفاع از آنها باشد، ملحق گردند. رهبران اخوانی با تبلیغ افکار و اندیشههای خود در میان طبقات پائین و متوسط، این احساس را در میان آنها ایجاد کردند که با پیوستن به اخوانالمسلمین میتوانند جایگاه خود در جامعه را ارتقاء بخشند. البته این افراد نیستند پیوستن به اخوانالمسلمین را انتخاب میکنند، بلکه رهبران اخوان هستند که در نهایت تصمیم میگیرند چه کسی حائز شرایط لازم برای پیوستن به این جنبش است.
*جناب دکتر «عنانی»، در کتاب شما آمده است «حسن البنا» از مفهوم «شمولیت» با هدف مشروعیتزدایی از ایدئولوژیهای بیگانه مانند کمونیسم، سرمایهداری و ناسیونالیسم بهرهبرداری کرد. آیا چنین چیزی بدان معناست که «حسن البنا» پس از آگاهی یافتن از تأثیرگذاری این ایدئولوژیها، به سمت و سوی تأسیس یک جنبشِ دارای شمولیت حرکت کرد؟
من «حسن البنا» را تنها یک روحانی و یا یک واعظ نمیدانم، بلکه او را مهندسِ گروهها و سازمانهایِ پُرجنبوجوش و نیز یک فعال اجتماعی قلمداد میکنم. به طور قطع میتوانم بگویم که او ایدئولوژیهای بزرگ زمانِ خود ازجمله کمونیسم، سرمایهداری، نازیسم و … را به خوبی میشناخت. مسئله «شمولیت» نشأتگرفته از فهم او از اسلام به عنوان یک دینِ آسمانی بود. «حسن البنا» اعتقاد داشت که ابعاد و زوایای مختلف شریعت اسلامی باید در زندگی روزمره مؤمنان پدیدار شود. او بر این باور بود که شریعت اسلامی میتواند برای تمامی سؤالاتی که مؤمنان مطرح میکنند، پاسخی داشته باشد. از همین روی، «البنا» اولین کسی بود که مفهوم «شمولیت اسلام» را به کار بُرد. این درست همان وجه تمایز «البنا» از دیگر مبلغانِ پیش از خود نظیر «محمد عبده» و «رشید رضا» است. «حسن البنا» با رویکرد خود موجب شد تا اخوانالمسلمین با دیگر گروهها و جنبشها متفاوت باشد؛ گروههایی که عمدتا فعالیتهای خود را در زمینههای دینی، تربیتی و خیرخواهانه متمرکز ساختند. اسلام از دیدگاه «حسن البنا» به مثابه «دین و حکومت، شمشیر و قرآن، اعتقاد و عبادت، خاک و وطن و نیز معنویت و عمل است».
در قلب تشکیلات
*در خصوص جزئیات درونِ اخوانالمسلمین، شما در کتاب خود اشاره کردید که یک فردِ اخوانی نه تنها در جریان نشست و برخاستهای خود با اعضای جمعیت که حتی در جزئیترین امور زندگیاش دارای «گرایشِ اخوانی» است. چگونه ممکن است چگونه اتفاقی رخ دهد؟ چرا شما از اصطلاح «گرایشِ اخوانی» استفاده کردید؟
هویت اخوانی در حد و مرز افکار و ایدئولوژیها محدود و محصور نمیشود و ابعاد دیگری را نیز در بر میگیرد. شما میتوانید این هویت را در زندگی روزمره اخوانیها ببینید. این هویت نشاندهنده اعتبار اخوانیها و نیز پایبندیشان به اندیشه اخوانی– چه در جمعهای دوستانه و چه در جامعه – است. اینطور نیست که چنین هویتی در یک مدت زمان کوتاه و بدون هیچگونه پشتوانهای شکل گرفته باشد. این هویت در واقع محصول یک فرایند مستمرِ تربیتی و پرورشی است؛ فرایندی که طی آن یک فرد برای انجام آداب و رسومی مشخص تحت آموزش قرار میگیرد و از دیگران متمایز میگردد. بنابراین، اخوانیها دارای آداب و رسوم خاص خود هستند و دنیای خاص خود را دارند.
*آقای دکتر، شما در کتاب خود تشریح کردید که سازوکار جذب اعضاء در جمعیت اخوانالمسلمین متناسب با وجود نوعی تقارن میان ویژگیهای افراد و هویتِ جمعیت، طراحی شده است. از سوی دیگر، گفتهاید ارتقاء یافتن افراد در داخل جمعیت اخوانالمسلمین الزاماتی دارد که اعضاء باید بدان پایبند باشند. شما عنوان کردید کسی که میخواهد در ساختار اخوانالمسلمین ارتقاء پیدا کند باید مأموریتهای مشخصی را که به او سپرده شده است، به درستی انجام دهد تا بدینترتیب، میزان وفاداری خود به اخوان و سطح پایبندیاش به ایدئولوژیِ رهبران جمعیت را نشان داده باشد. آیا از این فقره از کتاب میتوانیم اینگونه استنباط کنیم که اخوانالمسلمین در حال بازتولید کردن خود بوده و امکان تغییر در افکار و ایدئولوژیهای آن تقریبا محال است؟
به هیچ وجه من قصد نداشتم چنین پیامی را منتقل کنم. چیزی که من تلاش کردم تا در کتاب به آن بپردازم این بود که فرایند جذب و ارتقاء در صفوف داخلی اخوانالمسلمین در یک چارچوب مشخص و بر اساس سلسله شروط معین اتفاق میافتد؛ چارچوب و شروطی که تمامی اعضاء برای نشان دادن میزان وفاداری خود به اندیشه و ایدئولوژی جمعیت، باید بدان پایبند باشند. این بدان معنا نیست که اخوانالمسلمین از لحاظ فکری و ایدئولوژیک یک جمعیتِ همگون محسوب میشود، بلکه بدان معناست که از لحاظ سازمانی و تشکیلاتی، مستحکم است. علت این مسئله هم آن است که اخوانالمسلمین – حداقل در مراحل اولیه تأسیس خود – دارای افکار و ایدئولوژیهای متعددی بوده است؛ به گونهای که شما میتوانید ایدئولوژیهای «أزهری»، «سلفی» و «صوفی» را در آن بیابید. با این حال، این تنوع در ایدئولوژیها از چند دهه اخیر تا به امروز به دلیل رکود فعالیتهای سازمان و نیز سیطره افراد جدید بر آن نظیر «مصطفی مشهور» رهبر کل، کاهش یافته است.
*شما در کتاب خود از سازماندهی مستحکم جنبش اخوانالمسلمین سخن گفتید و تأکید کردید که «گرایشِ اخوانی» حتی در جزئیترین بخشهای زندگی روزمره اعضای اخوان قابل مشاهده است. کما اینکه تأکید کردید که همین مسئله باعث شکلگیری نوعی وحدت و یکپارچگی در صفوف اخوانالمسلمین شده است. با تمامی اینها، تاکنون برخی درگیریها و منازعات داخلی در صفوف اخوانیها به وقوع پیوسته است. یکی از این درگیریها، در منازعاتِ میان جوانانِ نسل جدید اخوان با رهبران قدیمی نمود پیدا کرد. افزون بر این، شما خود در کتابتان به وجود اختلاف میان محافظهکاران و اصلاحگرایان در داخل جمعیت اخوانالمسلمین اشاره کردید. آیا این اختلافات، منازعات و مناقشات با اصولی نظیر تبعیت از دستورات، وفاداری به رهبران و پایبندی به چارچوبهای مشخص که در کتاب خود آوردهاید، در تضاد نیست؟ شما صراحتا در کتابتان به این مسئله اشاره کردید که ویژگیهای مذکور، «هویتِ اخوانی» را شکل میدهند و میزان پایبندی افراد به افکار و ایدئولوژیهای جمعیت را مشخص مینمایند. با توجه به این مسئله، این تناقض ظاهری را چگونه ارزیابی میکنید؟
بازه زمانی که کتاب در آن به بررسی مسائل مختلف پرداخته است، حد فاصل میان سالهای ۱۹۸۱ و ۲۰۱۱ را شامل میشود. از همین روی، بسیار سخت است که در این بازه زمانی از وقوع درگیری و منازعه در صفوف داخلی اخوان سخن بگوییم. آنچه که از سال ۱۹۸۱ تا سال ۲۰۱۱ در صفوف اخوان مشاهده شد، صِرفا اختلافات داخلی میان دو گروه بود. گروه اول را کسانی تشکیل میدادند که حاضر به پذیرش افکارِ مغایر با افکار خود نبودند. گروه دوم، کسانی بودند که به آراء، نظرات و دیدگاههای مختلف اهمیت میدادند و آنها را میپذیرفتند. حامیانِ گروه دوم به تدریج در صفوف اخوان تضعیف شدند تا اینکه در مرحله پس از انقلاب ۱۱ ژانویه به طور کامل از اخوانالمسلمین خارج شدند. وجود اختلافات داخلی لزوما هیچ منافاتی با پایبندی و التزامِ اعضاء به افکار و ایدئولوژیهای اخوانالمسلمین ندارد، چراکه در هر گونه اختلافات داخلی، در نهایت موضعگیری رهبرِ کل و دیگر رهبران اخوان در «دفتر ارشاد» فصل الخطاب خواهد بود.
*شما اشاره کردید که عضویت در اخوانالمسلمین مستلزم عبور موفقیتآمیز از یک فرایند گزینش سخت است. در واقع، کسانی که بخواهند به عضویت اخوان درآیند باید از سطوح مختلف این فرایند به سلامت عبور کنند. شما در این زمینه از تعبیر «تعقیبِ شکار» استفاده کردید. از آنجایی که این اصطلاح عمدتا در رابطه با عالَم جنگل استفاده میشود، آیا به کار بُردن آن در توصیف کاری که اخوانیها برای جذب اعضایشان انجام میدهند، مناسب است؟
«تعقیب شکار» صرفا یک تعبیر سمبلیک و نمادین است که تلاش میکند فرایند مشخصی از جذب عضو را توصیف نماید. این تعبیر معنایی بیش از آنچه که اشاره کردم، ندارد. این نشاندهنده مهارت اخوانالمسلمین در جذب اعضای جدید از طریق ابزارها و سازوکارهای مختلف است. من در کتاب خود برای توصیف فرایند گزینش و جذب اخوانالمسلمین تعبیری بهتر از آنچه که بیان کردم، نیافتم.
شرایط سیاسی … آینده جمعیت
*علیرغم اینکه اخوانالمسلمین با موج گستردهای از سرکوب و سرکوبگری مواجه شد و همین موج، بحرانهای متعدد و پی در پی را برای آن به دنبال داشت، اما شما در کتابتان به وضوح عنوان کردید که اخوانیها از فضای قلع و قمعی که در آن زندگی کردند، منتفع شدند. این اتفاق چگونه رخ داد؟
همانطور که در کتاب خود تشریح کردم، قلع و قمع اخوانالمسلمین در سایه حکمرانی «حسنی مبارک» موجب تأمین منافع برخی از طرفهایِ مشخص در صفوف اخوانیها شد. در واقع، این طرفها از فضای قلع و قمع و سرکوبگری به عنوان دستاویزی برای عدم مبادرت ورزیدن به انجام اقدامات اصلاحگرایانه در داخل جمعیت اخوانالمسلمین، بهرهبرداری کردند. باید به این نکته هم اشاره کنم که «مبارک» سیاست سرکوب جزئی اخوان را در پیش گرفته بود، اما اکنون شاهد سرکوب اخوانیها به صورت ریشهای توسط نظام حاکم [نظام عبدالفتاح السیسی] هستیم.
*همانطور که میدانید اخوانالمسلمین هماکنون با شرایط سیاسی بسیار سختی رو به رو است. از یک سو، «عبدالفتاح السیسی» هجمه وسیعی را علیه اخوانیها در پیش گرفته است و آنها را مورد سرکوب قرار میدهد و از سوی دیگر، اختلافات در صفوف اخوانیها رو به افزایش است. در چنین شرایطی، آیا ممکن است ساختار مستحکم جمعیت اخوانالمسلمین که در طول سالیان متمادی علیرغم مواجهه با بحرانهای متعدد حفظ شده است، دچار فروپاشی شود؟ شما آینده جمعیت اخوانالمسلمین در مصر را چگونه میبینید؟
جای هیچگونه شک و تردیدی وجود ندارد که بحران کنونی جمعیت اخوانالمسلمین حتی در مقایسه با بحرانهای دهههای ۵۰ و ۶۰ یک بحران بیسابقه محسوب میشود. این بحران پس از انقلاب ماه ژانویه سال ۲۰۱۱ شکل گرفت؛ یعنی زمانی که اخوانیها به قدرت رسیدند اما در اداره امور کشور شکست خوردند و گزینههای سیاسیشان سرنوشتی جز ناکامی نداشت. اکنون جمعیت اخوانالمسلمین با بحران رهبری و بحران مشروعیتِ داخلی مواجه است. بسیاری از جوانانِ اخوانی، تاوان خطاها و اشتباهات رهبران اخوانالمسلمین و نیز اقداماتِ وحشیانه نظام حاکم را پس میدهند. اخوانالمسلمین امروز بیشتر به جسمی شباهت دارد که در بخش مراقبتهای ویژه بستری است؛ جسمی که قادر به حرکت نیست، اندامهایش پراکنده است و مغزش کار نمیکند.
*اخیرا فیلم مستندی تحت عنوان «در ۷ سال» که تولید شبکه «الجزیره» بود، پخش شد. در این فیلم، اتفاقاتی را که برای بخش وسیعی از جوانان مصر پس از شکست انقلاب این کشور به وقوع پیوست، به نمایش درآمد. این اتفاقات، شمار زیادی از اعضای جمعیت اخوانالمسلمین را نیز تحت تأثیر قرار داد. ارزیابی شما از اتفاقاتی که در فیلم به نمایش درآمد، چیست؟ آیا آنچه به تصویر کشیده شد، بیانگر واقعیتِ صحنه جامعه مصر بود؟
من به هیچ وجه با مشاهده فیلم مستند «در ۷ سال» غافلگیر نشدم، چراکه این فیلم تنها بخش بسیار کوچکی از اتفاقاتی را که از زمان وقوع انقلاب تا مرحله بعد از کودتای ژوئیه سال ۲۰۱۳ در داخل اخوانالمسلمین رخ داد، به تصویر کشید. اکنون روی پژوهشی پیرامون میزان تأثیرگذاری زندانها و تبعیدگاهها بر اعضای اخوانالمسلمین کار میکنم. در همین ارتباط، با بسیاری از اعضای اخوان که در داخل زندان به سر میبَرَند و یا حتی آن دسته از اعضاء که پس از طی شدن دوران حبسشان آزاد شدهاند، مصاحبه کردهام. از سوی دیگر، مصاحبههای فراوانی را با بسیاری از شخصیتهای اخوانی که هماکنون در تبعید به سر میبرند، انجام دادم. من در طول تمامی این مصاحبهها قصههای فراوانی را شنیدم که تا حدود زیادی به آنچه که در فیلم «در ۷ سال» نمایش داده شد، شباهت داشتند. در جریان مصاحبهها به کسانی برخوردم که نه تنها جمعیت اخوانالمسلمین را ترک کردند، بلکه حتی دین اسلام را کنار گذاشتند و به طور کامل ملحد شدند. در این میان، افرادی را مشاهده کردم که پس از خروج از اخوانالمسلمین به گروههای افراطی و خشونتگرا مانند داعش و … ملحق شدند. برخی افراد هم بودند که هرچند اعتمادشان به رهبران اخوانی را به طور کامل از دست دادند، اما ترجیح دادند که همچنان در اخوانالمسلمین باقی بمانند.
تمامی آنچه که بدان اشاره کردم گویایِ شوک بسیار بزرگ و وسیعی بود که به جمعیت اخوانالمسلمین وارد شد. این مسائل نشان میدهند که اخوانالمسلمین یک جنبش همگون و یکپارچه نیست. مشکلی که وجود دارد، این است که برخی با جمعیت اخوانالمسلمین به عنوان یک جمعیت «معصوم» برخورد میکنند و اعضای آن را در زمره «ملائکه» قلمداد میکنند. این درحالی است که اخوانالمسلمین یک جنبش معمولی است و اعضای آن نیز تفاوتی با اعضای دیگر احزاب و جنبشها ندارند. بیایید فرض کنیم که فردی به شدت تحت شکنجه قرار گرفته و یا اینکه پدر، برادر یا یکی از نزدیکانش در برابر دیدگان او شکنجه شدند. بیایید تصور کنیم زنی، همسر خود را از دست داده و تحت تجاوز جنسی قرار گرفته است. انتظار اینکه چنین اتفاقاتی تأثیری روی این افراد نگذاشته باشد و آنها همچون گذشته به صورت عادی به زندگیشان ادامه دهند، انتظاری سادهانگارانه است. نمیخواهم بگویم کسانی که با شکنجه یا مواردی از این دست مواجه میشوند لزوما به سرنوشتی به مانند آنچه که در فیلم «در ۷ سال» به نمایش درآمد، دچار میشوند بلکه میخواهم به این مسئله اشاره کنم که طبیعی است حوادث و اتفاقاتی که برای افراد رخ میدهد، تبعات و پیامدهایی برایشان داشته باشد. نگرش ما نباید اینگونه باشد که تبعات و پیامدهای حاصل از اتفاقات رخداده برای افراد را غیرطبیعی تلقی کنیم. این نگرش، اساسا نگرش درست و واقعبینانهای نیست.
*به عنوان سؤال پایانی میخواهم از شما بپرسم برجستهترین چالشهایی که در جریان نگارش کتابتان پیرامون اخوانالمسلمین با آنها مواجه شدید، کدامند؟
من در زمینه نگارش کتاب با چالشهای متعددی مواجه شدم. ازجمله این چالشها یافتن راهی برای انجام مصاحبه با تعداد زیادی از اعضای جمعیت اخوانالمسلمین بود. من به دنبال آن بودم که با بیشترین تعداد از اعضای جمعیت اخوان گفتگو کنم تا از این رهگذر بتوانم ساختار تشکیلاتی و رهبری جمعیت را به خوبی تشریح کنم. چالش دیگری که در عرصه نگارش کتاب با آن مواجه شدم، نحوه دستیابی به اطلاعات مفید و واقعی درباره اخوانالمسلمین بود. من صِرفا به دنبال انجام یک کار پژوهشی نبودم و به همین دلیل تلاش خود را به کار بستم تا اطلاعات واقعگرایانه به مخاطب ارائه دهم. یکی دیگر از چالشها، چگونگی جلب اعتماد اعضای اخوان بود. طبیعتا من به عنوان یک پژوهشگر مستقل برای اینکه بتوانم فضایی را فراهم کنم که اعضای اخوان به راحتی در آن سخن بگویند، باید اعتمادشان را جلب میکردم. بدیهی است که جلب اعتماد اعضای اخوان مستلزم تلاشی مضاعف بود. همچنین در زمینه دستیابی به دادهها و اطلاعات دقیق از جمعیت ازجمله تعداد اعضای آن، منابع تأمین مالی، چگونگی مدیریت امور داخلی و … با چالش مواجه شدم. در این خصوص باید بگویم شانس با من یار بود که توانستم برخی از اطلاعات را به دست آورم. البته به برخی از اطلاعاتی هم که به دنبال آن بودم، دست نیافتم و هنوز هم چیزی از آنها نمیدانم، چراکه اخوانالمسلمین یک جمعیتِ عمیق و گسترده است و به سان یک جعبه سیاه بزرگ میماند. آنچه که ما درباره این جمعیت میدانیم بسیار کمتر از چیزهایی است که هیچ شناخت و آگاهی درباره آن نداریم.