بررسی تاریخچه، افکار و سیاست طالبان؛ طالبان به لحاظ ایدئولوژیک انحصارطلب است

پیرمحمد ملازهی
پیشینه طالبان
ما اگر بخواهیم طالبان را بشناسیم باید برگردیم به شرایطی که اتحاد شوروی سابق در افغانستان جهت حمایت از دولت مارکسیستی افغانستان پیش آورد. ارتش سرخ اتحاد شوروی برای حمایت از رژیم مارکسیستی وارد افغانستان شد. در آن زمان جهاد در افغانستان از مناطق روستایی و عشایری شرق و جنوب افغانستان آغاز و به تدریج همه گیر شد و تمامی کشور را دربرگرفت. گروههای قومی هرکدام تشکیلات خاص خودشان را تحت عنوان احزاب اسلامی جهت فعالیت علیه اتحاد شوروی و رژیم مارکسیستی به وجود آوردند. هشت گروه در پیشاور مستقر شدند که مهمترین آنها حزب جمعیت اسلامی به رهبری استاد ربانی و حزب اسلامی حکمتیار بود. اینها در زمان داوود خان تحت عنوان نهضت اسلامی با هم یکی بودند ولی با شکل دادن خط مشی متفاوت از هم جدا شدند. حزب جمعیت اسلامی استاد ربانی عمدتا تاجیک و حزب حکمتیار عمدتا پشتون بودند ولی در کنار این دو احزاب دیگر هم بودند، احزابی که سرانجام در هشت گروه متمرکز شدند و جهاد را رهبری میکردند. در آن زمان جهاد در افغانستان از طرفی مورد حمایت کشورهای اسلامی و از طرف دیگر مورد حمایت کشورهای غربی، در راس آنها آمریکا، بود.
در تحلیل جهاد باید گفت؛ بخشی از جهاد مربوط به داخل افغانستان، بخشی مربوط به منطقه و بخشی مربوط به شرایط بین المللی و در رابطه با رقابتهای شرق و غرب بود، در این چهارچوب هم حمایتها شکل گرفت. عربستان سعودی، امارات، قطر و کشورهای نفت خیز حوزه خلیج فارس به شکل جدی وارد شدند و مدارس مذهبی را در ایالتهای سرحد پاکستان و… تاسیس کردند. این مدارس برای جهاد در افغانستان جهادگر تربیت میکردند. علاوه بر این عبدالله عزام که یک فلسطینی تبارِ اخوانی بود از اردن آمد و دفتری را در پیشاور ایجاد کرد. کار او جمع آوری کمکهای مالی از کشورهای دیگر و آموزش نیروهای جهادی در پیشاور بود و این افراد و کمکها را برای جهاد در اختیار احزاب قرار میداد. این همکاری و دیدگاه مشترک نسبت به جهاد سبب شد که دو مکتب دیوبندی هندی و سلفیت وهابی به هم نزدیک شوند.
نزدیکی اینها در مدارس مذهبی به تدریج، بیشتر میشد تا اینکه اختلافی بر سر چگونگی نماز خواندن ایجاد شد. در اهل سنت شبه قاره هند، وقت نماز دستان را میبندند. در آن طیفی که از خاورمیانه آمدند خیلی تقید بر سر این مساله وجود نداشت، اما به هرحال این اختلافی را به وجود آورد. عبدالله عزام در یک حرکت انقلابی فتوایی صادر کرد که مالکی مذهبها باید در افغانستان براساس فقه حنفی عمل کنند و این بسیار تعیین کننده و نتیجه مثبتی برای اتحاد و همکاری کسانی بود که از خاورمیانه و حدود هشتاد کشور دیگر برای جهاد در افغانستان میآمدند.
عبدالله عزام در حادثه ترور به شهادت رسید. بعد از عزام، اسامه بن لادن برجسته شد که خط فکری او را که اخوانی بود خیلی تایید نمیکرد و بیشتر خط فکری عربستان سعودی حاکم شد. بن لادن به تدریج صف خود را از مجاهدین جدا کرد و جذب نیرو را از مدارس مذهبی انجام میداد به علاوه اینکه چون از یک خانواده ثروتمند یمنی تبار بود پول زیادی در اختیار داشت. در نتیجه به تدریج رهبری جریان جهادی غیر بومی منطقه به دست بن لادن افتاد و مراکز آموزشی مستقلی برپا کرد.
طالبان یک بخش بومی داشت که عمدتا از قوم پشتون افغانستان و پاکستان بودند و یک بخش هم القاعده بودند که متشکل از عربهای خاورمیانه (امارات، اردن، مصر و عربستان سعودی و…) و حتی از آمریکا و اروپا و… بودند. اینها تا زمانی که اتحاد شوروی شکست خورد و معاهده ژنو امضا شد و روسها از افغانستان خارج شدند جهادی دوگانه داشتند. وقتی مجاهدین پیروز شدند توافقی صورت گرفت که آقای مجددی به مدت دو ماه و بعد مرحوم ربانی به مدت ۴ ماه رهبری را برعهده بگیرد و بعد انتخابات برگزار و تکلیف دولت آینده افغانستان روشن شود.
آقای حکمتیار که به عنوان نخست وزیر تعیین شده بود از این ترکیبی که به وجود آمد رضایت نداشت به همین دلیل به کابل نیامد و خارج از کابل در منطقهای مستقر شد و آقای فرید را به عنوان نخست وزیر خود معرفی کرد. پاکستان میخواست حکمتیار بیاید و قدرت را در کابل به دست بگیرد چرا که حکمتیار با پاکستان توافق کرده بود که اگر به قدرت برسیم و در جهاد پیروز شویم طرح کنفدرال بودن افغانستان و پاکستان را میپذیریم و این دو کشور ادغام میشوند و خط مرزی را از بین خواهیم برد. حکمتیار حاضر نشد با احمدشاه مسعود ارتباط داشته باشد و این باعث شد اختلافات عمیقی در جریان جهادی شکل بگیرد.
دو ماه آقای مجددی که تمام شد قدرت را در اختیار آقای ربانی گذاشت اما وقتی ۴ ماه آقای ربانی تمام شد آقای ربانی و احمدشاه مسعود زیر بار واگذاری قدرت به دیگران و انتخابات نرفتند. یک شورای حل و عقد که طبق فقه حنفی بود به وجود آمد و قدرت را ادامه دادند و نتیجه آن بروز جنگ داخلی بود. آقای حکمتیار کابل را به توپ بست، جنگ بین حکمتیار و احمدشاه مسعود از یک طرف و دیگر احزاب شیعه و سنی از طرف دیگر به وجود آمد و وضعیتی در کابل حاکم شد که از تثبیت قدرت جلوگیری کرد. خارج از کابل هم هرکدام از گروههای بومی و مذهبی و فرماندهان مسلح حکومتی تشکیل دادند و کسی از حکومت مرکزی تبعیت نمیکرد و وضعیت هرج و مرج ناامنی پیش آمد و حکومت محدود به کابل و نیروهای احمدشاه مسعود شد. عامل اصلی این هرج و مرج دولت آقای ربانی بود که حاضر به برگزاری انتخابات نشد و قدرت را در دست قوم خود (تاجیک) منحصر کرد. هرچند تلاش کرد دیگران را هم به نوعی هماهنگ کند ولی به هرحال قدرت را رها نکرد.
شروع حرکت طالبان
در یک دهکده کوچکی به نام سنگسر از توابع ولسوالی دامانِ ولایت قندهار، یک مدرسه دینی وجود داشت که ملا محمد عمر و حدود سی طلبه به همراه مدرسین در آنجا بودند. یکی از فرماندهان نظامی که با فرماندهان مرکزی هم خیلی هماهنگ نبود، یک خانم شوهردار را ربود و سبب شد مردم از این فرمانده که در آن منطقه قدرت داشت نزد ملاعمر شکایت کنند. او طلبهها و مدرسان را در مدرسه یا مسجد سنگسر دعوت کرد و گفت این ذلت است برای ما که فرماندهان خودسر چنین کارهایی کنند و دستور داد که اینها مسلح شوند. حدود ۳۰ـ۴۰ نفر از این مدرسه سلاح به دست گرفتند و به مقری که آن فرمانده نظامی در آن بود حمله کردند و او را کشتند و این مقدمه حرکتی شد که الان تحت عنوان طالبان شناسایی میشود. حرکت بعدی اینها تصرف پادگانی متعلق به حزب حکمتیار بود که سلاح زیادی در آنجا متمرکز بود و بعد از تصرف آنجا توجه پاکستان به اینها جلب شد.
ظاهرا ابتدای کار پاکستان خیلی در این حرکت دخالت نداشت. وقتی طالبان کمی قدرت گرفتند، به کمک این نیرو آقای بابل که وزیر کشور پاکستان بود، کاروانی از کالاهای پاکستانی را از طریق قندهار به طرف آسیای مرکزی حرکت داد و از این نیرویی که به وجود آمده بود استفاده کرد و این اولین برخورد رسمی دولت پاکستان با این گروه جدید بود. اولین کاروان از کالاهای پاکستانی از طریق مرز چمن وارد افغانستان شد از راه قندهار به منطقه فراه و بعد هرات و خلاصه به ازبکستان رسید. این مساله سبب شد که طالبان با پاکستان گره بخورند. این ارتباط توجه پاکستان را جلب کرد و احساس کردند کاری که حکمتیار نتوانست انجام بدهد شاید اینها بتوانند انجام بدهند. خانم بوتو در مصاحبهای گفت طالبان محصول پول عربستان سعودی، آموزش و سلاح آمریکایی و انگلیسی و تدارکات پاکستان است.
طالبان شروع کردند به عملیات نظامی؛ ابتدا به شهرها و روستاهایی که دست گروههای مختلف بود حمله میکردند، فرماندهها یا تسلیم میشدند یا با خشونت تمام کشته میشدند. با توجه به دلاری که از عربستان سعودی دریافت میکردند، با فرماندهان وارد مذاکره میشدند و آنها را میخریدند و جمعیت رزمنده طالبان افزایش پیدا میکرد. برای آنها اینکه با چه کسی بجنگند خیلی مطرح نبود، بیشتر پول و زندگی هدفشان بود. جنگ یک حرفه بود طرف میخواست زندگی کند و یک درآمدی داشته باشد! در مرحله اول آقای ربانی هم از این گروه که به وجود آمده بود حمایت کرد و برای آنها پول فرستاد. آقای ربانی میگفت طالبان نیرویی است که میتواند با آنها کنار بیاید و آنها را حمایت کرد.
ولی طالبان وقتی صاحب قدرت شدند حاضر نبودند تحت پشتیبانی کسی باشند. به مناطق مختلف حمله کردند، فراه و هرات را گرفتند، در مزار شریف دیپلماتهای ایرانی را کشتند، بحرانی بین طالبان و ایران به وجود آورد که ایران ناچار نیروهای نظامیاش را در شرق کشور مجهز کرد.
از این طرف پیشروی را ادامه دادند، نیروهایی چون حکمتیار را که در مقابلشان ایستادند سرکوب کردند. رفتند به طرف کابل و کابل را هم گرفتند. احمدشاه مسعود قبل از اینکه طالبان کابل را تصرف نظامی کنند تاکتیکی به خرج داد و نیروهایش را از کابل خارج کرد و به دره پنجشیر در شمال برد. دولت آقای ربانی با حمایتهای بیرونی(ایران، روسیه و هند) و درونی، توانست ده درصد از خاک افغانستان را تا حمله آمریکاییها حفظ کند. یعنی دو دولت در افغانستان شکل گرفت، یکی دولت ربانی در شمال که ده درصد خاک را در اختیار داشت که احمدشاه مسعود فرمانده اصلی آن بود و یک دولت هم در کابل توسط طالبان شکل گرفت.
افول طالبان
افراطی که طالبان از لحاظ فکری داشتند زیاد بود. نوعی رفتاری که از اینها سرزد به ضرر جهان اسلام تمام شد، محل کار کردن زنان، مدارس دخترانه بسته شد. به تدریج آن نیروی جهادی که از خارج افغانستان آمده بودند و نیروی کیفی و جهادگران برجستهای متشکل از هفت گروهِ جمعیت اسلامی بنگلادش، جمعیت اسلامی هند، اندونزی و حزب التحریر ازبکستان و نهضت اسلامی ترکستان شرقی چین و… بودند، سازمان القاعده را به رهبری بن لادن تشکیل دادند. القاعده دو روز قبل از حمله به برجهای دوقلو در نیویورک، که از قبل سازماندهی کرده بود، احمد شاه مسعود را ترور کرد. عملیات حمله به برجهای دوقلو توسط نوزده نفر از جهادگران اجرا شد که اغلب تحصیلکرده بودند تا آن حد بودند که در لندن برای خلبانی آموزش دیده بودند. بعد از این اتفاق، رئیس جمهور آمریکا خواستار این شد که ملاعمر، بن لادن را تحویل دهد، ملاعمر به هرحال حاضر نشد بن لادن را تحویل دهد.
وقتی ژنرال احمد را مشرف نزد ملاعمر در قندهار فرستاد که بگوید وضعیت خطرناک است و بن لادن را تحویل دهید. ملاعمر به صراحت گفت تحویل نمیدهیم. او گفت آمریکا به شما حمله میکند و حکومت شما نابود میشود، گفت مسالهای نیست ما ننگ تاریخی را نمیتوانیم بپذیریم. پاکستانیها متوجه شدند طالبان حرف شنوی از آنها ندارند و همکاری خود را برای نجات خودشان، با آمریکا شروع کردند. پاکستان در موقعیتی بود که امکان عدم همکاری را نداشت. به همین دلیل پاکستان پایگاه شمس آباد را در اختیارشان گذاشت و آمریکاییها عملیات را شروع کردند و طالبان نتوانستند مقاومت کنند. از آن طرف احمدشاه مسعود و ژنرال دوستم نیروهای خود را با آمریکایی هماهنگ کرد. اینها سعی کردند مواضع مستقل خودشان را هم تا حدی حفظ کنند، یعنی کاملا مهار کار دست آمریکا نیفتد.
اشتباه استراتژیک
دولت طالبان سقوط کرد و یک حکومت جدید، به نوعی در ارتباط با کنفرانس بن و کشورهای ایران، پاکستان، روسیه و چین و همه کشورهای منطقه و دیگر کشورها تحت ریاست سازمان ملل و سرانجام با کمک ایرانیها سرکار آمد و آقای حامد کرزی به عنوان رییس دولت موقت تعیین و پذیرفته شد. دولت ربانی ابتدای کار زیر بار نمیرفت ولی در نهایت آنطور که شایع هست ۱۵۰میلیون دلار گرفت و مخالفتش متوقف شد. دولت موقت تشکیل شد، بعد لویه جرگه شکل گرفت و لویه جرگه قانون اساسی فعلی جمهوری اسلامی افغانستان را تصویب کرد و بعد از برگزاری انتخابات مجددا آقای حامد کرزی به عنوان رئیس دولت انتخاب شد. بعد از پایان دوره کرزی آقای اشرف غنی رئیس جمهور شد و فعلا دور دوم ریاست جمهوری خود را میگذراند.
طالبان بعد از این ترتیبات که در بُن به وجود آمد حذف شدند. پاکستان هم نتوانست دیگران را قانع کند که طالبان را به عنوان بخشی از جامعه افغانستان در این ساختار بگنجانند. به نظر من این یک اشتباه استراتژیک بود، اگر طالبان را راه داده بودند، طالب در حد امروز صاحب قدرت نمیشد. مردم تجربه دوران چند سال حکومت طالبان را داشتند و به آنها رای نمیدادند.
نیروهای طالبان از زمانی که شکست خوردند در موقعیتهای جغرافیایی مختلف از جمله در کانتینرهای دشت لیلی قتل عام شدند. آنهایی که زنده ماندند بهعلاوه نیروهای عرب و غیر عرب القاعده، به کمک پاکستان به ایالت سرحد پاکستان منتقل شدند. بعد از بمباران شدید کوهستان تورابورا در افغانستان تمام تاسیساتی که بن لادن برای مقرش ساخته بود از بین رفت و با خاک یکسان شد و اینها به ناچار به مناطق قبائلی پاکستان رفتند. در آنجا پاکستان دو سیاست اعلامی و اعمالی در پیش گرفت. سیاست اعلامی این بود که ما دولت مرکزی افغانستان را حمایت میکنیم. اما یک سیاست پنهانی با عربستان سعودی، مبنی بر کمک به طالبان و مسلح کردن و آماده کردن آنها برای ورود به جنگ در افغانستان، داشت. در این مساله باز هم پول عربستان سعودی به عنوان پشتوانه مالی و تربیت نیروی جهادگر در مدارس حقانی، وابسته به جمعیت اسلامی کارساز بود و طالبان به تدریج برای جهاد علیه آمریکا آماده شدند.
خروج آمریکا
در اواخر دوران اوباما جمعبندی ژنرالهای ارتش آمریکا این بود که آمریکا در افغانستان پیروز نظامی نخواهد بود. مجموعه این گزارشها که به اوباما داده شد او را به این نتیجه رساند که ما خودمان را از شکست در افغانستان نجات دهیم و به راهحل سیاسی روی بیاوریم. ترامپ هم این خط را ادامه داد، ترامپ، زلمی خلیل زاد را که یک افغان و در دولت آمریکا آدم شناخته شدهای بود، به عنوان نماینده ویژه وزیر خارجه آمریکا فرستاد تا با طالبان به توافق برسد. طالبان زمانی رو به توافق آورده بودند که ملاعمر از دنیا رفته بود.
ملا برادر، زمانی که میخواست از کراچی به سمت امارات پرواز کند دستگیر شد چون میگفتند اگر برود دیگر برنمیگردد و پاکستان او را در کراچی زندانی کرد. آقای خلیلزاد در روند مذاکرات دولت پاکستان را وادار کرد که ملا برادر را از زندان آزاد کند. ملا برادر از زندان آزاد و با خلیلزاد وارد مذاکره شدند و نتیجه مذاکرات توافقنامهای بود که براساس آن آمریکاییها حاضر به خارج کردن نیروهای خود از افغانستان شدند اما این شرط را بر طالبان تحمیل کردند که افغانستان مجددا پایگاهی برای نیروهای رادیکال خلافت گرای اهل سنت نباشد که بخواهند منافع آمریکایی را به خطر اندازند.
در زمان ترامپ به تدریج شروع کردند و با احتیاط نیروهای خود را خارج کردند چون نگرانی وجود داشت که ممکن است زمان خروج طالبان به آنها حمله کنند یا گروههایی از طالبان که خیلی به توافق دوحه پایبند نیستند مشکلاتی ایجاد کنند. بین ملا برادر و خلیلزاد توافق شد تا اوایل ماه می نیروهای آمریکایی خارج شوند. آقای بایدن در آمریکا روی کار آمد، او از ابتدا زمانی که معاون اوباما بود، با حضور نظامی آمریکا در افغانستان مخالف بود. بنابراین وقتی بایدن روی کار آمد اولین حرکتی که انجام داد عملی کردن آن توافق بود. اعلام کرد که ما بیرون میرویم و این اعلام یک چراغ سبز به طالبان تلقی شد که دیگر آمریکاییها به لحاظ نظامی دخالت نخواهند کرد و طالبان از موضع برتری میتوانند برخورد کنند.
برای حفظ آبرو، آقای بایدن زمان خروج را خودش تعیین کرد و گفت به جای اول ماه می، یازده سپتامبر، سالروز حمله القاعده به نیویورک، نیروهایمان را از افغانستان خارج میکنیم. آمریکاییها به تدریج خارج شدند و مهمترین پایگاهشان را تخلیه کردند و به فرمانده نظامی که افغان بود تحویل دادند. همه سلاحهای پیشرفته و امکانات را هم خارج کردند. حتی آن تشکیلاتی که برای امنیت نیروهای نظامیشان ساخته بودند و ضد موشک بود تخریب کردند. در این فضا طالب شرایط را برای خود جهت عملیات جنگی مساعد دید، مذاکرات استانبول هم به نتیجه نرسید.
قدرت دوباره طالبان
مذاکرات استانبول سه طرح را در بر میگرفت، طرح آمریکاییها در دوحه، طرح مسکو که روسها در پیش گرفته بودند و بر مبنای آن قرار بود کشورهای روسیه و افغانستان و آمریکا و کشورهای همسایه افغانستان و کشورهای منطقه، اروپا و آمریکا و چین با هم بنشینند و مشکل افغانستان را حل کنند. طرحی را هم عبدالله عبدالله و اشرف غنی داده بودند که براساس آن پیشبینی شده بود که شصت درصد قدرت را به طالبان بدهند و چهل درصد برای دولت افغانستان بماند. اما طالبان این را رد کردند و تقریبا خود را از مذاکرات استانبول کنار کشیدند.
اما اینکه آنچه الان در افغانستان شاهد آن هستیم خارج از توافق دوحه هست یا بخشی از توافق دوحه؟ پاسخهای متفاوتی نسبت به این سوال هست و اتفاق نظری بین کارشناسان وجود ندارد. نوع رفتار و حرکت طالبان نشان میدهد علی القاعده نباید خارج از توافق حرکت کنند، به این معنا که طالبان مناطقی را دارند میگیرند که گلوگاههای حیات دولت فعلی است؛ مرز آسیای مرکزی با افغانستان و مرز چین با افغانستان و مرز اسلام قلعه را گرفتند و در پی گرفتن مرز تورخم هستند. افغانستان را کاملا محاصره کردند. حرکت دومشان اینکه رفتند به مناطق هزارهجات که آنجا شیعه مذهب هستند، هر چند به مردم آنجا گفتند ما با شما کاری نداریم ولی واقعیت این است که این فرض وجود دارد که میخواهند از اتحاد هزارههای شیعه مذهب با گروههای قومی دیگر جلوگیری کنند. به یک نوعی به لحاظ جغرافیایی تاجیکها را از ازبکها و ازبکها را از هزارهها جدا کردند و مناطق ارتباطی اعم از راهها و شهرستانها را تصرف میکنند.
خیلیها معتقدند چنین استراتژی از طالبان به تنهایی بعید است و اعتقاد دارند این استراتژی طرح آمریکاییها هست.
پشتون و طالبان به دنبال قدرت انحصاری هستند و به لحاظ ایدئولوژیک هم انحصار طلب هستند، خودشان را اصلیترین مسلمانان میدانند و دیگران را خیلی مسلمان ارزیابی نمیکنند. در واقع طالب محصول سه تفکر؛ سلفیت وهابی عربستان سعودی و سلفیت دیوبندی شبه قاره هند و ارزشهای قومی تحت عنوان پشتون والی، هستند.
در سیصد سال گذشته فقط دو بار تاجیکها در قدرت بودند اما غالبا پشتونها حاکم بودند. این خط فکری پشتون که، قدرت انحصاری باید در دست ما باشد و دیگران باید کارگزار باشند و در سطح تصمیمگیر و تصمیمساز نباشند، بین تودههای مردم و قبایل جا افتاده است. این دیدگاه قومی پشتون در طالبان هم وجود دارد.
آنچه در پشت صحنه میگذرد مربوط به دستگاههای امنیتی آمریکا است. افغانستان تاکنون یا در جنگ داخلی، در نتیجه دخالت کشورهای منطقه بوده، یا تحت اشغال خارجی بوده که در یک مقطعی منطقهای اشغال شده است. به هرحال بی ثباتی و نبود یک حاکمیت، تجزیه قدرت را در افغانستان در پی داشته است.
تحلیل وضع فعلی منطقه
الان ما به سوی جامعه دو قطبی شرقی و غربی حرکت میکنیم. محوریت قدرت شرقی چین و روسیه خواهند بود و قدرت غربی هم در دست اروپا و آمریکا است. به نظر میآید تکلیف ایران و پاکستان و افغانستان مشخص نیست که در نهایت غربی خواهند بود یا شرقی؟! دو طرح تحت عنوان جاده ابریشم وجود دارد، خط اول از ترکمنستان به آسیای مرکزی و وصل به شبه قاره هند و خط دوم حوزه انرژی خلیج فارس و حوزه نفت خیز دریای خزر، اما آنچه که مهم است این است که ایران و روسیه از این طرح حذف هستند. جاده ابریشم دوم که چین مطرح میکند یک کمربند یک جاده از سه مسیر خشکی عبور میکند و به مناطق مختلف راه دارد.
در این میان ایران با چین قرارداد ۲۵ ساله امضا کرده و ۲۵ سال آینده چین حدود۴۰۰ میلیارد دلار در حوزه نفت و گاز ایران سرمایهگذاری میکند. آمریکا اگر بخواهد قدرت اول در قرن ۲۱ باقی بمانند و چین را راه ندهد که از نردبان جهانی بالا برود، باید اَبَر پروژه یک کمربند یک جاده را متوقف کند و این را در حوزه جغرافیایی این سه کشور میتواند متوقف کند و این زمانی امکان پذیر خواهد بود که ایران، پاکستان و افغانستان تکلیفشان روشن شود که شرقی هستند یا غربی؟! آنچه وضعیت منطقه را تغییر میدهد این است که شرقی در موضع قدرت منطقه قرار میگیرد یا غربی.
دو منطقه قومی در منطقه هست؛ یکی جغرافیای پشتون که طالبان از آن برخاستهاند و یکی جغرافیای بلوچ است که چابهار و اتصال آن جغرافیای پشتون به دریا از طریق این جغرافیا امکان پذیر خواهد بود. لذا ممکن است که در توافق دوحه مساله تجزیه افغانستان و تجزیه پاکستان مطرح شده باشد. اگر روند کنونی ادامه یابد بیست سال آینده قدرت اول جهان چین خواهد بود و آمریکا دیر یا زود مجبور است قدرت چین را بپذیرد. لذا خوب است این سه کشور به چین و روسها (شرقی) بپیوندند. اگر افغانستان دست طالبان بیفتد تقریبا از کمپ شرقی به تدریج فاصله میگیرد. اگر این اتفاقات در یک شکل معقولی پیش رود شاید بتوان یک توازنی را بین این سه کشور، هم به لحاظ شرق و هم غرب ایجاد کرد تا مورد قبول هر دو طرف قدرت جهانی باشد.
ممکن است برای آمریکا گزینه سومی باشد که این گزینه سوم را از طریق نیروهای قومی نمیشود ایجاد کرد. نیروهای قومی نمیتوانند بسیج عمومی ایجاد کنند، ولی طالبان میتواند. وقتی بسیج عمومی ایجاد کرد دیگر اینکه کشور چقدر نیروی نظامی دارد و… در حاشیه قرار میگیرد، اگر حمایت موثر آمریکا پشت این قضیه بیاید به نظر میآید اتفاق خوبی در منطقه نمیافتد.
ـ طالبان در حکومتش از چه مبانی میخواهد استفاده کند؟
طالبان به رغم تلاشی که آمریکاییها داشتند واژه امارت اسلامی را در آن توافق گنجاندند و یک ذره آنها کوتاه نیامدند. در نهایت آمریکاییها کوتاه آمدند، یعنی امارت اسلامی در آن توافق وجود دارد و طالبان از امارت اسلامی کوتاه نخواهند آمد. اما ایدئولوژی طالبان ادغام سه مکتبِ سلفی دیوبندی هندی، سلفی وهابی و پشتون والی است. در هیچ یک از اینها نمیتوان جایگاهی برای تفکر یا نحله دیگر قائل شد. امارت اسلامی یعنی انحصار ایدئولوژیک قدرت و لذا فقه جعفری را به رسمیت نخواهند شناخت. در حد احوال شخصیه اجازه میدهند اما آنچه که به حاکمیت مربوط است صرفا براساس فقه حنفی خواهد بود. اگرکسی برداشت طالبان را نداشته باشد حتی اگر حنفی هم باشد از دید طالبان مردود است.
ـ اساتید اینها در پاکستان با دمکراسی کنار آمدند این همه جزم روی اینکه ما دموکراسی و صندوق رای را نمیپذیریم برای چیست؟
این درست است که در پاکستان جناحهای اسلامی با دولت و حتی احزاب سیاسی کار کردند. ولی تفکر طالبان طوری است که میز مذاکره را دروازه جهنم میدانستند، اما وارد مذاکره شدند. الان با انتخابات مخالف هستند اما ممکن است بپذیرند چون از حاصل آن توازن قدرت ممکن است به وجود بیاید. نیاز به توازن قدرت در درون جامعه اسلامی افغانستان و در سطح بین الملل ممکن است آنها را مجبور کند که انتخابات را هم بپذیرند. طالبان قدرت نظامی دارند اما به دلیل خطرات آن، میخواهند از طریق سیاسی به قدرت برسند. لذا ناچارند انتخابات را بپذیرند همانطور که مذاکره را پذیرفتند.
ـ آیا احتمال این وجود دارد که لایههای مختلف طالبان خودسر عمل کنند و بر اثر همین خودسری قدرت طالبان تضعیف شود؟
طالبان دو گروه اصلیِ شورای کویته و شبکه حقانی را دارند. اینها با هم کاملا هماهنگ نیستند، شورای کویته اگر قدرت بگیرد و رهبرانشان کابل بیایند خط پاکستان را دنبال نخواهند کرد و استقلال عمل خواهند داشت، اینها پرچم داعش را بلند میکنند. لذا آن بخش کویته که بخواهد حاکمیت را به دست بگیرد با آمریکاییها کار خواهد کرد. آمریکا بطور کامل نرفته، فقط تغییر موضع داده تا نیروهایش را از تیغ طالبان نجات دهد. طالبان هم میداند برای راه اندازی کشور و اقتصاد آن احتیاج به آمریکا دارد. توافق نشان میدهد راه برای طالبان باز میشود تا عملیات را بر علیه کشورهای ضد آمریکایی عملی کند.
ـ حمایت پاکستان از طالبان چه وجهی دارد؟
پاکستان چهار هدف اصلی دارد؛ هدف اول خط دیورند را افغانها به رسمیت بشناسند، تا به حال هر رژیمی در افغانستان بوده، همچنین طالبان، خط دیورند را به رسمیت نشناختند، خط دیورند را اگر طالبان به رسمیت بشناسند یعنی بالای ۵۰ درصد خاک افغانستان برای پاکستان است. هدف دوم این است که هند در افغانستان نفوذ نداشته باشد، چون هند و پاکستان رقیب هم هستند. هدف سوم راه ارتباطی است که از افغانستان به آسیای مرکزی میرود. هدف چهارم این است که سد شاه توت که هندیها میسازند در افغانستان متوقف بشود. پاکستان کسی را ایدئولوژیک نمیبیند، آنچه معیار پاکستان است منافع خود و موقعیت استراتژیک افغانستان است.
ـ مواضع ایران در برابر طالبان چیست؟
ایران چند سالی است که با طالبان تماسهایی با نظارت دولت مرکزی داشته است. طالب به لحاظ ایدئولوژیک تغییر نکرده اما به لحاظ سیاسی درحال پخته شدن است. ایران و سایر کشورها اگر در توزیع قدرت در افغانستان کمک کنند و قدرت در انحصار طالب نباشد، این برای همه مفید است. ایران میتواند با افغانستان و طالبان کار کند، اما شکل کار متفاوت میشود.