اندیشمندان و چهره های فرهنگیجریان شناسی

جهان اسلام تشنه «جامعیت» اقبال لاهوری

حامد رضایی

حتی اگر سخن شکیب ارسلان نویسنده شهیر عرب را نپذیریم که «اقبال بزرگترین متفکری است که جهان اسلام در طول هزار سال اخیر به وجود آورده است»، نقش بی‌بدیل او در تفکر نوین اسلامی را نمی‌توانیم منکر شویم. با کمال تاسف باید گفت که جهان اهل‌سنت پس از اقبال لاهوری، متفکر دیگری در حد و اندازه او به خود ندید، متفکری که چون اقبال دارای تفکری جامع و منظومه‌ای باشد.

اقبال پروژه احیای تمدن اسلامی را از مسیری «فلسفی» پی می‌گرفت. و همین نکته بود که او را در میان مصلحان معاصر جهان اسلام متمایز می‌کند. او دوری از عقل‌گرایی را یکی از عوامل مهم انحطاط مسلمین می‌داند. اقبال می‌گفت دین باید بر عقل استوار و متکی شود. به همین دلیل به احیای عنصر «اجتهاد» بسیار اهمیت می‌داد.

اقبال معتقد بود باید اجتهاد و تلاش جدیدی در نوفهمی و بازفهمی نظام عقیدتی و شریعت اسلام صورت گیرد. به نظر او فقه که باید ابعاد سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جامعه را روشن کند به تدریج و تا این زمان به اجتهادهای پراکنده تبدیل شده و نمی‌تواند یک وحدت نظام یافته‌ای را شکل دهد تا پاسخگوی نیازهای سیاسی اجتماعی زمان باشد. (1) به اعتقاد او ساختار فقهی و اصولی کنونی جهان اسلام قابلیت حل مسائل مسلمانان در دوران جدید را ندارد و باید خود این ساختار بازسازی شود.

اقبال میان رویکرد فلسفی خود و عرفان نیز جمع می‌کند و این یکی دیگر از نقاط قوت اوست. شهید مطهری درباره اقبال می‌گوید: از جمله مزایای اقبال این است که برخلاف سایر پرورش یافتگان فرهنگ غرب شخصا معنویت‌گراست واز بعد روحی،عرفانی واشراقی نیرومندی برخورداراست؛ ازاین رو برای عبادت و ذکر و فکر و مراقبه و محاسبه‌النفس و بالاخره سیر و سلوک و معنویت و آنچه امروز آن را «درون‌گرایی» می‌خوانند و احیانا تخطئه می‌نمایند ارزش فراوان قائل است و از جمله مسائلی که در احیای فکر دینی طرح می‌کند این مسائل است. اقبال، احیای فکر دینی را بدون احیای معنویت اسلامی بی‌فایده می‌شمارد.

اشراقی‌گری اقبال برخاسته از سنت فکری شبه قاره است. در واقع در شبه قاره نمی‌شود معنویت‌گرا نبود! با این حال او در دام رویکردهای انزواگرایانه صوفیانه نیفتاده و حتی به نقد جدی آن می‌پردازد. او علاوه بر نقد عقل‌گریزی مسلمانان، تصوف زاهدانه و عزلت‌گزین را نیز نقد می‌کند و این مسئله را هم از دلایل انحطاط مسلمین می‌داند.

از دیگر نقاط قوت اقبال این است که تفکر و عمل را با هم تلفیق کرده واندیشه‌ای معطوف بر عمل ساخته است. اقبال می‌گوید قرآن عمل را بر فکر ترجیح می‌دهد. همین مسئله بود که سبب شکل گیری تمدن اسلامی شد. ولی متاسفانه بعدها علمای مسلمان بر ذهن و فکر بیش از عمل تکیه کردند. او با تکیه بر این مبنا، خود را در کنج کتابخانه‌ها محبوس نمی‌کند و سعی می‌کند مستقیما وارد میدان مبارزه و عمل شود. مبارزه با استعمار انگلستان و تلاش در جهت شکل‌گیری کشوری اسلامی به نام «پاکستان» از مهم‌ترین فعالیت‌های سیاسی او بوده است. اقبال را به درستی «معمار پاکستان» نامیده‌اند.

«جامعیت» فکر اقبال مسئله‌ای به شدت باارزش است که او را به تفکر انقلاب اسلامی نزدیک می‌کند. گفتمان امام خمینی «ره» گفتمانی به تمام معنا جامع است. امام هم عقل‌گرا بود، هم عارف، هم انقلابی، هم استکبارستیز، هم بنیادگرا و هم ضدطائفی گری.
وقتی این‌ها «همه با هم» جمع شود می‌تواند خمینی‌ای بسازد که با انقلابش خواب را بر چشم جهانخواران حرام می کند. اقبال لاهوری تقریبا تمام این ویژگی‌ها را دارد اماسایر جریان های جهان اسلام از این جامعیت محرومند و شاید به همین خاطر است که نتوانسته‌اند چون امام موفق باشند.
سکولارهاازاین ویژگی‌ها فقط عقل‌گرایی را دارند و تا حدی ضدطائفی‌گری. قومی‌عربی‌ها فقط استکبارستیزی‌اش را دارند و بنیادگرایی اسلامی‌اش را ندارند. سلفی‌های جهادی بنیادگرایی و انقلابی‌گری‌اش را دارند اما عقل‌گرایی و ضدطائفی‌گرایی‌اش را خیر. صوفی‌ها عرفان را دارندولی فاقد روحیه انقلابی واستکبارستیزی‌اند.

جریان مهم دیگر اخوان المسلمین است. داخل اخوان گروه‌های مختلفی هستند که هریک بخشی از این ویژگی‌ها را دارند و بخشی دیگر را ندارند.
مولفه‌های گفتمانی انقلاب اسلامی در جریانات مختلف جهان اسلام پراکنده است. این یعنی هیچ جریانی در جهان اسلام نداریم که کاملا با ما همسو باشد و البته هیچ جریانی نداریم که هیچ اشتراکی با ما نداشته باشد.
این یعنی اگر ما مدیریت خوبی داشته باشیم، جامعیت این گفتمان می‌تواند به ما کمک کند تا با همه جریان‌ها از در تعامل و همکاری درآییم و اگر این هنر را نداشته باشیم اتفاقا همین جامعیت باعث می‌شود که با همه جریانات به مشکل بربخوریم. چراکه درست است با همه جریانات اشتراکاتی داریم ولی در ضمن آن اختلافاتی هم با هم داریم.
پس هم این ظرفیت را داریم که «همه» را زیر چتر انقلاب اسلامی داشته باشیم و هم این امکان که «همه» را از خود برانیم!
اگر سایر جریانات اسلامی نیز جامعیت فکر اقبال لاهوری را داشتند، تعامل ما با آنها راحت‌تر بود و اگر این تعامل مثبت شکل گرفته و ادامه می‌یافت، احتمالا جهان اسلام اوضاعی به مراتب بهتراز چیزی را داشت که اکنون دارای آن است.

منبع: روزنامه قدس

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا