از سایه تا اوج: روایتی از زندگینامه محمد الضیف

“به خدا سوگند که همواره در حرکت بودم، میهمانی در این سرزمینها، از شمال نوار غزه تا جنوب آن، تا کرانه باختری، در هر گوشهای از این دیار عزیز.”
او نهتنها در گفتار، بلکه در عمل نیز همواره در میدان حضور داشت و اثر خود را بر جای گذاشت؛ از نوار غزه تا کرانه باختری. سرانجام، پس از سالها جهاد و مقاومت خونین و طولانی، خورشید شهادت در زندگی این فرمانده بزرگ طلوع کرد.
محمد الضیف در طول این سالها رهبری مسیر جهاد فلسطین را بر عهده داشت و نام خود را در تاریخ با قهرمانیها و عملیات بزرگ ثبت کرد. او مسئول ربودن سربازان اشغالگر، اجرای عملیات استشهادی در سراسر فلسطین، شلیک موشک به تلآویو و قرار دادن تمامی شهرها و شهرکهای دشمن در تیررس مقاومت بود.
از “مجاهدان فلسطینی” تا القسام


دیدگاه سوم، تفاوت آشکاری بین دولت فلسطین و اشغالگران قائل بود و نمیخواست بخشهای وسیعی از کسانی که پیشتر در حال مبارزه با اشغالگران بودند در یک سطح با اشغالگران قرار گیرند. این گروه همچنین بر لزوم ادامه جهاد و عدم تسلیم سلاح تأکید داشت. این دیدگاه توسط محمد ضیف و گروههای تحت رهبری او پذیرفته شد. در این دوره، محمد ضیف بر هدفگذاری مجدد مبارزات علیه اشغالگران تأکید داشت و موفق شد روابطی با شخصیتهای مختلف دولت فلسطین برقرار کند و بر آنها تأثیر بگذارد. او ارتباطات نزدیکی با بسیاری از رهبران جنبش فتح و افسران دستگاههای امنیتی مانند جمال ابو سمهدانه، جهاد ابو العمارین، و عمرو ابو سته برقرار ساخت.
در مقابل، دیدگاه دیگری وجود داشت که بر اساس آن، حتی اگر انتفاضه از سوی عرفات حمایت شود، وظیفهای ایجاب میکرد که به طور کامل در آن مشارکت کرده و آن را به شکلی هدایت کنیم که جریان تسلیمطلب نتواند مسیر آن را منحرف کند. محمد الضیف، معروف به ابو خالد، این رویکرد را پذیرفت و با توجه به تجربیاتش پس از آزادی از زندان در سال ۱۹۹۱ و تواناییاش در ساختن یک ساختار نظامی قوی در مدت زمان کوتاه، تصمیم گرفت که به طور گسترده در انتفاضه مشارکت کند.
در همین حال، مسئله سازماندهی و وحدت ساختارهای نظامی در سال نخست انتفاضه به چالشی بزرگ تبدیل شد. در سال ۲۰۰۱، تلاشهای گستردهای برای یکپارچهسازی ساختار نظامی انجام شد که در رأس آنها محمد الضیف و صلاح شحاده قرار داشتند. این تلاشها منجر به شکلگیری یک ساختار نظامی واحد و منسجم شد که به عنوان هسته اصلی ساختار بزرگ نظامی کتائب القسام عمل کرد.
مرحله سوم: سوال مقاومت و ارتباط آن با دشمن پس از خروج اسرائیل از غزه و ورود حماس به عرصه انتخابات و پیروزی بزرگ آن در نتایج. در آن زمان، نگرانی عمیقی در میان اعضای جنبش اسلامی وجود داشت که ممکن است حماس به تدریج از خط مقاومت خود منحرف شود و تحت تأثیر قرار گیرد. اما این نگرانی به طور کامل بیاثر شد، بهویژه با عملیات “توهمی که بر باد رفت” در سال ۲۰۰۶، که در آن گیلعاد شالیط، سرباز اسرائیلی، ربوده شد. پس از این عملیات، اسرائیل سیاست محاصره شدید غزه را در پیش گرفت، که در نهایت به توافق “وفای آزادگان” انجامید. این توافق منجر به آزادی تعدادی از شخصیتهای برجسته سیاسی و نظامی فلسطینی شد که برخی از آنها به رهبری مقاومت فلسطینی در غزه ادامه دادند، از جمله یحیی السنوار، و برخی دیگر نیز تلاش کردند تا مقاومت مسلحانه را در کرانه باختری از نو شکل دهند.
در معنای مجاهد بودن
ضیف در وفاداری به همرزمانش و تمامی کسانی که در حمایت از مقاومت نقش داشتند، بینظیر بود. گفته میشود یکی از شروط اصلی که او برای عدم درگیری با نیروهای امنیتی در سال ۲۰۰۰ پذیرفت، حفاظت از افرادی بود که از او میزبانی کرده بودند و عدم آسیب رساندن به آنان بود. وفاداری، بهعلاوه ارزشهای دیگر، پایهگذار تصمیم او برای انتقام از یحیی عیاش بود؛ چرا که او نمیتوانست اجازه دهد که ترور یحیی عیاش در قلب غزه بدون گرفتن بهای مشخص از دشمن به فراموشی سپرده شود.
ویژگی چهارم، تواضع فراوان و دوری از امور دنیوی همراه با توجه به تربیت اسلامی بود. اگرچه این ویژگی در میان بسیاری از مجاهدان مشترک بود، اما در مورد رهبران اهمیت و برجستگی بیشتری داشت. رفتار رهبران همیشه بهعنوان یک شاخص اساسی در شکلگیری شخصیت و ویژگیهای نظامیان به شمار میرفت. پس از شهادت محمد الضیف، این ویژگیها در زندگی ساده خانواده و فرزندانش به وضوح نمایان شد. همسر و خانواده او روایت کردند که الضیف همواره بر حفظ قرآن توسط فرزندانش تأکید میکرد و به ویژه در میان نسل جهادی غزه، به پروژههای قرآنی توجه زیادی داشت.
ویژگی پنجم، کاهش تمرکز بر دغدغههای شخصی و تمرکز بر روح جمعی است. با وجود جایگاه عظیم ابو خالد در تاریخ حرکت اسلامی، او از توجهات عمومی دوری میجست و در بیست سال اول زندگی جهادیاش، هیچ نوشته قابل توجهی در مورد او منتشر نشد. محمد ضیف همیشه از درگیر شدن در هر گونه اختلاف داخلی، چه بزرگ و چه کوچک، پرهیز میکرد و تمام تلاش خود را برای ساختن نیرویی سازمانیافته به کار میبرد که متعلق به تمام مردم فلسطین باشد. به همین دلیل، اوج خلاقیت فلسطینیها در کتائب القسام رقم خورد؛ نیرویی که از ساختارهای سازمانی قوی تشکیل شده بود و ارتباط تنگاتنگی با ایده مقاومت داشت. این ساختار توانست در شدیدترین جنگهای فلسطینیها، حتی پس از شهادت فرماندهاش در نیمه نبرد و از دست دادن نیمی از اعضای شورای نظامی، به مبارزه و مقاومت ادامه دهد.