جریان شناسیجریان شناسی فکری و مذهبی

امروز مرزهای مذاهب برداشته شده است/ بررسی تفاوت تکفیری ها

حجت الاسلام صفری، کارشناس مذاهب اسلامی با بیان اینکه امروز مرزهای مذاهب برداشته شده است گفت: ما باید انواع تکفیر را به خوبی بشناسیم و با هریک بر اساس سیاست خاصی مقابله کنیم.

خبرگزاری مهر،گروه دین و اندیشه_حامد رضایی: «تکفیر» واژه ای است که این روزها به کرات می شنویم. تکفیر امروز به مسئله ای جدی برای جهان اسلام تبدیل شده و چاره ای نیست که برای آن راهبردی دقیق تعیین کرد. اما نبود شناخت دقیق از جریانات مختلف، همواره سبب شده تا راهبردهایی در قبال آنان اتخاذ شود که نتیجه ای نه چندان مطلوب داشته باشد. به همین منظور برای گونه شناسی تکفیر و تبیین اختلافات میان تکفیری ها با حجت الاسلام میثم صفری، کارشناس ارشد مذاهب اسلامی گفتگو کردیم که در ادامه از نظر می گذرد؛

*آیا «تکفیر» در اعتقادات شیعی هم وجود دارد؟

ابتدا باید چند واژه را با هم بحث کنیم. سه واژه مهم هست که باید روی آن بحث شود: «اسلام»، «ایمان» و «کفر». تکفیر بعد از تبیین این سه واژه روشن می شود. تقریبا اجماع جهان اسلام این است که هرکسی شهادتین بگوید داخل در «اسلام» شده است. و کسی که منکر اینها بشود داخل در «کفر» شده است.

اما درباره «ایمان» در قرآن آمده است که «یا ایهاالذین آمَنوا آمِنوا بالله» «آمَنوا» اول به معنای اسلام است و «آمِنوا» دوم به معنای ایمان است. یعنی هر مومنی قطعا مسلمان هست ولی هر مسلمانی لزوما مومن نیست. از امام صادق «ع» نسبت بین ایمان و اسلام را پرسیدند، ایشان می فرمایند نسبت بین این دو، مثل نسبت کعبه به مسجدالحرام است. هرکسی وارد مسجدالحرام شده باشد لزوما وارد کعبه نشده ولی هرکس وارد کعبه شده باشد قطعا وارد مسجدالحرام شده است.

از طرف دیگر احادیثی در فریقین وجود دارد مثلا می گوید کسی که تارک الصلاه شد کافر است. این چه نوع کفری است؟ کفر به معنای خروج از اسلام یا کفر به معنای خروج از ایمان؟ اگر به معنای خروج از اسلام باشد یکسری احکام مانند طهارت و نجاست و بحث ازدواج و ارث بر آن بار می شود و اگر به معنای خروج از ایمان باشد هیچ کدام از احکام خروج از اسلام بر آن بار نمی شود.

متاسفانه برخی– چه شیعه و چه سنی – به صرف دیدن یک حدیث دیگران را تکفیر می کنند. بعد تکفیر را عملیاتی می کنند و فرد را می کُشند! کمااینکه چندسال قبل در یکی از شهرها یک فرد مذهبی چندتا حدیث درباره دخترانی که خود فروشی می کنند خوانده بود، بعد آنها را تکفیر و در نتیجه چندین نفر از آنها را اعدام کرده بود! در دادگاه هم محکم از خودش دفاع کرده که من حکم اسلام را اجرا کردم.

در اهل سنت و خصوصا وهابیت این مسائل متاسفانه وجود دارد. فرد به صرف دیدن یک حدیث تکفیر می کند. یک بحثی که در مجامع شیعه وجود دارد این است که کسی که ولایت بلافصل امیرالمومنین(ع) را نپذیرد کافر است یا نه؟ غالب علمای شیعه می گویند کفر کسی که ولایت بلافصل حضرت امیر(ع) نپذیرد کفر از ایمان است نه کفر از اسلام. اینکه آیا اهل سنت مصداق «مومن» هستند یا نه اختلافی است و مسائلی بر آن مترتب است مثل غیبت که اگر اهل سنت را مومن بدانیم غیبت آنها جایز نیست و مقدس اردبیلی غیبت آنها را جایز نمی داند به این معنا که اهل سنت را نه تنها «مسلم» که «مومن» هم می داند.

*«تکفیر» در اعتقادات اهل سنت چه جایگاهی دارد؟

غالب اهل سنت مانند شیعه شهادتین را شرط اسلام می دانند و کسی که آن را بر زبان بیاورد مسلمان است. اما بعضی جریانات تکفیری نیز در میان آنها شکل گرفته است. گروه های تکفیری تمام جریانات مخالف خود را اعم از شیعه و اهل سنت را تکفیر نموده اند و این امر اختصاصی به شیعه ندارد. اما تکفیر گونه های مختلفی دارد و یک شکل نیست و اگر ما این تفاوت ها را نشناسیم، نمی دانیم چه نوع عملیات فرهنگی در مقابله با آن انجام دهیم و به همین خاطر به خطا می رویم.

مثلا تکفیر سپاه صحابه با تکفیری که وهابیت انجام می دهد یک نوع نیست. تکفیر این دو گروه با تکفیر داعش یکی نیست. نباید گفت چه فرقی می کند، تکفیر تکفیر است دیگر! درست است که فرجام همه یکی است و به مسلمان کشی می انجامد ولی ما برای مقابله ناچار هستیم که دیدگاه های طرف مقابل را خوب بشناسیم.

الان مرزهای مذاهب برداشته شده. کسی که قبلا حنفی و ماتریدی بوده را الان واقعا نمی دانیم بر چه مکتبی است! مثلا قبلا در یک منطقه یک سنت فکری ثابتی وجود داشت ولی الان واقعا نمی دانیم که افراد آن منطقه هنوز بر همان سنت ها مانده اند یا اینکه تغییر کرده اند. وقتی وضعیت اینقدر به هم ریخته شده است، ناگزیر از شناخت بسیار دقیق جریانات هستیم.

*تکفیر وهابیت چگونه تکفیری است؟

وهابیت عمدتا از خودش چیزی ندارد. پشتوانه فکری وهابیت ابن تیمیه است. در اواخر قرن هفتم و اوائل قرن هشتم ابن تیمیه یک سری مبانی را مطرح کرد که چند قرن بعد دستاویز وهابیت شد. پیش از ابن تیمیه هم مسائلی مانند تبرک و زیارت و بعضی از اقسام توسل و … در «فقه» اهل سنت مطرح بود. اما یکی از کارهای مهم ابن تیمیه این بود که آمد این مسائل را از حوزه «فقه» درآورد و به حوزه «کلام» وارد کرد. مثلا اینکه شما در برابر ضریح امام رضا «ع» دست روی سینه می گذارید و تعظیم و خضوع و خشوع می کنید، ممکن بود در بعضی از دیدگاه های فقهی اهل سنت مکروه و یا نهایتا حرام باشد. اما ابن تیمیه آمد ادبیات را عوض کرد و گفت شما که در برابر غیرخدا خاشع و خاضع می شوید، دارید او را عبادت می کنید. لذا قائل به دو خدا هستید، پس مشرک هستید!

برای مثال شاه ولی الله دهلوی یکی از بزرگان حنفی شبه قاره است که از ابن تیمیه هم تاثیرات زیادی گرفته است. با این حال او این مسائل را فقهی می داند و در حوزه فقه به آن نگاه می نمایند. او می گوید کسی که «شد رحال» کند یعنی سفر به قصد زیارت انجام دهد، گناهی بزرگ تر از قتل و زنا انجام داده است. اما او را تکفیر نمی کنیم. به زعم باطل وی شد رحال گناه بزرگی است ولی باعث کفر فرد نمی شود.در فقه، مسائل یکی از احکام پنجگانه حرام، واجب، مکروه ، مستحب یا مباح را دارد.اما مساله این است که آیا من با این عمل حرام کافر می شوم یا نه؟ اینجا دیگر مسئله کلامی می شود. ابن تیمیه آمد مسائل فقهی را از اصل برداشت و در کلام مطرح نمود.

این که این مسائل از حوزه فقه به حوزه کلام وارد شد شرک و کفر هم به دنبال آمد. الان هم وهابیت وامدار تفکر ابن تیمیه است. محمد بن عبدالوهاب می گوید ای کسانی که توحید را خوب فهمیدید (منظورش حرف های وهابیت است) و با آن بزرگ شدید ولی از داخل شدن در این مکتب خودداری کردید و از ولایت خدا خارج شدید و به سمت ولایت گنبد و بارگاه رفتید، ما شما را تکفیر می کنیم و می کشیم! نمی گوید شما فعل حرام انجام دادید و گناهکار هستید. می گوید شما کافر هستید.

کسانی که اصل این مسائل را در حوزه فقه مطرح می کنند، نهایتا به کفر از ایمان می رسند نه کفر از اسلام. مثلا کسی شراب خورده است. این باعث می شود که نمازش قبول نباشد. چرا نمازش قبول نیست؟ چون از دایره ایمان خارج شده است. اما وهابی ها شما را از ایمان خارج نمی کنند، بلکه می گویند شما کلا از اسلام خارج شده اید.

بعضی از وهابی ها مثل محمد بن عبدالوهاب حکم قتل فرد تکفیر شده را هم صادر می کند. اما اگر در میدان وهابی ها نتوانند حکم قتل را انجام نمی دهند، یا به خاطر این است که زورشان نمی رسد یا اینکه مسائل سیاسی اجازه نمی دهد. یک دلیل هم ترس از آل سعود است. چون آل سعود هم می خواهد حکومت کند بر کشوری که هم شیعیان در آن حضور دارند و هم اهل سنتی که مخالف وهابیتند.

لذا دلایلی که وهابیون دیگران را تکفیر می کنند شامل استغاثه، بعضی از اقسام توسل و شفاعت و مسائلی از این دست است. به این نوع تکفیر می گوییم تکفیر اعتقادی. در واقع «عمل»من باعث تکفیر من شده ولی به زعم او این عمل ناشی از اعتقاد کافرانه است لذا تکفیر می کند.مبارزه با این تکفیر هم باید مثل خودش باشد. باید گفت آقای وهابی طبق سیره سلف و احادیث صحیح السند که خودتان به آن معتقدید حکم این اعمال کفر نیست و بسیاری از صحابه مثل عایشه و عثمان بن حنیف این اعمال را انجام می دادند.

*تکفیر سپاه صحابه و لشگر جهنگوی چگونه است؟

تکفیر این گروه در وهابیت و ابن تیمیه ریشه هایی دارد اما سپاه صحابه و لشگر جهنگوی نه بخاطر توسل و زیارت و شفاعت، بلکه بخاطر توهین به خلفا و صحابه شیعیان را تکفیر و می کشند. خیلی از اینها خودشان اهل توسل و شفاعت و … هستند. چراکه با توجه به سنت فکری دیوبندی مبنائا باید رویکردهای صوفیانه هم داشته باشند. لذا مشکل آنها با شیعه توسل و استغاثه نیست. آقای جهنگوی در کتابش می نویسد که شیعیان به خاطر توهین به صحابه و خصوصا خلفا مستحق قتل هستند.

بعضی از افراطیون شیعه هم کارهایی انجام می دادند که شایسته نبود. رفتار آنها رفتاری نبود که اهل بیت «ع» توصیه کرده بودند. رفتار افرطیون سبب شد که نگاه اینها به شیعه تندتر شود. راه درمان این است که به اصول تشیع بازگردیم. مبنای ما در تشیع توهین نیست. نه تنها توهین به مقدسات اهل سنت که توهین به مقدسات هیچ دینی جایز نیست. اصلا در شان شیعه نیست که توهین کند. اهل بیت «ع» به کی توهین کردند؟! حتی اگر ما بخواهیم ایمان طرف مقابل را نسبت به مقدساتش کم کنیم، این کار با روش توهین شدنی نیست. اتفاقا توهین باعث می شود که او نسبت به مقدساتش محکم تر و متعصب تر شود. و شاید خدای ناکرده بخواهد به مقدسات شما حمله کند.

بنابراین برای مقابله با تکفیر این گروه ها نمی شود راهبردی که برای مقابله با تکفیر وهابی اتخاذ شده را به کار برد.

البته در پرانتز بگویم که یک تکفیر دیگری هست که اصلا مبنای دینی ندارد، بلکه تعصبات قومی و یا اختلافات سیاسی سبب آن می شود. مثلا عبدالمالک ریگی تکفیر می کرد و می کشت. زابلی را می کشت. چرا؟ چون این فکر غلط را داشت که زابلی ها در حق ما ظلم کردند. انگیزه کشتار اینها با انگیزه وهابیت یا سپاه صحابه متفاوت است. نمی شود اینها را یکی دانست. این یک تعصب قومیتی است که به کشتار می انجامد.

*منظورتان این است که تکفیر نمی کند بعد بکشد، همین طور می کشد!

بالاخره کشتن انگیزه می خواهد. انگیزه اش قومیتی است. بخاطر انگیزه های قومیتی می کشد ولی برای اینکه برای کارش مشروعیت ایجاد کند، دلیل مذهبی برایش می تراشد.

*تکفیری که داعش به وسیله آن مسلمانان را می کشد چه نوع تکفیری است؟

تکفیر داعشی ها ملغمه ای است بین تکفیر سیدقطب و تکفیر وهابی. سیدقطب در زندان کتابی می نویسد به نام«معالم فی الطریق». در این کتاب حرف هایی می زند که این حرف ها بعدا به دست کسانی می افتد که از آن یک نوع تکفیر ایدئولوژیک بیرون می کشند. مثلا سیدقطب می گوید دو جامعه بیشتر نداریم: جامعه اسلامی یا جاهلی. جامعه اسلامی جامعه ای است که «بما انزل الله» حکم کند. جامعه ای که «لم یحکم بما انزل الله» باشد «فاولئک هم الکافرون» است و این جامعه جاهلی است. این حرف را زد اما آن را ادامه نداد. سیدقطب کلیات را گفت ولی جزئیات را بیان نکرد.

بعد از سیدقطب، عبدالسلام فرج آمد و کتاب «الفریضه الغائبه» را نوشت. فریضه فراموش شده از نظر او جهاد است. او گفت جامعه ما به این دلیل که حکم خدا در آن اجرا نمی شود جاهلی است و باید علیه آن جهاد کرد. این ها حکومتها را تکفیر کردند ولی اعضای جامعه را تکفیر نکردند.

بعد صالح سریه و شکری مصطفی می آیند و ایدئولوژی سیدقطب را جزئی می کنند. می گویند اگر ما در حکومتی باشیم که «لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون» پس ذبیحه آنها نیز نجس است و مردمش هم کافرند. این حرف ها را سیدقطب نگفته بود. لذا از مردم جدا می شوند و می روند در کوه ها زندگی می کنند. این ها مردم را هم تکفیر کردند ولی آنها را نمی کشند. می گفتند حکام را باید کشت. قضایا گام به گام به سمت تندی جلو می رود.

هنوز مردم تکفیر نشده اند و خالد اسلامبولی که از گروه الجهاد عبدالسلام فرج است می آید و حاکم یعنی انورسادات را ترور می کند. در همین ایام اشغال افغانستان توسط شوروی صورت می گیرد و همه اینها می روند تا کشور اسلامی را از چنگ کمونیست ها نجات دهند. اینها معروف شدند به عرب افغان ها. هسته های اولیه القاعده در اینجا شکل گرفت.

القاعده ای ها دو دسته بودند. دسته اول که عبدالله عزام و بن لادن و امثالهم بودند، اولویت خود را آمریکا می دانستند نه شیعیان یا سایر مسلمانان. وهابی ها خیلی به بن لادن اشکال کردند که شما چرا شیعه را تکفیر نمی کنید؟ بن لادن نگفت که کافر هستند یا نه، گفت اولویت ما شیعه نیست، آمریکا است. اما از دل همین القاعده زرقاوی بیرون آمد که شیعه را تکفیر می کرد. البته او از ابتدا اردوگاهی جدای از بن لادن داشت.

زرقاوی بعد از جنگ افغانستان به عراق آمد و گروه خود را در آنجا سازماندهی کرد. این گروه بعدها به داعش معروف شدند. زرقاوی معتقد بود اولویت با شیعه است. چرا شیعه را تکفیر می کرد؟ «من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون». یعنی همان مبنایی که سیدقطب گذاشت. گفت حکومت عراق هزار و اندی سال دست اهل سنت بوده (که البته دروغ است. صدام سنی نبود بلکه لائیک بود) ولی آمریکا با شیعیان تبانی کرده و آن را ساقط کردند و حکومت شیعی – آمریکایی روی کار آوردند.

این وجه از تکفیر داعش که سیدقطبی است. اما وهابی بودنش به این خاطر است که می بینیم اینقدر که اینها تخریب قبور کردند خود وهابی ها تخریب قبور نکردند. اینها علاوه بر اینکه مدعی اند شیعیان همدست آمریکا هستند و به این خاطر کافرند، به خاطر استغاثه و شفاعت و توسل و … هم شیعه را تکفیر می کنند.

اصلا به مخیله سیدقطب هم نمی رسید که این مبنایش به داعش منتهی شود. ما نمی توانیم به مبنای سیدقطب ایراد بگیریم. اما او باید مشخص می کرد که این کفر، کفر خروج از اسلام است یا خروج از ایمان. اینها را باز نکرد و نتیجه اش الان شده داعش.

*در بعضی از تفاسیری که از سیدقطب شده اصلا فرد تکفیر نمی شود. مثلا حزب التحریر که متاثر از سیدقطب است حکومت و احزاب سکولار را تکفیر می کند. ولی وقتی می پرسی این شخصی که در این حزب فعالیت می کند هم کافر است، می گوید نه.

هیچ دلیلی وجود ندارد که بگوییم سید قطب مسلمین را تکفیر کرده باشد. در واقع او «تکفیر معین» نکرده است. در تکفیر غیرمعین می گویند کسانی که فلان کار را انجام دهند کافرند. در تکفیر معین دست روی یک شخص خاص گذاشته می شود و گفته می شود این شخص کافر است. حتی ابن تیمیه هم برخلاف وهابیت در این زمینه احتیاط کرده و مدعی است تکفیر معین نکرده ام. ابن تیمیه یک جمله خیلی خوب دارد که البته با عملکردش همخوانی ندارد. او می گوید «فلازم المذهب لیس بمذهب» یعنی لازمه حرفی که از یک مذهب درمی آید را جزو آن مذهب ندانید الااینکه به صاحب مذهب بگویید و آنها این مسئله را قبول کند. مثلا شما به یک نفر بگویید که لازمه استغاثه ای که شما می کنید پرستش غیرخداست، اگر او قبول کرد این لازمه را به پای مذهبش بگذارید و اگر قبول نکرد به پای مذهبش نگذارید.

اگر این حرف ابن تیمیه مبنا قرار بگیرد خیلی عالی است. مثلا آقای وهابی به ما می گوید لازمه تبرک و استغاثه شما پرستش غیرخداست. وقتی ما این لازمه را قبول نکردیم، طبق مبنای ابن تیمیه نباید تکفیر شویم.

مثلا داعشی ها به ما می گویند که برجام شما مصداق «لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون» است. این لازمه به زعم داعشی هاست ولی ما این لازمه را قبول نداریم. لذا طبق مبنای ابن تیمیه نباید ما را تکفیر کنند.

البته داعش که خیلی کیلویی با مساله برخورد می کند! مثلا در خیابان می بیند که شماره پلاک ماشینی شماره نجف است. می گویند پس شیعه است، پس کافر است، و آن را به رگبار می بندد! خب این «پس» ها را به آنها بگو اگر قبول کردند بعد حکم قتل را جاری کن!

بنابراین در جمع بندی باید بگویم که ما باید انواع تکفیر را به خوبی بشناسیم و با هریک بر اساس سیاست خاصی مقابله کنیم. وگرنه اگر همه را به صورت غیر علمی به چوب وهابیت برانیم و برخورد دقیق نداشته باشیم شکست خواهیم خورد.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا