ترکیه و قفقازکشور شناخت

نگاهی به وضعیت انتخابات و دموکراسی در آذربایجان؛ اقتدارگرایی محبوب!

نرگس حجتی – دموکراسی در کشور آذربایجان فراز و فرود جالبی داشته است. علی‌رغم اینکه این کشور سال‌ها تحت سیطره کمونیسم بود اما مبارزه برای آزادی و دموکراسی در طول یک قرن هرگز متوقف نشد. امروز نیز باوجود اینکه از زاویه دید بیرونی چندان کشور دموکراتیکی به نظر نمی‌رسد اما از زاویه دید مردم این کشور وضعیت رضایت بخشی حاکم است. برای آشنایی بیشتر با شرایط دموکراسی در آذربایجان پای گفتگو با آقای حامد خسروشاهی پژوهشگر مسائل قفقاز نشستیم. ایشان با سفر به آذربایجان و تحقیق و تفحص درباره تاریخ، فرهنگ و جامعه جمهوری آذربایجان در طول یک دهه گذشته تجربیات گرانقدری در این باره کسب کرده‌اند و مقالات بسیاری از ایشان در رسانه‌های مختلف منتشر شده است.

تفکرات دموکراسی‌خواهانه از چه زمانی وارد آذربایجان شد و روشنفکران دموکراسی خواه از چه زمانی فعالیت‌های خود را در میدان عمل شروع کردند؟

سرزمینی که ما امروز به اسم آذربایجان می‌شناسیم (و همچنین کل قفقاز جنوبی) سال‌ها به عنوان پیکره‌ای واحد از ایران بوده است. بخصوص در دوران صفویه از پایگاه‌های مهم آن حکومت به شمار می‌رفت. اما از اواخر صفویه و بویژه بعد از دوران زندیه، این منطقه به صورت خانات مستقل درآمد. یعنی سرزمین‌هایی  که حکومت خودمختاری داشتند اما هم‌پیمان با دولت مرکزی ایران بودند. این شرایط در کل دوران زندیه و اوایل قاجار ادامه داشت تا اینکه به موجب قراردادهای ترکمنچای و گلستان به روسیه تزاری ملحق شد. اواخر دوره روسیه تزاری که همزمان با دوره مشروطه در ایران بود، اولین اندیشه‌‌های دموکراسی‌خواهی و ایجاد کشور مستقل دموکرات در آذربایجان و قفقاز شکل گرفت. در تفلیس، گنجه، باکو و حتی ایروان که در آن زمان سرزمین مسلمان‌نشینی بود، این تفکر قوت می‌گیرد. این روشنفکران مسلمان در مواجه با موج مشروطه در ایران و عثمانی در ابتدا با این دو کشور ارتباط می‌گیرند و به تهران و اسلامبول رجوع می‌کنند. افرادی مثل محمد امین رسول‌زاده و جلیل محمدقلی‌زاده هستند که اولین بارقه‌های دموکراسی را در آذربایجان روشن می‌کنند و اتفاقا در آن دوره موفق هم می‌شوند که بین ۲۸ می ۱۹۱۸ تا۱۹۲۰ یک حکومت دموکراتیک را اگرچه با عمری کوتاه، بوجود بیاورند. این گروه در قالب‌های مختلف از جمله «اتحاد مسلمانان قفقاز»، کشوری به نام «اتحاد قفقاز» و بعدها «جمهوری دموکراتیک آذربایجان» سعی می‌کنند تفکرات خود را وارد عرصه عمل کنند. بنای جمهوری مستقل آذربایجان را در تفلیس گذارده و با مرکزیت باکو اولین جمهوری مسلمان نشین را بوجود می‌آورند. به این ترتیب می‌توان ادعا کرد اولین تجربه دموکراسی در جهان اسلام را جمهوری آذربایجان داشته است. البته دوره اول دموکراسی در آذربایجان کمتر از دوسال دوام آورد.

علت عمر کوتاه مدت این تجربه چه بود؟ آیا می‌توان گفت که نبود زیرساخت‌های دموکراسی باعث عدم پابرجا بودن حکومت دموکراتیک آذربایجان در یک قرن پیش بود؟

آنچه بیان شد از حیث اندیشه بود. البته شاخصه‌های دموکراسی مثل انتخابات در اندیشه محمد امین رسول‌زاده و دوستانش وجود داشت که موفق نمی‌شوند آن را به عرصه عمل بیاورند. یعنی اصلا فرصت این کار را پیدا نمی‌کنند و دولتی که بنا کرده بودند با کودتای بلشویک‌ها بعد از 18 ماه فرو می‌پاشد. اما در همین مدت کوتاه، اندیشه‌های دموکراسی‌خواهی در میان عموم مردم قفقاز جا باز کرده و ریشه دوانده بود. البته یکی از عوامل مهم در این امر ارتباطات گسترده بین مردم این مناطق با ایران و عثمانی از یک سو و اروپا از سوی دیگر بوده که هر دو در بستر تحولات مهم سیاسی بودند.

آیا در این دوران احزاب هم در آذربایجان شکل می‌گیرد؟

اولین حزب در آذربایجان، حزب همت است که در سال 1903 ایجاد شد. در سال 1912 یک گروه از این حزب منشعب شده و حزب مساوات را بوجود می‌آورند. به دنبال سقوط تزارها حزب بلشویک متشکل از ارامنه و روس‌ها ایجاد می‌شود و سعی می‌کند یک حکومت کمونیستی تشکیل دهد که با مخالفت مردم مسلمان و تشکیل ارتشی به نام ارتش اسلام این حرکت ناکام می‌ماند. پس مردم هستند که پشت حرکت‌های حزبی قرار می‌گیرند و آن‌ها را به قدرت می‌رسانند و یا از به قدرت رسیدن‌شان ممانعت می‌کنند. در سال 1918 هم مردم پشت حزب مساوات که رهبر آن محمد امین رسول‌زاده است قرار می‌گیرند و جمهوری آذربایجان بنا گذاشته می‌شود. تلاش‌های زیادی هم برای حفظ جمهوری خود انجام می‌دهند. ابتدا گفتگوهایی برای اتحاد با ایران در مقابل هجوم بلشویک‌ها صورت می‌گیرد. اما ایران در این دوره به قولی نای کمک به همسایگان را ندارد و روشنفکران قفقازی در رجوع به ایران کمکی دریافت نمی‌کنند. به این ترتیب با پیروزی بلشویک‌ها در روسیه در 1920 جمهوری آذربایجان هم به مدت 71 سال تحت قیمومیت شوروی سوسیالیستی قرار می‌گیرد.

با توجه به اینکه پیشتر فرمودید روشنفکران هم از ایران تغذیه می‌شدند و هم از عثمانی، آیا فروپاشی عثمانی در سال 1920 تاثیری بر شکست اندیشه دموکراسی‌خواهانه آذربایجان داشت؟

عموم روشنفکران دموکراسی‌خواه در آذربایجان متحدان مشروطه‌خواهان در ایران بودند و نگاه اول‌شان به ایران بود. اما چون انتظاراتشان برآورده نمی‌شود به عثمانی رو می‌کنند. عثمانی هم تا حدی کمکشان می‌کند، اما خود عثمانی هم نفس‌های آخرش را می‌کشید. در نتیجه می‌توان گفت که حقیقتا یکی از علل فروپاشی اولین حکومت دموکراتیک مسلمان، عدم توان حمایتی از سوی عثمانی و ایران در برابر بلشویک‌ها بود. ناگفته نماند که مشروطه‌خواهان ایرانی مثل شیخ محمد خیابانی، سید حسن تقی‌زاده و تقی رفعت و سایرین از نامگذاری این سرزمین به اسم «آذربایجان» دلگیر شدند و در نامه‌هایی به رسولزاده دغدغه خود را مطرح کردند که مورد توجه قرار نگرفت. همین از عوامل کدورت بین ایران و این جمهوری نوپا هم شد.

آیا در دوران اتحاد جماهیر شوری جای بحثی از دموکراسی وجود دارد که بخواهیم این دوره 70 ساله را از نظر شرایط دموکراسی و یا مبارزات دموکراسی‌خواهانه در آذربایجان بررسی کنیم؟

بله! اتفاقا با وجود خفقانی که حاکم است و با وجود اینکه حزب سوسیالیست همه زمام امور را در دست دارد، اما در این دوره هم اتفاقاتی می‌افتد. مردم تلاش‌هایی برای حفظ ریشه آذری و مسلمان خود دارند. در نتیجه، پویایی اجتماعی از این جنس در این دوره بوده است. سطح سواد و تحصیلات بالا می‌رود. در رابطه با آموزش به زبان آذری در دوره استالین محدودیت زیاد بود، اما بعد از استالین محدودیت‌ها کمتر می‌شود. تلاش برای حفظ دین و زبان، موجب تلاش‌هایی برای استقلال‌خواهی در آذربایجان می‌شود که در اواخر دوره شوروی و بعد از مرگ استالین به اوج خود می‌رسد و زمینه برای رشد نخبه‌های سیاسی بیش از پیش فراهم می‌شود. این نخبگان به رهبران جبهه خلق آذربایجان تبدیل می‌شوند که در اواخر دوره شوروی به همراه مخالفان کمونیست، اپوزوسون را تشکیل می‌دهند. به عبارتی جبهه خلق آذربایجان به عنوان اپوزیسیون در مقابل حزب سوسیالیست این کشور قد علم می‌کند. خشونت‌های شدید نظامی از سوی حکومت مسکو اواخر دهه 80 میلادی در شهرهایی مثل باکو صورت می‌گیرد که نشان از خیزش مردم این مناطق داشت. بنابراین اواخر دوره شوروی را باید به عنوان دوران بازتعریف دموکراسی و میل به استقلال و دموکراسی‌خواهی مجدد در آذربایجان دانست.

دولت آذربایجان نزد افکار عمومی دولت محبوبی است و این مساله قابل انکار نیست. خاندان علی‌اف ثبات سیاسی و اقتصادی را به آذربایجان بازگردانده است؛ بخصوص اخیرا که آرزوی مردم آذربایجان را تحقق بخشیده و بخش بزرگی از اراضی اشغال شده را پس گرفته است؛ تحقق آرزویی که مردم فکر می‌کردند تا صد سال آینده هم نمی‌توانند به آن دست یابند دولت آقای علی‌اف را در اوج محبوبیت قرار داده است. ثبات سیاسی هم باعث سرمایه گذاری بزرگ بر بخش انرژی شده است. به خاطر این ثبات اقتصادی، بخصوص در بخش انرژی، الان آذربایجان می‌تواند در معادلات سیاسی دنیا نقش ایفا کند. با کمک کمپانی‌های اروپایی خط لوله باکو – تفلیس – جیحان ایجاد شده و بخش مهمی از نفت اروپا را تامین می‌کند. خط لوله کریدور گاز جنوبی، گاز خزر را به اروپا می‌رساند و پول زیادی را نصیب آذربایجان می‌کند. این درآمد بالا، باعث بالا رفتن سطح رفاه شده و همین امر رضایت مردم را از این حزب بالا می‌برد.

پس می‌توان گفت که دور جدید دموکراسی در آذربایجان از این زمان شروع شد. پایه‌های دموکراسی در این دوره چگونه گذاشته شد و چگونه آغاز به کار کرد؟

برای پاسخ به این سوال باید به دوره سوم تجربه حکومت در آذربایجان برسیم. همانطور که پیشتر اشاره شد وقتی از جمهوری آذربایجان صحبت می‌کنیم سه دوره جمهوریت در این کشور مدنظر است. جمهوری اول یعنی حکومت یک سال و شش ماه محمد امین رسول‌زاده در 1918؛ جمهوری دوم یعنی جمهوری سوسیالیستی آذربایجان شوروی و جمهوری سوم که پایه‌های آن در پنج سال آخر شوروی بنا نهاده شد؛ چون از این زمان همه فهمیده بودند که این اتحاد بزرگ لاجرم فروخواهد پاشید. همانطور که امام خمینی (ره) هم در نامه خود به گورباچف و نیز بسیاری از سیاستمداران دنیا این فروپاشی را پیش‌بینی کرده بودند. در 1991 کودتای نافرجامی علیه گورباچوف روی داد که در پی آن جمهوری آذربایجان هم اعلام استقلال کرد. این اعلام استقلال به رهبری حزب جبهه خلق آذربایجان صورت گرفت. این حزب از اواخر دوره‌ی شوروی اپوزوسیون را تشکیل داده بود. بعد از اعلام استقلال در 1991 ایاز مطلب‌اف رهبر حزب کمونیست به عنوان نخستین رئیس جمهور انتخاب می‌شود. اما پارادوکس جالبی که در اواخر دوره‌ی شوروی و ابتدای جمهوری سوم وجود داشت این بود که اپوزوسیون از دو گروه اسلام‌گرایان و ملی‌گرایان تشکیل شده بود. ملی‌گرایان ریشه‌های ترکی قوی داشتند و خواستار اتحاد فرهنگی – سیاسی با ترکیه بودند. این امر جای تامل دارد که چطور اشخاصی مثل حاج علی اکرام علی‌اف که بعدا حزب اسلام آذربایجان را تشکیل داد با ابوالفضل ائلچی‌بیگ که ملی‌گرا و ناسیونالیست افراطی بود کنار هم قرار گرفته بودند. در کنار این پارادوکس باید تحولات دیگر را هم مدنظر داشت. جنگ قره‌باغ بین آذربایجان و ارمنستان در همین زمان آغاز شد و همزمان با تحولات داخلی، کشور دچار جنگی می‌شود که آمادگی آن را ندارد. برای همین با پشتیبانی دولت مسکو، ارمنستان 30 درصد خاک جمهوری آذربایجان را اشغال می‌کند. در نتیجه اعتراضات گسترده‌ای علیه حکومت نوپای آذربایجان صورت می‌گیرد. ابوالفضل ائلچی‌بیگ رئیس‌جمهور دوم نمی‌خواهد از ایران کمک قبول کند. با وجود اینکه ایران در این دوره علاقه‌مند به کمک به آذربایجان به عنوان یک کشور مسلمان که درگیر جنگ با کشور غیرمسلمان بود، شد. درباره امتناع دریافت کمک از ایران از سوی ملی گرایان در خاطرات مرحوم حاج علی اکرام علی‌اف آمده است که  ائلچی‌بیگ در دیدار با آیت‌الله موسوی اردبیلی رئیس وقت دستگاه قضایی ایران، گفت: «من حاضرم بخش‌های بیشتری از خاک آذربایجان به اشغال دشمن درآید، اما حاضر نیستم از ایران کمک دریافت کنم! چشم من به دریافت کمک از ترکیه است.» به هر حال کشور درگیر جنگ می‌شود و در جنگ می‌ماند. به این ترتیب محبوبیت  ائلچی‌بیگ که با شعار جدایی از کشورهای مشترک‌المنافع و حفظ قره‌باغ در انتخابات 1992 پیروز شده بود از بین می‌رود و کم‌کم کنار گذاشته شد.

به این ترتیب اولین انتخابات در جمهوری سوم آذربایجان هم دوام نیاورد؟ چه کسی و از چه فرایندی جانشین او شد؟

در سال 1993 مجددا انتخابات برگزار شد و آقای حیدر علی‌اف به قدرت رسید. حیدر علی‌اف از بزرگان حزب کمونیست شوروی بود. یعنی تنها مسلمان و آذربایجانی بود که تا شورای رهبری حزب کمونیست شوروی پیش رفته بود و بعد از فروپاشی به موطن خود، «نخجوان» بازمی‌گردد. از طرفی با رد کمک ایران به باکو، این کمک‌ها به نخجوان سرازیرمی‌شود و در اوضاع آشفته‌ی قفقاز، نخجوان به یک جزیره ثبات و بهشت ارزاق تبدیل می‌شود؛ در حالی که آرد و دارو در باکو یافت نمی‌شد، از مواد غذایی مختلف گرفته تا سوخت و دارو در نخجوان، بخش جدا مانده از تنه اصلی آذربایجان بوفور یافت می‌شد؛ آن هم با  کمکهایی که ایران به نخجوان می‌کردند. این شرایط به حیدرعلی‌اف کمک کرد تا در چشم مردم آذربایجان بزرگ‌تر شده و در انتخابات 1993 مردم به او رای دهند و این شروع حکومت خاندان علی‌اف بر آذربایجان و دوره ثبات سیاسی در این کشور است.

با توجه به اینکه فرمودید در جمهوری اول یعنی در 1918 نگاه جمهوری‌خواهان برای دریافت کمک به ایران بود، در طول جمهوری دوم چه اتفاقاتی بین روابط ایران و آذربایجان روی داد که این چشم امید از ایران قطع شده و به سمت ترکیه معطوف می‌شو؛د با اینکه جمهوری اسلامی ایران به انحاء مختلف دوست داشت و اعلام کرده بود که در کنار مسلمانان آذربایجان ایستاده است؟

در اواخر دوره عثمانی بخصوص با لشکرکشی‌هایی که  نوری پاشا، برادرزاده (انور پاشا) انجام داد تا قفقاز را در مقابل روسیه یاری کند و اتحادی بین مسلمانان ایجاد کند و در این راه جان خود را از دست می‌دهد، تاثیرات عمیقی بر مردم آذربایجان گذاشت. از طرفی این حمایت‌ها بعد از فروپاشی عثمانی هم در قالب فرهنگی از سوی حکومت ترکیه دنبال می‌شود. در اواخر دوره قاجار همزمان با افول توجه ایران به آذربایجان، و نیز بلبشوی اواخر دوره تزاری در روسیه، ترکیه فعالیت فرهنگی گسترده‌ای را در منطقه قفقاز آغاز می‌کند و مدارس متعددی را در آنجا تاسیس می‌کند. این را مقایسه بکنید با فعالیت‌های اندک ایران در این منطقه؛ طبق اسناد وزارت خارجه آن دوران با اینکه ایرانیان در باکو، تفلیس، نخجوان، گنجه و چند شهر دیگر مدرسه و مراکز فرهنگی داشتند دولت مرکزی ایران برای حفظ این مدارس و مراکز همراهی چندانی نداشت و در نتیجه زبان فارسی رفته رفته از قفقاز رخت برمی‌بندد. وزارت معارف وقت ایران در اواخر دوره قاجار و اوایل دوره پهلوی حاضر نمی‌شوند برای آموزش و فرهنگ‌سازی در این بخش سرمایه‌گذاری مناسبی داشته باشند. مقایسه کنید با نقش اوایل دوره جمهوریت در ترکیه را که آتاترک شعار ما یک ملت با دو دولت هستیم را سر می‌دهد. در همین دوره در ایران پهلوی پدر سیاست یکسان‌سازی را اجرا می‌کند و با قومیت‌ها با چماق برخورد می‌شود و اصلا آذری‌های ایران را دولت مرکزی تحویل نمی‌گیرد؛ چه رسد به آذری‌های آن سوی ارس! در دوران شوروی هم که با همه مظاهر دینداری در آذربایجان برخورد می‌شود؛ مساجد بسته می‌شود و همه شعائر دینی تعطیل می‌شود. متدینین و متشرعین و بخصوص روحانیون مذهبی که عمدتا از شیعیان بودند یا تبعید می‌شوند یا کشته می‌شوند و یا با ارعاب و تهدید به سکوت واداشته می‌شوند. به این ترتیب با کمرنگ شدن وجه دینی عمدتا شیعی، این فرایند منجر به تضعیف جایگاه ایران به عنوان مهد تشیع در نزد افکار عمومی آذربایجان می‌شود. هرچند در دوره اول جنگ قره‌باغ، ایران هرآنچه در توان داشت به آذربایجان کمک کرد و حتی بعد از فروپاشی شوروی، تعداد قابل توجهی از روحانیون به آنجا سفر می‌کنند؛ اما متاسفانه ایران در ساختارسازی سیاسی در جمهوری سوم آذربایجان موفق عمل نمی‌کند.

منظور از اینکه ایران در ساختارسازی سیاسی خوب عمل نکرد، حمایت‌های حزبی است؟

در این دوره تمام اسلامگراها از حزب جبهه خلق اعلام انشعاب می‌کنند و حزب اسلام را به رهبری حاج علی اکرام علی‌اف تاسیس می‌کنند. این حزب نزدیک ایران بود و با علما و رهبران ایران ارتباط داشت. خاطرات حاج اکرام علی‌اف در این زمینه توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی چاپ شده و در دسترس است. این حزب اوایل به صورت گسترده وارد عمل شده و در شهرها و روستاها شعبه‌های زیادی را تاسیس و عضو گیری می‌کند. رهبران حزب هم به مجلس راه پیدا می‌کنند و در پارلمان با مواضع اسلام‌گرایانه در حمایت از اتحاد با ایران عمل می‌کنند. اما این دوره، دوره‌ای است که امریکا، روسیه و کاگ‌ب در قفقاز حضور دارند و نمی‌خواهند که جای پایی برای ایران در قفقاز باز شود. به این ترتیب بازیگران خارجی هم ترجیح می‌دهند که گرایش بیشتر به سمت ترکیه باشد تا ایران. به این ترتیب رهبران حزب با محکومیت‌های طویل المدت زندانی می‌شوند. به جرم خیانت به وطن، شعبه‌های حزب اسلام یکی پس از دیگری بسته می‌شوند و ایران واکنش خاصی نشان نمی‌دهد.

به طور کلی جمهوری آذربایجان تا چه حد شاخصه‌های دموکراسی را در خود دارد؟ به عنوان مثال انتخاباتی که در سال 1992 به عنوان اولین انتخابات در جمهوری سوم و یا انتخابات بعدی چقدر از نظر شاخصه‌های دموکراسی قابل پذیرش هستند و تا چه حد می‌توان آن‌ها را به عنوان انتخابات سالم تلقی کرد؟

طبیعتا انتخابات 1992 که اولین انتخابات بعد از دوران خفقان شوروی بوده و جبهه خلق هم با شعارهای ملی‌گرایانه‌ای که داشت از جمله دوری از کمونیسم و روسیه، نزدیکی به غرب و تامین رفاه مردم، با سوار شدن به احساسات مردم پیروز می‌شود. چون مردم در آن دوره به معنای واقعی از دولت مسکو و کمونیسم منزجر بودند و فکر می‌کردند کشوری را که گرفتار جنگ شده است را یک حزب قدرتمند می‌تواند به سامان برساند. ولی وقتی که دیدند که دولت ائلچی بیگ به جای بازپس گرفتن اراضی از دست رفته، به مرور خاک بیشتری را از دست داد. این دوره ابوالفضل ائلچی بیگ هم از ترکیه ناامید می‌شود. این مساله در کتاب «خاطرات من و پدرم» دکتر جواد هیئت ذکر شده است که سفیر آذربایجان در تهران، از مسئولین جمهوری اسلامی درخواست می‌کند که ایران اجازه ارسال کمک‌های ترکیه از خاک ایران را بدهد؛ ایران این اجازه را می‌دهد و این امکان را فراهم می‌کند اما دولت ترکیه خود در آن دوران با شدیدترین رکود در تاریخ مواجه بود و هیچ‌گاه در این دوره به آذربایجان کمکی نکرد. این در خاطرات آقای ائلچی بیگ نیز هست که چشم‌مان به در ماند تا ترکیه به ما کمک کند. در نتیجه این ناامیدی، ایلچی بیگ تضعیف می‌شود و علی‎‌اف‌ها از سال 1993 بر سر کار می‌آیند و تا به امروز هم بر سر کار هستند

چطور می‌شود که از این به بعد علی‌اف‌ها می‌توانند قدرت را حفظ کنند در صورتی که در دوران قبلی چه پیش از دوران کمونیسم و چه بعد از آن عمر حکومت‌های برخاسته از اراده مردم کوتاه است؟

آذربایجان بعد از دوران استقلال همواره با سه گروه عمده در عالم سیاست خود مواجه بوده است. اول، لائیک‌های غربگرا، دوم، روس‌گرایان و سوم، اسلام‌گرایان. البته گروه‌های التقاطی هم در این بین وجود داشتند. احزابی مثل حزب مساوات از بدو تشکیل جمهوری آذربایجان جزء دسته اول یعنی غربگرا بودند و همواره در نقش اپوزوسیون در آذربایجان ظاهر شدند و امروز هم خواستار دوری از روسیه و نزدیکی بیشتر به اروپا و آمریکا هستند. در آن دوره یعنی 1993 هم با حیدرعلی‌اف به شدت رقابت می‌کنند. اسلامگرایان هم که تضعیف شده بودند و علی‌رغم حضورشان اما از نظر حزبی و فعالیت سیاسی محلی از اعراب نداشتند. البته در آن دوره هنوز فعال بودند و با حیدر علی‌اف هم رقابت می‌کنند. اما عملا بعد از چند سال کاملا از عرصه سیاسی کنار گذاشته می‌شوند. از بین روس‌گرایان، آقای ایاز مطلب‌اف که نماینده حزب کمونیست بود به عنوان اولین رئیس جمهور در سال 1992 انتخاب شد که بیش از یک سال دوام نیاورد و ناچار به روسیه پناهنده شود. اما با رفتن او روس‌گرایان از صحنه خارج نشدند و حتی خاندان علی‌اف هم به نوعی از روس‌گرایان و متحدین روسیه در آذربایجان بوده و هستند و همواره دست حمایتی روسیه بر سر علی‌اف‌ها چه پدر، چه پسر و چه  خانم مهربان علی‌‎اف همسر و معاون رئیس‌جمهور فعلی (که از او به عنوان رئیس جمهور بعدی نام برده می‌شود) قرار دارد. میزان حمایت روسیه از خانم  مهربان علی‌اف به قدری است که حتی پوتین تولد او را طی چندسال گذشته تبریک گفته، از او میزبانی کرده و نشان عالی روسیه را به او تقدیم کرده است. نتیجه این مباحث اینکه خاندان علی‌اف سعی کرده همه اطراف را حامی خود نگاه دارد. در عین اینکه در مقاطعی گرایش به غرب داشته و اقتصاد خود را با شرکت‌ها و کمپانی‌های غربی تقویت کرده‌اند با این حال همیشه متحد روسیه بوده‌اند. این خاندان تحت حزب آذربایجان نوین فعالیت می‌کنند.

از زمانی که حزب آذربایجان نوین حاکم می‌شود، باقی احزاب همه در نقش اپوزیسیون ظاهر می‌شوند؟ آیا این احزاب حمایت‌های خارجی هم داشتند؟

بله باقی احزاب اپوزیسیون هستند اما یک سری احزاب اقماری هم هستند که زیرمجموعه حزب آذربایجان نوین محسوب می‌شوند. از طریق این احزاب اقماری حکومت آذربایجان نمایش دموکراتیک می‌دهد تا از فشارهای غرب رها شود. آذربایجان همواره در معرض اتهامات حقوق بشری غرب بوده و با فشاری که به غربگرایان و اسلامگرایان آورده و رهبران آن‌ها را زندانی کرده است، این دو گروه در نقش اپوزیسیون ظاهر شده‌اند که غربگرایان همواره از سوی غرب حمایت شده‌اند و اسلامگرایان حامی جدی نداشته‌اند تنها حامی آن‌ها جمهوری اسلامی بوده که بنا به ملاحظاتی هیچگاه حاضر نشده حمایت جدی از این افراد داشته باشد. هرچند ادواری هست که حمایت‌هایی صورت گرفته و در خاطرات حاج اکرام علی‌اف آمده است که مثلا زمانی که ایشان زندانی بودند در سفر آقای حیدر علی‌اف به تهران در دیدار با آیت‌الله خامنه‌ای، رهبری مشخصا با نام بردن از ایشان خواستار آزادی‌اش می‌شوند. در سفرهای آقای الهام علی‌اف هم گزاره‌ها و فکت‌هایی را داریم که رهبر انقلاب و یا رئیس جمهور وقت خواستار آزادی اسلامگرایان شده‌اند. ولی فشار نهادهای حقوق بشری باعث شده که غربگرایان با وجود برخوردهایی که با آن‌ها شده و حتی رهبران درجه یک آنها هم زندانی شده، اما به اندازه اسلامگرایان محدودیت نداشته باشند.

در طول حدود 30 سالی که حزب آذربایجان نوین و علی‌اف ها حاکم بودند، فرایند انتخابات چگونه بوده؟ آیا قریب به سه دهه حزب آذربایجان نوین، انتخاب مردم بوده و یا نوعی مهندسی انتخابات و یا حتی تقلب در کار بوده است؟

احزاب اپوزوسیون بخصوص غربگرا همواره دولت را متهم به دخالت در انتخابات کرده‌اند و اسنادی را هم ارائه کرده‌اند؛ بالتبع مراکز حقوق بشری و ناظر بر انتخابات در اروپا نیز همواره دولت آقای علی‌اف را متهم به دخالت در انتخابات کرده‌اند. کنشگران سیاست داخلی هم معتقدند کسی می‌تواند نماینده مجلس شود که حزب حاکم، او را تایید کرده باشد. حتی اعضای احزاب اپوزیسیون هم با ملاحظاتی اجازه ورود دارند و هیچ‌گاه تعداد کرسی‌های آن‌ها از حد مشخصی بیشتر نمی‌شود. احزاب اقماری هم همواره مواضعی همراستا با حزب حاکم اتخاذ می‌کنند و اصلا فلسفه وجودی آن‌ها همین بوده است. از طرفی شورای مرکزی حزب آذربایجان نوین، مهمترین ارگان سیاسی جمهوری آذربایجان است. یعنی کسی در سلسله مراتب سیاسی ترقی می‌کند و می‌تواند مناصب مهم اجرایی را به دست بگیرد که از خلال این حزب مسیر رشد خود را پیموده باشد.

آیا نمی‌توان این فرایند را نوعی مهندسی سیاسی و انتخاباتی دانست؟

اینکه نام این را مهندسی بگذاریم یا خیر بنده قضاوت نمی‌کنم؛ چون دولت آذربایجان نزد افکار عمومی دولت محبوبی است و این مساله قابل انکار نیست. خاندان علی‌اف ثبات سیاسی و اقتصادی را به آذربایجان بازگردانده است؛ بخصوص اخیرا که آرزوی مردم آذربایجان را تحقق بخشیده و بخش بزرگی از اراضی اشغال شده را پس گرفته است؛ تحقق آرزویی که مردم فکر می‌کردند تا صد سال آینده هم نمی‌توانند به آن دست یابند دولت آقای علی‌اف را در اوج محبوبیت قرار داده است. ثبات سیاسی هم باعث سرمایه گذاری بزرگ بر بخش انرژی شده است. به خاطر این ثبات اقتصادی، بخصوص در بخش انرژی، الان آذربایجان می‌تواند در معادلات سیاسی دنیا نقش ایفا کند. با کمک کمپانی‌های اروپایی خط لوله باکو – تفلیس – جیحان ایجاد شده و بخش مهمی از نفت اروپا را تامین می‌کند. خط لوله کریدور گاز جنوبی، گاز خزر را به اروپا می‌رساند و پول زیادی را نصیب آذربایجان می‌کند. این درآمد بالا، باعث بالا رفتن سطح رفاه شده و همین امر رضایت مردم را از این حزب بالا می‌برد.

رسانه‌ها تقریبا در اختیار دولت است. شبکه‌های تلویزیونی که راه و مرام دولت و حزب حاکم را تبلیغ می‌کنند و روزنامه‌های اصلی هم هوادار دولتند. جریان‌های غربگرا و اسلامگرا هم به شکل محدود رسانه دارند. ظهور شبکه‌های اجتماعی و نقش این رسانه‌ها در گسترش رسانه‌های منتقد هم پدیده قابل مطالعه‌ای است.

وضعیت ان‌جی‌اوها و رسانه‌ها در آذربایجان چگونه است؟

ان‌جی‌اوهای بسیاری در جمهوری آذربایجان فعالند که به موضوعات مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ورود دارند. چون در سی سال گذشته جنگ قره‌باغ و اراضی اشغال شده مساله اصلی مردم این کشور بوده، ان‌جی‌اوهای زیادی در ارتباط با رسیدگی به خانواده‌های شهدا، مجروحین، آوارگان و رزمندگان به وجود آمده است. سازمان‌های غیردولتی زیادی در سه دهه اخیر و بخصوص در سال‌های بعد از ریاست‌جمهوری الهام‌علی‌اف با دستور فعالیت مطالبه حقوق مردم آذربایجان از جامعه جهانی شکل گرفته است. ان‌جی‌اوهای خیریه زیادی هم در این کشور فعالیت دارند. همچنین با توجه به مسائل اجتماعی از قبیل رواج خشونت علیه زنان، سازمان‌های مدافع حقوق زنان و کودکان هم به فعالیت مشغولند.

اما در خصوص رسانه‌ها باید بگویم که رسانه‌ها تقریبا در اختیار دولت است. شبکه‌های تلویزیونی که راه و مرام دولت و حزب حاکم را تبلیغ می‌کنند و روزنامه‌های اصلی هم هوادار دولتند. جریان‌های غربگرا و اسلامگرا هم به شکل محدود رسانه دارند. ظهور شبکه‌های اجتماعی و نقش این رسانه‌ها در گسترش رسانه‌های منتقد هم پدیده قابل مطالعه‌ای است.

میزان رضایت مردم از وضعیت دموکراسی در آذربایجان در چه سطحی قرار دارد؟

برای مردم آذربایجان رفاه و ثبات، اهمیتی بالاتر از دموکراسی دارد. مردم این کشور هفتاد سال تحت سلطه پنجه‌های آهنین شوروی زیسته‌اند. با این وجود به سبب وجود زندگی بدون طبقه و تامین مسکن، زمین زراعی و حداقل معاش برای همه، گاهی برخی از مردم و بخصوص میانسالان آرزوی بازگشت دوره کمونیستی را می‌کنند. سرمایه‌گذاری‌های دولت در بخش انرژی و درآمد حاصل از آن موجب انجام پروژه‌های عمرانی بخصوص در شهرهای بزرگ و طبیعتا بالا رفتن سطح رفاه شده است. برآورده‌شدن آرزوی دیرینه بازپس‌گیری اراضی اشغال شده هم غرور ملی را به اوج رسانده است. در چنین جامعه‌ای معیارهای دموکراتیک برای حکومت چندان مورد توجه مردم نیست و اصولا اهمیت چندانی برایشان ندارد.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا