نگاهی به مدلهای جدید اسلامگرایی؛ اسلامگرایان بازاری چه کسانی هستند؟
ابراهیم هلال – الجزیره
ترجمه: رامین حسین آبادیان
مَردی که روزی زندگی خود را به طناب دار واگذار کرد تا بتواند سرمنشأ شکلگیری و قیام یک نسل طلایهدارِ مؤمن و یک نسل قرآنیِ پیروز باشد، هیچگاه تصور نمیکرد روزی فرا برسد که نسلی که انتظارش را میکشید، دچار پراکندگی، انشقاق و چنددستگی شود. او هیچگاه تصور نمیکرد که نسلهای پی در پی اسلامگرایان از دهه 60 قرن گذشته تاکنون ـ چه آنان که به افکار شهید قطب گرایش پیدا کردند و چه آنان که گرایش پیدا نکردند ـ وارد گمگشتگی و سرگردانی شوند. از دهه 60 قرن گذشته تاکنون بسیاری از سازمانها و جریانهای اسلامی شکل گرفتند و رشد کردند. فارغ از اینکه رهبران و سران ارشد سازمانها و جریانهای مذکور درباره خود و نوع گرایشات و رویکردهایشان چه میگویند، باید گفت که آنها به سمت «تجزیه و تقسیم، پیچیدگیهای مفرط، تبعیت بیقید و شرط، مرکزیت رهبری و …» حرکت میکنند و میان خود و پیروان دیگر احزاب، سازمانها و گروههای دیگر تفاوت بسیار قائل هستند. این گروهها و جریانهای اسلامی هیچگاه به صورت شفاف فعالیت نکرده، منابع مالی خود را مشخص نکردند و در عین حال، هیچگاه نیز به دلیل رفتارهایشان مورد بازخواست قرار نگرفتهاند.
رهبران جریانهای اسلامی همواره برای خلق فرهنگی که به صورت انحصاری متعلق به اعضای خود باشد، تلاش کردهاند. آنها همواره تلاش خود را به کار بستهاند تا ادبیاتی را که تنها متعلق به اعضای خود باشد، خلق کنند. آنها هیچگاه نقدپذیر نبودهاند و همواره منتقدان خود را به انواع و اقسام اتهامات متهم ساختهاند. ایدئولوژی این جریانهای اسلامگرا همواره فاصله گرفتن از دیگر احزاب و جریانها بوده است. آنها همواره تلاش کردهاند تا نوعی وجه تمایز از دیگران را برای خود قائل شوند. آنها میخواهند که این احساس تمایز برای همیشه با اعضای جریان متبوعشان همراه باشد. مهمترین چیزی که برای این دسته از جریانهای اسلامگرا اهمیت دارد، رسیدن به قدرت و تکیه زدن بر کرسی قدرت است. آنها معتقدند که هر شکستی نتیجه یک توطئه است و هر فاجعهای نتیجه یک امتحان الهی است. بنابراین، پس از مواجهه با هیچ شکست و فاجعهای، در ایدئولوژی و افکار خود تجدیدنظر نمیکنند، چراکه اساسا نیازی به انجام این کار نمیبینند.
با اینحال، رفته رفته جریانهای جدیدی در گوشهوکنار شکل گرفتند که «پاتریک هاینی» پژوهشگر مشهور سوئیسی از آنها به عنوان جریانهای اسلامی نوگرا یاد میکند. ازجمله مبلغان اندیشه اسلامی نوگرایی میتوان به «الشیخ العشراوی»، «الشیخ محمد الغزالی» و «الشیخ عمر عبدالکافی» اشاره کرد. پس از آن نیز نسل جدیدی از مبلغان ظهور و بروز پیدا کردند که پروژه اصلی و اساسی آنها دعوت به برپایی مجدد خلافت و یا برپایی یک دولتِ دارای مرجعیت دینی بوده است؛ دولتی که مبتنی بر شریعت اسلامی باشد. البته رویکردها و گرایشات جریانهای اسلامگرای نوگرا با یکدیگر تفاوت دارد؛ برخی از آنها به فعالیتهای تبلیغی و خیرخواهانه میپردازند و با هرگونه فعالیت سیاسی و مشارکت در امور سیاسی مخالفت میکنند. در نقطه مقابل، برخی نیز ترجیح میدهند که علاوهبر فعالیتهای تبلیغی در امور سیاسی نیز مشارکت داشته باشند. در این میان، برخی جریانهای اسلامی نوگرا نیز وجود دارند که دارای گرایشات افراطی و رادیکالی هستند. این دسته از گروهها و جریانهای اسلامی نوگرا در واقع به دنبال تحقق هرچه سریعتر اهداف خود هستند و معتقدند که در این زمینه میتوان به زور متوسل شد و با دولتِ ملی وارد درگیری و مجادله شد. هدف آنها از توسل به زور، برپایی الگوی دولت اسلامی بر مبنای شریعت دینی است. افزون بر آنچه که گفته شد، برخی از جریانهای اسلامگرا نیز دارای آمیختهای از گرایشات و رویکردهای مختلف هستند و نه پیروِ یک ایدئولوژیِ خاص.
«پاتریک هاینی» پژوهشگر مشهور سوئیسی معتقد است که برخی جریانهای اسلامگرا دارای گرایش «اسلام بازاری» هستند. این پژوهشگر سوئیسی در کتاب خود تنها به یکی از رویکردها و گرایشات جریانهای اسلامی نوگرا میپردازد. او در کتاب خود میگوید: «آن مفهوم اسلامگرایی که یک پروژه اسلامی هدفمند برای برپایی دولت اسلامی را دنبال میکرد و همواره برای ارائه یک جایگزین متمدنانه و کامل، به مرکزیتِ عنصر دین استناد میکرد، نَفَس خود را از دست داده است. علت این مسأله نیز به تغییر و تحول در الگوی اجتماعی اقشار مختلف در داخل جنبشهای اسلامی بازمیگردد».
افزون بر آنچه که گفته شد، «هاینی» در کتاب خود تغییر و تحولات در الگوها و رویکردهای تدین نزد جنبشهای اسلامی و هواداران آنها را با تغییر و تحول در 3 مورد ذیل مرتبط میداند:
1ـ سلب قداست از جریانهای اسلامی که همواره به عنوان یک توهم با رهبران جریانهای اسلامگرا همراه بود.
2ـ انتقال اصولی که جریانهای اسلامگرا بر مبنای آنها تشکیل شدند؛ از مساحت مطلق به مساحت نسبی.
3ـ ظهور و بروز انواع و الگوهای جدیدی از تدیّن که فاقد هرگونه اهتمام به مسائل سیاسی و حکمرانی هستند و تنها به مسائل فرهنگی میاندیشند.
ما در بخش اول مطلب پیشروی به بررسی مؤلفههای پدیده تدیّن و اسلامگرایان نوگرا میپردازیم و در بخش دوم نیز به سراغ شکلگیری الگوی تدیّنی که «هاینی» از آن به عنوان «اسلام بازاری» یاد کرد، میرویم و جلوههای این الگو نزد اسلامگرایان نوگرا را بررسی میکنیم؛ اسلامگرایانی که دیدگاهشان به زندگی از مقوله «دنیا زندان مؤمن است» به شعار «مؤمن ثروتمند، موفق است» دستخوش تغییر و تحول شد. این تغییر و تحول نزد اسلامگرایان نوگرا حتی در نوع موسیقیهایی که به آنها گوش میدادند و یا نوع لباسهایی که از آنها استفاده میکردند، جلوه پیدا کرد. در این بخش همچنین نوع و حدود و ثغور ارتباط میان اسلامگرایی نوگرا ـ همراه با انواع مختلف آن ـ و جنبشهای اسلامی کلاسیک مورد بررسی قرار میگیرد. سؤال این است که آیا الگوهای جدید اسلامگرایی در امتداد همان جنبشهای اسلامی کلاسیک شکل گرفتند و یا ناقض آنها هستند؟ چه دورنما و چشماندازی را میتوان برای جنبشهای اسلامی نوگرا متصور بود؟ آیا این جنبشها دوشادوش جنبشهای اسلام سیاسی حرکت خواهند کرد؟
تفاوتهای نوگرایان با جنبشهای اسلام سیاسی
در همین ارتباط، «علاء النادی» پژوهشگر امور گروههای اسلامگرا معتقد است که تفاوتهای زیادی میان اسلامگرایان نوگرا و جنبشهای اسلامی سیاسی وجود دارد. او تصریح میکند: «واقعیت این است که نمونههای جدید از اسلامگرایی به دلیل استبداد و انسداد افق سیاسی ظهور و بروز پیدا کردند. در واقع، استبداد و انسداد افق سیاسی موجب شد تا جریانها و گروههای اسلامگرا به فکر تغییر خط مشی خود بیفتند و از دهه 60 قرن گذشته تا دهه 90 از رویکرد خشونتمحور خود فاصله بگیرند. تغییر رویکرد جریانهای اسلامی و دور شدن آنها از ایدئولوژی افراطی در نهایت موجب شد تا حکومتها مردم را به روی آوردن به سمت الگوهای جدید اسلامگرایی دعوت کنند. در نتیجه این رویکرد جدید توسط جریانهای اسلامگرا، حکومتها عرصه فعالیت را به روی آنها گشودند تا مبلغانشان بتوانند از مؤلفههای جدید دینداری و تدیّن سخن بگویند. آنها نیز در این فضای فراهمشده به ترویج تسامح، همزیستی مسالمتآمیز و … پرداختند و بر لزوم کنار گذاشتن رویکرد خشونتآمیز تأکید کردند.
«علاء النادی» معتقد است که نظامهای حاکم خود قادر به ایجاد تغییر و تحول در رویکرد گروهها و جریانهای اسلامگرا نیستند، بلکه ترجیح میدهند از فرصتهای به دست آمده در ساختار جامعه برای تحقق این مهم [ایجاد تغییر در رویکرد اسلامگرایان] بهرهبرداری کنند. این پژوهشگر امور گروههای اسلامگرا معتقد است که به تدریج قشر جدیدی از بطن گروههای اسلامگرا خارج شدند که دیدگاهها و رویکردهای خاص خود را دارند. این قشر جدید در حقیقت از هزینههای ناشی از درگیری و نبرد مستمر با نظامهای حاکم به ستوه آمدند. افزون بر این، آنها به صورت جدی در نوع نگرش و دیدگاه گروههای اسلامگرا و نیز در نوع نگرش جنبشهای اسلام سیاسی و پروژه اجتماعی و فرهنگی آنها تشکیک کردند. «علاء النادی» در ادامه میافزاید: «بدینترتیب، قشر جدیدی که از بطن گروههای اسلامگرا بیرون آمدند، ایدئولوژی جدیدی را برای خود انتخاب کردند و آن، داشتن سطح قابل قبولی از دینداری و تدیّن در کنار برخورداری از نقش و جایگاه مناسب در جامعه بود. افزون بر این، این قشر جدید از اسلامگرایان تلاش میکنند تا به سمت تحقق پروژه اسلامی مدّ نظر خود پیش بروند و البته از هرگونه درگیریها و مناقشات سیاسی و هزینههای بالای ناشی از این درگیریها، اجتناب میکنند».
«علاء النادی» در ادامه به چند مؤلفه که نشاندهنده اختلاف در نوع رویکرد و گرایشهای اسلامگرایان نوگرا با گرایشهای جنبشهای اسلامی سیاسی است، اشاره میکند و میگوید: «اسلامگرایان نوگرا از نوع گفتمان اسلام سیاسی به ستوه آمدند و دیگر چنین گفتمانی برای آنها جذابیت ندارد. در واقع، حامیان اسلام سیاسی یک اعتماد بالای آمیخته با توهم نسبت به توانمندیهای حزبی خود دارند که اسلامگرایان نوگرا با چنین رویکردی کاملا مخالف هستند. از سوی دیگر، جنبشهای اسلام سیاسی به انجام فعالیتهای دستهجمعی و همکاری با تمامی اقشار و گرایشهای مختلف اعتقاد دارند و این درحالی است که اسلامگرایان نوگرا چنین چیزی را نمیپسندند. گروهها و جنبشهای اسلام سیاسی بدون برخورداری از یک طرح، نقشه و برنامه مشخص و شفاف تلاش میکنند در تمامی نهادها و مؤسسات دولتی و غیردولتی نفوذ کنند و این درحالی است که نوگرایان با چنین چیزی موافق نیستند».
لذا پر واضح است که چنین رویکرد و گرایشی در داخل جنبشها و جریانهای اسلام سیاسی موجب شده است تا نسلهایی که تحت آموزشهای متفاوت قرار گرفتند، نتوانند خود را با چنین رویکردی وفق دهند؛ به ویژه اینکه ما اکنون در عصری زندگی میکنیم که در آن انتخابهای فردی از جایگاه ویژهای برخوردار هستند و آگاهی و بصیرت فردی نیز ارزشمند شمارده میشود. بنابراین، ناگفته پیداست که گرایشهای دستهجمعی به یک ایدئولوژی خاص دیگر مورد قبول نسلهایی که تحت آموزشهای متفاوت قرار گرفتند، نیست. به همین دلیل، برخی از رهبران جنبشهای اسلام سیاسی به تدریج و در طول چندین سال از «فقاهت» به «تکنوکرات بودن» رسیدند و سپس در میان تکنوکراتها نیز شکاف ایجاد شد و آنها نیز به 2 دسته تقسیم شدند؛ دسته اول «تکنوکراتهای سنتی» بودند و دسته دوم افرادی با گرایشهای نوین بودند که به «دینداریِ بدون هزینه و خسارت» اعتقاد داشتند. درست به همین دلیل است که از بطنِ گروههای اسلامگرا و جنبشهای اسلام سیاسی، گروههایی شکل گرفتند که «به حاشیه رانده شدن در عرصه سیاسی» را در ازای «تحقق دستاوردهای اقتصادی و موفقیتهای فردی» پذیرفتند. از سوی دیگر، از دلِ این گفتمان جدید سیاسی و رویکرد اصلاحگرایانه همچنین گروههای اسلامگرای دیگری متولد شدند که هریک گرایشهای خاص خود را داشتهاند. برخی به دنبال نبرد و درگیری با نظامهای حاکم هستند، برخی برای تحقق دموکراسی تلاش میکنند و برخی نیز به دنبال برپایی دولت اسلامی طبق شریعت دینی هستند.
«علاء النادی» پژوهشگر امور گروههای اسلامگرا میگوید که به تدریج اشکال مختلفی از تدیّن و دینداری جدید شکل گرفت که نمیتوان گفت تمامی آنها با جنبشهای اسلام سیاسی در تعارض هستند. او در همین ارتباط، تصریح میکند: «برخی اشکال جدید دینداری و تدیّن ایجاد شدند که باید گفت هسته و مرکز ارتباط با جنبشهای اسلام سیاسی را تشکیل میدهند. این دسته از اسلامگرایان در حقیقت همان مقولات اسلام سیاسی کلاسیک را در قالبهایی جدید اما با همان جوهرِ سابق، عرضه کردند. برخی از آنها مردم را به انجام فعالیتهای تربیتی و آموزشی، عدم مشارکت در امور سیاسی و فعالیت در امور خیرخواهانه دعوت کردند و برخی دیگر نیز مسیر مبارزه و نبرد با نظامهای حاکم را در پیش گرفتند و اقدام مسلحانه را به عنوان ابزاری برای تصحیح عقاید و ایدئولوژیها معرفی کردند».
تحولات دینی و دینداری فردی
علیرغم شکلگیری انواع و اقسام متعددی از دینداری جدید از «اسلام بازاری» و «اسلام غیر سیاسی» گرفته تا «اسلام رادیکالی» و «اسلام انقلابی» و …، اما تمامی این گرایشها در چارچوب «مصرفگرایی» که ویژگی بارز و بزرگ عصر کنونی ماست، قرار گرفتهاند. در همینراستا، دکتر «رشید جرمونی» معتقد است: «فضای مصرفگرایی مفرط در قبال کالاها، تولیدات، ارزشها و … موجب شده است تا جوامع به سمت جستجوی سود ـ به هر قیمتی ـ پیش بروند. این پدیده تمامی ایدئولوژیها و فلسفههای بزرگ در جوامع را از ریشه هدف قرار داد؛ به گونهای که این ایدئولوژیها و فلسفههای بزرگ جای خود را به ارزشهای بازاری دادند». وی در ادامه سخنان خود همچنین میافزاید: «ارزشهای مصرفی خود موجب شکلگیری ارزشهای جدیدی شدند که ازجمله آنها میتوان به فردگرایی، عزلت و احیانا غُربت افراد، اشاره کرد. این همان چیزی است که پیوندهای اجتماعی مانند خانواده، قبیله و … که جنبشهای اسلامی سیاسی خالق آنها بودند را از ریشه نابود میسازد». «لوک هلمن» میگوید: «جوامع مدرن و پستمدرن، دیگر گرایشها و رویکردهای ارزشی خود را از دین و مؤسسات دینی دریافت نمیکنند. آنها گرایشهای خود را از استقلال فردی دریافت میکنند. در این چرخه، هر فرد خود به تنهایی راهنمای اخلاقی خود میشود. بدینترتیب، در چنین جوامعی، استقلال فردی بر گرایشات اخلاقی جمعی غلبه دارد. در این چرخه، این افراد هستند که خود با انتخابشان روش و خط مشی زندگیشان را برمیگزینند». از سوی دیگر، «ژان بودریار» جامعهشناس، فیلسوف و نظریهپرداز پسامدرنیته تصریح میکند: «واقعیت این است که ما به نقطهای رسیدیم که مصرف و مصرفگرایی همهچیز را به احاطه خود درآورده است. فضای حاکم، فضای مصرف و مصرفگرایی است».
دکتر «رشید جرمونی» در زمینه تحولات اجتماعی دینداری به نقش جهانیشدن به ویژه در عرصه فرهنگی اشاره میکند و میگوید که این پدیده در تغییر و تحول مجموعهای از مرجعیتها، مفاهیم، تصورات و اعتقادات نقش بسزایی ایفاء کرده است. به گفته او، حتی آن دسته از اعتقادات و مفاهیم که در برابر هرگونه تغییر و تحول مقاومت میکردند، در سایه پدیده جهانی شدن دستخوش تغییر شدند. این پژوهشگر بر این باور است که پس از تغییر و تحولات ایجاد شده، «دینداری فردی» به یکی از مهمترین پدیدههای اجتماعی تبدیل شد. به اعتقاد او، جهانی شدن رفته رفته به یک فکر و نیز به مجموعهای از ارزشها و پروژههای نوگرایانه تبدیل شد که در ایجاد شکاف در ویژگیها و مؤلفههای فرهنگی بسیاری از جوامع و به ویژه جوامع اسلامی، تأثیر گذاشت. این پدیده «بحران هویت» را نزد اکثریت قریب به اتفاق فرزندان جهان اسلام، ایجاد کرد. گفتمان جهانی شدن که تحت پوشش مطالبه «آزادی و مدرنیتهسازی» بر سلب تمامی خصوصیات و ویژگیهای فرهنگی، دینی و ارزشی جوامع تأکید دارد، گاهی به ظهور و بروز واکنشهای خشونتآمیز منجر شد و «بحران هویت» را به وجود آورد. افزون بر این، گاهی نیز یک گفتمان تلفیقی ظهور و بروز پیدا کرد که میگوید: «فرد مسلمان میتواند در این جهانِ جهانیشده زندگی کند، اما میبایست به دین خود، ارزشهای خود و فرهنگ خاص خود پایبند باقی بماند». این گفتمان در نزد برخی از رهبران جمعیت «اخوانالمسلمین» و نیز جنبش «النهضه» تونس به چشم میخورد.
«جرمونی» تأکید میکند که مفهوم «دینداری فردی» در نتیجه تحولات بزرگی به وجود آمد که در عرصه دین ظهور و بروز پیدا کردند. بدینترتیب، فردِ مسلمان به ویژه یک فردِ مسلمانِ جوان، به مرجعی برای خود در زمینههای مختلف تبدیل شد. مفهوم «دینداری فردی» موجب شد تا تمامی مرجعیتها برای فردِ مسلمان رنگ ببازد؛ چه مرجعیتهای سنتی نظیر مسجد، خانواده، تکیه، جنبشهای اسلام سیاسی و چه دیگر مرجعیتها نظیر نهادها و مؤسسههای رسمی و غیررسمی که به بازتولید ارزشهای دینی مبادرت میورزند. جای هیچگونه شک و تردیدی وجود ندارد که این مفهوم با هدف جایگزین کردن آن برای مفهوم «دینداری اجتماعی» که مرتبط با وفاداری به خانواده، قبیله، امّت، گروه و… است، سَربرآورده است. یکی از مؤلفههای «تدیّن و دینداری فردی» این است که میتواند به دور از تمامی عناصر تأثیرگذار، قواعد و موازین کلی و نیز خارج از ساختار تفکر و ایدئولوژی مؤسسات دینی، الگوی دینداری خود را شکل دهد. «جرمونی» از 2 مورد ذیل به عنوان علت اصلی و اساسی این مسأله یاد میکند؛
اول؛ انقلاب معرفتی و تأثیر آن بر تولید و بازتولید ارزشهای دینی
واقعیت این است که انقلاب آموزشی و تربیتی در جوامع اسلامی نقش مهمی در بینالمللی ساختن اطلاعات ایفاء کرد و بدینترتیب، زمینه برای دستیابی به این اطلاعات، انتشار آنها، تولید و بازتولیدشان فراهم گشت. زیرا دستیابی تعداد بیشماری از افراد به منابع معرفتی، فرصتی را برای تملّک بر بخشی از سلطه «معرفت دینی» فراهم آورد. در حقیقت، این انقلاب معرفتی موجب کمرنگ شدن سلطه معرفت دینی شد. «الجرمونی» تصریح میکند: «یکی از ویژگیهای برجسته انقلاب معرفتی، این است که نسلهای جدید شناخت خود از دین و مقدسات را از طریق راهکارهای عقلانی و در عین حال، تلفیقی به دست میآورند. آنها حتی از طریق راهکارهای مذکور متونِ وحیشده نظیر قرآن یا سنّت را درک میکنند و میشناسند. انقلاب معرفتی همچنین موجب رنگ باختن نهادها و مؤسسات سنتی، معرفتِ سنتی و راهکارهای آموزشی سنتی نزد حامیان جنبش اسلامگرایی نوگرا شد».
دوم؛ تأثیر رسانههای دینی بر «تدیّن و دینداری فردی»
رسانههای دینی یکی از مهمترین ابزارهایی هستند که موجب شدند تا بازیگران جدیدی در صحنه دین ظهور و بروز پیدا کنند و به تبع آن، تحولات مهم و خطرناکی در آنِ واحد رقم بخورد. رسانههای دینی در واقع موجب قطع شدن ارتباط با نهادها و مؤسسات سنتی و نیز قطع شدن ارتباط با منابرِ زمینی [مساجد و تکیهها] شدند و در نقطه مقابل، زمینه را برای دستیابی به مفاهیم دینی از طریق شبکههای ماهوارهای فراهم آوردند. لذا شبکههای ماهوارهای به عنوان ابزار جدیدی برای انتقال مفاهیم مطرح شدند که در آنها گفتمان جدیدی ارائه شد که ازجمله میتوان به برخورداری از رویکرد تسامح، مبارزه با آلودگی، مواد مخدر و… اشاره کرد. این شبکهها همچنین برخلاف رویکردهای سنتی به بررسی قضایا و مسائل عصر حاضر پرداختند. این شبکهها، ادبیات جدیدی را در پیش گرفتند و توانستند ارتباط بیشتری را با جامعه برقرار کرده و از قدرت اقناع بیشتری نیز برخوردار باشند. «جرمونی» تصریح میکند: «تمامی اتفاقات مذکور موجب شکلگیری مجموعهای جدید از ارزشهای دینی نزد جوانان مسلمان شد». او معتقد است که نسل کنونی ترجیح میدهد افکار و ایدئولوژی خود را از آن دسته از گفتمانهای دینی دریافت کند که بر ارزشهای فردی در تدیّن و دینداری، تأکید دارند. اینجاست که متوجه میشویم چگونه مبلغان نوگرا با ظاهر شدن در قاب تلویزیونها و شبکههای ماهوارهای به سمت ایجاد هویتهای جدید برای مسلمانان گام برداشتند.
«احمد توفیق» وزیر اوقاف و امور اسلامی «مراکش» تصریح میکند: «کسی که به ارائه موعظه دینی از طریق شبکهها و رسانههای ارتباط جمعی اعتیاد پیدا کرده است، برای ایجاد منیّت در افراد تلاش میکند و درصدد است تا نوعی خودبزرگبینی در آنها به وجود آورد. این تلاشها برای ایجاد خودبزرگبینی در افراد تنها در صفوف مبلغان نوگرا محدود و محصور نمیشود، بلکه تمامی اسلامگرایانی را دربرمیگیرد که فضای مجازی را صحنه جدیدی برای دعوت به سمت انتخابهای فردی ـ چه انتخابهای لیبرالی و چه انتخابهای رادیکالی ـ تلقی میکنند. کسانی که سخنان جوانان اسلامگرا در فضای مجازی و شبکههای ارتباط جمعی را پیگیری میکنند، به خوبی به این مسأله پی میبرند که ترویج منیّت درحال تقویت شدن است. این پدیدهای است که هرچه سریعتر باید متوقف گردد».
پایان
«پاتریک هاینی» پژوهشگر مشهور سوئیسی در کتاب خود تحت عنوان «اسلام بازاری» تصریح میکند: «چالشی که امروز وجود دارد در مواجهه با فضای جهانی خلاصه نمیشود، بلکه این چالش بزرگ در بازسازی این فضای جهانی و جنبه اسلامی بخشیدن به آن نهفته است. این چالش، آرزوها و رؤیاهای تمامی کسانی را که به قدرت ملتها در ابتکار و نوآوری ایمان دارند، بر باد میدهد و یک بورژوازیِ اسلامیِ برگرفته از فرهنگ مصرفی را شکل میدهد». اکنون این سؤال پیش میآید که آیا سخنان «هاینی» درست است؟ در مرحله پس از بهار عربی بود که الگوهای دینداری مستحکمتری در مقایسه با آنچه که «هاینی» از آن به عنوان «اسلام بازاری» یاد میکند، شکل گرفتند؛ الگوهایی که تلاش کردند تا به رؤیای شهید «سید قطب» در شکلگیری «طلیعه مؤمن» را جامه عمل بپوشانند. اکنون مرحلهای فرا رسیده است که در آن جریانهای اسلام سیاسی با تمامی انواع الگوهای تدیّن و دینداری مبارزه میکنند و هیچگونه روحیه انقلابی در این نبرد به چشم نمیخورد. درحال حاضر، جنبشهای اسلامگرا سرگردان و متفرق شدهاند و تلاش میکنند تا افکارِ قطعهقطعهشده خود را از اینطرف و آنطرف جمعآوری کنند؛ افکاری که ضربات امنیتی آنها را پراکنده ساخت.
این در حالی است که سازمانها و گروههای اسلامگرای جدیدی نیز ظهور و بروز پیدا کردهاند که ازجمله آنها میتوان به «داعش» اشاره کرد. این گروه تلاش میکند تا مقولات میراث اسلامی را دستخوش تغییر و تحول ساخته و آن را مجددا بازتولید کند. این گروه تازهتأسیس برای تحقق اهداف خود از قدرت نظامی نیز بهره میگیرد. در این میان، سرنوشت اسلامگرایان نوگرا چه میشود؟ علاوهبراین، الگوها و نمونههای متعددی از تدیّن و دینداری شکل گرفتهاند که هریک گرایشات خاص خود را دارند؛ در یک سوی، اسلامگرایان انقلابی با رویکرد بورژوازی قرار دارند و در سوی دیگر، اسلامگرایانِ بورژوا دیده میشوند که دارای رویکرد انقلابی و گاهی رویکرد معرفتی هستند. بنابراین، سؤال اینجاست که اسلامگرایان به کدام سمت و سوی درحال حرکت هستند؟