اندیشمندان و چهره های فرهنگیجریان شناسیمعرفی کتاب

معرّفی کتاب «الیمین و الیسار فی الفکر الدینی»؛ چیستی چپ اسلامی از زبان حسن حنفی

علی اصغر خسروی

این متن ترجمه‌ای از یادداشت دکتر یحیی الیحیاوی* است که در تاریخ ۱۵ جولای ۲۰۱۴ در وب‌سایت مؤسسه مؤمنون بلاحدود منتشر شده است.

این کتاب به زعم ما یکی از متون بنیادین و سترگ است، به همین خاطر با توجّه به زنده‌بودن مسائل مطروحه در آن و جسارت نویسنده آن در تشخیص علاج مسائل، مصمّم گشتیم به معرفی کتاب و نویسنده آن بپردازیم.

دکتر حنفی به سال ۱۹۳۵ در قاهره به دنیا آمد و در آنجا رشد کرد و درس خواند. او در سال ۱۹۵۶ با مدرک لیسانس از دانشگاه قاهره فارغ التحصیل شد. سپس  به فرانسه سفر کرد تا اینکه در سال ۱۹۶۶ دکتری خود را از دانشگاه سوربن پاریس دریافت کرد. او برای تدریس در گروه فلسفه دانشکده ادبیات دانشگاه قاهره در سال ۱۹۶۷ به مصر بازگشت. حنفی در سال ۱۹۷۳ به سمت استادیاری و در سال ۱۹۸۰ به استاد تمامی فلسفه نائل آمد و در سال ۱۹۸۸ رئیس گروه فلسفه دانشگاه قاهره شد و از آن تاریخ استاد تمام وقت دانشگاه قاهره محسوب گشت. به سبب تسلّط او بر زبان‌های انگلیسی، فرانسه و آلمانی به عنوان استاد مدعوّ، در بسیاری از دانشگاه‌های جهان، از جمله آلمان، مغرب، ژاپن و… فعّالیت داشت.

حسن حنفی بسیار بر تراث اهتمام می‌ورزید و بر خوانش عربی و اسلامی از آن تمرکز داشت. او کتاب‌های متعدّدی حول این موضوع منتشر کرد که از آن میان می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: «التراث والتجدید» منتشر شده در قاهره به سال ۱۹۸۰، «من العقیده إلى الثوره» در ۵ مجلّد به سال ۱۹۸۸ ، «من النقل إلى الإبداع» در ۹ مجلّد به سال ۱۹۹۹، «الدین والثقافه والسیاسه فی الوطن العربی» منتشر شده در قاهره به سال ۱۹۹۸. همچنین از او کتاب‌های  «الحوار الدینی والثوره» قاهره ۱۹۹۷ و «الإسلام فی العصر الحدیث» ۱۹۹۵، به زبان انگلیسی و کتاب‌های «مناهج التأویل» ۱۹۶۵ ، «تأویل الظاهریات» ۱۹۶۶ و… به زبان فرانسه چاپ شده است.

کتاب «الیمین والیسار فی الفکر الدینی» به دو فصل تقسیم شده است که نویسنده هر یک از این فصول را به بحث درباره تعدادی از قضایایی که جریان چپ و راست را در اندیشه اسلامی از یکدیگر جدا می‌کند و بحث درباره مسئله ثروت در اسلام به عنوان یک نمونه تطبیقی از نظریه خویش، اختصاص داده است.

نویسنده در فصل اوّل کتاب می‌گوید: «چپ و راست صرفا دو مقوله در ساحت سیاست نیستند، بلکه از حیث کلّی دو موقعیّت در معرفت بشری و علوم اجتماعی و به طور خاص دو موقعیت در ساحت عملی [واقعی] و  زندگی روزمره هستند.» آنچه مهم است وقوف به این دو وضعیت [چپ و راست] برای پرسش از «نسبت فکر دینی با واقعیت اجتماعی و همچنین تأثیر و تأثّر این دو است؛ تا مبادا گمان شود که اندیشه دینی، امری مقدّس است، چه آن یک محصول انسانی است، همانند ایدئولوژی‌ها که زاده واقعیت اجتماعی‌اند و خود بر واقعیت اجتماعی تأثیر گذارند.»

نویسنده معتقد است «چپ و راست دو پایگاه فکری متمایز از اساس و همچنین دو رویکرد در تفسیر [اندیشه دینی و واقعیت اجتماعی] هستند. گاهی اندیشه راست از چپ به نفع خویش بهره‌برداری می‌کند و گاهی بالعکس اندیشه چپ، اندیشه راست را به نفع خویش تفسیر کند.» وی ادامه می‌دهد: «اساسا چپ و راست در اندیشه دینی، دو وضعیت اجتماعی‌ حاکی از دو طبقه اجتماعی هستند که هر یک با تمسّک به ساختمان نظری موجود در جوامع سنتی – که همان عقاید دینی‌ است -، از حقوق طبقه خود دفاع می‌کند… بنابراین مسئله چپ و راست، یک مسئله عملی است و نه یک مسئله نظری. چپ‌ و راست بیش از آن که یک حقیقت نظری باشد، یک برساخت اجتماعی‌ است.» به این معنا که طبقه حاکم بر ثروت و قدرت، اندیشه دینی را به استخدام خویش می‌آورد و آن را به نفع خویش تفسیر می‌کند. همچنین اکثریت طبقه فرودست، به نوبه خود، ممکن است دین را برای از میان برداشتن طبقه حاکم با همان سلاح [تفسیر] به استخدام خود درآورند.

فصل اوّل

حسن حنفی در فصل اوّل این کتاب -که کتابی در «اصول علم دین» است و شامل الگوی اندیشه دینی است- به تعدادی از موضوعات و دوگانگی‌ها، یکی پس از دیگری می‌پردازد:

موضوع اوّل: این موضوع درباره نظریه معرفت است و نویسنده به وجود دو موقف در این مسئله متذکّر می‌شود. موقفی که ایمان را وسیله معرفت تلقّی می‌کند، با این اعتبار که ایمان فعلی ابتدایی است که مورد پذیرش و تسلیم واقع می‌شود و ردّ و اعتراضی نمی‌پذیرد. همچنین تمام اندیشه موجود به سمت «توجیه و درک ایمان است و نه نقد و موشکافی آن.» این همان پایگاه اندیشه راست است که نویسنده مطرح می‌کند. چرا که پذیرش ایمان، به مثابه یک نظریه معرفت «به اطاعت کردن و تسلیم شدن در برابر حاکمان نزدیک‌تر است.» همچنین مردمی که بدون هیچ مداقّه و مناقشه‌ای دست به پذیرش این حقایق می‌زنند، به اطاعت و فرمان‌برداری نزدیک‌تر هستند. در نتیجه حاکمان [طبقه راست] بر این اساس، بر افزایش مساجد و موالد، حمایت از نحل صوفیه، پشتیبانی از برنامه‌های دینی توسط رسانه‌ها و به طور مشخص آن دسته از برنامه‌ها که «نظم اجتماعی موجود را پنهان می‌کنند» تکیه می‌کنند. نویسنده اینجا به مسئله خویشتن‌داری [در عرصه نظامی و سیاسی] که اسلام از آن تعبیر به «جهاد» می‌کند، می‌پردازد و همچنین مسئله نیکی بر پدر و مادر و دیگران، محدود کردن جنگ صرفا با کسانی که با ما در دین درستیزند، محدود کردن جنگ به جنگ دینی، تا آنجا که مؤلف می‌گوید که آن‌ها هرگونه جنگ وطنی، اجتماعی و… را انکار می‌کنند. در مقابل طبقه چپ با دعوت به اندیشه و نه فرمان‌برداری،‌ از پایگاه راست متمایز می‌شود. فعالیت طبقه چپ بسیج کردن، تشکیل حزب و سیاسی کردن طبقات مستضعف است تا از دگماتیسم به روشن‌بینی و از ایمان به اندیشه برسند.

موضوع دوم: مرتبط با نظریه وجود است و مفاد آن این بیان است که «خدا باقی و عالم فانی است. خدا غنی و عالم فقیر است. غنی هرچه بخواهد، می‌تواند با فقیر کند و هیچ قانونی برای حفظ حقوق فقیر جز رحمت غنی وجود ندارد و همچنین هیچ اراده‌ای در مقابل غنی نمی‌ایستند مگر لطف و خواست خویش.» این همان طرح طبقه راست در اندیشه دینی است که نویسنده می‌گوید «این طرحی است که منطق طبقه راست، آن را تبلیغ می‌کند و مصمّم است که جهان را از دست مردم استثمارشده بدزدد و به مردم تلقین می‌کند که این جهان فانی است و ارزشی ندارد و ارزش تنها در ماوراء این جهان یافت می‌شود.» در مقابل این پایگاه، پایگاه چپ در اندیشه دینی قرار دارد که «این جهان را جهان باقی تلقّی می‌کند و تلاش انسان را در آن نتیجه‌دار و مؤثّر می‌داند. این جهان وسیله‌ای برای چیز دیگر نیست بلکه مطلوب و غایت در ذات خویش است. همچنین این عالم فانی نیست بلکه باقی است و وجود انسان در آن جوهری است و نه عارضی!» از این رو، مردم از اندیشه و عمل و تأثیرگذاری بر طبیعت و قانون  برخوردارند. «هیچ دینی بر گرده آن‌ها نسبت به طبقه حاکم که قدرت را دستان خود انباشته‌اند، نیست.» نویسنده متذکر می‌شود که گاهی طبقه راست از این موضوع استفاده می‌کند و می‌گویند از آنجا که مثلا رابطه سرمایه و کار، رابطه رئیس و مرئوس است و  جهان معاصر نیز در این مرحله قرار دارد، بنابراین جهان میدان اشتغال و سلطه سرمایه قرار می‌گیرد کمااینکه طبقه چپ گاهی این مطلب را می‌پذیرد. اما به زعم نویسنده این مسئله همیشگی نیست چرا که امکان تغییر نظام سرمایه‌داری و سیستم دستمزدی معاصر وجود دارد.

موضوع سوم: مرتبط با موضوع ذات الهی است و مؤلف اینجا بین دو موقف تمایز قائل می‌شود: ۱-ذات الهی به صفات شش‌گانه اثبات می‌شود: وجود، قدم، بقاء، عدم تشبّه به ممکنات، وجود استقلالی (غیر نعتی)، یگانگی. ذات الهی دارای وجود مطلقی است که از وجود انسانی مستقل است. نویسنده بر این عقیده است که این رویکرد، رویکرد طبقه راست است که از طریق این الهیات، نمایندگی خود را به جای خدا در رأس قدرت و در کنترل اقتصادی، برای یک نظام اجتماعی متمرکز،‌ اثبات می‌کند.

۲-موقف دوم که موقف طبقه چپ در اندیشه اسلامی است، انسان را مرکز وجود قرار می‌دهد و منشأ حرکت او را در ذاتش‌ می‌داند و قائل‌اند که ویژگی خاصّ انسان از موجود بودن او در هر مکان، ناشی می‌شود. این رویکرد از نظر نویسنده خوانشی انسانی‌تر است، چرا که انسان را به ارزشی می‌شناسد که بین همه ابناء بشر مشترک است. اینجا نه خدامحوری وجود دارد و نه تبعیض در قدرت و ثروت. این رویکرد مبتنی بر مقوله آزادی است. اما این رویکرد ممکن است توسط طبقه راست به نفع خود تفسیر شود،‌ آن هنگام که بر آزادی اقلیّت در برابر اکثریّت و آزادی ارتکاب جرم و… تأکید شود.

موضوع چهارم: مرتبط با مسئله عقل و قدرت یا عقل و نقل است. اینجا نیز دو موقف متمایز وجود دارد. نویسنده می‌گوید «موقف اوّل قدرت را حاکم بر عقل قرار می‌دهد درحالی که عقل مقدّم بر قدرت است. موقف دوم نقل را اساس عقل قرار می‌دهد در حالی که عقل تابع نقل است.» نویسنده کیفیت تفسیر نصوص را بر اساس این دو موقف مقایسه می‌کند، نه صرفا به این علت که هر نصّی مستعدّ اختلاف است-ولو این که آشکار باشد- بلکه به این خاطر که تغییر در ذات خویش، تابع  وضعیت محیط، وضعیت اجتماعی و موقعیت مفسّر و اهداف او است. بر این اساس، تعارض نصوص در حقیقت صرفا به خاطر تعارض در موقعیت‌ها است که هر موقعیت از نصوص به نفع خویش استفاده می‌کند. اما رویکرد دوم که نقل را اساس عقل می‌داند، رویکرد طبقه راست است که تبعیّت را توجیه می‌کند؛ خواه تبعیت حاکم سیاسی باشد، خواه تبعیت سرمایه‌دار باشد. اما موقف چپ، موقفی است که عقل را به حکم براهین و اولویات و استقراءات مقدّم بر نقل قرار می‌دهد.

نویسنده در اینجا می‌گوید «هر کس که سخن خویش را اینگونه می‌آغازد که قال الله و قال الرسول، او مصلحت مردم را نمی‌خواهد، در حالی که هرکس که حدیث عقل گوید و مطلبی از واقعیت بیان کند، او مدافع مصلحت مردم است و آماده جدال استدلال با استدلال و برهان با برهان است.» طبقه راست ممکن است از این رویکرد به نفع خویش استفاده کند و برای توجیه و منطقی ساختن مصالح اقلیّت و همچنین توجیه وضع موجود، بر عقل تکیه کند. چپ نیز ممکن است از نقل برای مقاصد خویش استفاده کند، خصوصا در جامعه‌ای که ایمان به نصوص دارد.
https://norgerx.com/kamagra-norge.html

موضوع پنجم: مرتبط با نبوت و وحی است. نبوّت اینجا به معنای اعجاز و معجزه خوانش می‌شود و مادامی که این‌طور باشد، طبقه راست دینی، از این قول به نفع خویش استفاده می‌کند به این صورت که انسان از ادراک مصالح خویش قاصر است، در نتیجه به یک حاکم یا مدیر یا شیخ یا… احتیاج دارد. اما اینجا یک رویکرد دیگر نیز وجود دارد که هرگونه توصیه و ولایت بر انسان را رد می‌کند و انسان را موجودی مستقل و بی‌نیاز از کمک خارجی یا عملی لحاظ می‌کند. با توجه به این موضوع که انبیاء، هرکدام بر قوم خویش آمدند تا استقلال انسان را رقم بزنند و زمانی که این اتفاق از جنبه نظری و عملی رقم خورد و «انسان، قادر بر درک تمام امور به عقل خویش و محقّق ساختن امور به وسیله عمل خویش شد، ظهور انبیاء متوقف گشت و ضرورت نبوّت از بین رفت.» طبقه راست به این موضوع باور دارد اما از آن به نفع حاکم یا سرمایه‌دار و علیه مردم استفاده می‌کند چراکه «آنچه مهم است حفظ ولایت بر مردم به اسم دین است.»

موضوع ششم: موضوع معاد است که در آن این پرسش اخروی مطرح است که «بعد از مرگ بر انسان چه می‌گذرد؟» در این موضوع نیز دو رویکرد وجود دارد: ۱-رویکرد اوّل مرگ را تنها در دستان خدا و نه دیگری تلقّی می‌کند. همچنین مرگ دارای دو قسم در انسان است: جسم که تجزیه می‌شود و ارزشی ندارد و نفس که باقی و جاودان در انتظار روز حساب است. به نظر می‌رسد که قاضی(خداوند) وقایع روز حساب را نه بر اساس قانون، بلکه بر اساس رحمت و عفو خویش، بررسی می‌کند. این رویکرد طبقه راست است که مردم را به آینده‌ای بهتر از امروزشان امید می‌دهند و آن‌ها را به عالمی مملوّ از رفاه و نعمات وعده می‌دهند تا همین رفاه و نعمات را از مردم در این دنیا محروم کنند. موقف دیگر به موضوع معاد، موقف طبقه چپ است که معقتد است مرگ ممکن است به سبب عوامل طبیعی باشد و می‌توان با از بین بردن اسباب مرگ مانند قحطی‌ها، حوادث، جنگ‌ها و… درصد مرگ‌ومبر را بین مردم کاهش داد. آن هنگام که بدن به سبب ضعف یا سستی می‌میرد، نفس را نیز از بین می‌برد «چگونه ممکن است بدن فانی باشد در حالی که ثابت می‌کند که نفس نمی‌میرد؟» نویسنده می‌گوید از نظر چپ جاودانگی انسان، ناشی از آنچه در زمین انجام داده و آنچه برای انسان‌های دیگر باقی گذاشته، می‌باشد و نه امری دیگر!

موضوع هفتم: متعلّق به رابطه عمل و ایمان است. در اینجا نیز دو موقف وجود دارد.۱- موقف طبقه راست که مدافع ایمان باطنی بدون بروز آن نزد مردم هستند. در نتیجه این موقف سکوت مردم را از جمله روشنفکرانی که حامل ایمان عقلی‌اند، تضمین می‌کند. ۲- رویکرد دوم عمل را از ایمان جدا نمی‌کند چرا که «ایمان بدون عمل اساسا وجود نداد. ایمان بدون آگاهی درونی یا تصدیق عقلی، صرفا یک احساس تند است و ایمان بدون فاش گفتنِ حق، ایمان ذلیل و خواری است.» این موقف چپ است که قائل به اولویت عمل بر نظر است و منتقد روشنفکرانی است که به تصدیق عقلی و نظری بسنده می‌کنند، بدون تلاش برای تحقّق آن و بدون تلاش برای بسیج کردن مردم برای فهم حقوقشان.

موضوع هشتم: موضوع سیاست «به عنوان آخرین موضوع سنّتی در علم اصول دین گذشته است.» در اینجا نیز دو موقف وجود دارد. ۱-موقف طبقه راست که سیاست را ضمیمه علم اصول دین می‌دانند و آن را اصلی از اصول دین مانند توحید و عدل تلقّی نمی‌کنند. در اینجا سیاست فرع است و نه اصل. دین نیز صرفا مجموعه‌ای از عقائد است و عقائد نیز با زندگی این دنیایی انسان رابطه‌ای ندارد. این موقفی است که دین را جامد و تغییرناپذیر می‌کند و «سیاست را از تلاش روزمره مؤمنین، خارج می‌کند.» این بدین معنا است که سیاست در دست امام یا زعیم متمرکز شده است، به همان گونه که عبادت در ذات خداوند  و دین در ایمان به خدا منحصر شده است، بدون انتقاد از نهادها یا راه‌های نظارت و کنترل حاکم. در حالی که این شیوه همان سیستم اکثر پادشاهی‌های موروثی است. ۲-موقف دیگر، سیاست را اصل قرار می‌دهد و نه فرع. این موقف سیاست را محقق‌کننده اصول دین تلقّی می‌کند و در اینجا اندیشه سیاسی حول ساخت نهاد‌های قانونی می‌چرخد و در سایه آن، حاکم ملزم به رعایت مبادی و قوانین است. صرف نظر از اینکه نسب یا طبقه حاکم، او به محک انتخابات گذاشته می‌شود و ممکن است عزل شود.

موضوع نهم:  موضوع «وجود جامعه در تاریخم است و اینجا نیز دو موقف وجود دارد. ۱-موقف طبقه راست است که تاریخ را از موضع خویش در استقراء جوامع مختلف، ساقط می‌کند و آن را به تاریخ امّت که تاریخی واحد است، فروکاست می‌دهد. این تاریخ، تاریخ مالکیت یا تاریخ خانواده حاکم است و نه تاریخ طیف‌های مختلف مردم. ۲-موقف دوم، موقف طبقه چپ است که «تاریخ را جزئی جدایی‌ناپذیر از سرشت فرد و جامعه می‌داند. به همین خاطر چپ‌ها نظریه‌ای تاریخی از سیاست و یا تحلیلی تاریخی از جامعه و منازعات دارند.» تاریخ در این تلقّی، به سمت عقب سیر نمی‌کند، بلکه حرکت آن رو به آینده است.

موضوع دهم: آیا موضوعات علم اصول دین پایان یافته است، یا می‌توان به آن امور جدیدی را متناسب با احوال معاصر اضافه کرد؟ اینجا نیز به زعم نویسنده دو موقف وجود دارد. ۱-موقف اوّل معتقد است که نسل اوّل از قدماء، از همه چیز بهره بردند و شیء کوچک و بزرگی را رها نمی‌کردند مگر درحالی که از آن متمتّع می‌شدند. «این موقف طبقه راست است که عقائد را محدود به حیات دینی و نظام سرمایه‌داری را مخصوص حیات دنیوی می‌داند.»

۲-در برابر، موقف دوم، علم اصول دین را قابل تطوّر تلقّی می‌کند و به عقائد، مضمون اجتماعی ملهَم از عصر خویش می‌دهد. این موقف طبقه چپ است که توسط مصحلینی چون افغانی، اقبال، کواکبی و دیگرانی تمثّل یافته است؛ کسانی که دین را به دنیا پیوند دادند. نویسنده معتقد است، می‌توان محتوای جدید برای آموختن اصول دین، اضافه کرد مانند الهیات سرزمین، الهیات انقلاب، الهیات توسعه، الهیات تغییر اجتماعی، به معنای الهیات سیاست که تقسیم سنّتی بین عقیده و شریعه یا تقسیم بین اصول دین و اصول فقه را از بین می‌برد. پس از آن نویسنده به رابطه سرمایه‌داری و دین می‌پردازد و معتقد است که نظام سرمایه‌داری غالبا از دین برای مصالح خویش،‌ سوء استفاده می‌کند. نظام سرمایه‌داری بین مکان عمل و مکان عبادت تفصیل قائل می‌شود و با این رویکرد، مردم را به ساخت مساجد و تقویت طرق صوفیه و… سوق می‌دهد. در حالی که از نظر نویسنده «عمل، خود یک عبادت است و عبادت آن چیزی نیست که انسان در روزانه نیم‌ساعت در پنج مرتبه انجام می‌دهد بلکه عبادت آن چیزی است که انسان در طول بیست‌وچهار ساعت شبانه‌روز به آن مشغول است.» نویسنده معتقد است که علم عبادت است، نابود کردن ظلم عبادت است. انحصار عبادت در برگزاری شعائر دینی، خود نوعی استعمار فرهنگی و ایماژ سرمایه‌داری از دین است. براین اساس نویسنده بین بعد روحی و بعد مادّی تمایز قائل نیست، بلکه معتقد است که تمام عالم روح است و تمام عالم مادّه و هیچ گسستی بین این دو نیست!

فصل دوم

نویسنده در فصل دوم که با عنوان «المال فی القرآن» است، سعی می‌کند تا میراث دینی گذشته ما را همانگونه که در قرآن تمثّل یافته است، متناسب با نیازهای معاصر که مهم‌ترین آن مسئله توسعه به روش سرمایه‌داری است، بازسازی کند. نویسنده تأکید می‌کند که کلمه «المال» در قرآن ۸۶ مرتبه ذکر شده است و معنای آن این است که «مسئله ثروت موضوع مهمی است و وحی مفصلا به بیان آن پرداخته است و این یک مسئله عارضی و فرعی نیست.» این در حالی است که کلمه نبی در قرآن هشتاد بار ذکر شده است و کلمه وحی به انحاء مختلف تنها هفتادوهشت بار ذکر شده است. آنچه برای نویسنده در اینجا اهمیت دارد، صرف ثروت به عنوان موجودی در طبیعت یا موجودی مستقل نیست، بلکه آنچه برای او مهم است، ثروت بهره‌برداری شده و استثمارشده پس از رابطه‌ای که با انسان به عنوان عنصر حرکت و استثمار و نه جمود و سکون، برقرار می‌کند، است.

از آنجا که ثروت، به صورت خودکار ثروت را خلق نمی‌کند، بلکه این تلاش انسان است که ثروت را ازدیاد و تکثیر می‌کند، تحریم ربا به عنوان تحریمی قاطع و تخلّف‌ناپذیر آمده است؛ به این اعتبار که ثروت، ثروت را خلق نمی‌کند. ثروت از آن خدا است و در ملک کسی نیست و در قرآن ولو یکبار نیامده است که  ثروت از آن اغنیاء و مترفین است. ثروت در قرآن به ندرت مرفوع به کار رفته است به این معنا که ثروت نمی‌تواند فاعل یا مبتدا یا خبر باشد، چرا که ثروت به خودی خود و بالذات عمل نمی‌کند، بلکه از خلال تلاش انسانی عمل‌ می‌کند. نویسنده معتقد است که ثروت صرفا از آن خدا است و «یورثه من یشاء من عباده الصالحین». خدا ثروت را به عنوان ودیعه‌ای برای صرف کردن در آنچه بدان امر کرده، در اختیار مردم قرار داده است. ثروت ارث، ملک یا در انحصار یک قدرت دینی یا سیاسی نیست. کسی که می‌خواهد تشبه به نبی یابد، باید جهاد به نفس و جهاد به مال کند و نه اینکه صرفا اقامه شعائر کند و ریش بلند کند! ثروت در ذات خویش، ارزشی ندارد، بلکه  ارزش آن ناشی از تلاشی است که برای استثمار آن صرف شده است. کثرت مال، فتنه است و قلّت مال آسیب است. این گزاره از نظر نویسنده آن چیزی است که تصوّر اسلام از مسئله مال را متمایز می‌کند و آن را از تصوّر سرمایه‌داری از مال که بر اساس مالکیت فردی، سود، اقتصاد آزاد، کسب غیر مشروع، جامعه مصرف‌زده و زندگی مرفّه است، دور می‌کند.

*دکتر یحیی الیحیاوی، محقّق مغربی و استاد دانشگاه محمد الخامس رباط 

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا