اندیشمندان و چهره های فرهنگیجریان شناسیجریان شناسی سیاسیجریان شناسی فکری و مذهبیمعرفی کتاب

معرفی کتاب «اطلس رهبران»

پیشگفتار

«ما انقلابمان را به تمام جهان صادر مى‏کنیم؛ چراکه انقلاب ما اسلامى است، و تا بانگ لا اله الا اللَّه و محمد رسول اللَّه بر تمام جهان طنین نیفکند مبارزه هست، و تا مبارزه در هر جاى جهان علیه مستکبرین هست ما هستیم[۱]». «من امیدوارم که همۀ ملت‌هاى اسلام که به‌واسطۀ تبلیغاتى که، فعالیت‌هایى که از اجانب شد و این‌ها را از هم متفرق کردند و مقابل هم قرار دادند، بیدار بشوند و همه با هم بشوند. یک دولت بزرگ اسلامى، یک دولت زیر پرچم لا إله إلا اللَّه تشکیل بدهند و این دولت بر همۀ دنیا غلبه بکند[۲]».

«یک دولت بزرگ اسلامی» بخشی از مسیر مبارزاتی بود که امام راحل; برای برافراشتن توحید در سراسر جهان طرحش را ریخته بود و قرار بود بخشی از هویت انقلابی دل‌بستگان به گفتمان انقلاب اسلامی باشد تا در هوای آن نفس بکشند و تعالی یابند.

اما اوضاع تعامل ما با هم‌کیشانمان چنان‌که باید پیش نرفت. فارغ از دسیسه‌های استکبار جهانی برای جلوگیری از نفوذ گفتمان ناب اسلامی انقلاب ما در جهان اسلام و فارغ از زمینه‌های اثربخشی این دسیسه‌ها در جهان اهل‌سنت، باید اعتراف کرد که جامعۀ ما نیز به دلایلی زمینۀ کارایی حیله‌های استکبار را فراهم ساخته است.

در گذر از قرائت‏های متداول و سنتی ایرانیان از اوضاع همسایگان اعتقادی خویش، چه در ابعاد سیاسی و تمدنی، و چه در لایه‏های فکری و معنوی، نادیده‏های کوچک، بزرگ و گاه «بسیار بزرگی» به‌چشم می‏آید، که نادیده‏ماندنشان می‌رود تا حتی درون قلمرو فرهنگی انقلاب اسلامی هم بحران‌آفرین شود. قاطبۀ جریان‏های اهل‌سنت، با وجود اختلافات شدید و گاه خونین، شرق تا غرب زیست‏بوم اسلامی را در دهکده‏ای گنجانده‏اند، تا روابط سیاسی، فرهنگی و اقتصادی‏شان به دغدغه‏ای جدی برای سیاست‏سازان جهان بدل شود. در چنین زمانه‌ای اما، شیعیان و به‌خصوص شیعیان ایران، مسیر انزوای کامل از آن حرکتی را در پیش گرفته‏اند که زمانی به کمتر از جایگاه رهبری‏اش راضی نمی‏شدند. چیزی که رهبر معظم انقلاب بارها و بارها نسبت به آن دغدغه نشان داده و امام راحل; نیز از آن پرهیز داده بود:

«تمام قدرت‌ها و ابرقدرت‌ها کمر به نابودى‏مان بسته‏اند، و اگر ما در محیطى دربسته بمانیم قطعاً با شکست مواجه خواهیم شد. ما باید حسابمان را صریحاً با قدرت‌ها و ابرقدرت‌ها یکسره کنیم و به آنها نشان دهیم که با تمام گرفتاری‌هاى مشقت‏بارى که داریم، با جهان، برخوردى مکتبى مى‏نماییم[۳]».

اما به‌نظر می‌رسد که برخورد بخش عمده‌ای از جامعۀ شیعی ما نه‌تنها با جهان، بلکه با جریان‌های اسلامی نیز آن‌قدرها مکتبی نبوده است. هرچه باشد به‌چوب راندن برادران با ادعای الگو بودن برای نهضت‌های اسلامی دیگر چندان تناسب ندارد. گویی این جماعت را ناسازتر از طلقا یافته‌ایم! عسی الله أن یجعل بینکم وبین الذین عادیتم منهم موده‎[۴] … .

ما را به گرد کعبـه قراری است مشتـرک

یعنی قـرار و مقصـد این کاروان یکـی است[۵]

پژوهشکدۀ تمدن توحیدی با توجه به ضرورت تولید نرم­افزارهای کارآمد در حوزۀ فرهنگ و تمدن اسلامی با توجه به تراث علمی شیعی، و نیز ایجاد جریان بالندۀ علمی – پژوهشی در جامعۀ حوزوی تأسیس گردید. این پژوهشکده با هدف هرچه بیشتر نسبت گرفتن نهاد مقدس روحانیت با اهداف متعالی نهضت اسلامی، و حل مسائل روز جامعه در جهت منویات مقام معظم رهبری مدّظله، علاوه‌بر ساحت‌های بنیادین علمی، وارد حوزه‌های راهبردی و نیز اقدام‌پژوهانه شده است و سعی می‌نماید در تعامل بین دانش و عینیت موجود، به راه‌حل‌هایی موجه درزمینۀ اهداف حوزه‌های علمیه دست یابد.

اندیشکدۀ مرصاد به عنوان بخشی از پژوهشکدۀ تمدن توحیدی، از سال ۱۳۹۲ با همت جمعی از طلاب حوزۀ علمیۀ قم و با دغدغۀ گسترش مطالعات راهبردی در مسائل کلان انقلاب اسلامی  و آماده‌سازی حوزه جهت ایفای نقش مغفول و محوری امامت امت و راهبری اجتماعی، آغاز به فعالیت کرد. این مجموعه با در نظر داشتن مسئولیت  و خاستگاه حوزوی خود، بر آن است تا با تمرکز بر مسائل کلانی که مؤلفه‌های مذهبی در آن دخالت عمده دارند، بر اساس مبانی اسلامی و آرمان‌های انقلاب، سیاست‌های خلاقانه، عملی و کارگشا عرضه نماید. همچنین می‌کوشد در فرایند تماس و مطالعه در مسائل عینی و کلان نظام، نسلی از روحانیون را تربیت کند که از مهارت و دانش لازم برای رهبری اجتماعی برخوردار باشند.

اثر حاضر با عنوان «اطلس رهبران، تصویری از صحنۀ رقابت داعیان مذهب در جهان اهل‌سنت» سعی دارد از دریچۀ بررسی مؤلفه‌های جریان‌شناسی، برآورد تأثیر و روندپژوهی تأثیرگذارترین رهبران مذهبی اهل‌سنت جهان اسلام و جریان تابعۀ آن‌ها، گامی کوچک و متواضعانه در مسیر قرائتی جامع از صحنۀ عینی جریان‌های اسلامی باشد.

پژوهشکدۀ تمدن توحیدی از مؤلفان این مجموعه که با تلاش و دقت نظر مناسب اثری درخور قدردانی تهیه کردند، صمیمانه تشکر می‌نماید. همچنین به‌صورت ویژه از فاضلان گران‌قدر آقایان عظیمی و تجریشی که هریک در مقاطعی زحمت مدیریت طرح را عهده‌دار بودند، قدردانی می‌نماید. نیز بر خود لازم می‌داند از استاد گرامی جناب حجت‌الاسلام سیدعلی موسوی که با راهنمایی‌های خود به غنای اثر افزودند، و همچنین حجت‌الاسلام سیدمحمد طباطبایی که زحمات بسیاری برای به سرانجام رسیدن کار کشیدند، کمال سپاسگزاری را به عمل آورد.

باشد که مقبول درگاه حق و مورد رضای حضرت حجت قرار گیرد.

پژوهشکدۀ تمدن توحیدی

اندیشکدۀ مرصاد

[۱] . صحیفۀ امام، ج‏۱۲، ص۱۴۸.

[۲] . همان، ج‏۶، ص۲۳۴.

[۳]. همان، ج‏۱۲، ص۲۰۲.

[۴]. سوره ممتحنه، آیۀ ۷.

[۵]. سروده سیدمحمدصادق آتشی

دین‌سالاران سنی

درآمدی بر یک حوزۀ پژوهشیِ نو[۱]

مذهب و جریان‌های مذهبی همیشه پای ثابت تحولات سیاسی ـ اجتماعی عالم اسلام بوده‌اند، و هیچ فراز و فرودی در هیچ مقطعی نتوانسته است عاملیت این نوع از جریانات را به‏کلی محو کند. وقایع مختوم به سقوط عثمانی، نهضت ضد استعماری شبه‏قاره، مناقشات ناصر با سعودی‌ها، نهضت نفت ایران و جنگ‌های اعراب و اسرائیل همگی رد پررنگی از این نوع نقش‌آفرینی را تا اواخر دهۀ شصت میلادی به نمایش می‌گذارد.

پس از یک دوره فترت ده‌ساله در خارج از ایران، این انقلاب اسلامی بود که محرک‌های مذهبی را مجدداً به ثقل فرایند‌های اجتماعی سیاسی جامعه مسلمین کشاند. احیا و قدرت یافتن جریان‌های اسلامی ضد صهیونیستی در فلسطین و لبنان، فعال شدن جریانات احیاگری مذهبی در عربستان، شکل‌گیری حزب الدعوه و انتفاضۀ شعبانیۀ عراق، شکل‌گیری مجاهدین در جنگ افغانستان، انقلاب ۱۹۹۲ الجزایر، قدرت گرفتن حسن الترابی در سودان، به‌میدان آمدن اربکان و سایر اسلام‌گرایان در قلمرو آتاتورک و اپیدمی پرشتاب جریان‌های مسلح اسلامی همچون القاعده از جلوه‌های موج دوم فعال شدن جریان‌های اسلامی در جهان اسلام است.

وابسته به موج دوم یا مستقل از آن، بیداری اسلامی بی‏گمان سومین موج از اوج گرفتن نقش‏آفرینی جریان‌های اسلامی در قلمرو اسلام است. خیزشی که بیش‌ازپیش جریان‌ها و رهبران اسلامی را در میانۀ معرکه قرار داد و این بار فرصت عرض اندام به گرایشات اخوانی داد تا بخت خود را برای تسلط بر دایرۀ قدرت بیازمایند. نتیجۀ این خیزش و حرکت‌های آتی هرچه باشد تأثیری بی‌مانند در سرنوشت پروژۀ جهانی انقلاب اسلامی و داعیۀ تمدنی آن خواهد داشت. جریان‌های اسلامی، ولو اینکه هویتی متمایز یا متناقض با همدیگر برای خود قائل شوند در شکست‌ها و دستاورد‌ها سهیم خواهند بود. همان‏طور که انقلاب اسلامی روزی منجی احیاگری دینی در جهان اسلام شد، تسلط اسلام‌گرایان بر موج بهار عربی تقارنی معنادار با فروکش کردن توان جنبش سکولار سبز در ایران یافت و افق‌های آن را تیره‌تر کرد.[۲] بیرون از حلقه‌های داخلی جریان‌های اسلامی جزئیات مرئی نیستند، و مرزکشی‌های دستی لزوماً به‌چشم نمی‌آیند.[۳] حکومت طالبان هرچند توسط دیوبندی‌های به‌ظاهر شیعه‏ستیز شکل گرفت، صرف روحانی‌سالاری در آن برای سرایت نام و ننگش به تئوکراسی شیعی هم‌جوار کافی بود. مرجعیت یافتن الازهر در قانون اساسی مصر پس از انقلاب گرچه با هزینۀ سیاسی اخوان انجام پذیرفت، بخشی از سود آن به‏طور مستقیم در قم برداشت می‌شد. حتی اگر غالب دولتمردان ما نام حزب PAS مالزی را نشنیده باشند، بسیاری در آن دیار نام ایران را از رهگذر همین حزب جدی می‌گیرند.

نهادهای دینی نیز از این هم‏بستگی علّی مستثنا نیستند. این تصور رهزن است که وجود و عدم مؤسسات دینی ریز و درشت در جهان اسلام دخل چندانی به آنچه نهاد‌های تبلیغی و آموزشی و پژوهشی دینی در ایران انجام می‌دهند، ندارد. حتی اگر برای بدنۀ حوزه و مخاطبان آن محسوس نباشد، بخش کوچکی از حوزه و نظام خود را در فعالیت‌های مذهبی گسترده برون‏مرزی داخل کرده‏‌اند که پس‏لرزه‌های آن دیر یا زود احساس می‌شود. درواقع تا امروز نیز این حصار بلند زبان و قاطعیت سلبی نظام بوده است که ثبات راست‌کیشی در داخل ایران را فراهم آورده، و محافظه‌کاری مذهبی را به گزینه‌ای ممکن بدل کرده است. معلوم نیست اگر چهره‌ای در قواره‌های اقبال دوباره در حوزۀ پارسی شرق ایران ظهور کند چقدر بتواند تکانه بر سازمان اندیشۀ ایرانیان وارد کند. برای مقایسه مفید است در نظر بگیریم که دومین بازار داغ کتب شریعتی، افغانستان پارس‌زبان، اما سنی‌مذهب بوده است.[۴] هم‌اکنون به‏صرف فعالیت‌های مجموعه‌ای کوچک همچون مسجد مکی و دارالعلوم زاهدان حساسیت طیف وسیعی برانگیخته شده است. بااین‏حال مشاهده می‌شود که بسیاری در قم نام دارالعلوم دیوبند را که تنها ازحیث تعداد فارغ‏التحصیل بیش از بیست برابر دارالعلوم زاهدان است[۵] و مرجعیت بی‌مانندی در جنوب آسیا دارد، نشنیده‌اند. الازهر بی‌شک سیلی بی‌اعتنایی‌اش نسبت به خواب‌هایی را خورد که در مدینه برایش می‌دیدند. سعودی‌ها نیز، نه با دلار و نه با مشت آهنین، نتوانستند از ورود اخوان به قلب جامعه وهابی جلوگیری کنند. دیر یا زود موانع فیزیکی انتقال گفتمان‌های رقیب در هر قلمرو اسلامی از بین خواهد رفت. در چنین شرایطی بازنده کسانی خواهند بود که شناخت و برنامه‌ای نسبت به آنچه پشت این سد‌ها منتظر است، نداشته باشند.

ارگان‌های حاکمیتی نیز در این حوزه وضعیت مطلوبی ندارند. نوعی سردرگمی در قبال تحولات جاری و آرایش جریان‌ها در سپهر سنی‏گری، نهادهای داخلی را فرا گرفته، و این سردگمی برای ناظران خارجی نیز کاملاً محسوس بوده است. بسیاری از این نهاد‌ها در سه دهه تجربه تعامل با جریان‌های اسلامی روزبه‏روز از اسلام‌گرایان فاصله گرفته، و رویی گشاده‌تر به سکولارها و سکوتی‌ها نشان داده‌اند. این روند در اوج خود تبدیل به قطع حمایت‌های – دست‏کم لفظی- سابق از حرکت اخوان‌المسلمین شده است.

بی‌شک این تصمیمی یک‏طرفه نبوده و طرف‌های سنی در تغییر رویکرد مصمم‌تر نشان داده‌اند؛ اما موضوع آزاردهنده نقش خلأ اطلاعات طرفین در تعمیق گسل ایران شیعی و عالَم سنی و به‏خصوص اسلام‌گرایان است. روزی نیست که در میان رسانه‌ها و موضع‌گیری‌های اَعلام دوطرف ادعاها و استنادات غریب و به‏غایت بی‏پایه مشاهده نشود. گسل زبانی و گسست در مدیوم‌های ارتباطی مفهوم امت اسلامی را به آرزویی بربادرفته شبیه ساخته، و شرایطی فراهم آورده است که ایرانیان شبحی بسیار محو از آنچه در جهان عرب و هندی و مالایی می‌گذرد دارند، و بالعکس. در مقایسه اما این سه ابرحوزۀ اسلامی از دهۀ هفتاد میلادی توانسته‌اند روابط فرهنگی و سیاسی خود را کم‏وبیش توسعه دهند و در هم تداخل یابند. سازمان‌های فراملیتی متکثر، کنسرسیوم‌های تشکیلاتی ایجادشده توسط مسلمانان مهاجر در غرب، رفت و آمد‌های پربسامد داعیان و عالمان و فعالان سیاسی، و ورود فعال این عناصر در استفاده از رسانه‌های جدید بالاخص اینترنت و ماهواره، پدیدۀ «موضع‌زدایی»[۶] از اسلام و سست شدن اسلام‌های محلی یا موضعی را موجب شده است.[۷] این روند روبه‌رشد علی‏رغم تمایل اغلب دولت‌های اقتدارگرا یا تکنوکرات مسلمانی اتفاق می‌افتد که تمایل به ملی کردن دین و ثبات در آن دارند و از اسلامی فولکلور – یا به‏بیان‏دیگر اسلام فرهنگی – حمایت می‌کنند. امروزه حتی تشکیلات به‏نسبت کوچکی همچون دارالارقم در مالزی نیز خود را داعیه‏دار نهضتی جهانی و تولیدکنندۀ نسخه‌ای برای نجات تمام امت اسلام می‌داند، و مهم‏تر آنکه در همین راستا منابع محدود خود را در گستره‌ای بسیار وسیع‌تر از سرزمین مادر می‌گستراند.[۸]

بااین‏حال چنین به‌نظر می‌آید که این روند اگر در جهان اسلام کند بوده، در ایران انقلابی به‏عکس طی شده است! رگه‌های شیعی و حتی ایرانی و بلکه پارسی انقلاب روزبه‏روز فراخ‌تر شده، و شریان‌های جهانی و امت‌گرا و فراقومی آن با خطر انسداد مواجه‏اند. اگر نبود حیثیتی شدن مسئلۀ فلسطین ممکن بود ما دیگر هیچ سخن همدلانه‌ای با سپهر عمومی سنی در خود نیابیم. این روندی بود که بیش از هرچیز می‌تواند وارث جنگ افغانستان تلقی شود؛ جنگی تقریباً هم‏درازای با جنگ ایران و عراق و به همان اندازه موفق در انصراف ذهن مخاطبانش به خود. در همان زمان که ایرانیان تمام همّ و غم خود را معطوف به دفع تجاوز صدام از مرزهای غربی کرده ‌بودند، در شرق ایران جبهه‌ای پرتنش تمام دنیای اهل‏سنت را درگیر خود کرده ‌بود، و برای آن از ایالات متحده گرفته تا اندونزی مجاهد می‌آمد. جنگجویان این جبهه نیز همچون مجاهدین ایرانی دغدغه‌ای نسبت به آنچه در جبهۀ دیگر می‌گذشت نداشتند و آن را موضوعی فرعی می‌دانستند. پس از قطعنامۀ ۵۹۸ نیز خستگان دولت سازندگی بیشتر علاقه داشتند آب بر روی خرده‌آتش‌پاره‌هایی که از انقلاب به منطقه سرایت کرده‌ بود بریزند؛[۹] لذا انقلاب بیش‏ازپیش ایرانی شد و نگاه‌ها مشغول تب‌های موضعی گشت.

به‏هرحال جهان اسلام در حال یکپارچه – و نه متحد- شدن است؛ بدین‏معنا که شرکای بالقوه همدیگر را می‌یابند، و آرایش جناح‌های رقیب در نقاط مختلف متجانس می‌شود، و جریان‌هایی که نتوانند از محلی بودن به‏در آیند، در ساختار‌های جهانی هضم می‌شوند، و‌ اینها همه چیزی نیست جز انعکاس جهانی شدن در قلمرو اسلام. در چنین شرایطی جمهوری اسلامی نمی‌تواند با محافظه‌کاری و درون‌گرایی دیپلماتیک از پس رقبایی برآید که در فرایند یادشده به‏تدریج تنومند و فرامرزی شده‌اند. غفلت در ایجاد شراکت‌های هوشمندانه و مدیریت بدون کارشناسی رقابت‌ها خطری مهم است که رفع آن بدون توجه به نقش نهاد‌های دینی در جوامع اهل‏سنت میسر نخواهد بود. این توجه نیز باید بر روش‌های آکادمیک، استنادپذیر و میدانی مبتنی شود و نه صرفاً خاطره‌گویی و سفرنامه‏نویسی.[۱۰] نوشته حاضر گامی است بسیار کوچک و ابتدایی در جهت رفع این دغدغه، و امید است مرضیّ حضرت حق و مقبول طبع صاحب‏نظران و نخبگان افتد.

برای تکمیل فایده ضروری است نکاتی چند در توضیح سبک و جهت‏گیری‌های اثر حاضر بیان شود.

پیشینۀ مطالعات

در این مجال کم برای سخن، پیشینه‌گویی را محدود به حوزۀ شیعی فارس‏زبان می‌کنیم؛ وگرنه جا داشت طرح شود که حوزۀ شیعی عرب‏زبان از قرن سیزده قمری با متفکران خاندان کاشف‌الغطاء، صدر، حکیم، فضل‏الله، و چهره‌های دیگری همچون مغنیه، شرف‌الدین و آصفی آمیختگی تنگی با گسترۀ فکر اسلامی داشته‌اند.

آغازین حرکت‌ها در درون ایران برای تفهم و تفاهم با انقلابیون جهان اسلام یکی دو دهه پس از شروع موج اول اسلام‌گرایی در دهۀ سی شروع شد. در میان چهره‌های این گذشتۀ دور از نام سیدغلام‌رضا سعیدی و قلم پرکار او در ترجمۀ آثار اقبال و سیدجمال و کواکبی و مودودی و قطب و خورشید احمد و همچنین تألیفاتش دربارۀ جنبش الجزایر و فلسطین و پاکستان نمی‌توان بی‏اعتنا گذشت. این موج در تلاقی با نهضت امام از دهۀ چهل هیجانی مضاعف یافت، و تا اوایل پیروزی انقلاب آثار بسیاری از این دورۀ شکوفایی به یادگار مانده است. در میان آثار این موج، خامۀ آیت‏الله خامنه‌ای جزو السابقون الاولون است. او در اواخر دهۀ سی باکتاب مسلمانان در نهضت آزادی هندوستان به معرفی حرکت‌های اسلامی شبه‏قاره و خصوصا اقبال پرداخت و بعد‌ها با ترجمۀ آینده در قلمرو اسلام و فی ظلال القرآن از سید قطب همین خط را پی گرفت. پس از او باید از سید‌هادی خسروشاهی به‏عنوان چهرۀ درخشان این نسل یاد کرد که از دهۀ پنجاه تاکنون با ترجمۀ آثار قطب و کلیم صدیقی و تألیفات بسیار، انقلابیون ایران را با ادبیات اسلام‌گرایان در جهان آشنا کرد. امتیاز او بر دو چهرۀ دیگر پیش‏کسوت یعنی آیت‏الله تسخیری و آیت‏الله واعظ‏زاده دوسویه بودن فعالیت‌هایش بود؛ چراکه این دو بیشتر بر معرفی اندیشه‌های تشیع انقلابی و وحدتی در جهان اهل‏سنت متمرکز بوده‌اند. از مساهمت علی رفیعی با ترجمۀ کتاب نظام سیاسی اسلام مودودی در مقطع انقلاب و دیگر تألیفاتش نیز باید یاد کرد.

از ویژگی‌های این دوره، زبان عمومی و رویکرد جریان‏ساز آثار بود. بنابراین طیف وسیعی، از متفکرین طراز اول تا دانشجویان و فعالان انقلابی، مخاطب آن قرار می‌گرفتند و علاوه بر مشارکت در جریان‌های مطرح فکری زمانه، به‏حرکت درآوردن توده‌ها نیز مطمح نظر بود. نکتۀ دیگر صبغۀ حوزوی صاحبان تمام آثار فوق و غالب آثار مشابه بود که آشکارا محوریت حوزه را در این جریان نشان می‌دهد. همین امر نیز موجب حساسیت ویژۀ این نسل به طیف اسلامی و علما و بحث‌های دینی در حرکت‌های اسلامی جهانی می‌شود.

توجه به این نکته ضروری است که محققان و مؤلفان این جریان بخشی حاشیه‌ای از حوزه محسوب می‌شدند و حوزه – بما هو حوزه ـ هیچ‏گاه مجدانه وارد این عرصه نشده است. این در شرایطی است که از بدو انقلاب تاکنون بخش مهمی از ارتباطات نظام اسلامی با جهان سنی از طریق فعالیت‌های علمی حوزه در موضوعاتی چون کلام و فقه مقارن و تاریخ اسلام بوده است. حوزه در روزآمد کردن برنامه‌های علمی و تبلیغی و آموزشی خود نسبت به جهان سنی بالدوام کوتاهی نموده است. در حوزه‌های علمیه هنوز بسیاری به‏‏تبع محاط شدن در متون کلاسیک نمی‌دانند منازعه اشعری و معتزلی پایان یافته است. با خواندن کتاب درسی کلامی سطح عالی «المحاضرات فی الالهیات» شما از وجود ماتریدیه به‏عنوان عقیدۀ کلامی متبوع اکثریت مسلمانان اطلاع نخواهید یافت، فضلاً از اینکه از ماهیتش اطلاعی کسب کنید؛ از این جهت این کتاب تألیف قرن پانزده تفاوتی با «باب حادی عشر» تألیف قرن هشتم ندارد! در مباحثات بین‌الفریقین همواره مشاهده می‌شود که روایات اهل‏سنت به‏صرف ورود در صحاح یا تصحیح حاکم، بی‏چون‏وچرا فرض شده و مورد استناد قرار می‌گیرد.[۱۱] ازسوی‏دیگر عدم توجه به تألیفات جدید اهل‏سنت در علوم اسلامی، ضعف همیشگی حوزه در بحث‌های تطبیقی و مقارن را بیشتر، و فاصلۀ ادبیات طرفین را بعیدتر می‌کند. این انقطاع به‌قدری است که در مباحثی چون اقتصاد اسلامی یا علوم تربیتی نیز که سابقه و دامنه فعالیت‌های اهل‏سنت جلوتر از ماست، نگاهی گذرا به منابع کتب وطنی نشان از نقصان التفات به نویسندگان سنی‏مذهب دارد.[۱۲]

به‏هرترتیب پس از گذار از دهۀ اول انقلاب و افول تدریجی ادب انقلابی و اسلام‏خواهی، این حوزۀ مطالعاتی مدتی سوت‏وکور بود تا اینکه این‏بار از میان مجامع دانشگاهی سر برآورد. مرحلۀ دوم، ادبیات مطالعات را فنی‌تر، و پژوهش‏ها را روشمند‌تر کرد؛ اما نشاط و عمق اثرگذاری آن به مرحلۀ پیشین نرسید. کلونی‌های تحقیقاتی با موضوع مطالعات بین‏المللی و منطقه‌ای به‏سرعت تشکیل شدند و محصولات خود را در قالب ژورنال‌های علمی، کتاب، همایش و گزارش‌های راهبردی روانۀ بازار مصرف کردند. فرم‏زدگی افراطی در شرایطی که زیرساخت‌های محتوایی آن ایجاد نشده بود این رشتۀ علمی را نیز مانند بسیاری رشته‌های وارداتی دیگر قدری گرفتار کرده ‌است، و آثار احیاناً مفید بین تولیدات تکراری و کم‌ارزش گم‏‌اند. تولید محتوا در حجم بالا و کیفیت پایین وضعیتی نابسامان ایجاد کرده، و یارانه‌های دولتی و سیستم غیرهوشمند علم‌سنجی بر اساس معیارهای ناکارآمد تعداد مقاله و ضریب تأثیر، آن را پایدار و تحول‌ناپذیر ساخته ‌است. از دیگر مشکلات این دوره، نظری شدن و بی‏میلی آن برای ورود در جنبه‌های عینی و داده‌های پوزیتیو بوده است. ازهمین‏رو در این متون بیشتر با مفاهیم تجریدشده و درجه دوم مواجه می‌شویم تا شخصیت‌ها و تشخص‌های عینی. توجه به حجم و مستقیم بودن داده‌ها و انجام پژوهش دست اول بسیار کمتر از قرار گرفتن در چهارچوب‌های نظری و مفهومی‌ مسلط در زیرشاخه‌های علوم اجتماعی مورد توجه قرار گرفته است.[۱۳]

در سال نود از میان حدود پانزده مجلۀ علمی منتشر‏شده در رابطه با جهان اسلام تنها یک فصلنامه از دانشگاه تهران در موضوع اوراسیا ضریب تأثیر ۱۸۹/۰ به‏دست آورد، و باقی نشریات ضریبی در حد صفر داشتند، و یا اساساً نمایه نمی‌شوند.[۱۴] این یعنی از صد‌ها مقاله نوشته‏شده در‌ اینها، درصد بسیار ناچیزی کارکرد علمی داشته است و در چنین وضعیتی تکلیف کاربرد عملی مشخص است. گذشته از این عدم وجود مکانیسم‌های جدی و کارآمد برای کشف سرقت‌های علمی و سنجش نوآوری در مطالب تولیدشده امری پوشیده نیست.[۱۵] بخش کتاب نیز وضعیت چندان بهتری ندارد. نگاهی به آثاری تألیفی چون نگاه اعراب به ایران؛ گفتمان‌ها و رویکرد‌ها، اسلام‌گرایی در مصر، انقلاب اسلامی ایران و جنبش‌های اسلامی معاصر[۱۶] و شمار کثیری دیگر نشان از حجم محتوای تکراری در کتب این حوزه است. البته برای مخاطب مبتدی این موارد دریچه‌ای مفید برای ورود خواهد بود؛ اما گزینش‌های متفاوت از تحلیل‌های استاندارد و داده‌های ثیّب، و بازنشر آن موجب اتلاف توان پژوهشی و سرگردان شدن مشتریان حرف بکر خواهد شد.

مسئلۀ غلبۀ مفرط جنبۀ نظری بر تحقیقات، چنان‏که اشاره شد، در حوزۀ کتب نیز مشهود است. بخش بزرگی از آثار مجموعه‌های پیشرو علمی در حوزۀ مطالعات منطقه‌ای و جریان‌های اسلامی به‏شدت محبوس در زبان تخصصی فلسفۀ سیاسی شده، و کشف داده‌های مجهول و ارائۀ تحلیل‌های نو را قربانی قالب‌بندی معلومات در دیسیپلین‌های آکادمیک رایج کرده‌اند.[۱۷] آثاری همچون خاورمیانه‏پژوهی، بنیادگرایی و سلفیه و غالب دیگر آثار دانشگاه امام صادق۷ و همچنین رویارویی غرب معاصر با جهان اسلام از پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه، کم‌وبیش از این دسته محسوب می‌شوند. از آثار این نسل که فاقد نقیصۀ مذکورند می‌توان مسائل توسعۀ جهان اسلام از دانشگاه امام صادق۷ را نام برد که توانسته است توازنی معقول در نسبت گرفتن با پارادایم علمی و گردآوری داده‌های نو ایجاد کرده، اثری درخور توجه سیاست‌گذاران و محققان گرد آورد. از همین ناشر، کتاب بنیادهای فکری القاعده نیز در این دسته قرار می‌گیرد که البته به‌عقیدۀ نگارنده، افراط در تقدیم فرضیه‌های پیشینی بر مدلول قرائن، سمت‌وسوی تحلیل آن را جملگی به بیراهه کشانده است. تأثیر انقلاب اسلامی ایران بر کشورهای اسلامی نیز تألیف دیگری است که برای کسانی که به دنبال اطلاعات کمیاب و میدانی از موضوع اثر هستند قابل چشم‌پوشی نخواهد بود. کتاب عباس خامه‌یار با عنوان ایران و الاخوان المسلمین؛ عوامل الالتقاء و الافتراق، چاپ ۲۰۰۱ را از جمله آثار مفید و مقدم در نسل دوم می‌توان دانست. برخی آثار موسوعه‌ای همچون اندیشۀ سیاسی متفکران مسلمان و دایره المعارف جنبش‌های اسلامی نیز توانسته‌اند جای خالی کتاب‌هایی مرجع را که در آن اطلاعات استاندارد شده‌گرد آمده باشد تا حدودی پر کنند. دانشنامۀ نخبگان خاورمیانه نیز اثری در همین دسته است که مداخل ناقص و اطلاعات محدود، آن را از انتفاع ساقط کرده است.

به‏طورکلی این باور عمومی وجود دارد که رشته و تولیدات علوم سیاسی و روابط بین‏الملل نقشی دکوری در نظام تصمیمات کشور بازی می‌کنند.[۱۸] ممکن است بخشی از این مشکل به متولیان امر نسبت داده شود، اما بدون شک کیفیت کالاهای علمی تولیدشده نقشی مهم‌تر در افت تقاضا در این حوزه دارد.

زیر‏مجموعه‌ای از آثار این حوزه، منابعی هستند که به شکلی جدی بر مبنای مطالعات کاربردی و عرضۀ محتوای راهبردی تألیف شده‌اند. اغلب آثار مؤسسۀ ابرار معاصر از این دسته‌اند، و برخی کتب مجموعه مقاله‌ای آن، محتوای قابل توجهی عرضه می‌کنند. در لیست بلند تولیدات پژوهشکدۀ تحقیقات استراتژیک و همچنین مؤسسۀ اندیشه‏سازان نور نیز آثاری درخور پیدا خواهد شد؛ به‏ویژه برای کسانی که نخواهند سراغ منابع انگلیسی و عربی بروند. به درجاتی پایین‌تر پژوهشگران می‌توانند از کتب دفتر مطالعات سیاسی و بین‏المللی وزارت خارجه نیز بهره ببرند.

دستۀ دیگر آثار این حوزه منابعی هستند که تمرکز بیشتری به نقش مؤلفه‏های مذهبی و فرهنگی در مطالعات جهان اسلام داشته‌اند. مطابق انتظارمان مؤسسات حوزوی و سازمان فرهنگ و ارتباطات اصلی‌ترین پیمان‌کاران این بخش هستند؛ بااین‏حال چنان‏که اشاره شد اوضاع این طیف از مطالعات مساعد نیست. دانشگاه ادیان از جمله نهادهایی است که در این رشته فعالیت‌هایی انجام می‌دهد؛ گرچه تولیدات آن جنبه کلامی یا تاریخی داشته و به‏ندرت حاوی برآورد‌های راهبردی و گزاره‌های کاربردی است. در این عرصه، مهدی فرمانیان موردی کم‌نظیر است که توانسته با نوشته‏هایش در درآمدی بر پراکندگی سلفی‌گری ووهابیت در جهان اسلام و فرق تسنن و دیگر آثار خردش گام‌هایی مهم در جبران این نقیصه بردارد. عبدالوهاب فراتی از دیگر حوزویانی است که تا حدودی در این حیطه وارد شده، اما از اثرش با عنوان رهیافتی به علم سیاست و جنبش‌های اسلامی معاصر انتظاری بیش از هدف اعلام‏شده، یعنی تولید کتاب درسی، نمی‌توان داشت. دانشگاه باقرالعلوم۷ نیز چند سالی است با دو اثر جنبش‌های اسلامی معاصر شمال افریقا و جنبش‌های اسلامی در اندونزی، شامل اطلاعاتی کلی برای مخاطبانی که به منابع غیرفارسی دسترسی ندارند، وارد این عرصه شده است.

حجم تمام آنچه ذکر شد مناسبتی با اهمیت موضوع – چنان‏که ذکر آن رفت – ندارد. به‌ویژه اینکه محوریت نهاد دین در هدایت اجتماعی، برند اختصاصی ما بوده و تئوری سیاسی جمهوری اسلامی را با آن می‌شناسند. موجب تعجب است که مقایسۀ تولیدات غربی و عربی با تولیدات ایرانی در همین موضوع، توجهِ به‏مراتب کمتر مجموعه‌های پژوهشی وطنی به نقش نهادهای دینی در تحولات جهان اسلام را نشان می‌دهد. بخشی از آثار غیرفارسی مذکور را در کتابنامۀ این اثر می‌توان جست‏وجو کرد. از نمونه‌های شاخص دیگر باید Speaking For Islam را یاد کرد؛ اثر مؤلفی که نام او اخیراً در ایران بیشتر شنیده می‌شود؛ یعنی Sabine Schmidtke. نوشته‌های Malika Zeghal در مورد نهادهای دینی مصر نیز مهم‌اند. The Madrasa in Asia: Political Activism and Transnational Linkages و درواقع اکثر آثار Martin van Bruinessen در این مورد غیرقابل صرف‌ نظراند. عناوینی مطرح چون:

Islamic Narrative and Authority in Southeast Asia

Guardians of Faith in Modern Times

ʿUlamaʾ In the Middle East

The Ulama in Contemporary Islam

نیز در این ردیف باید ذکر شوند. در میان اعراب نیز آثار مرکز مسبار در نوع خود بی‌نظیرند. بین تولیدات مرکز الجزیره للدراسات هم آثار بسیاری متناسب با موضوع یافت می‌شود.

یکی از علل اصلی رکود تولیدات ایرانی در این موضوع فقدان اسناد و مواد خام و منابع دست‏اول برای خروج از وابستگی به منابع غربی و عربی است. پیگیری‌های ما نشان می‌دهد دست نهاد‌هایی چون جامعه المصطفی و سازمان حج و زیارت و نهاد‌های امنیتی کم‏وبیش از گزارش و سند در موضوع یاد شده خالی نیست؛ لکن نه‏تنها عموم محققان، بلکه سازمان‌های حاکمیتی دیگر نیز از دسترسی به این منابع مایوس‏اند! حتی چنین برمی‌آید که گاه نهادهای یادشده این اسناد را در چاه ویل آرشیو‌های تدوین‏نشده رها می‌کنند.

به نظر می‌رسد نگاه امنیتی صرف و این گمانِ استیلایافته که حاکمیت، بازیگر نقش اول تعاملات بین‏الملل اسلامی است، منجر به عدم علاقه به سهیم کردن نخبگان در فرایند پژوهش و تصمیم‌سازی شده است؛ حال‏آنکه نقش دیپلماسی عمومی و نخبگانی در تحولات جهان اسلام به‏هیچ‏روی از نقش دول پایین‌تر نیست؛ به‏ویژه آنکه بعد از بیداری اسلامی توانمندی و خودباوری نهاد‌های مدنی و توده‌ها در جهان عرب به‏مراتب فزونی گرفته است. در چنین شرایطی نباید کم کاری به قواره‌ای می‌رسید که صرفاً افسوس بخوریم چرا بسیاری از اهل‏سنت هنوز معتقدند شیعه معتقد به تحریف قرآن است، و تعجب کنیم که شایعۀ ناصبی بودن فلسطینیان چه آسان همه‏گیر می‌شود.

رویکرد‌های مایز این اثر

گذشته از لزوم مناقشه و تدقیق در محتوا، نتیجه‏گیری‌ها و جزئیات آثار یادشده، عمده ضرورت و انگیزۀ تألیف اثر پیش رو، و در واقع تمایزاتش از آثار پیش‏گفته، در نکاتی چند است:

  1. جامعیت: ضرورت نگاهی کل‏نگرانه، چه به‏لحاظ نسبت بین طیف‌های مختلف اسلامی و چه به‏لحاظ تفاعلات اندیشه و عمل، برای رسیدن به دیدی قابل اتکا از وضعیت جهان اسلام انکارناپذیر است. امروز با سیستمی به‏شدت پیچیده و آشوبناک و مترابط مواجهیم که بدون داشتن نقشه‌ای هوایی نمی‌توان رفتار اجزای آن را درست درک کرد. صرف توجه به فضای اندیشه‌ای یا تمحض در بررسی راهبردی جریانات ضدشیعی ـ چنانکه تاکنون معمول بوده ـ نمی‌تواند فهم موجهی را برای موضع‌گیری در قبال عالم اسلامی ایجاد کند. ازاین‏رو برآنیم که در این نوشته طیف‌های مختلف ازطرفی، و اندیشه و تعینات از‏طرفی دیگر، هم‏زمان و ناظر بر یکدیگر مورد بررسی قرار گیرد تا بتواند گامی ابتدایی در جهت ارتقای بینش عمومی و تصمیم‌سازی‌ها دربارۀ جهان اسلام باشد. برای حفظ یکپارچگی معرفتی این پژوهش، به بررسی چهره‌های مختلف توسط نگارندگان مقاله‌ها اکتفا نشده و تبعا چهارچوب کلی تحلیلی و حجم وسیعی از گردآوری داده‌ برای تولید مقالات اثر حاضر، باید حاصل کار جمعی گروه تحقیق تلقی شود.
  2. نگاه راهبردی: گفته شد آثاری که با رویکرد راهبردی، مؤلفه‌های دینی مؤثر بر رفتار گروه‌های اسلامی را بررسی کرده باشند وجود دارند؛ هرچند به تعدادی انگشت‏شمار. بااین‏حال اثری که بتواند تصویری شفاف از شبکه‌های انسانی زنده و مقیاس‌های عینی از اندازۀ این گروه‌ها ارائه دهد به عرضۀ عمومی در نیامده است. در مورد بسیاری از جریان‌ها گاهی حتی یک چهرۀ زندۀ مؤثر، شناخته‏شده نیست. بر همین اساس اثر حاضر برای عینی‌تر شدن و به‏روز بودن مطالب، دست بر روی چهره‌های واقعی و زنده گذاشته است و نه نام‏های اعتباری. بررسی گروه‌ها و گرایش‏های فکری‌ آنها نیز با محوریت همان چهرۀ شاخص و دیگر افراد و سازمان‌های مؤثر در آن انجام شده است.
  3. مخاطب عمومی: نوع تألیفات سابق الذکر از فضایی آکادمیک برآمده و حاوی ادبیاتی تخصصی و خشک‏زبانی‌های مرسوم آن است، و اساساً انگیزه‌ای در آن، برای عرضۀ کالای فکری به محیط بیرونی وجود ندارد. چنان‏که گفته شد باور داریم تنها حاشیه‌ای باریک از پروژۀ ارتباطات فراشیعی انقلاب اسلامی متأثر از متخصصان علوم سیاسی یا عالمان کلام مقارن است. لذا اثر باید حتی‏المقدور حصارهای زبانی را برداشته و از ابزارهای ژورنالیستی برای انتقال پیام بهرۀ کافی ببرد.

ساختار کتاب

کتاب حاضر بر اساس سه مؤلفۀ اصلی «بنیادگرایی – سلفیت – معنویت‌گرایی» مبادرت به تفکیک جریان‌های اسلامی کرده است. بنیادگرایی در مقابل مصلحت‌گرایی نشان‏دهندۀ میزان گرایش تعبدی جریان‌هاست؛ به عبارت دیگر، اینجا فارغ از اینکه یک جریان، متون محوری و منابع معرفتی خویش را چه می‌داند، روش‌شناسی استنباط این جریان از متون یادشده و میزان جمود آن در تعبد به ظواهر متون مطرح است. یک سر این طیف روشنفکران هستند که به راحتی متون را تأویل برده و به ابزار‌های تئوریک مختلف به خاطر مصالح فعلی، برداشت از دین را تغییر می‌دهند. سر دیگر طیف هم نص‌گرایانی هستند که تعبد شدید به ظواهر متون و منابع دینی دارند و به خاطر هیچ مصلحتی حاضر نیستند از آن‌ها دست بکشند.

سلفیت – که بسیاری از اوقات با بنیادگرایی خلط می‌شود- مناقشه‌ای تاریخی است در مورد مراجع تشریع و فکر اسلامی، فارغ از اینکه با چه روشی از این منابع کسب معرفت می‌شود. گروه‌های سلفی این مرجعیت را منحصر در سه نسل نخستین اسلامی می‏دانند و در مقابل، گروه‌های سنتی[۱۹] ممکن است آن را تا پیش از دورۀ مدرن امتداد دهند. معنویت‌گرایی عنصر سومی است که در دوگانۀ شریعت -طریقت یا مناسک ظاهری و اعمال قلبی معنا می‌یابد و میزان تأکید یک گروه بر هریک از جهات، گرایش گفتمانی آن را مشخص می‌کند. در مورد مؤلفۀ اخیر لزوماً در حوزۀ نظر اختلافی میان یک صوفی و سنتی وجود ندارد اما در عملْ، میزان تمایل، عامل تعیین کننده در ورود یک فرد به سلک صوفیان و مرشدان یا اشتغالش به علوم ظاهری همچون فقه و حدیث می‌شود. این سه‌گانه ماتریسی سه‌بعدی ایجاد می‌کند که تحققاً تمام خانه‌های آن پر نیست. تأثیر دوگانۀ بنیادگرایی و مصلحت‌گرایی در گروه‌های سلفی منجر به جدا شدن نوسلفی‌ها ازسلفی‌های سنتی شده است.[۲۰] همین تمایز به میزانی کمتر در سنتی‌ها و صوفیه نیز وجود دارد؛ اما چنان آشکار نبوده که در این اطلس پرونده‌ای جدا برای آن باز شود. معنویت‌گرایی نیز تنها سنتی‌ها را دوپاره کرده، و دوگانۀ صوفی -سنتی را باعث شده است[۲۱]، و طیف آن در میان سلفی‌ها به‌قدری باریک است که نمی‌توان دسته‏بندی جدیدی بر اساس آن ایجاد کرد. بر این اساس ما با چهار جریان عمدۀ سنتی، سلفی، نوسلفی و صوفی مواجه خواهیم بود. علاوه‏بر مؤلفه‌های اصلی، پنج مؤلفه فرعی دیگر، که در فهم رفتار جریان‌های اسلامی تأثیر جدی دارند، مورد بررسی قرار گرفته است که شامل موضع گروه‌ها در مورد مشارکت سیاسی، جهاد، تکفیر، شیعه و انقلاب، و درنهایت غرب و اسرائیل است. در میان این پنج، جهادی‌گری به علت تبعات استراتژیک ویژۀ خود نمی‌توانست ذیل گروه‌های دیگر بررسی شود و همین واقعیت به شکل ایجاد گروه اصلی جهادی‌ها خود را نشان داده است.

تا این نقطه نگاه‌ها متوجه جنبه‌های اندیشه‌ای در تمایز میان گروه‌های اسلامی است. گام‌های بعدی در پی جهات عینی این گروه‌ها بوده تا بتواند تصویری راهبردی از این گروه‌ها برای ما ایجاد کند. بدین منظور در فصل دوم برشی استاتیک یا ایستار از ابعاد و وضعیت کنونی گروه مورد نظر بر اساس هفت مؤلفه ارائه می‌شود. ازآنجاکه در عمل با حضور جریان قدرتمندی مواجه هستیم که ب‍ه‏واسطۀ تفاوت در مؤلفۀ قدرت رسانه‌ای، ماهیت متفاوتی با دیگر گروه‌ها پیدا کرده‌اند؛ قهراً باید به گروه‌های اصلی‌مان نومبلغان را نیز اضافه می‌کردیم.

در فصل سوم، دینامیک و روند زمانی رسیدن وضعیت گروه به نقطۀ کنونی مورد بحث قرار می‏گیرد. به‏علاوه، تأثیرات مقابل فکر و عمل در طول زمان و همچنین استراتژی‌های اتخاذشده توسط این گروه‌ها و نتیجۀ حاصل از آن مورد مداقه واقع می‌شود. اثر این بررسی آن است که اولاً هویت و تجربیات تاریخی یک گروه به‏عنوان عاملی مؤثر در رفتار‌های آتی آن مشخص می‏شود؛ ثانیاً آموزه‌های فراوان حاصل از تجربیات این گروه‌ها برای ما نیز دست‏یافتنی خواهدشد. گذشته‏ازاین، فهم دینامیک رفتار یک جریان، مفیدترین ابزار برای پیش‌بینی کنش‌ها و واکنش‌های آتی آن جریان است و زمینه را برای آینده‌پژوهی در این موارد فراهم می‌کند.

چنان‏که گفته شد گروه‌ها بر اساس چهرۀ محوری یا رهبر مذهبی‌شان معرفی می‌شوند. گاه ساختار یک جامعۀ فکری به‏قدری تخت می‌شود که به‏دشواری می‌توان فردی را بر دیگران ترجیح، و محور بحث قرار داد. بااین‏حال تلاش شده است انتخاب فرد با استناد به بررسی فروم‌ها و متون خود آن گروه یا معارضانش و استخراج میزان ارجاع و اشاره به وی انجام پذیرفته و یا متکی بر پژوهش‌های دست‏اول دیگران گردد. بااین‏همه طی مطلب مشخص خواهد شد که جایگاه این چهره به چه میزان در گروه مربوط محوری است.

در پایان بخش مربوط به هر جریان، تعدادی از چهره‌های دیگری که در حال حاضر به درجاتی کمتر از چهره‌های اصلی، صاحب تأثیرند ذکر، و به‏اختصار در مورد آنها مطالبی عرضه می‌شود.

نکتۀ دیگر آنکه ادعا نمی‌شود افراد ذکرشده ترازی معادل با هم دارند، یا میان غیرمذکوران هیچ‏کس را نمی‌توان یافت که در ترازی معادل با مذکوران باشد. معیار در ذکر یا عدم ذکر، تراز فرد در گروه مربوط به خود است و نه در کل جهان اهل‏سنت. بااین‏حال تلاش بر این بوده که توازن‌های بین جریانی نیز تا حدودی رعایت شود، و همین امر باعث شده تا به ذکر یک چهرۀ اصلی در صوفیه اکتفا شود و نام‏های مطرح دیگر را در قالب چهره‌های فرعی ذکر کنیم. بنابر این توضیح، اشکالاتی ازاین‏دست که «عریفی» مطرح شده در چهره‌های فرعی سلفیت، جایگاه اجتماعی بالاتری نسبت به «کبانی» طرح شده به‏عنوان چهره اصلی دارد، مندفع است

[۱]. این اصطلاح را باید مفهومی اقتراحی به‏منظور نام‌گذاری چهره‌ها و نهادهایی دانست که چه به‌واسطه جایگاه رسمی دولتی و چه از طریق نهادهای دینی مستقل، صاحب اقتدار مذهبی در میان جامعه هستند. هرچند مشابه انگلیسی آن، theocrate معمولاً در معنای دولتی آن استعمال می‌شود.

[۲]. برخی سران این جنبش، با درک و بیـم‌های برآمده از بیـداری اسلامی برای این جنبـش و اعتراف به آن، تلاش بسیاری کردند تا آن را به نحوی موافق طبع تفسیر کنند (برای نمونه، ر.ک: http://www.nourizadeh.com/archives/006050.php#more )؛ اما این فرار به جلو آشکار‌تر از آن بـود که به باور درآید. یک‌سال پس از آنکه رسانه‌های جنبش، بهار عربی را مولود حوادث ایران خواندند، نهضت اعراب به اوج رسیده بود، اما مادر ادعایی آن در ایران خاموش شد.

[۳]. در همین زمینه ر.ک: عباس خامه‏یار، بازی سرنوشت مصر، ص۶۲.

[۴]. برای مشاهده شواهدی بر این مطلب، ر.ک:

مقاله “استقبال از آثار شریعتی در افغانستان” در: http://shariati.nimeharf.com

و https://www.google.com/trends/explore#q=%2Fm%2F014_yc  بخش: «Regional interest».

[۵]. مهدی فرمانیان در فرق تسنن رقم فارغ‌التحصیلان آن را ۲۶هزار نفر گزارش کرده ( فرق تسنن، ص ۶۷۹)، و در مقابل در دایره‏المعارف ویکی‏پدیا تعداد دانشجویان دارالعلوم زاهدان بیش از ۱۲هزار نفر بیان شده است.

[۶]. Delocalization.

[۷]. یکی از جالب‌ترین مطالعات انجام‏شده در اسلام فراملیتی توسط مؤسسۀ پرکار اما لیبرال NBR انجام شده است. بنگرید به:

Mandaville, Peter. “Transnational Islam in Asia: Background, Typology and Conceptual Overview.” Transnational Islam in South and Southeast Asia. Movements, Networks, and Conflict Dynamics (2009): 1-20.

[۸]. ر.ک:

Ahmad Fauzi Abdul Hamid, “From Darul Arqam to the Rufaqa’ Corporation: Change and Continuity in a Sufi Movement in Malaysia,” in Islamic Thought in Southeast Asia: New Interpretations and Movements, University of Malaya Press, 2013.

[۹]. سیدجلال دهقانی فیروزآبادی و فیروزه رادفر، الگوهای صدور انقلاب در سیاست خارجی ایران، انتشارات دانشگاه امام صادق۷، ۱۳۸۹، ص ۱۳۵-۱۳۶.

[۱۰]. برای مشاهده نمونۀ این نوع مطالب که تاثیر بالایی نیز بر افکار عموم و نخبگان دارد، ر.ک:

مجتبی امانی، «خاطرات و خطرات»، خبرگزاری فارس؛

مصاحبۀ فرهنگ نیوز با محمدحسن شجاعی‏فرد، http://www.farhangnews.ir/content/48319 .

[۱۱]. در اینجا گران است اشاره نکنیم، آیت‏الله سیدکمال حیدری از جمله قلیل چهره‌هایی است که به این اشکال توجه داده، و بر ‌اصلاح این روش در نقد مباحث اهل‏سنت تاکید می‌کند.

[۱۲]. برای نمونه ر.ک : سیدحسین میرمعزی، نظام اقتصادی اسلام، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشۀ اسلامی، ۱۳۹۰؛ محمدمهدی کرمی و محمد پورمند، مبانی فقهی اقتصاد اسلامی، پژوهشکدۀ حوزه و دانشگاه و سازمان سمت، ۱۳۸۰؛ سیدعباس موسویان، ابزارهای مالی اسلامی، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشۀ اسلامی، ۱۳۸۶.

توجه داریم که در موضوعی همچون اقتصاد اسلامی منابع فقهی فریقین مشترکات بسیاری دارد و در چنین فضایی عجیب است که در منابع نامی از چهره‌هایی چون قره‏داغی، محمدتقی عثمانی، عبدالهادی النجار، عیسی عبده، احمد بزیع الیاسین، نجات‏الله صدیقی، محمد عمر شابرا، فواد عبدالله العمر، رفیق یونس و خیل کثیری دیگر به‏چشم نمی‌خورد؛ حال‏آنکه حتی در غرب نیز اقتصاد اسلامی را با این نام‏ها می‌شناسند. برای مثال john foster  در مقاله‌ای محمدتقی عثمانی را آدام اسمیت مالیۀ اسلامی نام می‌نهد. (http://muslimmatters.org/
۲۰۱۰/۰۷/۱۵/the-failure-of-islamic-finance
). بااین‏حال به‏نظر می‌رسد او نیز همچون خورشید احمد و محمد أبوزهره چند دهه بعد از دورۀ طلایی‌اش در جامعۀ علمی ایران شناخته شود.

[۱۳]. در تایید همین مدعا، ر.ک:

محمد عابدی اردکانی، “بررسی موانع پژوهش سیاسی کاربردی و مؤثر در نظام جمهوری اسلامی ایران”، در: چشم‌انداز دانش سیاسی در ایران، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ص۲۷۰-۲۷۱.

[۱۴]. جعفر مهراد و دیگران، کتاب علم ایران در ISC، ۱۳۹۳، ص۱۸۹.

[۱۵]. نسرین مصفا، سیری در تحولات آموزشی و پژوهشی علوم سیاسی و روابط بین‏الملل، پژوهشکدۀ مطالعات فرهنگی و اجتماعی، ۱۳۸۵، ص۲۲۸.

البته بحران انتحال ویژۀ حوزۀ علوم سیاسی نیست و در همین ابعاد دیگر رشته‌های انسانی نیز از آن زخم خورده‏اند. رجوع به مواردی چون خاتمی‏گیت!! و مقالۀ «فربهی یا آماس» از سیدحسن اردکانی عبرت‏آور است.

[۱۶]. از باب مشت نمونۀ خروار، مخاطب محقق می‏تواند مقایسه‌ای میان بخش دوم این کتاب و مقالۀ «آیندۀ جنبش‌های اسلامی در خاورمیانه» – که به وضعیت خودش در سطور آتی نقبی زده شده – انجام دهد و نسبت به میزان رونوشت بودن آن قضاوت نماید. باقی این کتاب نیز وضعیت بهتری ندارد و از عرضۀ مطلبی جدید عاجز است.

[۱۷]. اگر مؤلف این نوع مطالب نخواهد در نام‏گذاری ذوق به‏خرج بدهد آن را با عناوینی معیار همچون «بررسی موضوع زید بر اساس مدل عمرو » خواهید یافت! عجیب آنکه وقتی آثار غول‌های اسلام‏شناسی و خاورشناسی همچون اسپوزیتو (John Sposito)، وول (John Voll)، لاکروش(Stephane Lacroix)، ون‌برونسن (Martin van Bruinessen)، رابرت هفنر(Robert Hefner)، محمد قاسم زمان و یا حتی محققان خبرۀ جریان‌های اسلامی همچون ابورمان و ترکی الدخیل ، فهمی جدعان، حسام تمام و مضاوی الرشید را بررسی کنیم متوجه خواهیم شد سبک یادشده در فضای بین‏المللی به این اندازه مورد اشتیاق نبوده است.

بدون شک الگومند کردن در مطالعات اجتماعی بسیار مفید است. بدان شرط که از یاد نبریم ما با پدیده‌هایی پیچیده مواجهیم که بدون انبوهی داده، هرگونه فرمول‏بندی از پدیدار‌ها تقلیل‌گرایانه از آب در خواهد آمد. حال‌آنکه گاه محقق به‏قدری نسبت به موضوعی که می‌خواهد با نظریات علوم اجتماعی فرموله کند، بیگانه است که گزاره‌هایی آشکارا غلط را مفروض می‌گیرد؛ همچون مقالۀ «آیندۀ جنبش‌های اسلامی در خاورمیانه» از مؤلفی با بیش از صد عنوان مقالۀ علمی که عبدالسلام فرج را جزو قائلان به ولایت فقیه شمرده است (فصلنامۀ مطالعات خاورمیانه، ش۱۴-۱۵، ص۷۲). همین مؤلف ادعایی عجیب مبنی‏بر کنار زده شدن جناح افراطی اسلام‌گرایان به نفع جناح مسالمت‏جو از اواسط دهۀ هشتاد را مطرح می‌کند(همان، ص ۷۳). ادعایی که او از دکمجیان به عاریه گرفته، تکرار می‌کند؛ بدون توجه به اینکه دکمجیان، این مطلب را در فضای سال ۱۹۸۵(زمان تالیف) مطرح کرده است و از پس آن اسلام‌گرایان تندرو با قدرت به صحنه بازگشته‌اند.

نمونه بهت‌آورتر، تنها مقاله ایست که در مورد سعید حوی در فضای آکادمیک فارسی خواهید یافت؛ با نام «از بنیادگرایی تا اصلاح‌گری». نگارنده محور نگاشتۀ خود را تفکیک دوقطبی حوی -قطب قرار داده و حوی را نماد بازگشت از بنیادگرایی در اخوان تصویر نموده است. وقتی در چنین پژوهشی به مراجع صرفاً نظری اکتفا شد، چه عجب که قضاوت درست عکس واقع شود (در مورد حوی ن.ک: همین کتاب، مقالۀ «صفوت حجازی»).

[۱۸]. نسرین مصفا، سیری در تحولات آموزشی و پژوهشی علوم سیاسی و روابط بین‏الملل، ص۲۲۶.

[۱۹]. پرواضح است که «سنتی» بودن، لزوما ربطی به فلسفه «سنت‌گرایی» رنه گنون و سیدحسین نصر ندارد. اطلاق لفظ «سنتی» بر این جریان‌ها در مقابل سلفی و به جهت پافشاری آنها بر سنت متداول در بین اهل‌‌تسنن پیش از ظهور سلفیت چه در مباحث کلامی، چه در مذاهب فقهی و چه در طریقت عرفانی است.

[۲۰]. در واقع نوسلفی‌ها هم مثل سلفی‌های سنتی، متون محوری دین و منابع معرفت را منحصر در سه نسل نخست می‌دانند ولی در برداشت از این منابع تلاش در کشف احکام کلی و فرازمانی و تطبیق آن بر شرایط زمانه دارند، بیش از آنکه بخواهند چون سلفی‌ها عین ظاهر نص را پیاده کنند. این امر خود را در مهم‌ترین تفاوت عملی و راهبردی این دو جریان یعنی میزان توجه به اصلاح اجتماعی نشان می‌دهد. نوسلفی‌ها حتی اگر در اعتقادشان با سلفی‌های سنتی یکی باشند مسئله‌شان اصلاح اعتقادی نیست.

[۲۱]. به عبارت دیگر هرچند تقریباً همه سنتی‌ها – و حتی بخشی از سلفی‌ها – جزء یکی از طرق صوفیه هستند، ولی اینکه یک نفر به شأن مرشدیت خود شناخته شود و به فقاهت توجه کمتری بدهد، باعث می‌شود که او را در طیف صوفیه قرار دهیم؛ در مقابلِ شخصی که هرچند ممکن است شیخ طریقت هم باشد، ولی به عنوان عالم و فقیه خود را مطرح کرده و فعالیت می‌کند. از این رو با اینکه «طاهر القادری» و «اختررضا خان» هر دو از جهت جریان فکری «بریلوی» هستند، ولی اوّلی در سنتی‌ها آورده شده و دومی در صوفیه.‌

شخصیت‌های بررسی شده

جریان سنتی

احمد الطیب: شیخ الازهر/ حمید عظیمی

فتح‌الله گولن: رهبر جنبش هزمیت/ حمید عظیمی

مصطفی بسری: رئیس عام نهضت‌العلمای اندونزی/ حمید عظیمی

عبدالله بن‌بیه: برجسته‌ترین عالم مالکیه/ محمد طلایی

طاهر القادری: مهم‌ترین چهرۀ مذهبی بریلوی‌ها/ محمدرضا مالکی

جریان نوسلفی

یوسف القرضاوی: رهبر معنوی اخوان‌المسلمین/ حمید عظیمی

صفوت حجازی: عالم مطرح طیف قطبی اخوان/ محمدمهدی تجریشی

عطاء ابورشته: امیر حزب‌التحریر/ سیدمحمدرضا مدرسی

جریان سلفی

صالح الفوزان: عضو هیئت کبار علمای سعودی/ حمید عظیمی

ابواسحاق الحوینی: چهرۀ اصلی سلفیۀ البانیه/ حمید عظیمی

عبدالرحمان عبدالخالق: چهرۀ اصلی سلفیۀ حرکیه/ محمد طلایی

محمدتقی عثمانی: چهرۀ بارز دیوبندیه/ محمدمهدی تجریشی

محمد عبدالوهاب صاحب: امیر جماعت‌‏تبلیغی در پاکستان/ محمدمهدی تجریشی

جریان جهادی

ابومحمد المقدسی: رهبر معنوی القاعده/ سیدمحمدرضا مدرسی

ابوبکر البغدادی: امیر دولت اسلامی عراق و شام/ سیدمحمدرضا مدرسی

جریان صوفیه

هشام الکبانی: شیخ طریقت نقشبندی –حقانی/ محمدرضا مالکی

نومبلغان

عمرو خالد: پیش‌کسوت نومبلغان/ محمد طلایی

ذاکر نایک: شهیر‌ترین چهرۀ اسلامی شبه‌قاره/ محمدمهدی تجریشی

متن پشت جلد

در گذر از قرائت‏های متداول و سنتی ایرانیان از اوضاع همسایگان اعتقادی خویش، چه در ابعاد سیاسی و تمدنی، و چه در لایه‏‌های فکری و معنوی، نادیده‌‏های کوچک، بزرگ و گاه «بسیار بزرگی» به‌چشم می‌‏آید، که نادیده‏‌ماندنشان ممکن است حتی درون قلمرو فرهنگی انقلاب اسلامی بحران‌آفرین شود. قاطبۀ جریان‏‌های اهل‌سنت، با وجود اختلافات شدید و گاه خونین، شرق تا غرب زیست‌‏بوم اسلامی را در دهکده‏‌ای گنجانده‌‏اند، تا روابط سیاسی، فرهنگی و اقتصادی‏شان به دغدغه‏‌ای جدی برای سیاست‏‌سازان جهان بدل شود. اما در چنین زمانه‌ای، شیعیان و به‌خصوص شیعیان ایران، مسیر انزوای کامل را از آن حرکتی در پیش گرفته‌‏اند که زمانی به کمتر از جایگاه رهبری‏‌اش راضی نمی‏‌شدند. … گویی این جماعت را ناسازتر از طلقا یافته‌ایم! عسی الله أن یجعل بینکم وبین الذین عادیتم منهم موده‎ …

منبع: اندیشکده مرصاد

برای دریافت بخش مقدمات،اینجا را کلیک کنید.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا