جریان شناسیجریان شناسی سیاسی

سیری در زندگانی سید عباس موسوی، اولین دبیرکل حزب الله

پس از آن که وی دبیرکل شد، اینگونه برنامه‌ریزی کرد که در کنار جهاد نظامی و مقاومت، خدمات اجتماعی نیز به جامعۀ همراه با مقاومت ارائه شود و همانگونه که همگام مجاهدین در جبهه‌های جنگ بود، با زندگی روزانۀ مردم نیز همراه می‌شد و به امور اجتماعی و نیازهای روزمرۀ مردم هم توجه داشت. سید اصرار داشت که به مناطق مسکونی برود، بطور مستقیم در جریان نیازها و مشکلات مردم قرار بگیرد و شعارش این بود که «نخدمکم بأشفار عیوننا؛ با مژه‌های چشم‌مان هم به شما خدمت می‌کنیم»

اسراء الفاس

ترجمه: محمدجواد حسین زاده

سید عباس موسوی شهید بین‌الملل اسلامی بود، از وطن فراتر رفت، هویت شخصی‌اش را نادیده گرفت و مرزهای جغرافیایی را به فراموشی سپرد. او رهبر و فرمانده‌ای برای امّت بود و کسانی که مرحلۀ نخست مقاومت اسلامی در لبنان را درک نکرده‌اند، می‌توانند شخصیت او را در پرتو عماد مغنیه دیگر فرماندۀ بین‌الملل اسلامی و در نهایت، در شخصیت قاسم سلیمانی ببینند که با فراتر رفتن از وطن جغرافیایی، همواره در میادین رزم، در لبنان، فلسطین، سوریه، عراق و… در رفت و آمد، بود. شهید سید عباس موسوی نیز پیگیر مسئلۀ فلسطین بود، میان پاکستان و افغانستان و ایران رفت و آمد، داشت و بار رنج امّتی را به دوش می‌کشید که آخرین شهید بین‌الملل اسلامی (سلیمانی) امت شهید پرورش می‌خواند.

همراه با فلسطین

آپریل سال 1968 میلادی گروهی چریکی از لبنان به راه افتاد تا با نیروهای اشغالگر رژیم صهیونیستی رودررو شود. این درگیری در منطقۀ «تل الأربعین»، در خاک اردن اتفاق افتاد و با شهادت جوانی لبنانی به نام «خلیل عزالدین الجمل» به پایان رسید ولی راه را برای آغاز حرکت‌هایی دیگر باز کرد.

خلیل عزالدین اولین جوان لبنانی بود که در راه فلسطین به شهادت رسید و پیکرش در بیروت با حضور همۀ احزاب و طوایف، تشییعی با شکوه شد. در میان تشییع کنندگان سید عباس موسوی بود که در آن روزگار، نوجوانی پانزده ساله بود. او دغدغۀ فلسطین داشت و مجلۀ فلسطینی «ثورتنا» را همیشه دنبال می‌کرد. عکس‌های مجله را هم جدا می‌کرد و آنها را بر روی دیوار اتاق‌اش می‌چسباند. اما شهادت خلیل زندگی سید عباس را به کلّی تغییر داد و آینده‌ای را برای او رقم زد که رهبر و فرمانده مقاومت شود.

بعد از تشییع خلیل عزالدین، سید عباس موسوی به شهرش «النبی شیت» بازگشت و از آنجا با پای پیاده به سمت منطقۀ «النبی اسباط» به راه افتاد تا از آنجا بتواند خودش را به منطقۀ «الزبدانی» در خاک سوریه برساند و در نهایت به اردوگاه آموزشی «الهامه» در حوالی دمشق برسد. آنگونه که أبوموسی از مسئولان فتح در مصاحبه‌ای پیش از وفاتش می‌گوید، این اردوگاه از اولین اردوگاه‌هایی بود که حرکت فتح برای آموزش نیروهایش تأسیس کرده بود و اولین گام‌های سید عباس در راه جهاد و مبارزه برای آرمان فلسطین از این اردوگاه آغاز شد.

سید عباس موسوی در میان نیروهای حرکت فتح آموزش‌های نظامی می‌دید تا به چریک‌های فلسطینی بپیوندد، در حالی که پدرش همه جا را برای یافتن او می‌گشت و وقتی پدر فهمید که فرزندش در اردوگاهی فلسطینی است و به آنجا رفت، دید که پای پسرش آسیب دیده و دیگر نمی‎‌تواند آموزش‌های نظامی را دنبال کند. از این رو، پسر همراه پدر به «نبی شیت» در منطقۀ بقاع بازگشت.

سید عباس موسوی تصمیم گرفته بود همۀ وقتش را برای دروس حوزه بگذارد اما نمی‌توانست فلسطین را فراموش کند. او به صور رفت تا نزد امام موسی صدر درس بخواند و به دست او عمامه بر سر بگذارد. شخصیت پرکار و اقدام‌گر سید­موسی صدر و نقش او در زندگی و سیاست مردم لبنان در سید عباس موسوی تأثیر گذاشت، به گونه‌ای که پس از آن که در نجف اشرف شاگردی سیدمحمد باقر صدر را هم کرد و در اواخر دهۀ هفتاد میلادی نظام بعثی عراق علمای لبنانی را اخراج کرد، سید عباس در سال 1978حوزۀ علمیۀ «المنتظر» را تأسیس کرد.

حتی در سال‌هایی که او جهاد و مبارزه را در سطح لبنان دنبال می‌کند، میدان مبارزه را فراتر از مرزها می‌دانست و فلسطین را به عنوان آرمانی بزرگ و قطب‌نمایی می‌دانست که مسیر کنش‌گری‌های اسلامی‌اش را جهت‌دهی می‌کند. هرجا که سید عباس موسوی حاضر بود، مسئلۀ فلسطین نیز مطرح بود. در پاییز سال 1991، ایالات متحدۀ آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی از رژیم صهیونیستی و دولت‌های عربی دعوت کردند تا با شرکت در کنفرانس صلح مادرید به نزاع بر سر مسألۀ فلسطین خاتمه دهند. در این میان فقط جمهوری اسلامی موضع در خور توجهی گرفت، با کنفرانس مادرید مخالفت کرد و در مقابل، در همایشی گروه‌های فلسطینی را دور هم جمع کرد. در این همایش که در تهران برگزار شد، شهید سید عباس موسوی نقش تعیین کننده‌ای داشت و تلاش می‌کرد اختلافاتی که آن روزها در میان گروه‌های فلسطینی در حال گسترش بود را از بین ببرد. محل استقرار سید عباس در تهران به مرکز عملیاتی تبدیل شده بود که آرام و قرار نداشت تا وقتی که او طرحی را درانداخت که پس از آن به طرح همپیمانی گروه‌های ده‌گانه مقاومت شناخته شد. در این طرح، کنفرانس مادرید محکوم شناخته شد، همۀ تصمیمات آن غیرقانونی و غیر قابل اجرا به حساب آمد و بر مقاومت و حق مردم فلسطین تأکید شد.

لبنان و گستردگی میدان مبارزه

سید عباس معتقد بود که در این مرحله علما باید اقدام کنند و به همین دلیل، حوزۀ علمیۀ «المنتظر» را دارای نقشی بزرگ و مسئولیت آن را فراتر از مسئولیت در قبال شیعیان لبنان می‌دانست. به همین دلیل، بعلبک را انتخاب کرد، چرا که آنجا از دامنۀ جنگی که بیروت را در برگرفته و جنوب لبنان را به هم ریخته بود، دور بود. سال 1978 بود که اسرائیل به لبنان حمله کرد و توانست مناطقی که در جنوب رودخانۀ «اللیطانی» واقع شده را اشغال کند. در این هنگام سید عباس نقشی محوری در آماده سازی جامعۀ برای جهاد و مبارزه داشت.

تابستان 1982 دشمن وارد لبنان شد و به بیروت رسید. سیدعباس موسوی مجبور شد تا به همراه شیخ راغب حرب از سفرش به تهران بازگردد. آنها از خاک سوریه وارد لبنان شدند و بسیج مردم بر ضد اشغالگران از مسجد امام علی بعلبک آغاز شد. تا جایی که تعداد نیروهای داوطلب برای مقابله با اسرائیل فقط در منطقۀ بعلبک به دویست نفر رسید. در اواخر همان سال، هستۀ اولیه برای ساختار سیاسی حزب الله لبنان شکل گرفت. شورای حزب متشکل از 9 نفر بود و در این میان، سید عباس موسوی به عنوان سخنگو انتخاب شد. پس از آن شورای حزب الله با امام خمینی قدس سره ملاقات کردند. در این دیدار امام این اقدام را تبریک و خطاب به هیئتی که به ریاست شهید سید عباس به دیدارش رفته بودند، گفت: «من نشان پیروزی را در پیشانی‌های شما می‌بینم». سید عباس موسوی به لبنان باز می‌گردد، در حالی که وظیفۀ شرعی‌ برای جهاد با دشمن در هر مکان و با هر وسیلۀ ممکن را بر دوش دارد. آنگونه که دبیرکل حزب الله سید حسن نصر الله نقل می‌کند، سید عباس مقاومت را برای پیروزی دنبال می‌کرد؛ نه مقاومت برای رسیدن به شهادت… اینهمه بود تا حزب الله در سال 1985 اولین بیانیۀ رسمی را صادر کرد.

آموزش نظامی و بسیج همگانی آغاز شد و سید عباس موسوی خودش بر همۀ عملیات‌های نظامی نظارت می‌کرد. مهمترین این عملیات‌ها، عملیات شهادت‌طلبانۀ احمد قصیر و عملیات شهادت‌طلبانۀ عامر کلاکش یا همان ابوزینب بود. هسته‌های مقاومت اسلامی در منطقۀ بقاع، جنوب، ضاحیه و بیروت زیر نظر شخص سید عباس موسوی شکل گرفته بود و او برای هماهنگی با شیخ راغب حرب به سمت جنوب می‌رفت. علمیات‌های مقاومت دشمن را زمین‌گیر و وادار کرده بود تا از تعدادی مناطق جنوب و بقاع عقب‌نشینی کند. در این زمان سید عباس در شهرک «الرمل» در شهر صور مستقر شد تا فرماندهی نظامی مقاومت در جنوب را بر عهده گرفته و بطور مستقیم علمیات‌های آفندی را فرماندهی کند. در این دوران، به پایگاه دشمن در روستای «سُجد» حمله شد و این عملیات که در سال 1986 انجام شد، اولین عملیات مقاومت اسلامی بود که تصویر برداری می‌شد. در همان سال دو سرباز اسرائیلی هم به اسارت نیروهای مقاومت در آمدند. در مقابل، دشمن تلاش کرد که در خلال یورش 6 روزه، دو اسیرش را آزاد کند ولی نتوانست و عملیات‌های مقاومت ادامه پیدا کرد.

سال 1991 شورای حزب‌الله جلسه تشکیل داد تا سید عباس موسوی به عنوان دبیرکل و رهبر مقاومت انتخاب شود. سیدحسن نصرالله نقل می‌کند که پس از ده روز بحث و گفتگوی پیاپی، شهید سید عباس موسوی مجبور شد سمت دبیرکلی را بپذیرد.

پس از آن که وی دبیرکل شد، اینگونه برنامه‌ریزی کرد که در کنار جهاد نظامی و مقاومت، خدمات اجتماعی نیز به جامعۀ همراه با مقاومت ارائه شود و همانگونه که همگام مجاهدین در جبهه‌های جنگ بود، با زندگی روزانۀ مردم نیز همراه می‌شد و به امور اجتماعی و نیازهای روزمرۀ مردم هم توجه داشت. سید اصرار داشت که به مناطق مسکونی برود، بطور مستقیم در جریان نیازها و مشکلات مردم قرار بگیرد و شعارش این بود که «نخدمکم بأشفار عیوننا؛ با مژه‌های چشم‌مان هم به شما خدمت می‌کنیم». او هر پنجشنبه در خانه‌اش را باز می‌کرد تا با استقبال از مردم مشکلات‌شان را شنیده و کمک‌کارشان باشد. کسانی که در سال 1992 با سید عباس معاشرت داشته‌اند به یاد می‌آورند در آن سال برف و کولاکی شدیدی جادۀ «ضهر البیدر» را بست و تعدادی از روستاهای منطقۀ بقاع در برف و کولاک محصور ماندند. همان روز سید افرادی را با تا پنجاه هزار دلار فرستاد تا باز شدن راه‌های مواصلاتی به کمک مردم آن مناطق رفته و کمک‌های مالی را در میان آنها توزیع کنند. همچنین گروهی متشکل از پزشکان و پرستاران را برای خدمات درمانی به منطقه اعزام کرد.

اولین شهید بین‌الملل اسلامی

از آنجایی که دغدغۀ سید عباس موسوی، مسائل و مشکلات جهان اسلام بود، در سال 1983 تصمیم گرفت به ایران سفر کند تا در دفاع مقدس و جنگ تحمیلی صدام و نظام بعث شرکت کند. از تهران به اهواز رفت و از آنجا تصمیم داشت که با فاو برود… جنگ بالا گرفته و اوضاع خوب نبود. ناگهان شیخ عباس کعبی از طرف شخص امام خمینی خودش را به سید عباس می‌رساند و به او می‌گوید که فاو را رها کرده و به لبنان بازگردد، چرا که مسئولیتی که در لبنان بر عهدۀ اوست، مهمتر از وجودش در جبهه‌های ایران است. همان روز سید عباس به دیدار امام رفت تا از آنجا برای از ادامۀ کارهای جهادی عازم لبنان شود. او به دنبال این بود که مقاومت گسترده‌تر شده و منحصر در شیعه نماند. به همین خاطر برای هماهنگی با شیخ سعید شعبان به طرابلس و از آنجا برای هماهنگی با شیخ ماهر حمود به صیدا سفر کرد.

سال 1990 سید عباس به پاکستان می‌رود تا در گردهمایی علما با موضوع فلسطین شرکت کند. همین نشان می‌دهد که سید شخصیتی محصور در و فقط برای لبنان نیست. در این سفر او به 17 شهر و روستا سفر می‌کند و آنچنان مورد استقبال مردم قرار می‌گیرد که همراهانش تعجب می‌کنند. فلسطین، مقاومت، دغل‌کاری آمریکا، دشمنی و ظلم نیروهای اشغالگر اسرائیلی و وحدت اسلامی موضوعاتی است که سید عباس موسوی در همۀ نشست و برخاست‌هایش با جدّیت دنبال کرده و همۀ مرزهای جغرافیایی میان پاکستان، لبنان و فلسطین را در هم پیچیده و کنار می‌گذارد. او از پاکستان به سمت افغانستان می‌رود و در روستاهای آنجا با رهبران احزاب دیدار می‌کند. همچنین درخواست ملاقات با مجاهدان افغانی بر ضد نیروهای شوروی را مطرح می‌کند که در ابتدا به دلیل مشکلات امنیتی پذیرفته نمی‌شود اما یکی از نیروهای نزدیک به مجاهدین موضوع را پیگیری کرده و سید عباس موفق می‌شود از مناطق علمیاتی مجاهدین نیز بازدید کند. در سومین مرحله از سفر، سید عباس به کشمیر می‌رود تا در جریان اوضاع کشمیر قرار گرفته و در این سفر از طریق رادیو با همۀ مردم کشمیر سخن گفته و بر حمایت و پشتیبانی از مردم آزاده در مسیر مبارزه با اشغالگران تأکید می‌کند.

سید عباس موسوی در مسیر جهاد و مبارزات گوناگون تصویری از رهبر و فرماندهی بین‌المللی از خودش به جای گذاشته است که در دیگر رهبران و فرماندهانی که راه او را رفته‌اند به ظهور و بروز می‌رسد. او تصویری از جهاد و مقاومت، فراتر از مرزهای جغرافیای و برای تشکیل امّتی آزاده و سربلند و مقتدر از خود باقی گذاشته است. شهید عباس موسوی برای دشمن بسیار خطرناک‌تر از دورانی است که او در جبهه‌های گوناگون در حال آمد و شد، بود، همانگونه که دربارۀ دیگر فرماندهان شهیدی که به او پیوسته‌اند نیز چنین است.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا