جامعه شناسی کشورهای اسلامیشبه قاره و افغانستانکشور شناخت

نگاهی به وضعیت فرهنگی افغانستان؛ افزایش علاقه به تحصیلات و رشد کتابخوانی

علیرضا صالحی – اشتراکات بسیار فرهنگی، زبانی، فکری و مذهبی دو کشور افغانستان و ایران ظرفیت بی‌نظیری برای توسعه ارتباطات میان دو کشور ایجاد کرده است. اما به دلایل مختلف از این ظرفیت بهره برداری درست و شایسته‌ای نشده ‌است. حتی در سالهای اخیر بواسطه اتفاقات مختلف این ارتباطات به چالش کشیده است و دردسرهایی ایجاد کرده است. با آقای مجتبی نوروزی کارشناس روابط بین‌المللی و معاون سابق رایزن فرهنگی ایران در افغانستان صحبت کرده‌ایم و راجع به تحولات فرهنگی و ارتباطی میان دو کشور پرسش‌هایی مطرح کردیم:

لطفا خودتان را معرفی کنید؟ چه شد که فعالیت‌هایتان در زمینه افغانستان شکل گرفت؟

از ابتدای دوره کارشناسی ارشد بر مسائل افغانستان متمرکز شدم. پایان‌نامه ارشد بنده  با موضوع «دولت ملت سازی در افغانستان» و دکتری با موضوع «تحولات هویتی عرب افغانها، بعد از دوره جهاد» بود که هردو  در رابطه با افغانستان بوده است و به تبع آن حوزه کاری بنده با مسائل افغانستان گره خورده است. علاوه بر اینها حدود 3 سال به عنوان معاون رایزن فرهنگی، تجربه زیسته‌ی خوبی در افغانستان بخصوص کابل دارم. لذا توانسته‌ام مطالعات خود را با مطالعات میدانی نقد کنم و نگاه عمیق‌تری نسبت به این کشور کسب کنم.

در سه سال وظیفه‌تان چه فعالیت‌هایی داشتید؟

اولا عرض کنم که کار نبود بلکه یک روحیه بود. ما تلاش کردیم با بدنه جامعه فرهنگی افغانستان بر مبنای عشق و احترام، تعامل ایجاد کنیم. این به نظرم مهمترین بخش کار بود. شما وقتی رابطه انسانی‌تان را  بر اساس عشق و احترام تعریف می‌‌کنید،  خیلی از کارها خودبه خود اتفاق می‌افتد، و این برای بنده عملی شد. من جزو افتخارات خودم می‌دانم که در جامعه افغانستان عاشقانه زندگی کردم و این عشق را هنوز هم دارم. در متنی که برای خداحافظی از اهل فرهنگ افغانستان نوشتم، بر وجوه این عشق تاکید کردم. اتفاقات هم بود. ما تلاش کردیم حضور نخبگان را در افغانستان تسهیل کنیم. مثلا حضور آقای فاضل نظری اتفاق مهمی بود. ما به صورت مداوم سفر داشتیم. حضور افغانستانی‌ها را در جشنواره‌های ایران تسهیل کردیم. نمایشگاه کتاب داشتیم که اتفاق مهمی بود. دو دوره گفتگوهای فرهنگی اتفاق افتاد. خیلی از اتفاقات هم صورت می‌گرفت که ما  بین نهادها نقش واسطه‌ای داشتیم. بعضا اسم ما هم نبود ولی اینکه توانستیم ارتباط ایجاد کنیم، خوب بود. خیلی از کارها هم بود که دوست داشتیم اتفاق بیفتد اما به علت محدودیت‌های مختلفی انجام نشد.

آنچه برای بنده مهم است اینکه دوستان فرهنگی در افغانستان، به ما افتخار دادند و ما را دوست خودشان قلمداد کردند و این باعث افتخار بنده است. دوستان، روز آخر حضور بنده در افغانستان کیکی سفارش داده بودند و چند جمله روی آن نوشته بودند. یکی از آنها این بود که « فلانی، کابلی‌تر از ما». این بزرگترین سند و نشان و مدال افتخار بنده بود که از دستان افراد فرهنگی در کابل دریافت کردم.

در مدت 3 سالی که در افغانستان زندگی کردید، این کشور را چگونه یافتید؟

واقعیت افغانستان با آن تصویری که از آن ارائه می‌شود بسیار متفاوت است. مخصوصا با ذهنیتهای رایج مردم در ایران. علت این است که تصویر ساخته شده در افغانستان توسط رسانه‌ها صورت بندی شده‎‌است. رسانه‌ها نیز میل و گرایش به پدیده های خاص در جامعه دارند که اتفاقا بخشی از جامعه هستند ولی همه آن نیستند. لذا تصاویر ذهنی ما کاملا متفاوت از واقعیت است، مخصوصا در رابطه با مسائل فرهنگی و اجتماعی.

تصویری که از افغانستان در ایران توسط رسانه‌ها ارائه می‌شود یک مثلثی از سه پارامتر است. اول جنگ و ناامنی است. الان نام افغانستان قرین ناامنی شده است. البته ناامنی هست، اما اینگونه نیست که این ناامنی تعمیم پیدا کند به همه حوزه‌های زندگی و امکان زندگی را سلب کند. لذا یک ترسی از سفر، حضور و یا زندگی در افغانستان وجود دارد. اما شما می‌بینید افراد بسیاری در این سالها به افغانستان رفتند، و این حجم از ناامنی که از افغانستان تصور می‌شود وجود ندارد. پارامتر دوم فقر است. این کشور دارای مشکلات اقتصادی زیادی است ولی اینگونه نیست که این جامعه پویایی اقتصادی نداشته باشد. در این جامعه نیز شبیه دیگر جوامع، سطوح مختلف طبقاتی وجود دارد، افراد کارآفرینی هستند که فعالیتهای قابل توجه اقتصادی دارند، مراکز خرید متعدد وجود دارد. لذا در این جامعه جریان زندگی وجود دارد. پارامتر سوم، خشونت و افراطی‌گری است. متاسفانه کشور افغانستان مرادف شده است با نامی به نام طالبان که خودش یادآور خشونت و افراطی‌گری در حوزه‌های مختلف زندگی دینی و اجتماعی است.  در حالیکه این تناقض فاحشی با واقعیت دارد. مردم افغانستان اعم از شیعه و سنی، انسان‌های نرم‌خویی هستند که ریشه در ذات فرهنگی آنها دارد.

میزان تبلیغات وسیعی که برای مکاتب و دبیرستانها و دانشگاهها دیده می‌شود، و این همتی که بر سر مسائل آموزشی گذاشته می‌شود، گویای این است که نسل جدید به شدت به دنبال دانایی و علم‌آموزی است. در کنار آن نسل گذشته نیز به این کمبود واقف شده‌اند و فرزندان خود را تشویق به علم‌آموزی می‌کنند.

اگرچه در این 40 ساله اخیر شاهد آن هستیم که در بخشهایی از افغانستان، سعودیها از طریق پاکستان یا گروههای وابسته مثل شبکه حقانی، جنبه‌هایی از خشونت را رواج داده‌اند، اما واقعیت اینست که فضای کلی جامعه، براساس نرم‌خویی، لطافت و مهربانی است. این مسئله هم در مسائل دینی به چشم می‌خورد و هم در مسائل اجتماعی. اهل سنت عموما حنفی هستند که در میان تمامی شاخه‌های اهل سنت به مدارا و اعتدال معروف هستند و ما این مسئله را در زندگی اجتماعی آنان مشاهده می‌‌کنیم. شیعیان نیز شدیدا گرایش به سمت زندگی عقلانی و متمدنانه دارند. لذا این چهره طالبانی از افغانستان که در سه دهه اخیر ارائه می‌شود، تصویر غیرواقعی است. البته این تصویر در سطح جهان مخابره شده و به ایران هم سرایت کرده است. افغانستان کشوری است که زندگی در آن جریان دارد. مسائل فرهنگی تا حد نسبتا خوبی بخصوص از سوی نسل جوان پیگیری می‌شود. با تمام مشکلاتی که وجود دارد، شهرهای افغانستان، زنده و پویا هستند.

شما اگر بخواهید تصویری واقعی‌تر از افغانستان ارائه دهید بر چه پارامترهایی تاکید می‌کنید؟

تصویری که در ذهن من از افغانستان نقش بسته، چند وجه دارد. اول، عشق و علاقه مردم به دانایی. میزان تبلیغات وسیعی که برای مکاتب و دبیرستانها و دانشگاهها دیده می‌شود، و این همتی که بر سر مسائل آموزشی گذاشته می‌شود، گویای این است که نسل جدید به شدت به دنبال دانایی و علم‌آموزی است. در کنار آن نسل گذشته نیز به این کمبود واقف شده‌اند و فرزندان خود را تشویق به علم‌آموزی می‌کنند. مثلا همین تصاویری که در هفته‌های اخیر از برگزاری کنکور در افغانستان منتشر شد، گویای این نکته است. این یک تصویری است که باید جایگزین شود. مردم افغانستان به شدت به دنبال علم‌آموزی و کسب سواد بالا هستند. من خودم همیشه در ساعات اول یا آخر مدارس، دخترها و پسرهای مکاتب را می‌دیدم که جمعیت زیادی از مردم خیابان و کوچه‌ها را تشکیل می‌دادند و به نظر من این یکی از بهترین تصاویری است که می‌توان از افغانستان به دنیا مخابره کرد.

وجه دوم ادبیات و شعر است. جلسات شعری که در شهرهای بزرگ افغانستان مثل کابل، هرات و مزارشریف برگزار می‌شود، جلسات بسیار پرباری است. چندین بار شاعران ایرانی به این کشور سفر کرده‌اند و بنده بارها و بارها شاهد شگفتی آنها از حضور در چنین مراسمی بوده‌ام. اگر ما میزان علاقه به ادبیات، بخصوص شعر را در افغانستان اندازه بگیریم، قطعا بیشتر از بسیاری از کشورهای دیگر من‌جمله ایران خواهد بود. نسل جوان افغانستان به شدت به این حوزه گرایش دارد.

وجه سوم کتاب است. بنده در افغانستان با افراد کتاب‌خوانی مواجه شدم که شاید نظیر آن را کمتر دیدم. اگرچه سطح سواد عمومی در افغانستان پایین است اما شاید بتوان گفت که کتاب‌خوانهای افغانستان از بسیاری نخبگان ایرانی باسوادتر باشند. استقبالی که از کتاب و کتاب‌خوانی در افغانستان دیده می‌شود، تصویری است که کمتر توسط رسانه‎‌ها بازتاب می‌یابد.

روابط فرهنگی میان دو کشور، در طول چند دهه اخیر چگونه بوده است؟  40 ساله اخیر را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

روابط دو کشور به قبل از انقلاب ایران و کودتای کمونیستی در افغانستان برمی‌گردد. مخصوصا میان نخبگان فرهنگی روابط خوب و مطلوبی بوده است. مثلا علمای دینی افغانستان حضور قابل توجهی در حوزه‌های علمیه مشهد و قم داشتند. در حوزه شعر و ادبیات نیز همینگونه است. مثلا روابطی که استاد خلیل الله خلیلی با مرحوم بهار داشتند، نشان از وجود روابط فرهنگی قابل توجهی میان دو کشور بوده است. اما دو اتفاق نزدیک به هم در سال 1357 هر دو کشور را تحت تاثیر خودش قرار داد. زمانی که در افغانستان دوران جهاد بود، در ایران نیز دوران جنگ با عراق بود، لذا روابط فرهنگی ضعیفی داشتیم. چرا که روابط دولتی بسیار اندک بود. علت آن نیز حمایت ایران از مجاهدین بود.

اما از دریچه مهاجرین، یک رابطه فرهنگی جدی ایجاد می‌شود. سالهای 60 و در دهه اول حضور مهاجرین در ایران، مهمترین اتفاقی که برای مهاجرین می‌افتد، ارتقای سطح آموزشی آنان است. محدودیتهای اندک آن دوره در زمینه تحصیلات، باعث شد تا مهاجرین در سطوح مختلف نظام آموزشی مدارس و حوزه علمیه پذیرش و مشغول به تحصیل شوند. در سالهای اولیه نیز متوسط سطح سواد مهاجرین از متوسط سطح سواد عمومی مردم افغانستان پایین‌تر بود، اما در دوره‌های اخیر که زمینه بازگشت مهاجرین به کشور فراهم بوده است، شاهد هستیم که جهش بزرگی در زمینه آموزش مهاجرین اتفاق افتاده است و این مهمترین زمینه‌های پیوند فرهنگی را ایجاد می‌کند.

دهه 70 خورشیدی یک دهه پرتلاطمی است. در این دوره جنگهای داخلی در افغانستان اتفاق افتاده که در نهایت به ظهور طالبان منجر شده و امکان روابط فرهنگی سلب شد. البته یک سری فعالیت‌ها در شمال کشور به مرکزیت مزارشریف برقرار است اما در کل، روابط گسترده ای وجود ندارد. در داخل ایران نیز دوره خوبی نیست. مخصوصا نیمه اول تا 76 یا 77، شاهد فشار برای بازگشت مهاجرین هستیم. تقریبا ده سال پس از سقوط کمونیستها است و دولت انتظار بازگشت مهاجرین را دارد. در همین دوره پدیده ای در محیط فرهنگی داخل ایران ظهور می‌کند که در دوره های بعدی در روابط دو کشور تاثیرگذار می‌شود. در این سالها کانونهای مهم ادبی در شهرهای مختلف ایران شکل می‌گیرد. دُر دری مشهد، کلمه قم و خانه ادبیات تهران. اینها اتفاقات مثبت این دوره است که همگی در حوزه هنر شکل گرفتند.

این اتفاقات بعدها در دوره پساطالبان، منشا بسیاری از اتفاقات مهم در داخل افغانستان می‌شوند. بعد از 11 سپتامبر و در دو دهه گذشته سطح روابط دولتی به بالاترین سطح ممکن ارتقا یافته و به تبع آن رایزن فرهنگی ایران در کابل تأسیس می‌شود. میزان بورسیه‌های تحصیلی رشد می‌کند، شخصیتهای افغانستانی که سابقه حضور در ایران نداشتند، زمینه‌های تحصیلشان در ایران فراهم می‌شود. تا بدین جا در زمینه‌های مختلف فرهنگی شاهد روابط رو به رشدی بودیم. بسیاری از چهره های فرهنگی ایران به افغانستان سفر کرده‌اند. بعضی از آنها نیز آثاری نوشته‌اند که تاثیرگذار بوده است. طیف وسیعی هم بوده‌اند. به نوعی از تمامی تفکرات موجود در ایران به افغانستان رفته‌اند و اثر تولید کرده‌اند. از محسن مخملباف تا رضا امیرخانی و دیگران. رایزنی فرهنگی هم در همه این سالها فعال بوده و تلاش کرده تا ارتباطات رسمی بین نهادهای هر دو طرف را زیاد کند. سفرهای متقابل نیز شکل گرفته است. البته بنده به شدت معتقدم هنوز با نقطه مطلوب در حوزه روابط فرهنگی بین دو کشور فاصله جدی داریم.

بنده در افغانستان با افراد کتاب‌خوانی مواجه شدم که شاید نظیر آن را کمتر دیدم. اگرچه سطح سواد عمومی در افغانستان پایین است اما شاید بتوان گفت که کتاب‌خوانهای افغانستان از بسیاری نخبگان ایرانی باسوادتر باشند. استقبالی که از کتاب و کتاب‌خوانی در افغانستان دیده می‌شود، تصویری است که کمتر توسط رسانه‎‌ها بازتاب می‌یابد.

به نظر شما در این 20 ساله برنامه ریزی نسبتا مشخصی از طرف ایران وجود داشته است؟ در کدام زمینه ها ضعف بیشتر وجود داشته است؟ کدام نهاد و سازمان مقصر بوده‌اند؟

شعار و رویکرد اصلی رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در همه مناطق بخصوص افغانستان ایجاد روابط فرهنگی میان نهادهای متناظر دو کشور است. این مهم، از طریق همکاری و همیاری هر دو دولت انجام می‌شود. اما در این زمینه موانع زیادی هم وجود دارد. مهمترین مانع شکل‌گیری روابط، نوع نگاه آمریکایی ها به فعالیت‌های فرهنگی ایران است. آمریکایی ها تمایل ندارند تا روابط ایران و افغانستان در ابعاد گوناگون رشد یابد. هرگونه توانستند مانع تراشی کردند، اما ارتباطات فرهنگی بین دو کشور به قدری عمیق و وسیع است که خودشان دریافته‌اند که نمی‌توانند به صورت کامل مانع این ارتباطات باشند.

ضعفهایی نیز در این زمینه وجود داشته اما کوتاهی و کم‌کاری‌ها علتش عدم شناخت کلی جامعه است و نه اشخاص یا جریان خاصی. ما در داخل ایران شناخت ناقصی از افغانستان داریم و این شناخت باعث می‌شود در برنامه ریزی‌ها و میزان اهمیت به این کشور، دچار ضعف باشیم. اما اینکه کسی بخواهد از روی عمد فعالیت مختل کننده‌ای داشته باشد، قابل تشخیص نیست.

کدام عرصه های فرهنگی بیشتر می‌تواند پیوندها و ارتباطات را گسترش دهد؟

معمولا روابط فرهنگی بر مبنای تشابه ها و اشتراکات شکل می‌گیرد، هر چند اگر رویکرد درست نداشته باشیم گاهی اشتراکات می‌تواند به مانع نیز تبدیل شود. این مسئله در روابط کشورهای منطقه دیده می‌شود. به جایی اینکه در عرصه های مشترک، تلاش بر توسعه ارتباطات باشد، بالعکس تبدیل به فضاهای چالش برانگیز می‌شود. مبنای دیپلماسی فرهنگی بین کشورها همین اشتراکات است. گاهی وقتها دو کشور مدت‌ها پژوهش می‌کنند تا نقاطی اشتراکی بیابند تا دوستی و تعاملاتشان را بر مبنای آنها قرار دهند و سپس توسعه بدهند. به طور مثال در واژه‌های کشور دیگر جست‌و‌جو می‌کنند و مثلا صد واژه مشترک می‌یابند و بر اساس آن کار می‌کنند. ولی گاهی وفور نعمت باعث می‌شود تا غفلت پیش آید. مثل ماهی که غرق در آب است و قدر نعمت آب را نمی‌داند. بین ایران و افغانستان این زمینه ها به قدری وسیع و گسترده است که دیگر برخی از بزرگان، سخن از «اشتراک فرهنگی» نمی‌کنند بلکه معتقد به «یگانگی فرهنگی» هستند. وقتی این یگانگی فرهنگی در کنار جدایی سیاسی قرار بگیرد تبدیل به مسئله می‌شود. چون فرهنگ مهمترین مولفه هویت‌ساز برای فرد و جامعه است و زمانی که دو ساختار سیاسی مجزا با پایه‌های فرهنگی هویت‌ساز مشترک باشد، مسائل فرهنگی نیز در قالب رقابتهای سیاسی دیده می‌شود. ولی فرهنگ عرصه‌ای نیست که بتواند تحت تاثیر اتفاقات سیاسی زودگذر قرار بگیرد. لذا زمینه کار و فعالیت فرهنگی بین دو کشور، اگر نگوییم بی شمار، ولی پرشمار است. ولی از نظر بنده مهمترهایی داریم که باید بدان توجه کنیم.

یکی از آنها بدون شک حوزه آموزش است. اگر روابط دانشگاهی و نهادهای آموزشی توسعه یابد، زمینه مهمی برای گسترش روابط خواهد بود. هرچند تا به امروز نیز اتفاقات خوبی رقم خورده است.

دیگری حوزه هنر و به طور ویژه ادبیات باید خیلی توجه شود. از آنجائی که ادبیات می‌تواند در امر تصویرسازی تاثیر عمیقی بگذارد باید مورد توجه قرار گیرد. یعنی ما اگر بخواهیم دوستی و پیوند را به تصویر بکشیم تا زمانی که این مسئله در یک اثر ادبی یا هنری نمود پیدا نکند، و به مرور در اذهان مردم روایت نشود، پایداری لازم را نخواهد داشت.

حوزه سوم که خیلی ضروریست، حوزه گفتگوست. ما به گفتگوهای نخبگانی جدی و عمیق، درموضوعات مختلف، احتیاج داریم ولی متاسفانه خیلی کم بدان پرداخته شده است.  بسیاری از مسائل و مشکلات ناشی از سوتفاهم و یا بدفهمی اصل موضوع است. در سالهای اخیر نمونه های فراوانی را شاهد بودیم. بخشی از آن نیز به کارکرد ناقص رسانه‌ها بر می‌گردد که نتیجه آن مغشوش شدن ذهنیتهای دوطرف خواهد بود. ما باید سرمایه‌گذاری جدی در این زمینه‌ها داشته باشیم.

در زمینه میراث فرهنگی مشترک دو کشور کار جدی و عمیق شده است؟ مثلا در زمینه زبان فارسی کار جدی داریم؟

ادبیات یک جریان پویایی است که مسیر خود را می‌رود و کاری به من و شما هم ندارد. همین که آثار نویسندگان و شعرای ایرانی در افغانستان خوانده می‌شود نشان‌دهنده پویایی جریان ادبیات است. ما اگر خواهان رابطه فرهنگی پایدار هستیم باید یک رابطه دوسویه شکل دهیم که متاسفانه این رابطه به دلیل درگیری کشور افغانستان با جنگ، کمتر دوسویه شده است. البته در سالهای اخیر، اتفاقات خوبی در حال شکل گرفتن است. مثلا  چند سال گذشته در جشنواره داستان جلال یا جشنواره شعر فجر، بخشهای ویژه ای به حوزه افغانستان اختصاص داده شد و توجه اهالی ادبیات ایران به ادبیات تولیدی افغانستان جلب شد. برخی از این آثار در ایران شناخته و خوانده شد. مثلا مرحوم انوشه وقتی دانشنامه ادبیات پارسی را نوشت، یک جلد مفصل به وضعیت ادبیات در افغانستان اختصاص داد که این در شناساندن ادبیات افغانستان در ایران تاثیرگذار بود.

عملکرد ایران در صدور کالای فرهنگی به افغانستان چگونه بوده است؟

اساسا محصولات ایرانی به طور مشخص در بازار فرهنگ افغانستان دیده می‌شود. شما اگر در بازار کتاب افغانستان قدم بزنید، کتاب چاپ ایران به طور جدی دیده می‌شود. یک اتفاق خوبی هم در این سالها افتاده است که ناشران ایران و افغانستان تولیدات مشترک دارند. در حوزه موسیقی، فیلم وسریال هم همینطور است. سریال ایرانی در افغانستان دیده می‌شود، هرچند که وضعیت مطلوب نیست. در حال حاضر پروژه‌های مشترکی در زمینه هنرهای نمایشی در حال ساخت است. البته سرآمد تمامی حوزه ها، کتاب است. آثار خوب و قابل توجهی در مورد افغانستان، در ایران تولید شده است. هم ترجمه، هم تالیفی و هم بازنشر آثار خود نویسندگان افغانستانی.

آیا در این زمینه برنامه ریزی مشخصی داریم؟

خیر. بیشتر تعاملات آزاد، تعیین‌کننده است که البته این حسن موضوع نیز به حساب می‌آید. به طور نمونه همین دانشنامه ادب پارسی که عرض کردم. در واقع بخش خصوصی بدون توجه به دولتها کار خودشان را می‌کنند. ناشران ایرانی وافغانستانی بر اساس نیازهایشان به یک سری مسائل ورود می‌کنند.

یک سری عرصه‌هایی نام می‌برم، شما یک ارزیابی کلی از وضعیت ارتباطات در این زمینه ها بفرمایید.

سینما:

خوب و مطلوب نیست اما اتفاقات خوب هم داریم. خوبی آن تجربه حضور برخی از سینماگران افغانستانی اعم از کارگردان و بازیگر در ایران و انتقال آن به داخل افغانستان است. بنده مطلع هستم که در حوزه فنی ارتباطات خوبی برقرار است. بازتولید برخی آثار فنی و نمایشی افغانستان در ایران انجام می‌شود. برخی از نفرات تیم تولیدیشان متشکل از ایرانی‌هایی هست که از اینجا می‌روند. اما اشکالی که در این زمینه وجود دارد که بازار سینما در افغانستان، گسترده نیست. یعنی چون سینمای تجاری وجود ندارد، فیلم برای فروش در گیشه تولید نمی‌شود. به همین علت فیلم‌ها برای جشنواره تولید می‌شوند که این عامل برخی از ضعفها به حساب می‌آید. یکی از مسائلی که در حال حاضر وجود دارد توجه برخی تولیدگران سینمایی به بازار ایران است. مثلا فیلم «حوا، مریم، عایشه» ساخته خانم کریمی آمد و در ایران عرضه شد و این اتفاق مبارکی بود. اگر زمینه حضور بیشتر فیلمهای تولیدی افغانستان در ایران فراهم بشود، فضای جدیدی هم برای معرفی افغانستان و هم برای تولیدکنندگان آثار سینمائی در افغانستان شکل می‌گیرد.

آموزش:

حوزه مطلوبی است. روند کلی اش خوب است اما اشکالات ریز بسیاری وجود دارد. ما تعداد قابل توجهی دانش‌آموز، دانشجو و طلبه افغانستانی در ایران داریم که از ظرفیت آموزشی ایران استفاده می‌کنند. اما باید اشکالات اجرائی این حوزه برطرف شود. چرا که بعضا کارهای بزرگی می‌شود، اما آثار منفی آن به جا می‌ماند. همچنین باید به سمت دوسویه شدن و توسعه آن پیش برویم. همچنین باید دیدمان را نسبت به دانشجویان فراتر ببریم. یعنی نگاه ما صرفا این نباشد که دانشجوی افغانستانی بیاید و درس بخواند و برگردد، بلکه باید به سمت فعالیتهای بیشتر و ارتباطات دانشگاهها برویم.

سطوح پایین تر از دانشگاهها مثل دبیرستان و متوسطه چطور؟

ارتباطات این حوزه بیشتر در قالب انتقال تجربیات می‌تواند شکل بگیرد. مثلا آموزشهای کوتاه مدت. ما زمانی که در رایزنی بودیم در این فضا اتفاقات خوبی افتاد. یک تیمی از معارف شهر کابل آمدند در ایران و دوره‌ ای برگزار شد. چندتن از باتجربه های حوزه تعلیم و تربیت در ایران برای 250 تن از معلمان مکاتب شهر کابل دوره برگزار کردند.

کتاب:

وضعیت ارتباطات در حوزه کتاب خیلی خوب است. به نظر می‌رسد بهترین عرصه تعامل دوجانبه عرصه کتاب است و روز به روز هم بهتر می‌شود. فکر می‌کنم بهترین حوزه همین حوزه کتاب باشد.

هنر:

در این حوزه هنوز فضای جدی روابط شکل نگرفته است. البته اتفاقات پراکنده داریم. مثلا نمایشگاه «نیمروز» که در حوزه هنرهای تجسمی بود که در نیاوران برگزار شد. اما این ها صرف جرقه است. ما هنوز نتوانستیم جریان مداومی در این عرصه ها شکل بدهیم. ما هنوز با شکل‌گیری ارتباطات مداوم میان هنرمندان دو کشور خیلی فاصله داریم.

رسانه:

بدون شک و با فاصله وحشتناکی بدترین حوزه ارتباطات دو کشور، حوزه رسانه است. دو اشکال عمده وجود دارد. یکی رسانه های ایران نسبت به مسائل افغانستان بی‌توجه هستند و فهم درستی از آن ندارند. غیر از چند استثنا. از طرف دیگر آمریکایی ها وقتی وارد افغانستان شدند روی دو حوزه کار کردند. زن و رسانه و در هیچ جای دیگری سرمایه‌گذاری جدی نکردند. جهت‌گیری جریان رسانه‌ای در افغانستان برهمین مبنا شکل گرفته است. البته باز هم در این بخش استثناهائی وجود دارد.

به صورت طبیعی این رسانه ها به مسائل منفی گرایش دارند. حال این مسئله راجع به ایران تشدید شده‌است و از این طرف هیچ تلاش گسترده‌ای برای ایجاد ارتباط و فهم رسانه‌ای وجود ندارد. بنده حدود سال 95 راجع به گسست رسانه‌ای میان دو کشور مطالبی را در رسانه ها عرض کردم. باوجود آنکه مرز زبانی میان دو کشور وجود ندارد و یک ایرانی به راحتی میتواند اخبار افغانستان را پیگیری کند و یک افغانستانی نیز بالعکس، رسانه های هر دوطرف خبرهایشان را به نقل از خبرگزاری های خارجی و غربی مثل آسوشیتد‌پرس یا بی‌بی‌سی کار می‌کنند. روایت گری‌های ما بر اساس روایت غربی‌هاست. مثلا فرض کنید یک افغانستانی بخواهد اخباری راجع به انتخابات ایران بزند، به نقل از بی‌بی‌سی و نیویورک تایمز می‌زند و این مسئله بسیار خنده‌دار و بی‌معنا است. و متاسفانه هیچ تلاشی نمی‌شود تا اهالی رسانه بیشتر با هم گفت‌و‌گو کنند. تفاوت قصه رسانه و کتاب همینجاست. در کتاب، اهل فن با یکدیگر تعامل می‌کنند. دو ناشر که مسئله بازار کتاب را درک می‌کنند با طرف مقابلشان در آنسوی مرز به همکاری رسیده‌اند و محصولاتشان را تولید می‌کنند و به فروش می‌رسانند ولی در حوزه رسانه، اهالی فن خیلی دنبال پیداکردن همدیگر نیستند. رویه بدتر این است که بعضا واسطه‌هایی نیز در این میان هستند که نه آشنایی کاملی با رسانه دارند و نه شناختی از طرف مقابل دارند و دخالتشان باعث می‌شود که کار خراب‌تر شود.

گردشگری:

خیلی ضعیفیم. گردشگری از افغانستان به ایران باید نظم پیدا کند. در طرف مقابل گردشگری از ایران به افغانستان نزدیک به صفر است. ما اگر بخواهیم تصویر از افغانستان در ایران بهبود پیدا کند، باید کار جدی در زمینه گردشگری انجام دهیم. حداقل اهل سفر و هنر و یا عکاسان به افغانستان سفر کنند. متاسفانه زمینه های اجرائی ضعیفی نیز داریم. ویزا، هزینه پرواز و اقامت، مشکلات اصلی هستند. بارها دوستان و آشنایان به بنده گفتند که می‌خواهیم به افغانستان سفر کنیم، بعد که از هزینه آگاه شدند، گفتند ما با این هزینه سه بار می‌رویم ترکیه و برمی‌گردیم. هزینه های سفر بین دو کشور بالاست.

کارهای خیریه:

کارهای قابل توجهی شده‌است، اگرچه کافی نیستند. کمیته امداد سالهاست که در افغانستان حضور دارد و اتفاقات خوبی در حد وسع خودش رقم زده است. خیریه‌هایی هم از داخل ایران کار می‌کنند ولی جای کار بسیار است و از فضای مطلوب فاصله زیادی داریم. اگر خیریه‌ها هم رویکرد خصوصی در پیش بگیرند، شاید شاهد اتفاقات بزرگ باشیم.

بدون شک و با فاصله وحشتناکی بدترین حوزه ارتباطات دو کشور، حوزه رسانه است. دو اشکال عمده وجود دارد. یکی رسانه های ایران نسبت به مسائل افغانستان بی‌توجه هستند و فهم درستی از آن ندارند. غیر از چند استثنا. از طرف دیگر آمریکایی ها وقتی وارد افغانستان شدند روی دو حوزه کار کردند. زن و رسانه و در هیچ جای دیگری سرمایه‌گذاری جدی نکردند. جهت‌گیری جریان رسانه‌ای در افغانستان برهمین مبنا شکل گرفته است.

نظرتان راجع به سند جامع همکاری میان دو کشور افغانستان و ایران که خبرش به تازگی منتشر شده، چیست؟

این سند، نقطه عطفی در روابط دو کشور خواهد بود. این سند می‌تواند فعالان عرصه های مختلف را از نوسان دور کند و جهت گیری‌ها را مشخص‌تر کند. با امضای این سند گسترش روابط نیز سرعت بیشتری خواهد گرفت و چالشها کمتر خواهد شد.

توافقنامه صلح پیش روی افغانستان چه اثرات فرهنگی خواهد داشت؟

صلح که به خودی خود، مطلوب است. اما باید ببینیم که آیا آثار صلح پایدار خواهد بود؟ یکی از آثار صلح امنیت است. آیا امنیت برقرار خواهد شد. به نظر بنده با این وضعیتی که آمریکایی‌ها در پیش گرفتند، آینده خوبی پیش بینی نمی‌شود، مگر اینکه نخبگان افغانستانی خودشان مدیریت کنند. دیگر اینکه باید ببیینیم ساختارسیاسی آینده چه می‌شود؟ مدل مطلوب این است که طالبان شریک قدرت شود و به حقوق سیاسی مردم و حق رأی آنها قائل باشد، درنتیجه موجبات توسعه فرهنگی نیز فراهم می‌شود. اما اگر طالبان رویکرد گذشته را در پیش بگیرد و دنبال تمامیت خواهی و امارت اسلامی به شکل گذشته باشد، که زمزمه‌های آن هم این روزها شنیده می‌شود، در واقع بزرگترین ضربه به دستاوردهای فرهنگی دو دهه گذشته خواهد بود.

مصاحبه آقای عراقچی با شبکه طلوع نیوز را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

اولا که رویکرد مجری برنامه درست نبود چرا که تاکید بر مفترقات داشت. اما در کل این مدل مصاحبه ها و حضور افراد رده بالا و نخبگان در رسانه‌های دو طرف یک ضرورت است و باید این اتفاق بیفتد. در گذشته ترس و واهمه ای از صحبت راجع به یک سری مسائل بود اما امروزه که این ترس کمرنگ شده است و چالشها و انتقادات مطرح می‌شود، یک آغاز میمون و مبارکی است. منتها شیطنتهای رسانه‌ای هم وجود دارد. به طور مثال تیتر بی بی سی، مغرضانه بود ولی کسانی که مصاحبه را کامل دیدند، متوجه شدند که فضای صحبت یک فضای دوستانه، منطقی و محترمانه نسبت به منافع ملی افغانستان بود.

یک سری وقایع غیرفرهنگی میان دو کشور اتفاق می‌افتد که به مسائل فرهنگی صدمه می‌زند. به طور نمونه حادثه هریرود یا آتش گرفتن مهاجرین در یزد. سوای از اینکه مقصر چه کسی بوده است، چه باید کرد که این اتفاقات کمتر بیفتد؟

ما باید به سمت این برویم که جریان حضور مهاجرین در ایران قانونی شود. اشکالاتی از طرف دو دولت وجود دارد. ما تا زمانی که جریان مهاجرین را قانونی نکنیم، این اتفاقات می‌افتد. اگر این رفت‌و‌آمدهای مهاجرین قانونی شود، این مشکلات به حداقل می‌رسد. همچنین باید فعالیت رسانه‌هایی که رسالت انسانی دارند، بیشتر شود و مجال به رسانه‌های زرد داده نشود تا خط خبری را تعیین کنند. واقعیت این مسائل باید مشخص شود. به اعتقاد بنده خلا حضور رسانه های معتقد به اخلاق رسانه‌ای در این زمینه‌ها جدی است. لذا خط خبری به دست رسانه‌های زرد می‌افتد و در فضای مجازی نیز تقویت می‌شود و این مشکلات ایجاد می‌شود .

آینده روابط فرهنگی دو کشور را چگونه ارزیابی میکنید؟

آینده مثبت است، چرا که ریشه‌های روابط عمیق است. با وجود همه مشکلات و ضعفهایی که وجود دارد، آینده مثبت خواهد بود. تاریخ ثابت کرده است که همسایگان در نهایت مشکلاتشان را با یکدیگر حل خواهند کرد. نسلهای گذشته در کنار هم زندگی کردند، نسلهای آینده نیز باید با هم زندگی کنند.  حتما عقلای دو کشور تصمیم نمی‌گیرند که به ریشه های روابط خود ضربه بزنند. لذا بنده جریان کلی روابط را مثبت می‌بینم.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا