ترکیه و قفقازجریان شناسیجریان شناسی سیاسیدسته‌بندی نشدهکشور شناخت

تصویر تهران در آیینۀ جریانات سیاسی ترکیه

«تصویر تهران در آیینه جریانات سیاسی ترکیه» عنوان اثری دیگر از اندیشکده مرصاد است که در قالب گزارش راهبردی و ۴۰ صفحه به بررسی نگاه بدنه و نخبگان سیاسی سه جریان اسلامگرا، آتلانتیک‌گرا، و اوراسیاگرا به روابط با ایران می پردازد. مسعود صدرمحمدی مدیر میز ترکیه اندیشکده مرصاد در این اثر پس از نظری به تفاوت های این سه طیف و چالش های موجود در روابط ما با آنها به بررسی انتقادی گزینش های سیاستی کنونی ج.ا.ا در قبال ترکیه و خصوصا حزب عدالت و توسعه پرداخته و در پایان کار توصیه‌هایی ایجابی جهت بهینه‌سازی الگوی روابط آنکارا-تهران پیش‌رو می‌نهد.

مقدمه‌ای بر نظریات حاکم بر سیاست خارجۀ ترکیه

ایران بی­شک یکی از مهمترین عناصری است که هیچ­گاه سیاست‌گذاران ترک نتوانسته­­اند از آن چشم­پوشی کنند. اساسا در چهار دهۀ اخیر می‌توان دیدگاه­های سیاست‌گذاران ترک در قبال ایران را بر اساس نوع بینش در سیاست خارجی به ۳ گروه اساسی تقسیم کرد: ۱) جریان آتلانتیک‌گرا ؛ ۲)جریان اوراسیاگرا ؛ ۳)جریان اسلامگرا

۱.جریان آتلانتیک‌گرا؛ جریان نخست دل در گرو ورود به اتحادیه اروپا دارد و البته همواره بین بروکسل و واشنگتن در حال تذبذب است که بی­شک وزنۀ واشنگتن در این موازنه سنگین­تر می‌نماید. این جریان که شاخۀ لائیک آن در عرصۀ بروکراتیک و نیز هستۀ مرکزی ارتش با تأکید بر نیروی زمینی از قدرت بالایی برخودار است، در همۀ سال‌ها نسبت به ایران و البته همۀ جهان اسلام دیدگاهی منفی و یا منفعل و یا می‌توان گفت درجۀ دومی داشته است. در منظر این گروه، اصلی­ترین مؤلفۀ سیاست­ورزی در جهان، ارتباط با غرب است و تا این مسأله حل نشود هیچ اقدام دیگری امکان انجام نخواهد داشت.

جریان آتلانتیک­گرا علاوه بر گرایش لائیک آن، دارای جناح اسلامی نیز هست که شناخته­شده­ترین گروه آن جریان گولن بود. شاید بتوان هستۀ اصلی جریان مؤسسان حزب عدالت و توسعه را هم که در داخل حزب فضیلت با نام نوگرایان مشخص شدند و به دلیل سیاست­های ضد آمریکایی و ضد صهیونیستی مرحوم اربکان از حزب انشعاب کردند به عنوان بخشی از این دیدگاه دانست[i].

  1. جریان اوراسیاگرا؛ با فروپاشی جماهیر شوروی، جناح چپ ترک که خود را با وجود فعالیتی چند دهه­ای در وضعیت بی­سرپناهی میدانست تلاش کرد تا با دست زدن به باز تعریف گفتمانی خود قرائتی نو از گرایشات سیاسی، فارغ از ایدئولوژی­اش ارائه دهد. در چنین وضعیتی گرایشات اوراسیایی اوج گرفت و جریان چپ سابق اکنون با ارائه گفتمان ضدامپریالیستی و ملی­گرایانه، خود را در صحنه سیاسی ترکیه بازتعریف کرده است.

این جریان اگرچه در دهه­های ۸۰ و ۹۰ میلادی دارای گرایشات ضد ایرانی و نیز تا حد قابل توجهی حتی ضد اسلامی بود، اما با روی کار آمدن آک پارتی و وضعیت موجود منطقه، تغییر استراتژی قابل توجهی در سیاست­‌های خود ایجاد کرد. این جریان که در میان ارتش و فرهنگیان چپ از نفوذ قابل توجهی برخوردار است، در شرایط کنونی ایران را یکی از مهمترین وزنه­های استراتژیک ترکیه برای مقابله با فشارهای اروپا و آمریکا و جناح عربی بر ترکیه می‌داند و معتقد است که ایران دروازۀ حضور ترکیه در آسیا است.

کسانی همچون ژنرال سونر پولاد از تئوریسین­های نظامی جریان اوراسیاگرا[ii] و محمد بدری گولتکین از تئوریسین‌های غیرنظامی این جریان [iii]با انتشار کتابهایی تلاش کردند تا دیدگاه این جریان در مورد مسیر ژئوپلیتیک ترکیه و اهمیت ایران در این مسیر را بیان کنند.

سابقۀ روی آوردن این جریان به سوی ایران را می‌توان در سال ۲۰۰۲ دید که ژنرال تونجر کیلینج دبیر کل وقت شورای امنیت ملی ترکیه در اجلاسی با شکستن تابوهای چند دهه­ای ترکیه در مورد ایران، به صراحت از لزوم همراهی ترکیه با ایران سخن گفت. او در این سخنرانی از لزوم ایجاد اتحاد ترکیه با چین، روسیه و ایران سخن گفته بود.[iv] او نتیجه این اظهارات خود را ۷ سال بعد در سال ۲۰۰۹ دید. زمانی که به جرم تلاش برای کودتا از سوی جریان گولن دستگیر و برای چند سال زندانی شد.

  1. جریان اسلامگرا: جریان اسلامگرای ایران­محور که در ادبیات سیاسی ترکیه از آنها به عنوان «ایرانجی» یاد می‌شد، پس از انقلاب اسلامی، ایران را همواره به عنوان یکی از بهترین متفقین ترکیه قلمداد کرده است. این جریان خصوصا در دوره­هایی که مرحوم نجم­الدین اربکان بر روی کار بود، اقدام به تعمیق و گسترش روابط با ایران کرد که در نتیجۀ آن همکاری­های متقابل ایران و ترکیه از افزایش قابل توجهی برخوردار شد.[v]

این جریان بعدها با انتشار کتاب عمق استراتژیک ترکیه به قلم احمد داوداوغلو نشان داد که ایران به جهت علمی و سیاسی نیز از اهمیتی قابل توجه برای ترکیه برخوردار است. داوداوغلو اگرچه در عرصۀ عمل به دلیل طوفان انقلاب‌های عربی نتوانست تئوری­های سیاسی خود را پیاده کند اما در کتاب خود توانسته عقبۀ فکری برای روابط با ایران را فراتر از جنبه­های ایدئولوژیک نشان دهد. داوداوغلو با ایجاد محور «ایران – آناتولی – بالکان» تمام تحولات تاریخ دو هزار سالۀ اخیر منطقه را در قاب تأثیر و تأثرات متقابل این محور تحلیل می­کند. داوداوغلو به درستی قائل به این است که:

با نگاه به تمامی عوامل تاریخی و جغرافیایی روابط عثمانی/ترکیه – صفوی/ایران مشخص می‌شود که این روابط از یک جهت شبیه مناسبات آلمان – فرانسه می­باشد. سرنوشت این کشورها که بر روی یک خط سیاست جغرافیایی و فرهنگ جغرافیایی قرار دارند چه جنگ بکنند و چه ائتلاف نمایند به طور کل از یکدیگر قابل تفکیک نیست. جهش فوق­العادۀ عثمانی به سمت اروپا در حالی که تنۀ خود را بر آناتولی قرار داده بود، تا حدودی بر روی میراث سلجوقی قرار داشت که آناتولی و جغرافیای ایران را متحد ساخته بود. … ترکیه و ایران نیز همانند مناسبات آلمان و فرانسه اگر گاه­گاهی گرفتار عدم تفاهم شوند به هیچ وجه نمی‌توانند از همدیگر چشم بپوشند.

هراس از فشار بدنه؛ اثر صف­بندی‌های ایدئولوژیک سنتی بر روابط

اما برای فهم دقیقتر عوامل تأثیرگذار در سیاست ترکیه در قبال ایران چاره­ای جز توجه به تحولات سیاسی درون حاکمیت در ترکیه نیست. اساسا سیاست ترکیه را در چند لایه چپ بیرونی، چپ مرکز، راست مرکز و راست بیرونی می‌توان تعریف کرد.

چپ و راست مرکز شامل احزابی می­شوند که با وجود نگرش­های راست و چپ تلاش می­کنند برای تداوم قدرت خود و یا اساسا بر اساس نوع بینش ایدئولوژیک خود از افراطهای راست و چپ به دور بوده کنش­هایی عمل­گرایانه­تر داشته باشند.[vi] این در حالی است که طیف­های بیرونی­تر دو جناح چپ و راست نگرش­های ایدئولوژیک­تر دارند و تلاش دارند تا فعالیت­های خود را بر اساس این نوع نگاه خود پیش ببرند.

در موضوع ایران مسأله­ای که وجود دارد این است که غیر از راست مرکز تقریبا هیچ کدام از جناح­ها با ایران همراهی ندارند و یا اساسا مبانی عقیدتی و گفتمان­های اجتماعی­شان اجازۀ همراهی با ایران را نمی­دهد.

در داخل راست مرکز نیز که اکنون شاهد حضور سه حزب اصلی عدالت و توسعه (به رهبری اردوغان)، حرکت ملی (به رهبری باهچلی)، حزب خوب (به رهبری مرال آکشنر)، و دو حزب درجه دوم­تر حزب سعادت (به رهبری تمل کاراموللا اوغلو) و اتحاد بزرگ (به رهبری دسته جی) هستیم زمانی که توجه کنیم تنها حزب عدالت و توسعه و حزب سعادت و در ردیف بعدتر حزب اتحاد بزرگ هستند که به جهت گفتمانی می‌توانند با ایران دارای روابط عمیق و گسترده باشند.

در واقع باید اعتراف کرد که با وجود تمام اختلافات و رقابت­هایی که گاه مخرب و فرسایشی است اما ایده­آل­ترین حزب برای افزایش مراودات و تعمیق اتحادهای استراتژیک با ایران حزب عدالت و توسعه است.

پیش از آنکه به بررسی عوامل تأثیرگذار در تخریب روابط ایران و ترکیه در دوران حاکمیت حزب عدالت و توسعه بپردازیم لازم است توضیح دهیم که احزاب چپ دو نوع نگرش متفاوت به ایران داشته­اند. چپ مرکز که نمایندۀ تام آن را می‌توان حزب جمهوری خلق دانست و خود را نمایندۀ تام اندیشۀ­های کمالیستی می­داند از همان ابتدا انقلاب اسلامی را در تعارض با اصول شش­گانه آتاترکی دانسته و به مخالفت شدید با آن پرداخته است. اساسا نهادهای پشت پردۀ قدرت و روابط بنیادین قدرت که در دست این جریان بوده است با توجه به بستگی­ای که با جناح­های قدرت و ثروت در اروپا و آمریکا دارد انقلاب اسلامی را در تعارض با منافع خود قلمداد کرده و از همین روی هیچگاه روی خوشی به ایران نداشته است. در ۶ سال اخیر نیز که ایران به اختلاف شدید با حزب حاکم ترکیه وارد شده و با تمام طیف­هایی که بای­نحوکان با حزب حاکم مخالف بودند ارتباط برقرار کرد اما هیچ­گاه حزب جمهوری خلق نخواسته است که با ایران روابط صمیمی و سازنده­ای را داشته باشد. این عدم تمایل را باید در دو گروه دلایل مبنایی و روبنایی تقسیم کرد. اصلی­ترین دلیل مبنایی در عدم همکاری سازنده با ایران وابستگی تام و تمامی است که این حزب بسیار مهم و تاریخ­ساز ترکیه به آمریکا و اتحادیۀ اروپا دارد. نقش سازمان­های امنیتی کشورهایی همچون آلمان، اتریش و آمریکا در تحلیل­های این حزب مسأله­ای است که مخالفان حزب آن را به عنوان پیش فرض غیر قابل تشکیک در نظر می­گیرند و نوع عملکرد حزب نیز تاکنون مؤیدی بر این مسأله بوده است. دلیل روبنایی نیز مقاومتی است که بدنۀ رأی­دهندۀ اصلی این حزب در برابر مسأله ایران دارد. این بدنه که نیروی مردمی و خیابانی جناح لائیک است از اهمیت حیاتی­ای برای حزب برخودار است و این بدنۀ رأی­دهندگان تحت تأثیر جوّ روانی­ای که طی چهل سال گذشته تحت آن تربیت شده­اند امکان قبول هر گونه رابطۀ سازنده و بنیادین با جمهوری اسلامی را خلاف حیثیت لائیک خود می­داند.

اما احزاب چپ بیرونی که با وجود عدم رای­آوری در انتخابات­ها از تأثیر قابل توجهی در نهادهای حاکمیتی برخوردارند بر اساس دیدگاه چپ خود در ابتدای انقلاب اسلامی در ماه‌های نخست و تا پیش از شروع غائلۀ چپ­ها در ایران طرفدار پر و پا قرص انقلاب اسلامی و آن را به عنوان یک انقلاب پیشرو ضد امپریالیستی می­دانستند. کمک­های مردمی­ای که برای ارسال به انقلابیون ایران داشته­اند[vii] و یا گزارش­های خبری­ای که از آن دوره در آرشیوهای روزنامه­ها و مجلات آنها در دست است نشان­دهندۀ این نوع بینش است.[viii] اما پس از معلوم شدن حاکمیت وجهۀ اسلامی بر انقلاب، این جریان، انقلاب اسلامی را یک انقلاب ارتجاعی و نوعی بازگشت به عقب در فرآیند تاریخی ایران قلمداد کرده و در دهه­های ۸۰ و ۹۰ میلادی تبدیل به نیروی محرکۀ اصلی­ترین جریانات ضد ایرانی و حتی ضد اسلامی در ترکیه شدند. این جریان که جریان چپ مرکز را متهم به انحراف از مبادی اصلی انقلاب آتاترکی می­کند و خصوصا در مسأله تنظیم روابط میان آتلاتیک و اوراسیا اختلاف شدیدی دارد در دهۀ اخیر با در نظر گرفتن نظم نوین در مناسبات بین­المللی به این نتیجه رسید که ایران می‌تواند به عنوان یکی از همکاران جبهۀ اوراسیا که در منظر آنان به عنوان جبهه­ای ضدامپریالیستی است برای ترکیه تعریف شود. این جریان در دهۀ اخیر ضمن متوقف کردن حملات خود به ایران و نقش اسلام در سیاست به تبلیغ ایران و نزدیکی روابط به ایران روی آورد که با وجود هزینه­هایی که برای این جریان (که سرکردگی آن را حزب وطن – حزب کارگر سابق- در دست دارد) دارد اما همچنان در این مسأله تاکنون ثبات­قدم داشته است. اما واقعیت این است که این جریان در مسأله اسلام سیاسی به شدت و صراحت با ایران مخالف است و به هیچ وجه نمی‌تواند با ایران در میان­مدت و طولانی­مدت به عنوان همکاری استراتژیک مطرح شود. در ضمن با توجه به رودررویی­هایی که این جریان در دهه ۸۰-۹۰ با جریان اسلامگرا داشته است همکاری بیش از اندازۀ ایران با این جریان باعث لطمه به وجاهت اسلامی ایران در میان جریان­های اسلامی ترکیه – (و یا حتی با توجه به ارتباطات موجود می‌توان ادعا کرد که  شده است.)

اما احزاب راست همگی در ترکیه در دورۀ ۳۰ سالۀ اخیر به دو گروه راست محافظه­کار و راست لائیک تقسیم می‌شود. راست لائیک اساسا احزاب ملی­گرا با وجهۀ پان­ترکی هستند که این احزاب نیز دارای روابط نزدیکی با جبهۀ غربی بوده و به دلیل جمعیت قابل توجه ترکان در ایران و سرکوب­های حقوقی و فرهنگی که به ادعای آنها در ایران علیه شهروندان ترک وجود دارد نمی‌توانند با ایران همکاری قابل توجهی داشته باشند. در واقع همکاری آنها با دولت ایران همکاری با یک دولت فارس که ترکان را در زیر فشار دارد قلمداد می‌شود و این چه به جهت مبانی و چه به جهت گروه­های رأی­دهنده برای این جریان تأثیرات مثبتی نخواهد داشت.

جریان راست ملی­گرا در سالهای دهۀ ۹۰ در موضوع میزان توجه به عامل اسلامیت از ۹ اصل ترک­گرایی باشبوغ تورکش منشق به دو گروه شد. گروهی که عامل ترکیت را بر عامل اسلام ترجیح داد جریان باهچلی بود و جریانی که عامل اسلام را هم­سنگ و هم­ارج ترک بودن دانست جریان مرحوم محسن یازیجی اوغلو بود. جریان دوم در مقایسه با جریان نخست رویکرد مناسبتری به روابط با ایران دارد اما با در نظر داشتن این حقیقت که ماشین­های تبلیغاتی و اهرم­های مالی جریان راست ملی­گرایی در دست باهچلی ماند آنها هیچ­گاه نتوانستند به عنوان طیفی تأثیرگذار به شمار آیند.

با در نظر داشتن آنچه گذشت به این نتیجه می‌توان رسید که مناسب­ترین جریان برای روابط طولانی­مدت و اتحاد استراتژیک در ترکیه جریان راست مرکز محافظه­کار است که نمایندۀ تام آن را حزب سعادت و جریان ملی گوروش و حزب عدالت و توسعه می‌توان دید.

به جهت ایدئولوژیک و بدنۀ رأی­آوری، این جناح هیچ مشکلی در برقراری روابط با ایران ندارد و علی­القاعده باید مشکلات ایجاد شده در روابط را به عنوان “عارضه” و “عرضی” به شمار آورد.

در ادامه با اشاره به پیش­زمینه­های رابطۀ حزب حاکم ترکیه با ایران تلاش خواهد شد به آسیب­شناسی فراز و نشیب­های سیاسی موجود در روابط دو کشور پرداخته شود.

حزب عدالت و توسعه، تنها راه اما پر  سنگلاخ

حزب عدالت و توسعه در واقع تظاهری هترودوکس (دگراندیشانه) از گفتمان “ملی گوروش” مرحوم اربکان است که با رویکرد جذب حداکثری قوای سیاسی داخلی و بین­المللی برای ماندن در قدرت پس از انشعاب از حزب فضیلت توانست به قدرت برسد و در حالی که تقریبا تمام کارشناسان و فعالان سیاسی با در نظر داشتن تجربۀ تاریخی چهار دهه­ای مرحوم اربکان امید چندانی برای تداوم قدرت این حزب نداشتند این حزب توانست به عنوان طولانی­مدت‌ترین حزب سیاسی در ترکیه بر قدرت بماند و تبدیل به یکی از تاریخ­سازترین بازیگران تاریخ ترکیه و یکی از تأثیرگذارترین بازیگران منطقه شود.

فهم علل پایداری حزب عدالت و توسعه در فضای ترکیه در حالی که پیش از این که این حزب بر سر کار بیاید (۲۰۰۲) ترکیه برای مدت ۲۰ سال اسیر سخت­ترین بحران­های سیاسی بود مسأله­ای است که می‌تواند در فهم منطق حاکم بر رفتارهای سیاسی این حزب در داخل کشور و دینامیزم­های حاکم بر رفتارهای دیپلماتیک این کشور و اولویت­گذاری­های حزب حاکم مفید باشد. فهم این منطق و این اولویت­گذاری­ها این امکان را فراهم خواهد آورد که در عرصۀ سیاستگذاری، جمهوری اسلامی در قبال هیئت حاکمۀ آنکارا امکان رفتار ضابطه­مند و آینده­پژوهانه­تری را در پیش گیرد.

حزب عدالت و توسعه در واقع تداوم راهی است که عدنان مندرس و پس از او سلمیان دمیرل و در موازات با آن مرحوم نجم الدین اربکان آغاز کرده بودند.  این مکتب سیاسی که با وجود در قدرت بودن همچنان توانسته است وجهه­ای ضد حاکمیتی از خود بروز دهد مبتنی است بر دوگانه­ای سیاسی – جامعه­شناختی که در سالهای حاکمیت آتاترک در ترکیه ایجاد شد. با وجود آن که جنبش آتاترکی مدعی بود که تلاش دارد تا دوگانۀ حاکم و محکوم را در رابطۀ میان دولت عثمانی و اتباع آن از میان برداشته و یک حاکمیت مردمی ایجاد کند و با وجود همراهی مردمی و رشادت­هایی که بسیج مردمی در جنگ استقلال این کشور تحت رهبری مصطفی کمال پاشا از خود نشان داد اما پس از استقرار حاکمیت کمال پاشا و آغاز اصلاحاتی که از آنها با عنوان انقلابات آتاترکی یاد می‌شود دوگانۀ شدیدی میان اقلیت میلیتاریستی و الیت که بعدها ایدئولوژی حاکم بر رفتار و افکارشان را کمالیسم نامیدند و اقلیت مطلق مردمی که مهمترین ویژگی شخصیتی­شان را مسلمان بودن و پس از آن ترک بودن معرفی می­کردند ایجاد شد.

این دوگانه در دوره حضور آتاترک بروزاتی داشت که با توجه به اینکه موضوع بحثمان نیست از آن عبور می­کنیم و نهایتا پس از آتاترک در دوره عدنان مندرس خود را بروز داد. نظام از حاکمیت تک­حزبی خارج شده و امکان ظهور احزاب مخالف به میان آمد اما نتیجۀ این بروز ارادۀ ملی در برابر ارادۀ ایدئولوژی دولتی، کودتای همان هستۀ اقلیت میلیتار و اعدام نخست­وزیر بود. پس از آن همچنان این دوگانه تداوم داشته است و خصوصا در دهه­های ۷۰ و ۸۰ با در نظر داشتن بحران­های اقتصادی سهمگین که باعث فقر عمومی در ترکیه شده و رسیدن کشور به مرز جنگ داخلی، این دوگانه ملت و دولت و نیز جایگاه گسل­های مختلف اجتماعی و سیاسی (مانند مسألۀ کردها و اقلیت­های مذهبی و دینی) ویژگی­های چندوجهی به خود گرفت.

با تربیت نسل تربیت­شده در دستگاه ایدئولوژیک حاکم و تربیت نسل بروکرات­های کمالیست، خطرات محتمل برای جریان حاکمیت کمتر شده و جریان مردمی با وجود سازماندهی­های مختلف که خصوصا با رشد طبقه متوسط شهری و افزایش دانش­آموختگان دانشگاهی ظهور بیشتری پیدا کرد اما از رسیدن به حاکمیت دورتر شد.

در این میان فرصتی تاریخی که برای جریان مردمی (که مهمترین ویژگی آن پایبندی به سنن کشور و خصوصا پایبندی به اسلام به عنوان یک مؤلفۀ هویتی مهم بود) ایجاد شد و آن هم موج جریان کمونیسم در ترکیه بود. در این دوران سازمان سیا با سیاست کمربند سبز اسلامی حول جهان سرخ کمونیستی تلاش کرد تا از جریان­های اسلامی به نفع مبارزه با کمونیسم بهره­برداری کند.

اواخر دهۀ ۵۰ و تمام دهۀ ۶۰ و ۷۰ تا سربرآوردن انقلاب اسلامی در ایران که ارکان سیاسی دولت در ترکیه را نسبت به جریان اسلامی حساس می­کند اوج باز بودن دست جریان اسلامی برای فعالیت در ترکیه است. در این دوران سازمان امنیت ترکیه که در آن دوران با نام MAH شناخته می‌شود از سازمان دیانت میخواهد تا موجی از منشورات اسلامی را برای مقابله با جریان کمونیسم به راه بیاندازد. نخستین کتاب از این مجموعه نیز کتاب «عدالت اجتماعی در اسلام» سید قطب با ترجمه یاشار توناگور معاون رئیس سازمان است که همزمان با سفر سید قطب به آمریکا آن را به نگارش در آورده است!

فواد دوغو رئیس وقت سازمان اطلاعات که از تربیت یافتگان مکتب راینهارد گلن بنیاگذار سازمان گِلن برای مقابله با شوروی بود مغز متفکر این جریان است.

در قالب پروژۀ فواد دوغو ۲۲۹ کتاب اسلامی تألیف و ترجمه شد که از این میان می‌توان به مجموعۀ رسالۀ نور سعید نورسی اشاره کرد که برای نخستین بار به صورت کامل با حروف لاتین منتشر شد. البته موجب اختلاف و دودستگی قابل­توجهی در میان دانش­آموختگان مکتب نورسی شد به طوری که برخی در اعتراض به این وضعیت از خواندن و نشر رساله با حروف لاتین خودداری کردند که این جریان تاکنون نیز ادامه دارد.[ix]

بخشی از هستۀ نخبگانی جریان اسلامگرایی در آن دوره به سیاست همراهی با آمریکا به چشم یک تاکتیک (کسانی همچون نجیب فاضل) و بخشی دیگر به عنوان یک استراتژی (کسانی همچون فتح الله گولن) نگاه کردند. این نگاه استراتژیک­وار را بعدها به عنوان یکی از علل انشعاب جریان آک پارتی از جریان ملی گوروش اربکان می­بینیم.

همچنین در این دوران موجی از روابط با جهان عربی خصوصا مصر و سوریه آغاز شد که ریشۀ بسیاری از همراهی­های کنونی جریان حاکم بر ترکیه با جریانات اخوانی در منطقه است. در سالهای پس از بهار عربی شاهد آن بودیم که بسیاری از تحلیل­گران ایرانی و غربی از عمق نفوذ جریان اخوان در حاکمیت ترکیه سخن می­گفتند. گرچه هیچ­گاه تحلیل‌گران و ناظران بیرون ترکیه نتوانستند سند خاصی جز همراهی سیاسی اردوغان با جریان اخوان را دال بر ادعای خود ارائه دهند اما همواره این مسأله که جریان اخوان در داخل حکومت ترکیه چه تأثیری دارد مورد سؤال بوده است.

توجه به جریانات درون جناح اسلامی در ترکیه نشان می­دهد که ما بیش از آن که شاهد مسأله اخوان باشیم باید در مورد موضوعی که می‌توان آن را “لابی قاهره در ترکیه” نامید صحبت کنیم.

لابی قاهره و مسئلۀ امت­گرایی در حاکمیت ترکیه

این لابی مجموعۀ متفکرین و فعالین سیاسی دینی ترک بودند که پس از استقرار جمهوریت در اعتراض به سیاست­های لائیک دولت جدید، هجرت به مصر و فعالیت زیر سایۀ دانشگاه الازهر را انتخاب کردند. هستۀ مرکزی این لابی شیخ­الاسلام مصطفی صبری افندی بود که از او می‌توان به عنوان یکی از چهره‌های ناخوانده اما بسیار مهم تاریخ اسلامگرایی در جهان معاصر اسلامی یاد کرد.

می‌توان چنین گفت که هجرت نخبگان اسلامی ترکیه به قاهره همانند هجرت نخبگان سیاسی ایران در انقلاب مشروطه و نخبگان روسیه تزاری در انقلاب بلشویکی بیش از آن که نتیجه یک کنش سیاسی باشد بیشتر نمادی از یک تکاپوی فکری بود. این گروه تقریبا همگی اهل قلم و اهل فکر بودند و بسیاری از آنها نیز بعدها پس از بازگشت به ترکیه توانستند قطعه­های مهمی از پازل اسلامگرایی و فکر اسلامی در ترکیه را تشکیل دهند.

افرادی همچون محمد عاکف ارسوی، علی علوی، علی چنکچیلر، اسماعیل ازهری، مصطفی رونیون، محمدامین ساراچ، عثمان ساراچ، عمر بیچر، علی احسان اوکور، عبدالقادر شنر، علی ازوک و محمد احسان افندی کسانی هستند که تن به این هجرت دادند و البته بعدها در دوره­ای که سیاست­های آتاترکی شداد و غلاظ بودن خود را از دست داد و خصوصا در دورۀ چند حزبی بازگشت به ترکیه را انتخاب کردند. در این میان نکتۀ قابل توجه، مقاومت مصطفی صبری افندی است که تا پایان عمر در مصر ماند و حتی پیشنهاد ریاست ادارۀ دیانت در دورۀ فرقۀ دموکرات را نیز نپذیرفت.

جریانات مخالف اسلام‌گرایی در ترکیه معتقدند که این لابی در دوره­های بعد از طریق اخوان المسلمین تحت تأثیر دو جریان خارجی قرار گرفت: ۱) سازمان جاسوسی انگلیس که حضوری بسیار جدی در مصر داشت و ۲) جریان سلفی وهابی.

این لابی بر خلاف آن چه که فکر می­کنیم که تنها در جریان اسلامگرایی تأثیرگذار بوده است، تمام جریان­های موجود سیاسی ترکیه را متأثر ساخته است. به عنوان مثال اکمل الدین احسان اوغلو که تنها رقیب اصلی اردوغان در انتخابات ریاست­جمهوری پیشین و مورد اتفاق همۀ احزاب چپ بود یکی از تربیت­یافتگان این لابی است. و یا طاها آک یول که از مشاوران شناخته شده قیلیچداراوغلو رهبر حزب جمهوری خلق است را نیز می‌توان از تربیت­یافتگان این جریان دانست.[x]

این لابی تنها در دورۀ ابتدای جمهوریت محدود نماند و بعدها در دو دوره، موج جدیدی از ترکانی که به این هستۀ قدیمی جذب شدند نیز وجود داشته­اند. کودتای ۱۹۸۰ و کودتای ۲۸ فوریه اصلی­ترین برهه­هایی بود که سبب شد تا حجم قابل توجهی از نخبگان فکری اسلامی و جوانان آن روز که امروز از مهره­های تأثیرگذار (اغلب در پشت پرده) جریان سیاسی ترکیه هستند راهی مصر شوند.

نکته قابل توجه حضور فاکتور سوریه در زندگی موج دومی و سومی‌ها است.[xi] در این دوره سوریه که به عنوان ملجئی برای جریان مخالفان ترکیه از جریان پ.ک.ک گرفته تا جریان اسلامی شده بود محلی برای ارتباط­گیری جریان اسلامگرایی که امروز در حاکمیت است با جریانات فکری عربی – اسلامی می‌شود.

در هر حال در سال ۲۰۰۲ پس از یک دهۀ بحرانی که تمام دهۀ ۹۰ میلادی را در برگرفته بود حزب عدالت و توسعه می‌تواند با به دست آوردن یک پیروزی در انتخابات پارلمانی توان تشکیل دولتی تک­حزبی را به دست آورد. این نخستین دولت تک­حزبی­ای بود که پس از چندین دهه ترکیه توانسته بود به روی خود ببیند. اعضای حزب عدالت و توسعه اگرچه مدعی اعراض از گذشتۀ اسلامگرایانۀ خود بودند و تلاش کرده بودند تا در میان بنیانگذاران حزب، افرادی با سابقۀ سیاسی لائیک را نیز وارد کنند اما اذهان عمومی مردم ترکیه این حزب را تداومی از حرکت چندین دهه­ای جناح اکثریت مردمی علیه اقلیت حاکم می­دانستند.  با توجه به این عقبۀ سیاسی – اجتماعی است که حزب عدالت و توسعه توانست افکار عمومی جامعه را با خود همراه کند.

حزب عدالت و توسعه در دو حوزه تلاش کرد تا فراخی و گشودگی لازم را ایجاد کند: ۱) عرصه اجتماعی داخلی و ۲) عرصه سیاست خارجی

در عرصه اجتماعی، حزب در حالی که تمام تلاش خود را برای عدم ایجاد اصطکاک میان جریان اسلامی و جریان لائیک داشت توانست شبکه­های اجتماعی­ای را که در طول دهه­های ۸۰ و ۹۰ خصوصا در دوران تورگوت اوزال ایجاد شده بود به نفع خود فعال کند و ضمن بهره­برداری از توان اقتصادی آنها در عرصۀ اقتصاد خرد و تحول فضای کسب و کار با استفاده از بنگاه­های کوچک اقتصادی، از توان مردمی حاصل از بسیج انرژی این شبکه­ها به نفع خود بهره­برداری کند. در این عرصه، اصلی­ترین کلید، شخصیت کاریزماتیک شخص رجب طیب اردوغان است که از توان مفاهمه و ارتباط بسیار بالایی با متن مردم برخودار است.

اما بر اساس موضوع مد نظر ما اصلی­ترین تحول در عرصۀ سیاست خارجی بود. سیاست خارجی ترکیه در همۀ سالهای دورۀ جمهوریت با یک انفعال شدید همراه بوده است. این انفعال تا سالهای پس از جنگ جهانی دوم طبیعی است. چرا که ترکیه کشوری است در آستانۀ پرتگاه یا خانه­ای است در دامنۀ آتشفشان که هر باد و گزند روزگاری این مزرعۀ نوبر را بر باد فنا خواهد داد. اما از پسِ این دوره تا سالهای ابتدای ۲۰۰۰ هم همین سیاست انفعالی تداوم یافت. این انفعال اگرچه تا حد قابل توجهی ریشه در مسائل داخلی مانند اقتصاد، امنیت و بحران­های اجتماعی داشت اما در هر حال گفتمان حاکم بر ذهنیت­های هیئت حاکمۀ ترکیه اصلی­ترین علت این انفعال به شمار می­رفت. ترکیه از عظمت گذشته خود اعراض کرده بود و در حالِ خود هیچ مسألۀ قابل افتخاری نمی­یافت و از سوی دیگر به آینده نیز رمق و امیدی نداشت.

اما روی کار آمدن اردوغان دو مسأله را به همراه خود داشت: ایجاد نشاط و امید به آینده و لبخند به گذشته. اردوغان سعی می­کرد این روحیه را تزریق کند که ما نه خوفی از آینده داریم و نه حزنی از گذشته. پس از سویی نگاه عزت­مدارانه به گذشته و بازخوانی فهم تاریخی و گفتمان­های تاریخی و از سوی دیگر نگاه کلان و ترسیم چشم­اندازهای دور برای سیاست خارجی آغاز شد.

نگاه عزتمندانه به گذشته در ایران با انگ نوعثمانی­گری روبرو شد و هیچ کداممان به عمق راهبردی مسأله پی نبردیم و یا بردیم و به روی خودمان نیاوردیم چون ضعف گفتمانی داخل را متوجه بودیم.[xii]

نگاه امیدوارانه به آینده هم باز مغفول ماند و با فتنه سوریه توانستیم آن را هم نادیده بگیریم و شروع کنیم به بر سر اردوغان زدن.

واقعیت این است که ما با روی کار آمدن داوداوغلو در سیاست خارجی ترکیه متوجه اصطکاک‌مان با ترکیه شدیم. سیاست خارجی ترکیه به شدت فعال شده بود و سعی داشت تا نگاه عزتمدارانه به حکومت عثمانی و حکومت سلجوقی را در عرصۀ سیاست خارجی خود نیز بروز دهد. آنها بدون هیچ ادعای ارضی، حاکمیتی و حتی تاریخی معقتد بودند که سلجوقیان ترک بودند، و هر جا که سلجوقیان حاکم بوده­اند ما به عنوان تداوم حکومت سلجوقی در آناتولی می‌توانیم میراث­دار آنها باشیم و آن را به عنوان نقطۀ اشتراک خودمان با دولت کنونی آن سرزمین ارزیابی کنیم.  این نوع نگاه همچنان که پیشتر نیز اشاره شد در ایران با عنوان نوعثمانی­گری خوانده شد و تلاش شد تا با تبلیغاتی رسانه­ای که ریشه در تبلیغات رسانه­های اصلی جهان داشت چنین وانمود شود که ترکیه و اردوغان در پی الحاق خاک کشورهای منطقه به خود هستند و یا خود را خلیفۀ مسلمین می­داند.

فارغ از این که همۀ این نوع اندیشه­ها در میان برخی تندورهای اسلامگرای ترک به زبان می­آمد اما هیچ­گاه سیاست خارجی ترکیه بر اساس چنین ترهاتی حرکت خود را تنظیم نکرد. باید توجه کنیم که اگر چنین اندیشه­هایی مقرون به حقیقت بود در این صورت نخستین معترض به دولت ترکیه باید ملل و دول عرب می­بودند. باید توجه داشت که رقابت و کینۀ ترکی – عربی در صد سال اخیر مسأله­ای نیست که به راحتی از میان برود و در سینۀ همۀ ملت ترک کینه­ای هست که ناشی از خیانت اعراب به دولت عثمانی و همکاری با اروپاییان برای براندازی آن دولت بود. اما هیچ­گاه چنین اعتراضی از سوی ملل عرب نسبت به دولت ترکیه به زبان نیامد. این نشان­دهندۀ تفاوت فهم اعراب با ایرانیان از سیاست­های توجه به عثمانی بود. باید تأکید کرد که توجه روزافزون به تاریخ امپراطوری عثمانی بیش از آن که کارکردی خارجی داشته باشد کارکردی داخلی برای ترکیه داشت. و حزب حاکم تلاش داشت تا با استفاده از این راه، توان مردمی و طیف­های همراه خود را به مقابله با کیان کمالیستی چندین دهه­ای بکشاند.[xiii]

در نگاه کمالیستی، گفتمان تاریخ ترک و ترکیه به دو مرحلۀ اساسی تقسیم می‌شود، مرحله­ای زرین و درخشان که در آسیای میانه بود و مرحلۀ متعالی و رو به رشد که دوران جمهوریت است. در این میان دوران عثمانی دورانی است که باید در یک پارانتز از آن سخن گفت.[xiv] با توجه به این شرایط است که عملا این رویکرد حزب حاکم تلاشی بود برای احقاق حقوق تاریخی حکومت عثمانی در برابر گفتمان کمالیستی. با توجه به همین مسأله است که توجه به دولت عثمانی از سوی رسانۀ ملی با ساخت سریال­های بسیار قوی آغاز شده و  با نشریات مطالعات تاریخی حزب حاکم که به دلیل حرکت خلاف جریان آب ۸۰ سالۀ دوران جمهوریت از مخاطبین بالایی نیز برخودار هستند توانست عمق بیشتری به خود بگیرد.

علی ای حال، دولت ترکیه توانست در عرصۀ فعالیت­های سیاست خارجی خود چارچوبی نظری و برنامه­ای مدون ترتیب دهد که نخستین مسأله­اش تاکید بر تنش­زدایی با همسایگان با تأکید بر میراث مشترک تاریخی بود و در مرحلۀ بعدی اِعمال تأثیر بر سیاست­های منطقه­ای همسایگان. در مرحله دوم است که سیاست­های ترکیه با جمهوری اسلامی دچار تنش شد.

در واقع جمهوری اسلامی در ابتدای امر نگاهی به شدت خوش­بینانه به حزب حاکم ترکیه داشت و اساسا چنین تحلیلی در ایران به نظر می­رسید وجود دارد که اردوغان تداوم راه اربکان است با وجهه­ای نوگرایانه در حالی که اربکان جریان اردوغان را خیانت و انحرافی نابخشوندنی از طریق خود می­دانست.[xv] بعدها با میدان فعالیتی که ترکیه برای ایران در داخل خود ایجاد کرد و از سوی دیگر همکاری­هایی که درعرصه­هایی همچون هسته­ای و نیز دور زدن تحریم­ها با ایران داشت این خوشبینی افزایش بیشتری پیدا کرد اما نهایتا با بالفعل شدن توان منطقه­ای ترکیه در جهان عربی پس از بهار عربی در حالی که ایران مدعی رهبری جریان بیداری اسلامی در منطقه بود رقابت و پس از آن تنش در روابط دو کشور رو به افزایش گذاشت.

اگر مسألۀ سوریه را استثنا و از معادلۀ سیاسی عادی خارج کنیم، به هنگام مشاهدۀ حاصل سیاسی بهار عربی برای ایران و ترکیه باید اعتراف کرد که ترکیه با استفاده از مدلی که داوداوغلو معمار آن بود توانست از آوردۀ اقتصادی، سیاسی و دیپلماتیک بسیار بالایی برخوردار باشد. ترکیه با استفاده از فرصت پیش ­آمده خود را تبدیل به ملتقای جریانات فکری، سیاسی و اطلاعاتی جهان عرب کرده و با استفاده از توان لابی امکان تأثیرگذاری بر سیاست­های دولت­های عربی – آفریقایی را به دست آورد.

در ادامه به ارائۀ برخی الزامات سیاستی در خصوص ترکیه خواهیم پرداخت. اما نکته­ای که باید در این میان پیش از ورود به بحث مورد تأکید قرار داد این است که سیاست خارجی ترکیه در چند دهۀ اخیر به صورت سنتی تحت تأثیر چند فاکتور مهم ارتباط با آمریکا، اتحادیۀ اروپا، دول خلیج فارس و در سالهای اخیر روسیه و کشورهای همسایه بوده است. در شرایط کنونی با در نظر گرفتن مشکلات عدیده­ای که در روابط فیمابین آنکارا – واشنگتن، آنکارا – بروکسل، آنکارا – ریاض/ابوظبی پیش آمده و از سوی دیگر الزامی که ترکیه در نزدیک شدن به مسکو، همراه شدن با تهران و دست برداشتن از گردنکشی خود در سیاست­های تاکتیکی­اش در برداشته است یکی از ایده­آل­ترین فرصت­ها برای برقراری ارتباطی سازنده و ریل­گذاری برای تداوم ارتباطات مبنایی با ترکیه است. در وضعیت موجود آنکارا صرفا به قدر ضرورت با کانون‌های رقیب و دشمن ایران در حال همکاری است در حالی که اساسا جز چند مورد خاص عامل بازدارندۀ دیگری برای برقراری رابطه با ایران وجود ندارد.

منبع: اندیشکده مرصاد

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا