جریان شناسیجریان شناسی فکری و مذهبی

بررسی علل تغییر مذهب فقهی علمای اهل‌سنت؛ بیشترین جذابیت از آن مذهب شافعی

مهدی محمدآبادی – چکیده‌ای ازمقالۀ «عابرون بین مذاهب» محمد صیاد، منتشر شده در پایگاه اینترنتی الجزیره

این یادداشت درصدد است که نشانه‌های پدیدۀ تغییر مذهب را در چارچوب پردامنه‌ترین مذاهب در جغرافیای اسلامی رصد و ترسیم کند. شواهد عمیق و نشانه‌های عجیبی که در این اثر بررسی شده، صرفا نمونه‌ای است که بیش از 10% این پدیده را دربرنمی‌گیرد؛ یعنی همان نزدیک به 500 عالمی که دست به تغییر مذهب زدند و نام‌های ایشان در کتاب‌های تراجم ثبت شده است.

انگیزه‌های متنوع برای تغییر مذهب

چکیدۀ مباحثات طولانی علما دربارۀ حکم فقهی تغییر مذهب، این است که شاغلان به تحصیل دینی اگر به ترجیح برسند، می‌توانند مذهب خود را تغییر دهند.

اما در واقعیت عینی، تعداد بی‌شماری از علما این جابجایی مذهبی را تجربه کردند. همۀ عوامل این پدیده را نمی‌توان گردآوری کرد، اما مهمترین زمینه‌های پدیدۀ انتقال مذهبی -غیر از عامل تجربۀ علمی و اجتهادی- عبارتند از:

  1. انگیزه‌های مادی: پی‌جویی از مناصب و دنباله‌های آن، یعنی وجاهت و منابع مالی. اما صحبت از این عامل در محافل علمی اهل سنت، در کتب طبقات و تراجم پراکنده است و باید جستجو و جمع‌آوری و عرضه شود.

برخی علما همچون ابن‌جوزی (م 597ق) از شیوع پدیدۀ تغییر مذهب به‌ انگیزه‌های مادی گلایه کرده‌اند. مثلا در نیمۀ دوم قرن پنجم که نظام‌الملک سلجوقی فکر اشعری را بزرگ داشت، همین امر سبب گرایش یا تظاهر بسیاری از سرشناسان مذاهب دیگر به مذهب اشعری و شافعی شد.

البته باید تذکر داد که برخی از علما هم بوده‌اند که با وجود پیشنهادهای وسوسه‌انگیز مالی، تن به تغییر مذهب نداده‌اند؛ همچون ابوالبقاء عکبری -شارح دیوان متنبّی- که پیشنهاد کرسی تدریس ادبیات در مدرسۀ شافعی‌مذهب نظامیه را به قیمت ترک مذهب حنبلی نپذیرفت.

افزون بر اینکه مسألۀ تغییر مذهب به‌خاطر مسائل مالی را باید همدلانه فهمید؛ چون علمایی که تاجر نبودند و دنبال استقلال از حکومت‌ها و ثروتمندان بودند، فشارهای زیادی را از ناحیۀ تأمین منابع مالی تحمل کرده‌اند. نمونۀ بارز این قضیه، دستیابی به کرسی‌های تدریس بوده که واقفان مدارس، آن را مشروط به داشتن مذهب معینی می‌کرده‌اند.

  1. انگیزه‌های روشی: این عامل در تمام مذاهب بوده، گرچه بیشترین موارد آن در انتقال حنبلیان به مذهب شافعی -که از لحاظ تعبد به ظواهر نصوص، به هم نزدیکند- بوده که هم راحت و هم چه‌بسا مورد پذیرش بوده است.

این عامل، نشانۀ سلامتی از آفت تعصب مذهبی است و تحولی در ضمن مکاتب فقهی که علیرغم اشتراک در اصول، درک متفاوتی از فروع فقهی دارند. شبیه‌ترین مثال برای این پدیده در عصر ما، رفتن از یک دانشگاه به دانشگاهی دیگر است.

  1. انگیزۀ خصومت: گاهی اختلاف فقیه با هم‌مذهبانش و پذیرفته نشدن نظرات اجتهادی او، سبب تغییر مذهب شده است، خصوصا وقتی در مذهب جدید با استقبال مواجه می‌شد و میدانی برای تحرک و استقلال و اجتهاد و شاید وجاهت در اختیارش قرار می‌گرفت. نمونۀ این مطلب، احمد‌بن علی‌بن برهان (م 518ق) که به دلیل بدرفتاری‌های حنابله، به مدرسۀ نظامیه رفت و با مشاهدۀ خوش‌رفتاری اساتید و طلاب شافعی، به مذهب آنان گروید. جالب است که این را ابن‌جوزی عالم بزرگ حنبلی به‌عنوان خودانتقادی نقل کرده است.
  2. انگیزۀ دستیابی به جایگاه علمی: آرزوی ترقی علمی و تدریس و عضویت در هیئت علمی مدارس مشهور -که عمدتا مورد حمایت حاکمیت‌ها هستند- یکی از عوامل تغییر مذهب در بین علما بوده است. مثلا به برکت حمایت حکومت‌ها، مذهب شافعی از زمان حکومت نظام‌الملک، مذهب حنبلی در برهه‌ای دولت عباسی، مذهب حنفی در صدر حاکمیت عباسی و بعدها در دورۀ عثمانیان و مذهب مالکی در مغرب عربی و اندلس رواج داشته‌اند.
  3. تأثیرپذیری از عوامل محیطی: در کتب تراجم می‌خوانیم که برخی از علما به‌خاطر برخی از اسباب محیطی حاضر شدند دست از مذهب آباء و اجدادی خود بردارند؛ عواملی همچون: اثرپذیری از عالمان خانواده، جذبۀ مذهبی یکی از اساتید مؤثر، جلب نظر یکی از اطرافیان حاکم برای نزدیک شدن به او، به انگیزۀ اصلاح‌گری سیاسی که از دروازۀ حاکمیت می‌گذرد و یا به‌خاطر همگامی مذهبی با اهالی محیط جغرافیایی جدید.

شاید از جالب‌ترین اسباب غیرعلمی، تغییر مذهب به‌خاطر یک خواب باشد؛ مانند آنچه سیوطی به نقل از کاشغری (م 705ق) حنفی نقل کرده که وقتی وارد یمن شد، در خواب دید قیامت شده و شافعیان قبل از حنفیان وارد بهشت می‌شوند. لذا به مذهب شافعی درآمد تا در زمرۀ متقدمان باشد!

بررسی نمونه‌های واقعی از جابجایی در بین مذاهب اربعه

  1. انتقال به مذهب شافعی: ظاهرا در بین مذاهب اربعه، مذهب شافعی بیشترین میزان جذب را به‌ویژه از میان اتباع مذهب حنبلی داشته است. مهمترین عامل این جذابیت، حضور پررنگ مذهب شافعی در شهرهای بزرگ مرکز جهان اسلام و کثرت مدارس و اوقاف مختص به آن -در پرتو حمایت‌ شدید حکومت‌ها- بوده است. عصر سلجوقیان در خراسان و عراق (از نیمۀ قرن پنجم)، دوران ایوبیان در شام و مصر (اواخر قرن ششم) و برهۀ حکومت ترکان (نیمۀ دوم قرن هفتم تا دهۀ بیست از قرن دهم) ادواری هستند که شافعیان توانستند با حمایت حکومت، کرسی‌های قضاوت و امور حسبه و مدیریت مدارس و اوقاف را عهده‌دار شوند. اینجا بود که بسیاری از حنابله و احناف و مالکیان در خراسان و عراق و شام و مصر برای بهره‌مندی از امتیازات مذکور، شافعی شدند.

البته این جذابیت، یک بعد روشی مهم نیز دارد؛ اینکه مذهب شافعی به‌عنوان حد میانۀ دو مکتب رأی‌گرای حنفی و نص‌گرای حنبلی و مالکی شناخته شده و همین اعتدال روشی، یک عامل وسوسه‌انگیز برای جذب کسانی از دو مکتب دیگر بوده که سودای تغییر مذهب به سرشان می‌افتاده است. و حالا نمونه‌هایی از گروندگان به مذهب شافعی:

  • حنفیانی که شافعی شدند: ابوالخیر نحوی (م 423ق) تحت تأثیر استاد حدیثش ابوبکر قفّال (م 365 ق) شافعی شد. نمونۀ جالب دیگر، قاضی و مورخ بزرگ، تقی‌الدین مقریزی (م 845ق) است که پدر و جدش حنبلی بودند، اما او بر طبق مذهب جد مادریش فقه حنفی را آموخت و البته بعد از رشد علمی، به مذهب شافعی گروید!
  • مالکیانی که شافعی شدند: ابوعلی بن مقلاص خزاعی مصری (م 234ق) که فقیه مالکی فاضلی بود، با ورود شافعی به مصر، ملازم او شد و سپس به مذهب فقهی استادش درآمد. در ترجمۀ قاضی عمربن عبدالله مغربی مصمودی (م 815ق) نیز آمده که جدش موسی برای رسیدن به مقام قضاوت، از مذهب مالکی به مذهب شافعی منتقل شد و به دنبال او، تمام خاندانش و از جمله همین قاضی مذکور، تغییر مذهب دادند.
  • حنبلیانی که شافعی شدند: طبق داده‌های کتب تراجم، حنبلیان بیشترین گرایش را به مذهب شافعی نشان داده‌اند، تا جاییکه به آنان «حنبشی» (حنبلیان شافعی) گفته‌اند. سیف‌الدین آمدی (م 631ق) فقیه و اصولی سرشناس، از جمله گروندگان از مذهب حنبلی به مذهب شافعی است.
  1. انتقال به مذهب حنفی: بر خلاف دو مذهب حنبلی و شافعی، موارد مالکی‌هایی که حنفی شده‌اند نادر است:
    • حنبلیانی که حنفی شدند: عبدالواحد عُکبُری (م 456ق) نمونۀ دسته‌ای از علماست که تغییر مذهب حادی داشته‌اند؛ از مکتب نص‌گرای حنبلی به مکتب عقل‌گرای حنفی.

جالب توجه است که گرایش از حنبلی به حنفی، غالبا از یک مرحلۀ تحول میانه می‌گذرد؛ انتقال به مذهب شافعی و آماده شدن برای یک تحول عقلی بزرگتر به سوی مذهب حنفی. شاید همین مطلب، خودش نشانۀ دیگری از میانه بودن مذهب شافعی بین مذاهب فقهی باشد. به کسانی که این مسیر انتقال مذهبی سه‌گانه را طی می‌کردند، لقب «حنفشی» (حنبلی شافعی حنفی) دادند.

از نمونه‌های این انتقال، حسن‌بن مبارک زبیدی (م 629ق) عالم بزرگ حنبلی است که ابتدا شافعی و سپس حنفی شد.

این سیر، بیانگر زندگی علمی و اجتهادی است؛ چراکه انتقال از لوازم اجتهاد است و بدون اجتهاد، انتقال هم معقول نیست.

  • شافعیانی که حنفی شدند: شاید از لحاظ روشی عجیب باشد که گرویدن حنابله به مذهب حنفی، بیش از گرویدن شافعیان بوده است. ظاهرا علت این امر، استقرار وضعیت این مذهب و اعتدال روشی آنان باشد. گرچه با همین وجود، تعداد زیادی از علمای شافعی را می‌شناسیم که به مذهب حنفی منتقل شده‌اند. البته عمدۀ این موارد به دوران بسط حاکمیت عثمانی در عراق و شام و مصر برمی‌گردد و ارتباط وثیق بین عثمانیان و مذهب حنفی نیاز به توضیح ندارد.
  • مالکیانی که حنفی شدند: این گروه از تحول‌یافتگان وجودشان نادر است. اما از مثال‌های متأخر آن، مشهورترین مفتی مصر، امام محمد عبده (م 1323ق) است که پس از تغییر مذهب از مالکی به حنفی، به امر خدیوی عباس ثانی در سال 1317ق به‌عنوان مفتی عام مصر انتخاب شد.
  1. انتقال به مذهب مالکی:
    • شافعیانی که مالکی شدند: لغوی بزرگ، احمدبن فارس (م 395ق) از فقهای سرشناس شافعی بود که مالکی شد.
    • حنفیانی که مالکی شدند: ندرت تحول مالکیه به احناف شبیه حالت عکس آن است.

در مجموع باید گفت که مذهب مالکی در میان مذاهب اربعه، کمترین ورود و خروج را به خود دیده است. شاید سبب این امر، ارتباط مذهب مالکی به جغرافیای مغرب و اندلس و دشواری سفر به آن بوده است. لذا این قاعده شایع شده که: «اهل مغرب همه مالکی هستند مگر نوادری از آنان.»

  1. انتقال به مذهب حنبلی: بیشترین میزان گرویدن به مذهب حنبلی از دو مذهب مالکی و شافعی بوده که از لحاظ روشی به آن نزدیک هستند و هر سه جزء اثرگرایان به شمار می‌روند.

به نظر می‌رسد که از مهمترین عوامل کم‌جاذبگی مذهب حنبلی برای تحول‌یافتگان مذهبی، این است که آن را نه به چشم یک مذهب فقهی، که به‌عنوان یک مکتب حدیثی می‌نگرند. حتی اگر تلاش شخصیتی همچون ابوبکر خلال (م 311ق) در تدوین آرای فقهیش نبود، می‌رفت که مذهب حنفی نیز به تاریخ بپیوندد.

  • شافعیانی که حنبلی شدند: ابوالخطاب بغدادی (م 476ق) از جمله شیوخ قرائت بود که وقتی امام احمد حنبل را در خواب دید و سؤالاتی از او پرسید، به حقانیت مذهب حنبلی معتقد شد و در دفاع از عقاید آن کتاب نوشت! همچنین امام نحویان عصر، ابن‌هشام مصری (م 761ق) از فقهای شافعی بود که حنبلی شد.
  • مالکیانی که حنبلی شدند: عبداللطیف‌بن محمد حسنی (م 853ق) که پدرش مالکی بود، وقتی در دوران حاکمیت ممالیک به مکه آمد، برای گرفتن منصب قضاوت حنابله، حنبلی شد.

نتیجه اینکه عمدۀ کسانی که مذهب خود را به حنبلی تغییر دادند، شافعی بودند؛ هم به دلیل تقارب روشی و هم به دلیل هم‌زیستی آنان در یک منطقۀ جغرافیایی (عراق و شام) که قرن‌ها انحصارا در اختیار همین دو مذهب بوده است. ضمن اینکه مذهب حنبلی دیرتر از همۀ مذاهب شکل گرفت و تأسیس شد و تازه وقتی منتشر شد که سه مذهب دیگر هیمنۀ خود را در شرق و غرب سرزمین‌های اسلامی گسترده بودند. این روند بود، تا وقتی ابن‌تیمیه (م 728ق) به میدان آمد و تحولات عمیقی را در مسیر رشد مذهب حنبلی رقم زد.

جریان جامع:

همانطور که در توضیح جریان «حنفشه» (حنبلی شافعی حنفی) گذشت، برخی از علما بیش از یک بار تغییر مذهب دادند. در ترجمۀ ابن ‌دهّان (م 612ق) آمده است که حنبلی بوده، اما فقه حنفی را در پیش گرفته و بعدا که خواست کرسی تدریس نحو در مدرسۀ نظامیه را بگیرد، به‌خاطر شرط واقفان، به مذهب شافعی درآمد.

علمایی که در آن واحد بیش از یک مذهب داشتند را نیز باید جزء همین جریان حساب کرد؛ مانند شیخ الازهر احمد دمنهوری (م 1192ق) که درباره‌اش نوشته‌اند: دنبال نامش پس از شافعی می‌نوشت: حنفی مالکی حنبلی و برای این کار از اساتیدش اجازه داشت.

همچنین این امر ما را به یاد جنبۀ مهم دیگری از سطوح انتخاب مذهب توسط علما می‌اندازد که پدیدۀ جریان جمع بین حدیث و فقه و تصوف است که بدیلی است برای تحول انتقالی کامل و شاید بر اساس قاعدۀ اصولی «جمع از ترجیح بهتر است» پدید آمده باشد.

بازبینی‌های فکری:

مسئلۀ تغییر مذهب فقط منحصر در مذاهب فقهی نیست، بلکه بسیاری از علما بین جریانات و فرق فکری و عقیدتی جابجا شده‌اند؛ همچون قاضی القضات فاطمیان مصر، ابوحنیفه نعمان‌بن محمد مغربی (م 363 ق) که ابتدا مالکی بود، اما به مذهب باطنی اسماعیلیان درآمد.

از عجایب جابجایی فرقه‌ای، مواردی است که بین دو مذهب متناقض از نظر پایگاه و افق و هدف رخ می‌دهد؛ همچون ابو الحسن ابن عریف (م 592ق) که حنبلی بود، سپس شافعی شد و بعدا به مذهب امامیه درآمد.

از نکات جالب مذاهب فقهی و فرقه‌های فکری هم این است که گاهی همۀ اینها در یک خانواده جمع شده‌اند؛ همچون ابو جعد اشجعی (م 100ق) که شش پسر داشت و از میان آنان: دو تا شیعه بودند، دو تا مرجئی و دو تا از خوارج! یا شیخ ابراهیم‌بن مسلم صمادی شافعی (م 1073ق) که دعا می‌کرد خداوند چهار پسر به او بدهد تا هر کدام بر یکی از مذاهب اربعه باشند و همین اتفاق هم افتاد!

پیام‌ها و ابعاد

تحولات فقهای بزرگ -از یک مذهب فقهی به مذهبی دیگر- پیام‌های زیادی مهمی دارد:

  1. دائمی بودن حرکت اجتهادی: اگر عالم اجتهاد نکند و بین اصول و روش‌های مذاهب مقایسه نکند، نمی‌تواند تحول بیابد، چون انتقال و تحول، مولود و نتیجۀ اجتهاد است. نشانۀ این حرف، بازگشتن برخی از علما به مذهب سابقشان است؛ همچون ابن عبد الحکم مصری (م 268ق) که مالکی بود و همزمان با ورود امام شافعی به مصر، شافعی شد. اما پس از وفت شافعی، دوباره به مذهب مالکی برگشت.
  2. ترک تعصبات مذهبی: این تحولات به غلبۀ آرامش مذهبی در محیط علمی اسلامی و ارتباطات محکم بین مذاهب فقهی دلالت دارد. چون از خلال این تحولات، فقها با نظرات مغایر آشنا شده و هم‌دلانه‌ با آنان روبرو می‌شدند. شاهد این امر، شاگردی متبادل بین پیروان مذاهب مختلف است که اگر سبب تغییر مذهب نمی‌شد، اقلا شرح صدر و گسترۀ دریافت‌ها را به‌دنبال داشت و باعث می‌شد فضل و وجاهت رأی دیگران پذیرفته شود.
  3. محوریت بعد جغرافیایی: همانقدر که عامل جغرافیایی سبب گرایش به یک مذهب شده، برای برخی از مذاهب مانع ایجاد کرده است. برخی از سرزمین‌ها عملا به‌خاطر حاکمیت انحصاری یک مذهب، گویا در برابر گرویدن به مذاهب دیگر قفل بودند. همین امر سبب می‌شد که افراد تازه‌وارد به آن کشورها، مجبور شوند خود را با مذهب فقهی رایج در آنجا وفق دهند.
  4. حضور عامل شخصیتی: هر فقیه و عالمی محیط تربیت و رشد و فرهنگ خاص و اخلاق و طبیعت روحی خودش را دارد و همۀ این عوامل در انتخاب مذهب مؤثرند. دیدیم که چگونه اینها سبب تغییر مذهب یک عالم می‌شوند، گاهی متأثر از محیط خانوادگی، گاهی تحت تأثیر یک استاد و گاهی در اثر ضرورت یک منفعت مادی که مقتضای شرایط زندگی است.
نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا