اندیشمندان و چهره های فرهنگی

بررسی تطبیقی افکار علامه فضل‌الله و آیت‌الله محسنی؛ خوانشی نو از اسلام انقلابی

یاسر عسگری – حجت الاسلام والمسلمین محمدرسول محقق بلخی از روحانیون فاضل افغانستانی مقیم حوزه علمیه قم است که در حوزه علمیه نجف در دروس امام خمینی و شهید صدر و بزرگان دیگر حاضر بوده است. او سالهاست علاوه بر تدریس دروس حوزوی و تبلیغ، درباره اندیشه ها، شخصیت ها و جریانات اسلامگرای جهان اسلام تحقیق می کند. به مناسبت سالگرد درگذشت آیت الله محسنی، در این گفتگو به تشابهات فکری و رویکردهای علامه سید محمدحسین فضل‏‌الله (روحانی مجاهد و فقیه نواندیش لبنانی) و آیت‏‌الله محمدآصف محسنی (عالم مجاهد و تقریبی و رئیس فقید شورای علمای شیعه افغانستان) می پردازیم.

جنابعالی هم آیت‏‌الله آصف محسنی (1314 ـ 1398ش) را می شناسید و هم آیت‌‏الله فضل الله (1935 ـ 2010م) را. آیت الله محسنی از علمای برجسته معاصر افغانستان است که شما با افکار و دیدگاهها و فعالیت ها و حزب ایشان آشنا هستید. از سویی با آثار علامه فضل الله آشنا هستید و برخی کتب و مقالات ایشان را ترجمه کرده اید و از سویی با فرزندان و شاگردان ایشان مرتبط بودید. در اندیشه ها و رویکردها و آثار آیت‌‏الله محسنی و علامه فضل‏الله چه مشابهت ها و تمایزاتی وجود دارد؟

می‏ توان گفت اولین مشابهت این است که این دو، فکر تقریبی دارند. به مقدسات اهل سنت احترام می گذارند و با اهل سنت ارتباط و گفتگو دارند. این دو به شدت تقریب گرا هستند. آقای محسنی به شدت به سنی ها احترام می گذارد. آقای فضل‌‏الله هم فکر تقریبی دارد و با رویکرد حتی فراتقریبی اش که می خواهد مسیحی ها را سوار کشتی یا قطار اهل‌بیت(ع) کند. تأکید دارد آنهایی که سوار قطارند، پیاده نکنید. ایشان می خواهد هر که سوار قطار می‏شود با مسائل مشترک باشد. حتی زن های مسیحی که سر برهنه هستند، می‏ توانند سوار شوند. آیت الله محسنی هم به مذهب اهل سنت و مقدسات آنها یا به عایشه ام المومنین احترام می گذارد و آنها هم می آیند مذهب شیعه را بالاجماع به رسمیت می شناسند.

دوم، هر دوتایشان، شخصیت هایی محتاط و محافظه کار و معتدلی هستند. است. نه انقلابی تند هستند و نه خیلی سنتی.

محتاط یا معتدل؟

معتدل. احتیاط یا محافظه کاری شان به جهت همان اعتدال گرایی شان است. پرهیز از افراط و تفریط دارند. ایشان معتدل هستند.

نکته سوم تشابه این می تواند باشد که اینها اهل مطالعه و تحقیق هستند. یعنی اهل شعار و فقط تقلید نیستند. عقلانی فکر می کنند. نگاه عقلانی به دین دارند. همانطور که نگاه دینی به عقل دارند. حالا این تعبیر من است: دین عقلانی و عقلانیت دینی.

تشابه دیگرشان، وسعت مطالعات شان است. هر دو مطالعات خیلی وسیع دارند. آقای فضل‏‌الله خیلی آب دیده است. روزنامه می خواند، به گفتگو با سایت ها و نشریات می رود، با مسیحیان حرف می زند، در کنفرانس های مختلف شرکت می کند. شاید اولین کنفرانس جدی ای که شرکت کرد در الجزایر بود: کنفرانس اندیشه اسلامی. ایشان سخنرانی کرد و کل سنی ها و تیپ های مختلف را تحت تأثیر قرار داد. حتی به آنها گفت بیایید اشکالاتتان را مطرح کنید و اینکه چه اشکالاتی به شیعه دارید. این کنفرانس در سی چهل سال پیش بود.

آیت‌‏الله محسنی هم به شدت بروز است. روزنامه می خواند، به سایت ها و خبرگزاری ها می رود، مشورت های علمی دارد و همیشه در حال مطالعه و تحقیق است.

ویژگی دیگرشان این است که هردو فقیهی عالیقدر بودند. ویژگی ای که آقای محسنی را متمایز می کند این است که ایشان یک متکلّم برجسته است. بنظرم بهترین کتاب در کلام را در حوزه علمیه نجف نوشته به اسم «صراط الحق فی المعارف الاسلامیه». کلام در حوزه نجف کمرنگ بود، همانطور که در ایران کلام کمرنگ است. به نظرم ایشان از آیت‏‌الله سبحانی در اینجا (حوزه علمیه قم) هم برتر است، حتی از آقای مطهری هم در کلام بالاتر است. برعکسِ آقای فضل‌‏الله که رویکردهای قرآنی بسیار نو دارد و ایشان در تفسیر قرآنش، یک سبک و ادبیات جدید در منطقه آفریده است، ولی این ویژگی را آیت‌‏الله محسنی ندارد؛ چون ایشان مطالعاتش بیشتر کلامی است. آقای فضل الله فقیه و اصولی هم هست منتهی برجستگی بیشتر ایشان، رویکردهای قرآنی و تفسیرهای سیاسی و انقلابی است. لذا تفسیری که ایشان گفته «من وحی القرآن»، ادبیاتی نو در داستان مدیریت و دشمن شناسی و جامعه شناسی و تزریق افکار و فرهنگ انقلابی ابداع کرده است. لذا اجتهادشان خیلی نو است. به اندازه ای که خیلی از ایرانی ها یا افغانی ها، از او متأثر هستند. او فکری باز داشت. کلمه انفتاح، یعنی باز بودن یا باز نگاه کردن یعنی متحجّر نبودن. نگاه عقلانی و اجتهادی داشتن. این حرف های آقای فضل‌الله است که در تفسیر قرآن و اجتهاد و زندگی اش دارد. ایشان سومین تفسیر انقلابی جهان اسلام را دارد. سومین تفسیری است در جهان اسلام در سده اخیر که از جهاتی بر تفسیر «المنار» می چربد. تفسیر انقلابی دو تا بوده است: یکی تفسیر «فی ضلال قرآن» سید قطب و دیگری هم تفسیر «التفهیم» آقای ابوالاعلی مودودی. تفسیر «التفهیم»، خیلی انقلابی است. به زبان اردو است. شاید به عربی هم ترجمه شده باشد. آقای سید قطب در «فی ضلال القرآن» خیلی تند است. با نگاه سلفی تند نگاه می کند ولی آقای فضل‌‏الله به شدت منفتح است و نگاه فراحزبی، فراشیعی و فرامنطقه ای دارد. لذا ایشان در تفسیر نگاه نویی دارد.

تمایز دیگری که ایشان با آقای محسنی این است که ایشان در سیره شناسی، از پیغمبر(ص) تا امام زمان(عج)، سبک نوینی در تحلیل سیره مطرح کرده است. ما چهار نفر نوگرا در سیره شناسی می شناسیم؛ آنهایی که یک سیره نوین عملیاتی و کاربردی ارائه کرده باشند نه فقط نظری. یکی علامه عسکری، دو شهید سید محمدباقر الصدر، سوم آیت الله فضل‏‌الله، چهارم آیت‏‌الله مطهری. اینها سیره را به شکل انتقادی و نوین و کاربردی ارائه کرده اند. آقای مطهری «حماسه حسینی» را می نویسد و می گوید ما امام حسین(ع) را در تاقچه بالا گذاشتیم و از دسترس خارج کردیم. آقای فضل‏‌الله همین را می گوید. شهید مطهری هم می گوید، منتهی آقای فضل‌‏الله صریح تر می گوید. ایشان می گوید که سیره ما، قرآنی است. ما آن سیره را قبول نداریم که فقط می گوید پیغمبر این کار را کرد، آن کار را کرد. آن سیره ای مقبول است که قرآن را به حرف می آورد و خود پیغمبر، قرآن را زنده می کند. لذا ایشان در سیره همانند علامه عسکری و آقای مطهری نوآوری دارد.

ویژگی ای که آقای محسنی را متمایز می کند این است که ایشان یک متکلّم برجسته است. بنظرم بهترین کتاب در کلام را در حوزه علمیه نجف نوشته به اسم «صراط الحق فی المعارف الاسلامیه». کلام در حوزه نجف کمرنگ بود، همانطور که در ایران کلام کمرنگ است. به نظرم ایشان از آیت‏‌الله سبحانی در اینجا (حوزه علمیه قم) هم برتر است، حتی از آقای مطهری هم در کلام بالاتر است.

 نوآوری شهید صدر را در سیره اهل‌بیت(ع) می دانیم. نوآوری علامه عسکری چه بوده است؟

من علامه عسکری را فوق العاده تر از خیلی ها می دانم. آقای مطهری و آقای سبحانی می گویند ایشان علامه است. اهمیت کار ایشان، قرآنی کردن عقیده شیعه است. ما یک شیعه داریم که فرهنگ ما است، چیزی که من و شما هستیم. این متشیّع می تواند شیعه نباشد، دوست عقیده شیعه باشد، عقیده این تشیع می تواند با خرافات و روایات ضعیف  و اسرائیلیات همراه باشد. لذا ایشان می گوید شیعه باید با قرآن از اینجا شروع کند و به قرآن ختم شود. سیره هم باید منطبق با قرآن باشد. این حرف نوی آقای عسکری است. دوم هم تتبع فوق العاده و استثنایی علامه عسکری است. بسیار زیاد مطالعه می کند. کسی که زیاد مطالعه می کند قوی تر از کسی است که فقط زیاد فکر می کند. برخی شخصیت ها داریم که فکرشان قوی است، اما مطالعاتشان کم است، ولی شهید مطهری خیلی مطالعه کرده است، آیت الله بروجردی فوق العاده مطالعه کرده است، فضل‌‏الله و محسنی و اینها. اینها هم مطالعه می کردند و هم فکر. شهید صدر هم بسیار مطالعه کرده است، اما عمرش کوتاه بوده است. لذا اینها هم متتبع و محقق هستند و هم متفکر. بعضی ها متفکر هستند متتبع نیستند. بعضی محقق هستند و فکر ندارند و آراء و نظرات مختلف را جمع می کنند مثل برخی مورخینِ ایران. آقای عسکری مطالعه زیاد کرده است. هم آثار شیعه و سنی و ناشناس را. همانطور هم از این طرف آقای فضل‏‌الله و آقای محسنی.

یک ویژگی مشترک بین علامه فضل الله و آیت‌‏الله محسنی، بحث خرافه ستیزی این دو است.

بله. این هم هست. اما آنچه در مورد این دو صادق است نواندیشی است یا روشنفکری یا به تعبیر آقای فضل الله، منفتح. این انفتاح از جمله نقاط مشترکشان است که اینها با تقریب هماهنگ هستند، ضد افراط گری و ضد غرب هستند، منتهی با زبان ملایم و نو، با زبان عقلانی. یعنی عقلانی هستند. اینها می تواند نقاط مشترک اینها باشد.

کار متمایزی که به وجوه عقلانی و نواندیشی آیت‌‏الله محسنی برمی گردد در مورد حدیث شناسی است…

بله، در رجال. هر دو شخصیت از شاگردان فقهی و رجالی آیت الله خویی محسوب می شوند. آیت‌‏الله محسنی به همین خاطر می آید براساس مبنای رجالی آیت الله خویی، کتب روایی شیعه را مطالعه، نقد و بازتولید می کند. آن کتاب آیت‌‏الله محسنی که هشت جلد است، «معجم الاحادیث المعتبره لشیعه الامامیه»؛ بنابراین رویکرد ایشان نقّادانه است. ما روایت داریم و درایت. روایت نقل است. جمع می کنید و نقل می کنید. تتبّع می کند، نقد نمی کند، فکر نمی کند. درایت، نقد و تحلیل است. پس ما هم روایت داریم، هم درایت. بعضی اهل روایت هستند، درایت بلد نیستند. درایت یعنی عقل. آقای عسکری و محسنی درایت و روایت را با هم جمع می کنند.

 نکته دیگری که از وجوه تشابه و مشخصات این دو بزرگوار است روحیه جهادی و مبارزات اینهاست.

 بله. آن به این خاطر است که اینان وقتی می خواهند قرآن زنده شود و قرآن از پستوها و انزوا بیرون بیاید و عملیاتی بشود، در اخلاق و اجتماع و بخصوص در مدیریت. این رویکرد باید انقلابی باشد. یعنی نگاهش، نگاهِ به من چه نباشد. آقای جعفریان خیلی محقق است اما در تفکرش آنقدر قوی نیست. نظرشان این است که ائمه(ع) ما سیاسی نبوده اند. در مشهد بهشان گفتم تو کمر انقلاب را شکاندی. تو می گویی ائمه سیاسی نبودند! گفت نه، آنطور منکر نیستم. چطور منکر نیستی؟ ائمه(ع) پس برای چه زنده بودند و همه اینها برای چه کشته شدند؟ چرا ممنوع و محصور بودند؟ برای اینکه سیاسی بودند. سیاست در مدیریت تربیتی، ایجاد حکومت، تقابل با ظلم و مبارزه با ظلم و حمایت از مظلومین و مستضعفین. آقای جعفریان این چنین حرفی را زده است. ایشان شاگردِ آقای سید جعفر مرتضی است. ما به آقای جعفر مرتضی انتقاد داریم. البته آدم محققی است ولی به علامه فضل‌‏الله هم کمی بی انصافی کرد.

آقایان فضل الله و محسنی انقلابی هستند منتهی انقلابی های مبنادار، نه انقلابیان کُپی کار و تقلیدی. در ایران می بینید که بعضی از انقلابی ها اصلاً چپی بودند. بعضی را می شناسم. من در نجف اینها را می دیدم که اینها از سوسیالیست ها و چپی ها بودند. حتی در اطراف امام هم بودند و به ما می گفتند شما مرتجع هستید که دارید با روس ها می جنگید!! شما برای امپریالیسم می جنگید!! اینها در اطراف امام هم بودند که ما دیدیم. هم در اطراف آیت‌‏الله منتظری هم بودند. بنابراین مشکل بزرگ ما این است که ما مبنایی نیستیم. انقلابی بودن را نمی فهمیم. امام وامثال آقای خامنه ای برجسته بودند ولی آدم های چپ زده و افراطی اطراف اینها، آقای صدر را انقلابی نمی دانستند. آقای خوئی که هیچ. آقای حکیم انقلابی نبود. الآن هم برخی از این آقایان پشیمان شدند. الآن یک عده ای از آقایان می گویند که آقای فضل‏‌الله اینطوری و آن طوری است. انقلابی نیست. حتی آقای محسنی انقلابی نیست. سوال: آقایان برادران ما در وزارت خارجه چه کسانی را حمایت کردند؟ چه کسی جز آیت‌‏الله محسنی حکومت  جمهوری اسلامی را در افغانستان مطرح کرد؟ عده ای به آقای محسنی اعتراض می کردند و می گفتند آقای محسنی! وقتی شما از جمهوری اسلامی گفتید، ولی جرج بوش مرا مواخذه می کند که تو در کنارت، یک جمهوری اسلامی درست کردی. من گفتم به من ربطی ندارد. ما شیعه و مسلمان هستیم.

آقای مطهری «حماسه حسینی» را می نویسد و می گوید ما امام حسین(ع) را در تاقچه بالا گذاشتیم و از دسترس خارج کردیم. آقای فضل‏‌الله همین را می گوید. شهید مطهری هم می گوید، منتهی آقای فضل‌‏الله صریح تر می گوید. ایشان می گوید که سیره ما، قرآنی است. ما آن سیره را قبول نداریم که فقط می گوید پیغمبر این کار را کرد، آن کار را کرد. آن سیره ای مقبول است که قرآن را به حرف می آورد و خود پیغمبر، قرآن را زنده می کند.

تشابهی که جای بررسی دارد این است که اینها خیلی به کتاب و نوشتن اهتمام داشتند و اینکه این دانش و نظرات شان مکتوب و منتشر شود و انتقال پیدا کند. علامه فضل‏‌الله بالای 70-80 جلد کتاب داشته باشد. آیت‏‌الله محسنی همین طور. حتی در دوره جهاد و مبارزات هم در این زمینه خیلی کتاب نوشته است. درس ها و بحث هایی که هر دو داشته اند، سریع تبدیل به کتاب می کرده اند. اگر در این زمینه نکته ای به ذهنتان می رسد بفرمایید.

این بیانگر همان به روز بودن و آب‌دیده بودنشان است. افکار آقای فضل‏‌الله انتزاعی نبوده است؛ یعنی ذهنی نبوده است. ایشان یک تعبیری دارد به اسم «تجریدی». افکار ایشان تجریدی نبوده است. انتزاعی همان تجریدی است. افکار و مباحثش، تجریدی و ذهنی نبوده، بلکه افکارش، کاربردی و عملی بوده است. لذا ایشان در اوایل سنین نوجوانی و در شرایط خاص عراق، شاید از ده سالگی وارد حوزه ادبیات و مبارزه می‏شود. ارتباط با انقلابیون هم داشته است. کتاب هایی که می نویسد تماماً با رویکرد تربیتی و اخلاقی و مدیریت سیاسی و انقلابی است. این ویژگی های ایشان است. در لبنان که می رود این کتاب تفسیر 25 جلدی ایشان، محصول تدریس ایشان است و بعد مکتوب می شود. با رویکرد نقد فرهنگ جامعه و احیای فرهنگ مهجور شده قرآن تلاش می کند که این فرهنگِ قرآن را در جامعه احیا کند. از میان روش های افراطی و تفریطی و تفسیرهای من درآوردی و صوفیانه و غیرانقلابی ـ که مبتنی بر بعضی روایات و نقلیات و جعلیات است ـ یک تفسیر شبیه تفسیر قرآن به قرآن آیت‏‌الله طباطبایی در المیزان می گوید و تلاش می کند قرآن را با قرآن تفسیر کند. آن زمان دوره هایی از سیره و تفسیر را برای دانشجویان و نخبگان لبنانی و عراقی که در لبنان حاضر بودند، برگزار کرد. لبنان آن زمان مرکز حضور انقلابیون و بروز افکار مختلف در منطقه بوده است. در لبنان کارهای انتشاراتی و علمی و مطالعاتی خیلی زیاد است. لذا افکار ایشان کلاً انضمامی، عملیاتی و کاربردی است. فکر برای فکر نیست. علم برای علم نیست.

آیت‌‏الله محسنی هم به این خاطر که در شرایط جهاد، از حوزه علمیه نجف به افغانستان آمد؛ در  شرایطی در افغانستان، کمونیست ها روی کار آمدند و افکار الحادی مطرح شد. ایشان رویکردش را در حوزه نقد عقاید کمونیستی و ارائه مباحث کلامی و ارائه کاستی هایی که در رابطه با فهم دین و قرآن وجود داشت شروع کرد؛ در جایی که گرایشات زیادی به چپ وجود داشت. لذا افکار ایشان هم نوعاً بیشتر با رویکردهای انتقادی و عملیاتی کردن فرهنگ دینی هست. ایشان احساس کرد که در حوزه ها، یک نوع سنت گرایی و یک نوع استهذاب گرایی (این اصطلاح آقای شهید صدر است) وجود دارد و همه را به گذشته عطف می کند و با نوآوری و نواندیشی مخالف است. ایشان در حوزه فقه و اصول فقه یا مسائل احادیث و سنت، با یک شیوه مبنایی و پایه ای، براساس درایت و تطبیق و عرضه روایت به قرآن، کتاب های روایی را نقد کرد. مثل «مَشرَعَهُ بحارالانوار» را نوشت. ایشان هم کار پژوهشی می کرد و هم یک جریان سیاسی را مدیریت می کرد و کار سیاسی می کرد. ولی خب آقای فضل‌‏الله با آیت‌‏الله محسنی تفاوت دارد؛ چون فضل‏‌الله در یک محیط بسیار علمی و محوری زندگی می کرد در حوزه نجف یا در کشور باز و متنوعی مثل لبنان. درست است که خودش ذاتاً سنتی است، اما در آنجا افکاری مثل امام خمینی و آقای صدر وجود داشت و آقای فضل‏‌الله «رسالتنا» را می نوشت که در واقع سخنگوی جامعه العلما و روحانیت مبارز عراق است. آقای فضل‌‏الله و آقای صدر این سرمقاله ها را می نویسند. بعضی وقت ها سرمقاله ها را شهید صدر می نویسد، بعضی وقت ها آقای فضل‏‌الله. لذا یک تفاوت مهم فضل‌‏الله در اینجاست. از سویی دیگر، او با کشورهای دیگر ارتباط دارد و فکرش، فکر بازی است. با جهان عرب و فلسطین ارتباط دارد. حتی یکی از گروههای جهادی اسلامی اهل سنت گفته بوده ما با اینکه تقلید داریم، اما در بسیاری از مسائل، از آقای فضل‏‌الله تقلید می کنیم. بخاطر اینکه ایشان در ارتباط با اسرائیل مشکلاتی که ما در مبارزه داریم حل می کند. مثلاً انتحار (عملیات استشهادی) و امثال آن را ایشان توجیه فقهی می کند. خیلی ها مخالف انتحار بوده اند. فداییان اسلام کارش انتحار است. حالا ما تعبیر انتحار نمی کنیم. ما دشمن را می کشیم ولو کشته شویم. ما تعبیر «عملیات استشهادی» به کار می بریم. ایشان در شرایطی مثل لبنان و فلسطین و فضای انقلابی ایران و کنفرانس های زیادی که در جوامع اسلامی یا در راستای مبارزات و وحدت اسلامی در منطقه مطرح می‏شود، حضور می یابد، گفتگو می کند و افکاری نو و دسته بندی شده و بروز شده ارائه می کند و لذا ایشان از جهت نگاه تحلیلی و تفسیر و افکار مدیریتی یک استثناء است. ما می گوییم که مثلش هم خیلی کم است. مثلاً شهید بهشتی در ایران این توان تشکیلاتی و مدیریتی را دارد. آقای بهشتی هم با شخصیت های بزرگ انقلابی جهان ارتباط داشته است. مثلاً با سودانی ها و مصری ها. این از ویژگی های بهشتی است. فضل‏‌الله هم این ویژگی را داشته است. ما در ایران نخبه فکری و کادر فکری تشکیلاتی جدی نداشته ایم و شیوه کار در ایران، شیوه تربیتی نبوده است. ما برنامه تشکیلاتی و برنامه تربیت نیرو جدی نداشته ایم. آیت الله خامنه ای اخیراً به این مسأله توجه پیدا کردند. به عکس اینجا، مصری ها و عراقی ها این کار را کردند. این حزب الله لبنان در اصل و ریشه، حزب الدعوه است. سید عباس موسوی، حزب الدعوه ای است که شهید شد، صبحی طفیلی که با اینها قهر کرد و جدا شد یا خود سید حسن نصرالله درس خوانده های نجف و منتهی خیلی تحت تأثیر افکار فضای آنجا هستند. ایشان همان شاگردان فضل‌‏الله هستند. اینها را فضای آنجا تربیت کرده است وگرنه دست ما خالی بود.

انقلاب اسلامی در ایران زود پیروز شد و ما زود نتوانستیم آدم تربیت کنیم. افغانستان هم به همین ترتیب. زود پیروز شد و ما تربیت نکردیم. اگر شما کمک کنید و بیاییم آن نخبگان ایرانی که دلسوز انقلاب و ایران و اسلام هستند را از نو توجیه کنیم و افکار انقلابی امام و آقای بهشتی و آقای صدر را بازتولید کنیم. اینها را توجیه کنیم که اشتباه ما این بوده است. فکر ما افراط و تفریط بوده است. مثلاً آقای سید مهدی هاشمی رئیس نهضت های آزادیبخش اسلامی سپاه خودش چقدر مشکل دارد، کسان دیگری که در وزارت خارجه و برخی مراکز مهم هستند که اصلاً انقلاب سرشان نمی‏شود. از یک دانشگاه غربی دکترا گرفته اند و آمده اند در اینجا، مشغول کار شدند. برخی شان آدم های خوبی هستند ولی چه می فهمند؟ برخی اشخاص را به اشتباه بزرگ کردند و بهشان میدان دادند. حتی نمی توانند با جنبش هایی که نخبه گراست یا نخبگان و فعالان جهان اسلام ارتباط برقرار کنند. خیلی هایش آیت‌‏الله خامنه ای را اصلاً نمی شناسد که کیست. فقط به عنوان یک چهره سیاسی می شناسندش، نه یک چهره علمی و روشنفکر و فقیه نواندیش و مفسری قرآنی.

آقای فضل‏‌الله می گوید باقر صدر صدها نفر مثل خودش تربیت کرده است. یعنی کاملاً کپی خودش. الان می خواهیم در ایران بفهمیم که چرا اشتباه کرده ایم. اشتباهات را هم شاید نتوانیم جبران کنیم. نمی توانیم ولی باید بالاخره بفهمیم که خلأهای کاری ما چه بوده است. ما باید عاقل باشیم. پس شما باید از نو یک ارزیابی کنید. زمانی می توانید که افکار منطقه را بدانید، مثلاً نمی دانید سودان چه خبر است. چرا در ایران افغانی را می کوبند و فاشیست می دانند؟ در ترکیه نتوانستیم ترکیه را تحلیل کنم. تز آقای فضل‏‌الله این بوده که ما به ترکیه نزدیک شویم و علیه سعودی ها موضع بگیریم. پس ما باید اینها را بدانیم. اینها را جمع کنیم. اگر ما یک متفکری در تراز آقای بهشتی داشته باشیم ترکیه را همسو می کنیم. چه کسی می رود با ترکیه صحبت کند؟ ما چه کسی را داریم؟ یک جوان بسیجی می تواند با اردوغان بحث کند؟ یا با تراب زمزمی یا با فلان شخصیت و متفکر در مصر و سودان و تونس و… ارتباط برقرار کند. رویکردها علمی نبوده است. انقلابی نبوده است. رویکردها دستوری و فرمایشی بوده اند. بنابراین اگر بتوانیم افکار را تحلیل و نقد کنیم و افکار نوی امام خمینی و آقای صدر را بازتولید کنیم خدمت بزرگی به این نسل جوان کرده ایم و مثلاً بیاییم از فضل‏‌الله شروع کنیم که چه کسی بوده و افکار و دیدگاههایش چه بود و چرا و چقدر در ایران مظلوم بوده است.

یکی از گروههای جهادی اسلامی اهل سنت گفته بوده ما با اینکه تقلید داریم، اما در بسیاری از مسائل، از آقای فضل‏‌الله تقلید می کنیم. بخاطر اینکه ایشان در ارتباط با اسرائیل مشکلاتی که ما در مبارزه داریم حل می کند. مثلاً انتحار (عملیات استشهادی) و امثال آن را ایشان توجیه فقهی می کند.

 یکی از نقاط قوت علامه فضل الله، ارتباطات گسترده اش با گروهها و جریانات مختلف سیاسی و مذهبی بوده است، آیا آیت الله محسنی هم چنین رویه ای داشته است؟

بله. البته در حد شرایط و اقتضائات افغانستان.

 البته ناگفته نماند که آیت الله محسنی چون خودش حزب حرکت اسلامی تأسیس کرده است، اختلافات گروهی و حزبی یا مواضع و رفتارهای اعضای حزب باعث شده که ایشان هم در بین شیعه و سنی منتقد و مخالف داشته باشد. با همه اینها، ایشان شخصیت بزرگ و برجسته جامعه شیعی و اسلامی افغانستان معاصر است.

ارتباطات سید خیلی بیشتر و متنوع تر بوده است. عده ای در ایران فکر می کردند که ایران اینها را بزرگ می کند. ایران آقای فضل الله را بزرگ نکرد، منتهی خودش بزرگ است. آثار آقای فضل‌‏الله خیلی در ایران جا باز کرد. بنابراین وقتی فضل‏‌الله را اینطور زمین می زنیم. آقای محسنی هم آن طور. آقای صدر را هم آن طور نفی می کنیم. دیگر هیچ کسی نمی ماند. اینها را نفهمیدیم. افغانستان هم نفهمیده است. ادعا می کنم آنهایی که دوستان ما محسوب می‏شوند، هم آنها را نمی شناسند. برخی از آنها که با ما هستند، دست یا دلشان با آمریکاست!! ما دوست شناسی نکردیم، جامعه شناسی نکردیم، شیعه شناسی نکردیم. فکر می کنم خوب است در این زمان باید روی افکار فضل‏‌الله کار شود. آقای صدر که عمیق تر و استاد فضل‏‌الله است به جای خودش. آقای صدر در همان اتاقی که در نجف داشت، در هوای گرم ظهرها نمی خوابید، کتاب ها را پهن می کرد. کتاب های مائو آن لیدر مارکسیستی، یا لنین، چه گوارا انقلابی آمریکای جنوبی و دیگر کتب را مطالعه می کرد و جمع بندی و تحلیل می کرد. حزب الدعوه یک فکر تشکیلاتی دارد و از اینها استفاده می کرد. آقای فضل‏‌الله یک حرفی دارد می گوید به چه دلیل مارکسیسم متلاشی شد؟ اینها را مطالعه و ارزیابی کنیم تا ما اینطوری نشویم. آقای فضل‏‌الله حاضر است افکار مارکسیست ها را مطالعه کند تا متوجه برخی نقاط ضعف ها و آسیب ها بشود. ایشان تعبیر سازماندهی دارد. غربی ها بلدند، «نفوذ» می کنند تا خراب کنند. انقلابها را منحرف می کنند. مطالعه کنیم. آسیب شناسی کنیم. برخی اندیشه های نو را بازسازی کنیم. فضل‌‏الله و افکارش را بشناسیم. بهشتی و افکارش را بشناسیم. امام و شهید صدر را بشناسیم و بازتولید کنیم.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا